؟---- پرسمان عصمت ----?

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

؟---- پرسمان عصمت ----?

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

[font=Times New Roman] پرسمان عصمت   

چكيده

عصمت به عنوان یکی از اعتقادات اندیشه دینی به خصوص اندیشه شیعی همواره مورد توجه و نقد منتقدان و مخالفان قرار داشته است.

چیستی عصمت، دامنه عصمت و پی آمدهای اعتقاد و عدم اعتقاد به عصمت از جمله مهمتریت پرسش هایی است که در این زمینه مورد توجه بوده است.

نوشتار حاضر در صدد است تا ضمن بازتعریف مفهوم عصمت، مهمترین پرسش هایی که در این زمینه مطرح شده است را بیان کرده و پاسخی درخور به آن ها بدهد.


● کلیات

واژه شناسى
ش1) واژه عصمت از چه زمان در معناى امروزى آن به کار ر فته است؟

عصمت و اختیار
ش2) اگر عصمت امرى اعطایى باشد، آیا مصونیت پیامبران و امامان از گناه جبرى نخواهد بود؟ در این صورت دلیل برترى آن ها بر سایر انسان ها چیست؟

ناسازگارى با طبیعت انسانى
ش3) هیچ انسانى خالى از امیال و شهوات نفسانى نیست. بنابراین، چگونه مى توان وجود انسان هاى معصوم را پذیرفت؟

عصمت در ادیان دیگر
ش 4) آیا اعتقاد به عصمت در ادیان دیگر نیز وجود دارد؟

پى آمدهاى اعتقاد به عصمت
ش5) آیا اعتقاد به عصمت پیامبران و امامان تأثیرى منفى بر زندگى فردى و اجتماعى ما نمى گذارد؟

فـصـل دوم: عـصـمـت پـیـامـبـران

عصمت در دریافت و ابلاغ وحى
ش6) تجربه دینى بودن وحى به چه معنا است و آیا این مطلب با عصمت انبیا سازگار است؟

عصمت در اعتقادات
ش7) پیامبر اسلام قبل از بعثت و در میان مردم مشرک عربستان از چه دینى پیروى مى کرده است؟

عصمت از گناه
ش 8) قرآن کریم صریحاً از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد. چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟

ش9) اگر خطیئه حضرت آدم(علیه السلام) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگى دنیوى گرفتار شدند؟

ش10) اگر پیامبران و امامان معصومند و هیچ گاه مرتکب گناه نمى شوند، دلیل آن همه گریه و استغفارشان چیست؟


عصمت از خطا
ش11) آیا پیامبران هیچگاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟ و اگر معصوم از خطا بودند چه نیازى بود که با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟

تفاوت درجات معصومان
ش12) آیا درجه عصمت معصومین به یک اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد پس چرا پیامبران اولوالعزم داریم؟

و اگر تفاوت دارد، چرا مى گویند همه آن ها معصومند و تفاوتى با یکدیگر ندارند؟ و آیا این شامل پیامبرانى که فقط براى خودشان نبى بودند نیز مى شود؟


برخورد اصحاب پیامبر با مسأله عصمت
ش13) شواهد تاریخى نشان مى دهد که برخى از اصحاب پیامبر به راحتى به ایشان اعتراض مى کردند. آیا این نشانگر آن نیست که آنان اعتقادى به عصمت

او نداشته اند؟


تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت
ش14) عصمت قبل از نبوت یا امامت با عصمت بعد از آن چه تفاوتى دارد؟


فـصـل سـوم: عصمت در غیـر پـیـامـبـران

عصمت امامان
ش15) شیعیان بر اساس چه دلایلى امامان خود را معصوم مى دانند؟

عصمت انسان هاى دیگر
ش16) آیا مقام عصمت به پیامبران و ائمه اختصاص دارد؟

عصمت حضرت زهرا(علیها السلام)
ش17) عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) با چه ادله اى ثابت مى گردد؟

آیه تطهیر
ش 18) آیا در آیه شریفه تطهیر «لیذهب عنکم الرجس» به معناى دفع است یا رفع؟ اگر اذهاب رجس از اهل بیت(علیهم السلام) را به معناى دفع بگیریم،

پس تطهیر معنا ندارد و اگر به معناى رفع باشد طهارت ذاتى آن ها را اثبات نمى کند.


