؟---- پرسمان عصمت ----?

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● برخورد اصحاب پیامبر با مسأله عصمت

ش13) اگر خطیئه حضرت آدم(ع) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگى دنیوى گرفتار شدند؟

یکى از نکات کلیدى براى چاره جویىِ اَعمالِ به ظاهر گناه آلود معصومان، تمایز نهادن میان امر و نهى «مولوى» و «ارشادى» است (122) در امر و نهى مولوى،

خودِ سرپیچى از فرمان، زیانبار است؛ چراکه حرمت و منزلت کسى که پیروى از او لازم بوده، نادیده گرفته شده است. به عنوان مثال، نهى از خوردن شراب، نهىِ

مولوى است که سرپیچى از آن، خواه ناخواه، عقوبت زا است؛ چه به مستى و عواقب ناشى از آن بینجامد و چه این پیامدهاى ناگوار را به دنبال نیاورد.

اما امر و نهى ارشادى، به منزله ارشاد و راهنمایى به حکم عقل است و صِرف سرپیچى از آن، ضرر و زیانى در پى ندارد. امر و نهى پزشکان، نمونه روشنى

از این دست است:وقتى که پزشک به خوردن دارویى فرمان مى دهد و یا بیمار را از انجام عملى برحذر مى دارد، نه از آن رو است که خود را مولا و صاحب اختیار

و بیمار را عبد و بنده خود بداند، بلکه فرمان وى بیانگر وجود رابطه اى مثبت بین خوردن دارو و درمان بیمارى است. بدیهى است که اطاعت و سرپیچى از این

فرمان، به خودى خود، سود و زیانى ندارد؛ بلکه، تنها، پیامدهاى واقعىِ مربوط به متعلَّقِ آن، دامنگیر بیمار مى گردد.

نکته درخور توجه این است که امر و نهى خداوند و اولیاى دین نیز گاه جنبه ارشادى به خود مى گیرد و در این صورت، تخلف از آن، گناه و حرام شرعى

بشمار نمى آید. براى مثال، اگر پیامبر خدا - صلى الله علیه و اله- شخص بیمارى را از خوردن یک نوع غذا برحذر دارد و دلیل آن را شدت یافتن بیمارى وى

بشمارد، سرپیچى از این فرمان، غیر از شدت یافتن بیمارى، عقوبت دیگرى در پى نخواهد داشت.

یک از راههاى تشخیص مولوى یا ارشادى بودن امر و نهى، توجه نمودن به «علتى» است که براى حکم بیان مى گردد. مثلا از عبارت «از انجام این کار بپرهیز؛

زیرا آتش دوزخ را در پى خواهد داشت» مولوى بودن نهى استفاده مى شود. اما اگر گفته شود: «این عمل را ترک کن، وگرنه دچار مشکلات دنیوى مى گردى»

چیزى جز ارشادى بودن نهى، برداشت نمى شود.


در داستان حضرت آدم(علیه السلام) نیز شواهد فراوانى، بر ارشادى بودن نهى، مهر تأییدمى زنند،از جمله:

1) آیات 117 تا 119 سوره طه، پیامد استفاده از «شجره ممنوعه» را گرفتار شدن به سختیهاى زندگى دنیوى دانسته اند، نه دور شدن از ساحت قرب الهى.

و این، خود، دلیل روشنى بر ارشادى بودن نهى است که سرپیچى از آن، جز مشکلاتِ مورد اشاره، مفسده دیگرى در پى ندارد. از اینجا این نکته روشن مى گردد

که مقصود از «ظلم» در آیات دیگرى که نتیجه بهره گیرى از آن درخت را، ظالم خوانده شدن آدم و حوا مى دانند، ظلم به خود و روا داشتن سختیها بر خویشتن

است، نه گناه و خروج از دایره عبودیت.

2) از آیه 38 سوره بقره، چنین برمى آید که تکالیف الهى و امر و نهى عقوبت زا، تنها از زمان هبوط آدم و حوا (علیهما السلام)م آغاز گشته اند، و عالَمِ پیش

از آن، عالَم تکلیف نبوده است، تا سخن از نافرمانى و گردنکشى در برابر شریعت الهى به میان آید
(123)کوتاه سخن آنکه، در دفاع از عصمت حضرت آدم

ابوالبشر (علیه السلام) پاسخهاى مختلفى از سوى اندیشمندان شیعه و سنّى ارائه گشته
(124) که یکى از بهترین آنها، پاسخِ یادشده است که خواستگاهِ آن،

نه حدس و گمان، بلکه آیات شریفه قرآن است.


[align=left]ادامه دارد... 
--------- پی نوشت -------------------
122- ر.ک: آموزش عقاید، ج 2 ـ 1، ص 238
123- المیزان، ج 1، ص 137ـ 136 و ج 14، ص 222 ـ 219؛ الالهیات، ج 3، ص 530و راهنماشناسى، ص 177 ـ 175
124- براى نمونه، ر.ک: شرح نهج البلاغه؛ ابن ابى الحدید، ج7، ص 13-12؛ الکشاف، ج3، ص 94؛ التفسیر الکبیر، ج 3، ص 14 ـ 5؛ روح المعانى، ج1، ص 215؛
مجمع البیان، ج7، ص 55. التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 85 ـ 84؛ اظهار العقیدة السنیة، ص 55 و الجواهر الکلامیة فى العقیدة الاسلامیة، ص 57
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت

ش14) اگر پیامبران و امامان معصومند و هیچ گاه مرتکب گناه نمى شوند، دلیل آن همه گریه و استغفارشان چیست؟

گریه و استغفار پیامبران و امامان همواره شگفتى پیروانشان را برانگیخته و یکى از فضایل والاى آنان به شمار آمده است. چنان که اندیشمندى یهودى،

یحیى بن زکریا را با این ویژگى مى ستاید که (کان یبکى من غیر ذنب)
(125)

و امیر مؤمنان على(علیه السلام) در پاسخ مى فرماید:

«آرى، یحیى چنان بود. ولى محمد(صلى الله علیه وآله) به درجاتى بالاتر از آن دست یافت. یحیى بن زکریا در زمانى مى زیست که نه جاهلیّتى وجود داشت و نه

بتى در کار بود، ولى به محمّد(صلى الله علیه وآله)در سنّ کودکى و در میان بت پرستان و حزب شیطان، حکم الهى و فهم و آگاهى داده شد و هرگز گرایشى به

بت ها در او پدید نیامد... آن حضرت نیز بدون آن که جرم و گناهى از او سر زده باشد از خشیت خدا چندان مى گریست که جایگاه نمازش مرطوب مى گشت.»
(126)

نیازى نیست که در این جا از چگونگى گریه هاى معصومان و ناله هاى شبانه آنان بیش از این سخن بگوییم، زیرا

مادح خورشید مدّاح خود است

که دو چشمم روشن و نامرمد است
(127)

آن چه باید بیشتر بدان بپردازیم این است که همین مسأله برخى را به تأمل درباره عصمت معصومان واداشته و گاه بهانه اى براى انکار آن به دست داده است.