امام على(علیه السلام) و اعتراف به خطا
ش19) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: «فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى...» این چگونه با عصمت ائمه سازگار است؟

نقش شیعه در رواج اندیشه عصمت
ش20) شیعیان تا چه اندازه در پیدایش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟


● پیشگفتار

شکر و سپاس و منّت و عزّت خداى را

پروردگار خلق و خداوند کبریا

چندین هزار سکّه پیغمبرى زده

اول به نام آدم و آخر به مصطفى

الهامش از جلیل و پیامش زجبرئیل

رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوى


سلام و درود بر تمامى جویندگان حقیقت که گوهر دین را پاس مى دارند و نهال سرسبز ایمان را در شوره زار جهل و نادانى نمى کارند. پرسش نسل جوان از

معارف دینى، پدیده مبارکى است که از نهاد پاک و آسمانى و ذهن جستجوگر آنان خبر مى دهد و بارى سنگین بر دوش مراکز دین پژوهى مى نهد.

مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه، یکى از مؤسساتى است که پاسخ گویى به این پرسش ها را هدف اصلى خویش قرار داده و صاحب این

قلم را نیز با برخى از این سؤالات آشنا ساخته است. در این میان، پرسش هایى که امورى زیر بنایى همچون عصمت پیامبران و امامان را مورد توجه قرار

مى دهند، جایگاهى ویژه دارند و گردآورى آن ها در مجموعه اى مستقل مى تواند به یارى تشنگان معارف دینى بشتابد و دستیابى به پاسخ پرسش هاى

کم و بیش همسان را آسان تر سازد. پیشتر چند نکته را یادآور مى شویم:


ش1) هسته اولیه این پاسخ ها، پژوهش هایى است که با همکارى فاضل ارجمند آقاى احمد حسین شریفى صورت گرفته و در کتاب

«پژوهشى در عصمت معصومان» گرد آمده است. از این رو، به یک معنا ایشان را نیز باید یکى از دو مؤلفِ این اثر به شمار آورد.

ش2) در این نوشتار، در پى آن نبوده ایم که همه مباحث مربوط به عصمت را در قالب پرسش و پاسخ به بحث بگذاریم، بلکه محور اصلى کار، پاسخ گویى

به برخى از مهم ترین پرسش ها و شبهاتى بوده که نسل امروز با آن روبرو گردیده است.

ش3) هر چند ابعاد گوناگون این مسأله به یکدیگر وابسته اند، اما تلاش گردیده که پاسخ ها ـ تا آن جا که ممکن است ـ استقلال خود را حفظ نمایند و براى

دستیابى به یک نکته، خواننده را به مراجعه به پرسش هاى دیگر وادار نسازند.

ش4) پیش از آن که برگ هاى اصلى این دفتر را بگشاییم، دقت و ریزبینى خواننده را به مدد مى طلبیم و امید آن داریم که گزیده گویى ما را به وادى اجمال

نکشاند و رعایت اختصار، سر از ابهام در نیاورد.


دعا براى تعجیل در ظهور امام منتَظَر و معصوم غایب از نظر را حسن ختام این پیشگفتار مى سازیم، و دل و جان را با یاد یوسف فاطمه صفا مى بخشیم:

یا ربّ به نسل طاهر اولاد فاطمه

یا رب به خون پاک شهیدان کربلا

دلهاى خسته را به کَرَم مرهمى فرست

اى نام اعظمت در گنجینه شفا


● واژه شناسى

ش1) واژه عصمت از چه زمان در معناى امروزى آن به کار رفته است؟

عصمت در لغت به معناى منع کردن و بازداشتن است و به همین معنا در برخى از آیات و روایات به کار رفته است. براى نمونه:


الف) «لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم»(1)امروز هیچ کس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نیست. (تنها رحمت او است که مانع از عذاب مى گردد)

ب) «و الله یعصمک من الناس»(2) خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.

ج) «الاعتبار یفید العصمة»(3)م عبرت گیرى (از کارهاى دیگران) مصونیت آدمى را به دنبال دارد. (و از آزمودن دوباره اعمال ناپسند جلوگیرى مى کند)

د) «ان التقوى عصمة لک فى حیاتک»(4) تقواى الهى (از آلودگى به گناه) بازتان مى دارد.


گفتنى است که بازداشتن و منع کردن همواره با جبر و اکراه همراه نیست، بلکه در مورد کسى که به پند و اندرز بسنده مى کند و دائره اختیار دیگرى را تنگ

نمى نماید نیز مى توان این واژه را به کار گرفت.(5) از سوى دیگر، از دیدگاه آیات و روایات، پیامبران و امامان از هر گونه گناه و خطایى در امانند. براى بیان این

حقیقت، الفاظ و تعابیر گوناگونى به کار رفته که واژه عصمت نیز یکى از آن ها است، چنان که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:


«انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون»(6) من و على و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم هستیم.