براى نمونه، سخن یکى از نویسندگان معاصر را هر چند سخن تازه اى نیست از نظر مى گذرانیم:


(باید) درکى معقول تر از عصمت به میان آید و پذیرفته شود که انسانى بى گناه وجود ندارد. همه با ابلیس درگیرند. همه محدودیّت و کاستى دارند و تعهّدشان

در این حدّ است که مدام بخواهند به صورتى نسبى پیش بروند و خود را تعالى بدهند انبیا(علیهم السلام) هم همواره در چالش اخلاقى و معنوى بودند و

مى کوشیدند. پیغمبر ما به گفته خود هر روز صد مرتبه توبه و استغفار مى کرد: (انه لَیُغان على قلبى و انى لاستغفر الله کل یوم مأة مرة) و بر اساس صریح

آیات، گناهانى داشت که نیازمند آمرزش آن ها بود، آن همه راز و نیاز پر سوز و گداز از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و على بن ابى طالب(علیه السلام) و

على بن الحسین(علیه السلام) که از گناهانشان مى نالیدند، ادا و اطوار و نمایش براى دیگران نبود، واقعاً احساس گناه مى کرده اند و در کار خود سازى و

سلوک بوده اند. پس مردمان هم طبیعى است که گناه بکنند، گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است و زندگى انسان در این سیاره، هرگز بدون گناه قابل تصوّر ن

یست. بنابراین، این همه مقدس مآبى و زهد فروشى نیز لازم نیست.


به تعبیر حافظ:

جایى که برق عصیان بر آدم صفى زد

بر ما چگونه زیبد دعوى بى گناهى
(128)

این جملات آکنده از سخنان حقى است که از آن، معناى باطلى قصد شده و به نتیجه اى نا میمون انجامیده است. ما نیز مى پذیریم که «همه با ابلیس درگیرند»،

اما بر این باوریم که معصومان در این درگیرى همواره پیروز میدان بوده اند. اگر پیامبر اکرم از اسلام آوردن شیطان خود سخن مى گوید،(129) این نه بدان معنا است

که شیطان از وسوسه نمودن آن حضرت دست برداشته، بلکه به معناى آن است که هیچ گاه به کام دل خود نرسیده است. آرى، معصومان «همواره در چالش

اخلاقى و معنوى بودند» اما به توفیق الهى هیچگاه نلغزیدند.


(و ان کادوا لیفتنونک عن الذى اوحینا الیک لتفترى علینا غیره و اذاً لا تخذوک خلیلا و لو لا ان ثبّتنک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلا) (130)

«و چیزى نمانده بود که تو را از آن چه به سوى تو وحى کردیم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند.

و اگر تو را استوار نمى داشتیم قطعاً نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى.»
(131)

این نکته نیز قابل پذیرش است که «آن همه راز و نیاز پر سوز و گداز... ادا و اطوار و نمایش براى دیگران نبوده، واقعاً احساس گناه مى کرده اند.» اندیشمند

بزرگ شیعه، مرحوم اربلى (متوفاى 692 هـ ق) یکى از کسانى است که بر این حقیقت تأکید ورزیده و به گفته خود، با تأمل در آن و با عنایات امام موسى بن

جعفر(علیه السلام) به نتایج ارزشمندى دست یافته است.
(132) گناهى که معصومان راه گریزى از آن ندارند و براى جبران آن ناله سر مى دهند. آلودگى به

محرّمات الهى نیست. بلکه هر که در آن درگه مقرّب تر است، معیار دقیق ترى را براى سنجش تخلّفات خود در نظر مى گیرد و چیزى را گناه مى شمارد که

دیگران به سادگى از کنار آن مى گذرند. با مثالى ساده به روشنى مطلب مى افزاییم: بسیارند کسانى که از قضا شدن نماز واجب شان اندوهى به خود راه

نمى دهند و کم نبوده اند تقوا پیشه گانى که از به جا نیاوردن نمازى مستحبّى ناله سر داده اند و این زنجیره همچنان ادامه دارد و هیچگاه پایان نمى پذیرد.

هر چه بر معرفت و محبّت رهرو راه خدا افزوده گردد، بار سنگین ترى بر دوش خود احساس مى کند و بیش از پیش بر کوتاهى خود در انجام وظیفه ـ آنچنان

که شایسته پروردگار است ـ پى مى برد.
(133)

سخن را با کلامى از مرحوم اربلى که از زاویه اى دیگر بر احساس گناه معصومان نظر انداخته است، پایان مى دهیم:

پیامبران و امامان ـ که سلام خدا بر آنان باد ـ همواره در یاد خدا به سر مى برند و در بالاترین مراتب قرب الهى ره مى سپردند و پیوسته در این اندیشه بودند

که مبادا لحظه اى از یاد او غافل گردند. پس هر گاه اندکى از این مرتبه والا فروتر مى آمدند و از سر نیاز به امورى همچون خوردن و آشامیدن، روابط زناشویى

و یا حلّ و فصل مسائل اجتماعى روى مى آوردند، این را گناهى بزرگ براى خویش مى شمردند. استغفار و توبه آنان نیز از چنین اعمالى بوده که خوددارى از

آن ها شایسته محبّان و مقرّبان درگاه الهى است. بر این اساس است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: (حسنات الابرار سیئات المقربین)

چه بسا اعمالى که براى نیکان، پسندیده و براى مقرّبان، ناپسند است.
(134)


[align=left]ادامه دارد... 
------------- پی نوشت ------------------
125- بحارالانوار، ج 10، ص 44
126- همان، ص 45
127- مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بیت 9
128- دین و جامعه، ص 489ـ488
129- ر.ک: بحارالانوار، ج 60، ص 319
130- قرآن کریم، سوره اسراء: 74ـ73 (ترجمه فولادوند)م
131- براى آشنایى بیشتر با تفسیر آیه ر.ک: المیزان، ج 13، ص 173؛ الصحیح من سیرة النبى الاعظم(صلى الله علیه وآله)، ج 2، ص 71ـ70 و تنزیه انبیاء، ص 206
132- کشف الغمه، ج 3، ص 45ـ42
133- اندیشمندان شیعه با بیاناتى گوناگون به شرح این نکته پرداخته اند، براى نمونه، ر.ک: بحارالانوار، ج 25، ص 211ـ209؛ المیزان، ج 6، ص 366؛
آموزش عقاید، ج 2ـ1، ص 254ـ253؛ بررسى مسائل کلى امامت، ص 230ـ229؛ پژوهشى در عصمت معصومان، ص 187ـ184 و 332ـ330؛ اوصاف الاشراف،
ص 21ـ16 و اسرار الحکم، ج 1، ص 405
134- کشف الغمه، ج 3، ص 45
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت امامان

ش15) شیعیان بر اساس چه دلایلى امامان خود را معصوم مى دانند؟

اندیشمندان شیعه براى اثبات عصمت امامان از ادلّه گوناگونى بهره مى برند که تبیین آن ها نیازمند کتابى پر حجم و مستقل است؛ چنان که علامه حلّى

با شرح و بسط این دلایل، بیش از هزار نکته در این باره فراهم نموده است.
(135)

با این حال، اشاره اى کوتاه به این ادلّه خالى از فایده نیست و زمینه جستجوهاى بیشتر و عمیق تر را فراهم مى سازد.


ادله شیعه براى اثبات عصمت امامان

1) جدایى ناپذیرى مقام امامت از عصمت (136)

مقام امامت ـ آن گونه که از کتاب و سنّت ـ بر مى آید در رهبرى سیاسى جامعه اسلامى خلاصه نمى شود، بلکه دنباله نبوّت و کامل کننده رسالت است. (137)

چنین تصویرى از مسأله، پیامبر و امام را کنار هم مى نشاند و دلایل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نیز مى کشاند. با این تفاوت که در این جا، به جاى ابلاغ

وحى، از تبیین معارف وحیانى سخن مى رود.


2) قرآن و عصمت امام

الف) آیه امامت: قرآن کریم ظالمان را شایسته مقام امامت نمى داند (138) و با توجه به آن که در فرهنگ قرآن، هر گناهکارى ظالم خوانده مى شود، (139)

چاره اى جز پذیرش عصمت امام باقى نمى ماند. این آیه هر چند گفتگوهاى فراوانى برانگیخته، اما روشنى آن به اندازه اى است که برخى از مفسران اهل

سنّت را نیز به اعترافى چنین واداشته است.

(فیه دلیلٌ على عصمة الانبیاء من الکبائر قبل البعثة و ان الفاسق لا یصلح للامامة)
(140) این آیه دلیل بر آن است که پیامبران

(حتى) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره معصومند و فاسقان شایستگى امامت ندارند.

این مفسّر نامدار اگر پیش فرضهاى ذهنى خود را کنار مى نهاد، میان امامت و نبوّت فرقى نمى گذاشت و در بیان شرایط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى کرد.

زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ظالمان شایستگى دریافت عهد الهى را ندارند. ما نیز مى پذیریم که عهد الهى، عنوانى است فراگیر که نبوت

و امامت، هر دو، را در بر مى گیرد، اما چگونه این جمله در یکى از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه مى دهد و در مصداق دیگر آن، از حدّ اشتراط عدالت فراتر

نمى رود؟


ب) آیه اولى الامر: در آیه اى دیگر، قرآن کریم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و این گروه را در کنار پیامبر

مى نشاند.
(141) این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت اولوالامر

سازگار نیست؛ زیرا سرسپردگىِ این چنینى تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجروى و کج اندیشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود

نیز مردم را جز به آن چه رضاى خداوند است نمى خواند.
(142)

فخر رازى، اندیشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت ـ که به دلیل توانایى زیاد در شبهه افکنى، امام المشکّکین خوانده مى شود ـ دلالت آیه بر عصمت را مى پذیرد،

اما منظور از اولو الامر را نخبگان امّت مى داند؛
(143) در حالى که پیامبر اکرم در پاسخ به پرسشى در این باره از امامان دوازده گانه شیعه نام مى برد و آنان را

جانشین خود و پیشواى مردم معرفى مى کند.
(144)

ج) آیه تطهیر: آیه تطهیر از دیگر آیاتى است که به روشنى، عصمت اهل بیت را مى نمایاند و بر پاکى و طهارت آنان تأکید می ورزد. (145) سخن درباره این آیه

نیز فراوان است، اما آن چه به طور گذرا مى توان گفت این است که بر اساس این آیه، اراده ازلى و تخلف ناپذیر الهى بر این تعلّق گرفته است که هر گونه «رجس»

و پلیدى را از اهل بیت بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد،
(146)

تفسیرى جز عصمت بر نمى تابد

3) عصمت اهل بیت در روایات نبوى

روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، فضایل فراوانى براى اهل بیت(علیهم السلام) بر مى شمارند که برخى از آنها جز با عصمت آنان سازگار نیست.