امیر مؤمنان على(علیه السلام) نیز با اشاره به این حقیقت که خداى حکیم را نشاید که به اطاعت و پیروى همه جانبه از کسى فرمان دهد که از آلوده شدن به

گناه در امان نیست، مى فرماید: «انما امر الله ـ عزوجل ـ بطاعة الرسول لانه معصوم مطهّر لا یأمر بمعصیته»(7) «دلیل آن که خداوند مردم را به اطاعت

(همه جانبه) از پیامبر مى خواند آن است که وى پاک و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.»


این، تنها نمونه اى است از روایاتى که پیشینه کاربرد واژه عصمت را مى نمایانند و بر این پندار که پیدایش این اصطلاح، سالها پس از ظهور اسلام و در زمان

رواج اندیشه هاى کلامى بوده است،(8) خط بطلان مى کشند، با این همه، براى بهره گیرى از معارف دینى نباید تنها از واژه هایى سراغ گرفت که به تدریج

در معناى امروزى شان به کار رفته یا در این معانى رواج یافته اند. قرآن کریم، بى آن که واژه عصمت را به کار گیرد، با بیان هاى گوناگون دامان انبیا و اولیا را از

هر گونه گناه و خطایى مى زداید.(9) پیامبر گرامى اسلام و امیرمؤمنان نیز، افزون بر این واژه، تعابیر دیگرى به کار مى برند که در رسایى و گویایى چیزى از آن

کم ندارد، چنان که پیامبر اکرم در تفسیر آیه تطهیر مى فرماید: «فانا و اهل بیتى مطهرون من الذنوب»(10) «من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم.»


--------- پی نوشت --------------
1- قرآن کریم، سوره هود: 43 (ترجمه الهى قمشه اى)م
2- مائده: 67
3- میزان الحکمة، ج 6، ص 342
4- همان، ص 343
5- ر.ک: مقاییس اللغة، ج 4، ص 331، و بحارالانوار، ج 17، ص 94
6- بحارالانوار، ج 25، ص 201، و ینابیع المودة، ب 77، ص 445
7- موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 2، ص 248
8- ر.ک: عصمة الانبیا (رسالة التقریب، العدد الثانى) ص 133
9- ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 114ـ109 و 160ـ157 و 207ـ196 و 306ـ285
10- الدر المنثور، ج 5، ص 199
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت و اختیار

ش2) اگر عصمت امرى اعطایى باشد، آیا مصونیت پیامبران و امامان از گناه، جبرى نخواهد بود؟ در این صورت، دلیل برترى آنان بر سایر انسانها چیست؟

جبرى یا اختیارى بودن عصمت، اولین و مهمترین پرسشى است که این مسأله، پیش چشم خرد مندان مى نهد؛(11) چرا که ارزش آدمى به اراده آزاد و اختیار

او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومین را به ماشین خودکارى تبدیل مى کند که نه شایسته الگوشدن براى دیگران اند، و نه سزاوار پاداش فراوان.


اختیار آمد عبادت را نمک

ورنه مى گردد به ناخواه این فلک

گردش او را نه اجر و نه عقاب

که اختیار آمد هنر وقت حساب


جمله عالم خود مسبِّح آمدند

نیست آن تسبیح جبرى مزدمند.
(12)

این مشکل به سادگى قابل حل است. سیر اختیارى انسان داراى دو رکن اساسى است:

علم و اراده. ما اگر دچار معصیت مى شویم، یا نسبت به زشتى گناه، آگاهى کامل نداریم و یا از اراده اى قوى براى ترک آن، برخوردار نیستیم. هر چه این دو

عامل تقویت شوند، دائره گناهان آدمى، تنگتر و تنگتر خواهد شد. معصومین کسانى هستند که هم از نظر شناخت چنانند که زشتى و ناپسندى هر کار بدى

را به چشم دل مى بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند که طوفان غرایز حیوانى، عنان اختیار را از کف آنان نمى رباید. همه ما مرتبه اى از چنین

مصونیت هایى را تجربه نموده ایم. به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فکر هیچ عاقلى هم خطور نمى کند، چه رسد به اینکه جامه تحقّق پوشد.
(13)

امّا مسأله به همین جا خاتمه نمى یابد. پرسشى که هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، این است که چرا این علم و اراده آنچنانى، در انحصار گروه

اندکى است؟ درست است که راه حل ذکر شده، مشکل اختیار معصومین را چاره مى کند، اما همچنان دلیل برترى آنان برسایرین، بى پاسخ مانده است. پیامبر

و امام معصوم، گناه را همچون ماده سمّى مى بیند؛ از این رو، فکر انجام آن را نیز در سر نمى پروراند؛ ما نیز اگر چنان علم و اراده اى داشتیم از عصمت کامل

برخوردار مى شدیم.


فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد


این پرسش اساسى که گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» یاد مى شود ـ با پاسخهاى مختلفى رو برو شده است.(14) یکى از آنهاـ که در تأیید آن،

از روایات مختلفى مى توان سود جست ـ راه حل این مشکل را در علم پیشین الهى جستجو مى کند. به این بیان که خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم

ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود،

سر آمد همگان خواهند شد این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه خویش را به آنان عطا نماید و

ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت دیگر،

دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است.(15) این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى

آغازین دعاى ندبه استفاده نمود.


همچنین در روایتى از امام صادق(علیه السلام) در باره موهبت هاى ویژه پیامبران، چنین آمده است:

از آنجا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را عبادت نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند

[از موهبت هاى ویژه خویش، برخوردار شان ساخت]. پس اینان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.
(16)

[align=left]ادامه دارد... 

----- پی نوشت -------------
11- برخى از نویسندگان از آن جا که نتوانسته اند راهى براى جمع میان اختیارى بودن عصمت و دلیل برترى معصومان بیابند، بهتر آن دیده اند که اصل این
فضیلت را انکار کنند. بر اساس این دیدگاه «اگر پیامبر معصوم باشد، در کارهایى که انجام مى دهد یا از آن ها دست مى کشد، امتیازى بر دیگران نخواهد
داشت، اما زندگى غیر معصومانه پیامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات،
راه و هدف درست را شناخته و از آن پیروى کرده است». ر.ک: مقارنة الادیان، ج 3، ص 126
12- مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 9ـ3287
13- راهنماشناسى، ص 128ـ115. براى آشنایى با تبیین هاى دیگرى از اختیارى بودن عصمت، ر.ک: تلخیص المحصّل، ص 369؛ ارشاد الطالبین، ص 302ـ301؛
کشف المراد، ص 365؛ الالهیات، ج 3، ص 162ـ159؛ الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ج 3، ص 302ـ297؛ امام شناسى، ج 1، ص 80؛ امامت و رهبرى،
ص 175ـ174؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص 21ـ19؛ گوهر مراد، ص 379؛ انیس الموحدین، ب 3، ف 2، و فلسفه وحى و نبوت، ص 219ـ218
14- براى نمونه، ر.ک: پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى، ج 1، ص 169ـ165؛ راهنماشناسى، ص 121 و امام شناسى، ج 1، ص 114
15- پژوهشى در عصمت معصومان، ص 68ـ66؛ همچنین ر.ک: بحارالانور، ج 17، ص 94؛ مصنفات الشیخ المفید، ج 5 (تصحیح الاعتقاد) ص 129ـ128 و مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 301
16- بحارالانوار، ج 10، ص 170
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 



● ناسازگارى با طبیعت انسانى

ش3) هیچ انسانى خالى از امیال و شهوات نفسانى نیست، بنابراین چگونه مى توان وجود انسان هاى معصوم را پذیرفت؟

برخى از کسانى که به روشنفکران مذهبى شهرت یافته اند، بى گناهى را گناهى بزرگ براى بشریّت مى شمارند، با این استدلال که طینت آدمى

را با اراده و اختیار سرشته اند و آنان که این ویژگى را ندارند، یا حیوان یا فرشته اند.

انسان مطیع و بى مسأله و رام، حیوانى است که کار مى کند و بار مى برد و زندگى غریزى مى کند. راستى چه نعمت بزرگى است قدر نه گفتن و

عصیان کردن و چه متعالى اند کساین که به قله رفیع عصیان صعود مى کنند... نمى گوییم عصیان خوب است و باید عصیان کرد، بلکه مى گوییم انسان،

با عصیان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى کند... اگر بنا شود که بر فرض محال انسان هرگز گناه نکند، در آن صورت یا حیوان است و یا فرشته، و به

هر حال، انسان نیست.
(17)

احمد امین مصرى نیز پیراستگى از گناه را ناشدنى مى شمارد و با اشاره به وجود گرایش هاى گوناگون در آدمى براى انسان عارى از گناه، جایگاهى جز

پندار نمى شناسد. قسمتى از سخنان او چنین است:

کمال و فضیلت انسان به این نیست که معصوم باشد، بلکه به این است که با وجود توانایى بر انجام کارهاى زشت، در بیشتر اوقات جانب خیر و پاکى را

ترجیح دهد و از بدى ها دورى گزیند. آدمى داراى گرایش هاى فراوان و ناهمگونى است و در این میان، امیال نفسانى او را به سوى بدى ها مى خوانند.

اگر بنا باشد این امیال را از وى جدا سازیم، در حقیقت، انسانیّتش را ستانده و ماهیّت دیگرى را جایگزین آن ساخته ایم.
(18)



نقد و بررسى ناسازگارى با طبیعت انسانى


چنین نگرشى بیش از هر چیز نمایانگر برداشت نادرست اینان از پدیده عصمت و نادیده گرفتن توانایى هاى آدمى است براى توضیح بیشتر، چند نکته را

یادآور مى شویم:
(19)

1) سازگارى عصمت با اختیار

بى تردید، قوام انسانیت به اراده و اختیار است و در هیچ پدیده انسانى نمى توان این ویژگى را نادیده گرفت. از سوى دیگر کسانى که با سخنانى از

این دست، امکان عصمت را به چالش مى خوانند، نتوانسته اند عصمت و اختیار را با یکدیگر سازش دهند و آن دو را کنار هم بنشانند. از این رو است

که مى گویند: «انسان با عصیان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى کند» و یا «کمال آدمى به این است که با وجود توانایى بر انجام کارهاى زشت،

در بیشتر اوقات جانب خیر و پاکى را ترجیح دهد». این در حالى است که در جاى خود، رابطه عصمت و اختیار بررسى گردیده و سازگارى آن دو با یکدیگر

به اثبات رسیده است. به راستى مگر درجاتى از عصمت، کم و بیش در همه انسان ها تحقق نیافته است؟ کدام انسان عاقل و با اراده اى است که

آگاهانه لب به غذاى مسموم بزند؟ تنها تفاوت معصومان با دیگران در این است که در نظر آن ها، همه گناهان چون زهرى کشنده اند، از این رو، خیال

انجام آن را نیز از سر نمى گذرانند.
(20)

2) انسان برتر، نه برتر از انسان

در طول تاریخ، بسیارى از افراد به دلیل بشر بودن انبیاء پیامبرى شان را زیر سؤال برده و از پذیرش دعوتشان روى بر تافته اند.

پیام آوران آسمانى نیز با تأکید بر بشر بودن خویش، موهبت الهى را دلیل دستیابى به این مقامات ویژه دانسته اند.


(ان نحن الاّ بشر مثلکم ولکن الله یمنّ على من یشاء من عباده) (21)

«ما جز بشرى مثل شما نیستیم ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منّت مى نهد.»

بنابراین، نباید از همانندى در انسانیّت به گمراهى بیفتیم و هیچ انسانى را شایسته ارتباط با جهانى دیگر و دستیابى به مقامات والایى همچون

عصمت ندانیم. ما اگر خود چهره حقیقى گناه را ـ چنان که باید ـ درک نکرده ایم و آن اراده قوى براى دورى از آن ها را در خود نمى بینیم و خویشتن

را اسیر دام هاى شیطانى مى یابیم، نباید همگان را با خود مقایسه کرده، هر سخنى را که فراتر از سطح اندیشه ما است انکار کنیم.


 کار پاکان را قیاس از خود مگیر ـــــــــــــــــــــــ گر چه ماند در نبشتن شیر ؛ شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد ـــــــــــــــــــــــ کم کسى ز ابدال حق آگاه شد

همسرى با انبیا برداشتند ـــــــــــــــــــــــ اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر ـــــــــــــــــــــــ ما و ایشان بسته خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمى ـــــــــــــــــــــــ هست فرقى در میان بى انتها

هر دو گون زنبور خوردند از محلّ ـــــــــــــــــــــــ لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیاه خوردند و آب ـــــــــــــــــــــــ زین یکى سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نى خوردند از یک آب خور ـــــــــــــــــــــــ این یکى خالى و آن دیگر شکر

صد هزاران این چنین اشباه بین ـــــــــــــــــــــــ فرقشان هفتاد ساله راه بین
(22)  


3) توانایى انجام گناه، نه آلودگى به آن

آن چه رهزن اندیشه عصمت ستیزان قرار گرفته، این پندار است که با وجود گرایش هاى نفسانى، گریزى از آلودگى به گناه نیست.