در این قسمت از احادیثى که تنها شیعیان روایتگر آنند در مى گذریم و به نمونه هایى از آنچه در کتب اهل سنّت آمده است، بسنده مى کنیم:


الف) اهل بیت، همراه و همتاى قرآن:در حدیث پر آوازه ثقلین، توجّه به دو نکته اندیشه حق جویان را به عصمت اهل بیت رهنمون مى گردد:

یکى آن که در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یکدیگر محور هدایت به شمار آمده اند
(ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا)دیگر آن که در این روایات بر جدایى ناپذیرى

قرآن و عترت تأکید شده است
(لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض) اگر اهل بیت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و

جدایى ناپذیرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى یافت.
(147)

ب) على بن ابى طالب، مدار و معیار حق: براى داورى میان انسان هاى عادى، چیزى جز حق را نمى توان محور ارزیابى قرار داد، باید ابتدا ح

ق را شناخت تا میزان حقانیّت اشخاص بر اساس نزدیکى و دورى به این محور سنجیده شود:
(اعرف الحق تعرف اهله) (148) تنها کسانى که خود معیار حق اند و

حق برگِرد آنان مى چرخد، معصومانند و امام على(علیه السلام)به گواهى رسول خدا، از این گروه است:
(على مع الحق و الحق مع على) (149)

(اللهم ادِر الحق مع على حیث دار) (150)

ج) پیروى از اهل بیت، مایه رستگارى: افزون بر حدیث معروف سفینه (مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح) (151)که اهل بیت را به کشتى نوح همانند مى کند و رستگارى ابدى را با پیروى از آنان پیوند مى زند، احادیث فراوان دیگرى نیز در این باره مى توان یافت که روایت زیر نمونه اى از آنها است:

 «هر کس مى خواهد زندگى و مرگش همچون حیات و ممات من باشد،... ولایت على و فرزندانش را برگزیند،

زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به گمراهى نمى کشانند.» 
(152)

  ادامه دارد...  پی نوشت ------------------
135- ر.ک: الالفین فى امامة امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(علیه السلام)م
136- ر.ک: انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، ص 206ـ204؛ قواعد المرام، ص 179ـ177؛ کشف المراد، ص 365ـ364؛ نهج الحق، ص 158ـ157؛ رشاد الطالبیین، ص 336ـ333؛ تنزیه الانبیاء، ص 9ـ8؛ عقائد الامامیه، ص 67؛ معانى الاخبار، ص 134ـ133 تلخیص الشافى، ج 1، ص 201ـ194و امام شناسى، ج 1، ص 9
137- الالهیات، ج 4، ص 45ـ26؛ امامت و رهبرى، ص 52ـ51 و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 285ـ280
138- ر.ک: بقره: 124
139- العصمة، ص 27ـ25؛ الالهیات، ج 4، ص 121؛ المیزان، ج 1، ص 276؛ امامت و رهبرى، ص 168 و بررسى مسائل کلى امامت، ص 47ـ46
140- تفسیر البیضاوى، ج 1، ص 139
141- نساء: 59
142- المیزان، ج 4، ص 401ـ387 و ولایت فقیه، ص 72
143- التفسیر الکبیر، ج 10، ص 116
144- ر.ک: اثبات الهداة، ج 1، ص 501 و ر.ک: ینابیع المودة، ص 495ـ494
145- ر.ک: المیزان، ج 16، ص 313ـ309؛ العصمة، ص 82ـ69 و 247ـ157 و منشور جاوید، ج 5، ص 320ـ282
146- ر.ک: الالهیات، ج 4، ص 129ـ128 و روح المعانى، ج 22، ص 12
147- الغدیر، ج 3، ص 298ـ297؛ راهنماشناسى، ص 377ـ376؛ امامت و رهبرى، ص 76ـ75 و بررسى مسائل کلى امامت، ص 228ـ227
148- بحارالانوار، ج 40، ص 126
149- تاریخ بغداد، ج 14، ص 321
150- سنن الترمذى (الجامع الصحیح) ج 5، ص 633 (کتاب المناقب، باب 20) و المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 135
151- المستدرک، ج 3، ص 163؛ کنز العمّال، ج 12، ص 94 و الصواق المحرقة، ص 186
152- کنز العمال، ج 11، ص 612ـ611، ح 32960
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت انسان هاى دیگر

ش16) آیا مقام عصمت، به پیامبر و ائمه اختصاص دارد؟ چرا؟

در پاسخ به این پرسش، ابتدا این نکته را یاد آور مى شویم که مقام عصمت، به آدمیان اختصاص ندارد، بلکه فرشتگان الهى نیز از این منزلت والا برخوردارند.

در تأیید این سخن، مى توان آیات و روایات فراوانى را شاهد آورد. در اینجا، تنها به نقل دو روایت بسنده مى کنیم:


الف) امیر بیان، على(علیه السلام) در خطبه معروف به اشباح، مطالب گرانقدرى در باره آفرینش فرشتگان بیان نموده اند که قسمتهایى از آن، چنین است:

آنان را در مقامها که دارند، امین وحى خود ساخت و رساندن امر و نهیش را به پیامبران، به گردنِ ایشان انداخت. از دودلى و نا باورى نگاهشان داشت...

نه تیر ناباورى از کمانِ دودلى، ایمانِ استوارشان را نشانه ساخت، و نه سپاه بدگمانى بر اردوىِ ایمان آنان تاخت و نه بیمارى کینه و رشک در آنان رخنه نمود...

یقین به او، چنان آنان را از جز خدا بریده که شیفته اویند تنها آنچه نزد اوست مى خواهند، و از دیگرى نمى جویند...

غفلت، عزم استوارشان را سست نکند، و فریبِ شهوت راه همتشان را نزند.
(153)

ب) امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز با استناد به یکى از آیات قرآن، عصمت فرشتگان را اینگونه تبیین مى نمایند:

فرشتگان خدا، به کمک الطاف الهى، از کفر و امور ناپسند، معصوم و در امانند. [چنانکه ]خداوند ـ عزوجل ـ در باره آنها مى فرماید:

«از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپیچى نمى کنند و هر چه به ایشان فرمان داده شود، انجام دهند».
(154)

در میان انسانها نیز، علاوه بر پیامبران و امامان، عصمت فاطمه زهرا(علیها السلام) با ادله فراوان قابل اثبات است.

چنانکه پیامبر گرامى اسلام، در حدیثى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند، مى فرماید:


«ان الله تبارک و تعالى یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها» (155)

هما نا خداوند تبارک و تعالى به خاطر خشم فاطمه، غضب مى کند و به سبب رضایتِ او خشنود مى گردد.

روشن است که در صورتى مى توان خشم و غضب یک شخص را ملاک خشنودى و ناخشنودى خداوند دانست که وى جز به اجراى فرمانهاى الهى نیندیشد

و نه تنها در عمل، بلکه در فکر و اندیشه نیز معصوم باشد. اگر فاطمه زهرا(علیها السلام) حتى براى یک بار در عمر خویش، تن به گناه مى داد و یا فکر انجام

آن را در سر مى پروراند، پس دست کم یک مورد یافت مى شد که خشنودى آن حضرت به چیزى تعلق گیرد که خداوند آن را نمى پسندد؛ در حالى که در این

روایت، به صورت کلى، رضایت فاطمه(علیها السلام) محور خشنودى الهى قرار گرفته است.


همچنین یکى از آیات قرآن کریم(156)، به طهارت و پاکى حضرت مریم(علیها السلام) اشاره دارد. در باره اینکه خداوند، مریم(علیها السلام) را از چه چیزهایى

پاک گردانیده، وجوه گوناگونى بیان شده است
(157) . به عقیده برخى از مفسران، سزاوارتر آن است که آیه را داراى معناى عامّ شمرده، وى را از تمام پلیدیهاى


حسّى، معنوى و قلبى، پاک بدانیم
(158) . مرحوم علامه طباطبایى نیز دلالت آیه بر عصمت مریم را با سیاق آیات، سازگارتر مى دانند (159)

این دو نمونه، نشانگر آن است که عصمت مقامى نیست که در انحصار انبیا و ائمه قرار داشته، دست سایر انسانها از رسیدن به آن کوتاه باشد؛ بلکه دیگران

نیز مى توانند به برخى از مراتب عصمت، یعنى عصمت از گناه، دست یابند. کم نبوده اند عالمان تقواپیشه اى که سالیان متمادى نه تنها از حرام، بلکه از امور

مکروه نیز چشم پوشیدند و حتى به خوردن و آشامیدن خود نیز رنگ الهى دادند. امید است که مانیز در حد توان، از انجام گناه خود دارى ورزیم و اگر نمى توانیم

به آن مقام بار یابیم، دست کم در این مسیر گام برداریم.


آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگى باید چشید


[align=left]ادامه دارد... 
--------------- پی نوشت ------------------
153- نهج البلاغه، خطبه 91، ترجمه سید جعفر شهیدى
154- بحارالانوار، ج 56، ص 321
155- برخى از منابع اهل سنت، که این حدیث را نقل کرده اند، عبارتند از: کنزالعمال، ج 12، ص 111؛ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 167؛
الصواعق المحرقة، ص 175؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 203؛ الاصابة، ج 4، ص 378 واسدالغابة، ج 6، ص 224
156- آل عمران: 42
157- براى نمونه، ر.ک: مجمع البیان، ج 1ـ2، ص 746ـ745 و الکشاف، ج 1، ص 362
158- روح المعانى، ج 3، ص 137
159- المیزان، ج 3، ص 205 (ترجمه فارسى، ص 295)م
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت حضرت زهرا(س)

ش17) عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) با چه ادلّه اى ثابت مى گردد؟

 ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد

تا که ثناى حضرت سیده نساء کند

نفخه قدس بوى او، جذبه انس خوى او

منطق او خبر ز (لاینطق عن هوى) کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سو

زانکه مس وجود را فضه او طلا کند
(160)  

 سلام و درود خدا بر سرور زنان جهان که تاریخ، گواه زندگىِ سرشار از معنویّت او است و آیه تطهیر نشان عصمت او. 

براى اثبات عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) ادله گوناگونى به کار مى آیند که در اینجا برخى از آنها را مورد بررسى قرار مى دهیم:

ادله عصمت حضرت زهرا (س)

1- آیه تطهیر

بخشى از آیه 33 سوره احزاب که به آیه تطهیر شهرت یافته، همواره کانون توجه اندیشمندان شیعه و سنى بوده و بحث هاى گوناگونى برانگیخته است.

همگان بر این باورند که این آیه فضیلت والایى را براى اهل بیت به اثبات مى رساند و اندیشمندان شیعه، این فضیلت را برابر با عصمت مى دانند.

بر اساس این آیه، اراده تخلّف ناپذیر خداوند بر این تعلّق گرفته است که هرگونه پلیدى را از اهل بیت بزداید و آنان را به طور کامل پاک و پاکیزه گرداند.

چنین برداشتى از آیه با بررسى واژه هاى به کار رفته در آن، همچون اراده، رجس، اذهاب و تطهیر تأیید مى گردد و جاى تردیدى براى حق جویان باقى نمى گذارد.

جاى آن نیست که در این نوشتار کوتاه، به تفصیل درباره چگونگى دلالت آیه بر عصمت اهل بیت سخن برانیم و عمق واژه هاى به کار رفته در آن را بکاویم.

از این رو، به بیان روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که در کتب اهل سنّت نقل گردیده است، بسنده مى کنیم.

بر اساس این روایت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پس از قرائت آیه تطهیر فرمودند:


«فأنا و اهل بیتى مطهرون من الذنوب» (161) «پس من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم».

بى تردید، فاطمه زهرا(علیها السلام) جزو اهل بیت پیامبر است و اگر در بیان فضیلت او دلیل دیگرى نمى داشتیم، همین آیه کافى بود که او را در صدر زنان عالَم

بنشاند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با شیوه هایى به یادماندنى، اهل بیت را به همگان معرفى نموده و راهِ هرگونه توجیهى را بسته است. بر اساس روایات

فراوانى که به حدیث کساء شهرت یافته اند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پارچه اى را بر روى خود و على و فاطمه و فرزندانشان، حسن و حسین انداخته،

جمله
«اللهم هؤلاء اهل بیتى» را براى آیندگان به یادگار گذاشتند و در پاسخ به ام سلمه - که یکى از شایسته ترین همسران پیامبر بود و پیوستن به اصحاب

کساء را درخواست مى نمود - فرمودند:


«رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خیر و رستگارى بوده اى و چقدر من از تو راضى ام! لیکن این فضیلت ویژه من و این چند نفر است» (162)

پیامبر گرامى براى آنکه وظیفه خویش را در تبیین آیات الهى به گونه شایسته اى بجاى آورند، به این مقدار نیز بسنده نکرده، با به کارگیرى شیوه اى فراموش

نشدنى و در مدت زمانى نسبتاً طولانى، آن هم به صورت هر روزه، به معرفى اهل بیت پرداختند. در روایتى از ابن عباس در این باره آمده است:


«رسول خدا تا نُه ماه، روزى پنج مرتبه، هنگام فرارسیدن وقت نماز به در خانه على بن ابى طالب مى آمدند و مى فرمودند درود و رحمت و برکات خدا بر شما

اهل بیت باد. خداوند اراده نموده تا هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت دور گرداند و به طور کامل و شایسته پاکتان سازد. وقت نماز است، آماده شوید.