غافل از آن که در کنار امیالى که آدمى را به زشتى ها فرا مى خواند، همواره گرایش به خوبى نیز وجود دارد و در معصومان، این گرایش ها

هیچگاه راهى براى به بار نشستن امیال دسته اول باقى نمى گذارد. و به اصطلاح، در این انسان هاى والا، مقتضى انجام گناه، همواره

مانعى در پیش روى خود مى بیند و از فعالیت باز مى ماند.
(23)

4) تعدیل قوا، نه سرکوب آنها

یکى از نکاتى که توجه به آن به بسیارى از تردیدها پایان مى دهد، این است که عصمت به معناى سرکوبى قواى نفسانى و شهوانى نیست، بلکه

نیرویى است که به هر کدام از گرایش هاى آدمى از راه حلال پاسخ مى گوید. «مثلا سامعه از انسان صوت حسن مى خوهد، نه غنا و شخص

مى تواند صوت حسن را با صوت موزون و دلپذیر بدون شائبه حرام تأمین کند... و نیز سایر قوا، هر کدام مقتضیاتى دارند که هم مى توان آن را از راه

حلال تهیه کرد و هم از راه حرام. انبیا راه حرام را بستند و با حلال به مقتضیات قوا پاسخ دادند.»
(24)


[align=left]ادامه دارد... 
--------- پی نوشت -------------------
17- بازخوانى قصه خلقت، ص 112ـ110

18- ضحى الاسلام، ج 3، ص 230ـ229. ر.ک: من العقیدة الى الثورة، ج 4، ص 191ـ187

19- ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 42ـ35

20- ر.ک: الهیات، ج 3، ص 162ـ159؛ امامت و رهبرى، ص 175ـ174 و امام شناسى، ج 1، ص 80

21- ابراهیم: 11 (ترجمه فولادوند)م

22- مثنوى معنوى، دفتر اول، ابیات 271ـ263

23- الصراط المستقیم، ج1، ص 116 و بررسى مسائل کلى امامت، ص 174ـ172

24- تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 9، سیره علمى و عملى حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، ص 23ـ22
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 


● عصمت در ادیان دیگر

برخى از مراتب عصمت؛ یعنى عصمت پیامبران در دریافت وحى و ابلاغ آن، هیچگاه از نبوّت جدایى نمى پذیرد و همان دلیلى که ضرورت بعثت انبیا را به اثبات

مى رساند، دست کم این جنبه از عصمت آنان را نیز مسلّم مى سازد. از این رو، حتّى در ادیانى همچون یهودیت و مسیحیّت ـ که به عقیده ما مسلمانان و

به گواهى شواهدى خدشه ناپذیر، دستخوش تحریفات فراوانى بوده اند ـ ردّ پایى از این مسأله به جا مانده است. برخى از نویسندگان از وجود این اندیشه

در آیین زرتشت نیز خبر داده و همین را دلیل بر اقتباس پیامبر اسلام از این مکتب دانسته اند.

مطالعه تطبیقى آیین هاى زرتشتى و عقاید اسلامى، این نکته را نشان مى دهد که محمّد مستقیم و غیر مستقیم تأثیراتى از آیین ها و باورهاى زرتشتى

داشته است. مثلا: شکل بعثت زرتشت و پیغمبر، اعتقاد به خداى یکتا و شیطانى که منشأ شر است، طاهر و معصوم بودن خاندان این دو پیامبر و...
(25)

شگفتا که گوینده این سخن، هماهنگى دو مکتب در امورى همچون اعتقاد به خداى یکتا، وجود شیطان و چگونگى بعثت را دلیل بر تأثیر پذیرى یکى از دیگرى

مى شمارد! در حالى که اگر این دو آیین، هر دو الهى و آسمانى باشند، هم آوایى آنها با یکدیگر از منشأ و خاستگاه یگانه شان خبر مى دهد. در غیر این

صورت نیز، این احتمال را نمى توان نادیده گرفت که آیین زرتشت، بخشى از آموزه هاى مشترک میان ادیان آسمانى را در تعالیم خود گنجانده باشد.
(26) به

هر حال، پیروان مکاتب انحرافى و بشر ساخته نیز به این نکته پى برده اند که بدون پناه بردن به قرارگاهى تزلزل ناپذیر، نمى توانند دیگران را به سوى خود

بخوانند و از استوارى مکتب شان جانبدارى نمایند. از این رو، مکتبى الحادى همچون مارکسیسم نیز چاره اى جز این ندارد که رهبران فکرى خود را، بر خلاف

دیگر مردم، ایمن از فریب دوران بخواند.
(27) برخى از عارف نمایان صوفى نیز پیشوایان خود را «محفوظ» از گناه مى شمارند، هر چند «حفظ» را اندکى پایین تر

از «عصمت» مى نشانند.
(28) از این استفاده هاى نابجا که بگذریم، بجا است که در دو دین ابراهیمى یهودیت و مسیحیّت درنگ بیشترى نماییم و از دیدگاه

پیروان آنها درباره عصمت آگاه شویم:


عصمت در دو دین ابراهیمی

الف) عصمت در یهودیّت

از دیدگاه یهودیان «نبى دهان خدا است و سخن و کلام او سخن خدا» (29) . موسى بن میمون (1204ـ1135م)، یکى از بزرگترین اندیشمندان یهودى، اعتقاد

به عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحى را یکى از ارکان اساسى یهودیّت مى شمارد؛ به گونه اى که پس از بررسى مبانى فکرى این مکتب، سیزده اصل

کلّى را به دست مى دهد که از جمله آنها این است:
«تمامى سخنان انبیا درست است» (30) و «کتاب تورات که در دست ما است، همانى است که به حضرت

موسى «ع» وحى شده است»
(31) . منابع دین یهود در منشأ پاکى انبیاء صفاتى چند را مؤثر دانسته و میان آنها ترتیب ویژه اى برقرار ساخته اند.

زیرکى و چابکى براى انسان پاکى مى آورد، پاکى باعث طهارت مى شود، طهارت به پرهیزگارى منجر مى گردد، پرهیزگارى به انسان قدوسیّت مى بخشد،

قدوسیّت آدم را متواضع و فروتن مى کند، تواضع و فروتنى ترس از خطا کارى را در دل انسان مى پرورد، ترس از خطاکارى، سبب پارسایى و دیندارى مى شود،

و پارسایى و دیندارى، شخص را داراى روح القدس مى کند
(32) . روح القدس در ادیان یهودیت و مسیحیت داراى نقشى ویژه و اهمیت فراوانى است، به

گونه اى که در اینجا «انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنان جارى مى کند، محفوظ مى دارد، از این رو، گفته هاى آنان معصوم از خطا مى گردد. بر این

اساس، پیامبران نه در گفتار خطا مى کنند و نه در نوشتن سخنان روح القدس»
(33) . با این همه، کتاب مقدس یهودیان، پیامبران را در امور شخصى خود،

پیراسته از گناه و خطا نمى داند و کارهاى ناپسند فراوانى براى آنان رقم مى زند.
(34) هر چند گاه در برخى از منابع دینى آنان به صراحت اعلام مى شود که

انحراف اخلاقى پیامبران، به گونه موقّت یا براى همیشه، نبوّت را از آنان مى ستاند:
«اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وى دور مى شود، و اگر او عصبانى و خ

شمگین شود، نیز نبوت او را ترک مى گوید».
(35)

ب) عصمت در مسیحیّت

آیین مسیحیّت، افزون بر آنکه مسیح «ع» را معصوم و بدون نقص مى داند، عصمت افراد دیگرى همچون نویسندگان کتاب مقدّس را نیز مى پذیرد. (36)

مسیحیان، عیسى «ع» را در جایگاهى فراتر از پیامبران مى نشانند و او را پسر خدا مى خوانند؛(37) از این رو، انجیل و دیگر کتاب هاى عهد جدید(38) را

نوشته کسانى مى دانند که چند دهه پس از به صلیب کشیده شدن مسیح و با استناد به سنّت هاى شفاهى به جا مانده، سرگذشت و سخنان این خداى

جسمیّت یافته را به قلم آورده اند. از دیدگاه مسیحیان، نویسندگان این کتاب ها هر چند در زندگى شخصى خود از آلودگى به گناه و خطا ایمنى نداشته اند،

امّا در نگارش کتاب مقدّس، تأییدات روح القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده اند.