رحمت خدا بر شما باد»
(163)

2- روایات مربوط به عصمت اهل بیت(علیهم السلام)

علاوه بر آیه تطهیر، روایاتى که شیعه و سنى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گزارش نموده اند، فضایلى براى اهل بیت برمى شمرد که جز با عصمت

آنان سازگار نیست، چنانکه در حدیث معروف ثقلین آمده است .
(164)

 «انّى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً، لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» (165)
«من در میان شما دو چیز گران بها باقى مى گذارم: کتاب خدا و عترتم. تا وقتى که به آن دو تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.

هیچگاه این دو از یکدیگر جدا نمى شوند، تا آنگاه که بر سر حوض (کوثر) بر من وارد گردند»
 

اگر اهل بیت پیامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى یافت.

3- روایات مخصوص به عصمت حضرت زهرا(علیها السلام)

در اینجا نیز از روایات فراوانى مى توان بهره برد، اما تنها به یکى از آنها که محدّثین شیعه و سنّى روایت نموده اند، بسنده مى کنیم:

«ان الله - تبارک و تعالى - یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها» (166) «همانا خداوند - تبارک و تعالى - با غضب فاطمه غضبناک و با رضایت او خشنود مى شود»

نکته درخور توجه در این روایت آن است که رضایت و نارضایتى فاطمه زهرا(علیها السلام) محور خشنودى و ناخشنودى خداوند خوانده شده است.

و این حقیقت، جز عصمت همه جانبه آن حضرت، تفسیر دیگرى برنمى تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمى گردد و هیچگاه به گناه و سرپیچى از

فرمانش رضایت نمى دهد. اگر حضرت زهرا(علیها السلام) به گناه دست مى زد و یا حتّى فکر انجام آن را در سر مى پروراند، به چیزى خشنود گردیده بود

که خدا از آن خشنود نیست، در حالى که در این روایت، رضایت الهى پیوندى ناگسستنى با خشنودى فاطمه(علیها السلام) یافته است.

اعتراف ضمنى یکى از دانشمندان اهل سنت را پایان بخش این قسمت مى سازیم. آلوسى - یکى از پرآوازه ترین مفسران اهل سنت - در تفسیر آیه 42 سوره

آل عمران، از یکسو حضرت مریم(علیها السلام) را معصوم از گناه شمرده، از تمامى پلیدى هاى حسّى، معنوى و قلبى پاک مى داند و از سوى دیگر، بر دیدگاه

کسانى که وى را سرور تمامى زنان جهان، از آغاز تا انجام مى شمارند، مى تازد و با اقامه شواهد گوناگونى چنین نتیجه مى گیرد که این ویژگى شایسته

فاطمه زهرا(علیها السلام) است.
(167) پرواضح است که جمع میان این دو سخن، جز با پذیرش عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) سازگار نیست.

[align=left]ادامه دارد...  پی نوشت --------------
160. دیوان محمد حسین غروى اصفهانى، ص 40ـ39
161- الدرالمنثور، ج 5، ص 199
162. بحارالانوار، ج 10، ص 141، همچنین ر.ک: الدر المنثور، ج 5، ص 198
163. الدر المنثور، ج 5، ص 199
164. علاوه بر حدیث ثقلین، احادیث معروفى همچون حدیث سفینه (مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح) و حدیث امان (اهل بیتى امان لامتى) نیز به روشنى بر
مقصود دلالت مى کنند. براى آگاهى از منابع این دو روایت و چگونگى دلالت آن ها بر عصمت اهل بیت، ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 328ـ325
165. برخى از منابع اهل سنت که با عبارت کم و بیش متفاوت این حدیث را نقل نموده اند، عبارتند از
مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366؛ سنن بیهقى، ج 2، ص 148؛ کنز العمال، ج 1، ص 189ـ185؛ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 118؛
خصائص امیرالمؤمنین، ص 21؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 442؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 26 (کتاب فضائل الصحابة)؛ الدر المنثور، ج 6، ص 7 (ذیل آیه مودّت) و
سنن ترمذى، ج 5، ص 662 (کتاب المناقب)م
166. کنزالعمال، ج 12، ص 111. همچنین، ر.ک: المستدرک، ج 3، ص 167؛ الصواعق المحرقه، ص 175؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 203؛ ذخایر العقبى، ص 39؛
الاصابة، ج 4، ص 378؛ اسد الغابة، ج 6، ص 224 و میزان الاعتدال، ج 3، ص 206
167. روح المعانى، ج 3، ص 138ـ137
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● آیه تطهیر

ش18) آیا در آیه شریفه تطهیر، (لیذهب عنکم الرجس) به معناى دفع است یا رفع ؟

اگر اذهاب رجس از اهل بیت(علیهم السلام) را به معناى دفع بگیریم، پس تطهیر معنا ندارد. و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آنها را اثبات نمى کند.

آیه شریفه تطهیر
(168) که به تصریح همگان، فضیلت والایى را براى اهل بیت(علیهم السلام) به اثبات مى رساند،(169)در کتاب هاى تفسیرى و کلامى از زوایاى

گوناگون بررسى گردیده و تک تک واژه هاى آن، مورد موشکافى هاى دقیق قرار گرفته است. با این همه، چه بسا کسانى که این آیه را دلیل بر عصمت اهل بیت

نمى دانند، بر دو تعبیر «اذهاب» و «تطهیر» انگشت نهاده، بر این نکته پاى فشارند که پاک ساختن از پلیدى ها(تطهیر) و از بین بردن آلودگى ها (اذهاب رجس)

نه تنها گواه بر عصمت اهل بیت نیست، بلکه نشانگر آن است که آنان نیز همچون دیگران، از آلوده شدن به گناه ایمنى ندارند؛ زیرا اذهاب و تطهیر در مورد «رفعِ»

پلیدیهاى موجود به کار مى روند، نه «دفعِ» آنچه که هنوز تحقق نیافته است.


آنچه این شبهه را قوت مى بخشد، کاربرد رایج این دو واژه و معادل هایشان در زبان هاى دیگر است که غالباً براى رفع ناپاکى هاى موجود به کار مى روند،

چنانکه شاعر مى گوید:


بس که آلوده عصیان شده دل

تا محشر دامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر


اما بررسى بیشتر، بر این پندار خط بطلان مى کشد و این واقعیت را پیش چشم مى نهد که دامنه کاربرد این دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده،

دفع پلیدى هاى تحقق نیافته را نیز در بر مى گیرد.

ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى کنیم. شیخ مفید(رحمه الله) براى توضیح معناى این کلمه از یکى از مترادفات آن کمک مى گیرد که در قالب دعا چنین

به کار مى رود:
«خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است که مقصود گوینده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نیست، بلکه مى خواهد

که از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشیند.
(170) نحوه کاربرد این واژه در روایات نیز، شاهدى گویا بر مدعا است. چنانکه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

(من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت) (171) «هر کس کام برادر مؤمن خود را شیرین سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند».

پُر واضح است که منظور از این سخن، آن نیست که ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلکه مقصود این است که از ابتدا،

مرگ براى چنین شخصى گوارا خواهد بود.


وضعیّت واژه «تطهیر» از این نیز روشن تر است(172) زیرا مشتقات این کلمه در قرآن کریم کاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأیید

مى زند. در این میان، ما به بیان دو آیه بسنده مى کنیم
(173) و در تفسیر آنها تنها از کتب اهل سنّت بهره مى گیریم تا گمان نرود که مفسران شیعه،

خواسته یا ناخواسته، این واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند که در آیه تطهیر به کارشان آید:


1- در سوره واقعه، در وصف «کتاب مکنون» الهى چنین مى خوانیم: (لایمسّه الاّ المطهرون) (174)

یکى از احتمالاتى که غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره کرده اند این است که منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است که از آغاز آفرینش از

وسوسه هاى شیطانى و یا آلودگى به طبیعت جسمانى، پاک و منزّه بوده اند.
(175)

2- در سوره مدّثّر، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مورد خطاب قرار مى گیرد: (وثیابک فطهِّر) (176)

مفسران براى این آیه نیز معانى گوناگونی بر شمرده اند که از جمله آنها این است که مقصود از لباس، همین لباس ظاهرى است و منظور از تطهیر یا این است

که پیامبر و دیگر مسلمانان باید لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند
(رفع) و یا آنکه برخلاف شیوه رایج در دوران جاهلیّت، لباس هاى خود را کوتاه نموده،

بر زمین نکشانند تا آلوده به نجاست نگردد
(177) (دفع)

این مفسرین عرب زبان در تفسیرهاى خود بر احادیثى اعتماد نموده اند که زبان مادرىِ غالب راویان آنها نیز عربى بوده است و هیچکدام از آنها استفاده از واژه

تطهیر در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نیافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى دیده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى که به آیه معروف تطهیر رسیده اند،

همه سخنان خود و مفسران دیگر را از یاد برده و بر این نکته پافشارى کرده اند که نمى توان واژه تطهیر را درباره کسى که پیوسته پالوده از گناه و خطا بوده است،

به کار گرفت!
(178)

[align=left]ادامه دارد...  پی نوشت ---------------
168- احزاب/33
169ـ چنانکه آلوسى، مفسر بزرگ اهل سنت (متوفاى 1270 هـ ق)، پس از تلاش بسیار براى اثبات این مطلب که عصمت اهل بیت(علیهم السلام)را نمى توان
از آیه تطهیر برداشت نمود، مى گوید: «این، همه آن چیزى است که درباره این آیه شریفه - که فضیلت بزرگى را براى اهل بیت اثبات مى کند - مى توان گفت»
ر.ک: روح المعانى، ج 22، ص 19
170. مصنفات الشیخ المفید، ج 6، (المسائل العکبریه)، ص 27. همچنین ر.ک: منشور جاوید، ج 5، ص 293
171. بحارالانوار، ج 72، ص 456. همچنین ر.ک: ج 18، ص 16، ج 23، ص 116، ج 47، ص 133 و ج 63، ص 397
172. گویا در این سؤال این نکته مسلّم انگاشته شده که تطهیر تنها در مورد رفع آلودگى موجود به کار مى رود و بر این اساس اگر اذهاب به معناى دفع باشد،
با آن تنافى خواهد داشت. اما نوشتار حاضر نشان مى دهد که موارد کاربرد هیچکدام از این دو واژه، به دفع ناپاکى هاى موجود اختصاص ندارد
173. برخى از آیات دیگرى که به روشنى، ادعاى ما را به اثبات مى رسانند، عبارتند از: بقره / 25، عبس / 14 و بیّنه / 2
174. واقعه / 79
175. براى نمونه، ر.ک: تفسیر البیضاوى، ج 4، ص 239 - 238؛ الدر المنثور، ج 6، ص 161؛ التفسیر الکبیر، ج 29، ص 170 و روح المعانى، ج 27، ص 133
176. مدّثّر / 4
177. تفسیر البیضاوى، ص 343 و التفسیر الکبیر، ج 30، ص 169
178. روح المعانى، ج 22، ص 17
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● نقش شیعه در رواج اندیشه عصمت

ش20) شیعیان تا چه اندازه در پیدایش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟

اندیشه عصمت، بیش از هر چیز، ریشه در کتاب و سنّت دارد. قرآن کریم براى بیان پاکى و طهارت انبیا و اولیاء هر چند واژه عصمت را به کار نگرفته،

اما با تعبیرهاى گوناگون بر این حقیقت تأکید ورزیده است. براى مثال، از دیدگاه قرآن کریم پیامبران الهى به مقام «مخلَصین» بار یافته اند
(190)

و اینان کسانى اند که شیطان راهى براى گمراهى آنان ندارد.

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغوینَّهُم اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُم الُمخلَصین(191)

گفت (سوگند) به عزّت تو که همگى آنان را گمراه خواهم ساخت، مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته اند.

سیره عملى پیامبر و احادیث آن حضرت نیز جایى براى تردید در درستى و اصالت این باور باقى نمى گذارد. چنان که اندیشمند بزرگ اهل سنّت،

جلال الدین سیوطى، در تفسیر آیه 33 سوره احزاب، این روایت را از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) گزارش مى کند:


«فَاَنا و اهل بیتى مطهّرون من الذنوب» (192) «من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم»

امامان معصوم ـ که بر اساس احادیث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند ـ در ترویج این اعتقاد کوشیده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن،

پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاور شناسان و نیز روشنفکران اهل سنّت با نادیده گرفتن پیشینه تاریخى این مسأله و چشم فرو بستن از ده ها آیه و روایت،

این شبهه را در انداخته اند که شیعیان به منظور بالا بردن مقام امامان خویش، اندیشه عصمت را ساخته و به ترویج آن پرداخته اند.
(193) این گروه وقتى با این

حقیقت روبرو مى گردند که اندیشمندان سنّى نیز از دیر باز از عصمت پیامبران جانبدارى نموده و نوشته هاى فراوانى در این باره به یادگار گذاشته اند، آنان را نیز

سیراب شده از همین آبشخور به شمار آورده، مى گویند:


هر چند به طور کلّى معتقدات شیعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشیّع نفوذى قوى در بخش هایى از افکار و اعمال اهل سنّت داشته است...

سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیّت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمد(علیه السلام) را مشمول آن نموده(اند). (194)

همچنین، برخى از نویسندگانى که در جرگه شیعیانند و خواستار باز نگرى در اندیشه عصمت معصومان، متکلمان شیعه را به بزرگ نمایى این مقام متّهم

مى سازند و در تحلیلى مشابه با گروه پیشین مى گویند:


در قضیه عصمت، اعتقاد متکلمان شیعه روى هم رفته، خیلى بیش از دیگران اغراق آلود بوده است. شاید براى اینکه بتوانند از این قِبَل در کنار انبیا،

از ائمه مذهب خود نیز سیمایى مافوق بشرى و اسطوره اى تصویر بکنند.
(195)

سخنان یاد شده از آنجا که بیشتر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا یافته هاى عینى، چندان نیاز به پاسخگویى ندارد.

با این همه، چند نکته را در نقد آن، یادآور مى شویم:

1) چنانکه گذشت، خاستگاه اصلى اندیشه عصمت آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است و دست کم برخى از مراتب آن، با دلیل

عقلى نیز اثبات مى گردد؛ از این رو، چنین ریشه یابى هایى از واقع بینى به دور است.

2) دفاع اهل بیت از عصمت پیامبران کمتر از عصمت امامان نبوده است، چنانکه امام رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى

مربوط به عصمت انبیا پاسخ گفته و در دفاع از پاکى و طهارت آنان کوشیده است.
(196) پرداختن به عصمت امام نیز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پیامبران

صورت گرفته است؛ یعنى اینگونه روایات در پى آنند که همان عصمتى را که همگان درباره انبیا پذیرفته اند، براى ائمه اهل بیت نیز به اثبات برسانند.
(197)

3) پیروى اهل سنّت از شیعیان بسیار دور از ذهن و ناسازگار با واقعیت هاى تاریخى است. چگونه مى توان گفت «سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیت امام

را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) را مشمول آن نموده(اند)»؟ این سخن به خوبى نمایانگر سستى و بى پایگى

چنین تحلیل هایى است، زیرا
اولا: اهل سنّت، جز شمار اندکى از آنان، همچون برخى از معتزلیان، (198) على(علیه السلام) را معصوم نمى دانند. ثانیاً: اگر

اعتقاد به عصمت بدعتى در دین به شمار مى رفت، سنیّان آن را دستاویزى محکم براى مبارزه با شیعه قرار مى دادند و از این فرصت استثنایى بیشترین بهره

را مى بردند، نه اینکه خود از آنان دنباله روى نمایند.


4) تلاش بسیارى از اندیشمندان سنّى در دفاع از عصمت پیامبران، کمتر از کوشش شیعیان نبوده است، چنان که فخر رازى (604ـ544 هـ ق)، افزون بر نگارش

کتاب «عصمة الانبیاء»، در جاى جاى تفسیر گسترده و پر حجم خود بر قرآن کریم، چنان از این باور بنیادى جانبدارى نموده که شگفتى برخى از نویسندگان

معاصر
(199) و تأسّف بعضى دیگر از آنها (200) را بر انگیخته است. نه تنها این اندیشمند قرن پنجم هجرى، بلکه حتّى مسلمانان قرن اول نیز سخنانى در این باره

به جا گذاشته اند؛ چنان که خلیفه اول در خطبه مربوط به آغاز خلافت خود مى گوید:


(ان رسول الّله(صلى الله علیه وآله) خَرَج من الدنیا و لیس احدٌ یُطالبه بضربة سَوط فَما فوقها و کان معصوماً من الخطأ). (201)

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حالى از دنیا رحلت فرمود که وامدار هیچکس نبود و حتّى ضربه اى تازیانه به ناحق بر کسى ننواخته و معصوم از خطا بود.


----------- پی نوشت -----------
190- ص: 46؛ مریم: 51 و یوسف: 24
191- ص: 83ـ82 (ترجمه خرمشاهى)م
192- الدر المنثور، ج 5، ص 199 و ر.ک: ینابیع المودة، ب 77، ص 445
193- ر.ک: ضحى الاسلام، ج 3، ص 234؛ من العقیدة الى الثورة، ج 4، ص 192 و عقیدة الشیعه، ص 328
194- اسلام، بررسى تاریخى، ص 143
195- دین و جامعه، ص 499
196- ر.ک: عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 162ـ153
197- پژوهشى در عصمت معصومان، ص 242
198- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 6، ص 377ـ376
199- ر.ک: پژوهشى هایى درباره قرآن و وحى، ص 41
200- ر.ک: دین و جامعه، ص 485
201- بحارالانوار، ج 10، ص 439 و ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 17، ص 159


[font=Times New Roman] پــــــــــایـــــــــــــان  
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “پیغمبر شناسی”