گفتنى است که مسیحیان کاتولیک، پا را از این هم فراتر نهاده، پاپ، رهبر کاتولیک هاى جهان، رانیز، دست کم در فتاواى شرعى، بى عیب و نقص

مى شمارند.
(39) کوتاه سخن آنکه عصمت و نبوّت با یکدیگر گره خورده اند و از هم جدایى نمى پذیرند، هر چند در ادیانى که مورد دستبرد تحریفات بشرى

قرار گرفته اند، پدیده عصمت نیز گاه مسیر واقعى خود را از دست داده و از بهره بردارى نا بجاى فرصت طلبان دور نمانده است.
(40)

[align=left]ادامه دارد... 

---------- پی نوشت -----------------
25- اسلام شناسى، ص 25ـ24
26- براى مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 90ـ 88
27- همان، ص 274ـ273
28- ر.ک: الرسالة القشیریة، ص 114 و تصوف و تشیع، ص 123
29- تحقیقى در دین یهود، ص 329
30- الادیان الحیة، ص 140
31- جهان مذهبى، ج 2، ص 624ـ623
32- گنجینه اى از تلمرد، ص 139
33- المیزان فى مقارنة الادیان، ص 33
34- براى آشنایى با برخى از این نسبت هاى ناروا، ر.ک: المیزان فى مقارنة الادیان، ص 36ـ33 و مقارنة الادیان، بحوث و دراسات، ص 219ـ194
35- گنجینه اى از تلمود، ص 140
36- الهیات مسیحى، ص 205
37- ر.ک: کلام مسیحى، ص 69ـ66
38- به مجموعه کتاب هاى مقدس مسیحیّت ـ که انجیل هاى چهارگانه، تنها بخش کوچکى از آن را تشکیل مى دهد ـ عهد جدید مى گویند، در برابر عهد قدیم که در بر دارنده کتب مقدس یهودیت است. البته مسیحیان، عهد قدیم را نیز بخشى از کتاب مقدّس خویش مى دانند
39. noigiler dna ecneics« .221-121 pp ,31v ,noigiler fo aidepolcycne eht ni ,
40- پژوهشى در عصمت معصومان، ص 76ـ73 و ص 275ـ271
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 


● پى آمدهاى اعتقاد به عصمت

ش5) آیا اعتقاد به عصمت پیامبران و امامان تأثیرى منفى بر زندگى فردى و اجتماعى ما نمى گذارد؟

برخى از کسانى که عصمت معصومان را پذیرفتنى نمى یابند، پیامدهایى منفى براى این باور برشمرده و از این راه به مبارزه با آن پرداخته اند. گروهى چنین

پنداشته اند که شخص معصوم را نمى توان الگوى دیگران و برتر از آنان به شمار آورد، بلکه آنچه شأن و منزلت پیامبر را بالا مى برد، زندگى غیر معصومانه او است

که «نشانگر آن است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پیروى کرده است.»
(41)

«برخى دیگر، پدیده عصمت را سبب رونق بازار دو رویى و ظاهر آرایى دانسته، تلاش مى کنند با اثبات این نکته که «گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است» (42)

وجدان گناه آلودگان را آسوده سازند و بدین وسیله، به گمان خود، آنان را از مقدس مآبى و زهد فروشى بر حذر دارند.

«مفهومى مطلق از عصمت را در نظر بگیرید و آن گاه توجه کنید که از یک سو فشار روحى از درون معتقدان را ملزم مى دارد که متناسب با آن مفهوم مطلق

از عصمت عمل کنند. و از سوى دیگر، از بیرون، مرتب و با همان چشم انداز مطلق از عصمت، کنترل مى شوند... طبعاً معتقدان با همه محدودیت ها و

نسبیّت هاى انسانى خویش نمى توانند خود را عملا و باطناً و در واقع امر با این انتظارات سخت کیشانه مذهبى از درون و بیرون وفق دهند، پس با این تعارضات

روح آزار و دل ستیز و ذهن سوز چه کنند؟ گویا تنها چاره اى که در این جا مى ماند ریا و تکلّف و تصنّع است و بازار دو رویى و تزویر و مقدّس مآبى و ظاهر آرایى و

زهد نمایى گرم مى شود».
(43)

از بُعد سیاسى این تحلیل که بر دخالت حکومت در امور دینى مردم مى تازد (44) و به ظاهر، حتى جلوگیرى از فسق و فجور علنى را نیز روح آزار و دل ستیز

مى خواند، مى گذریم و در پاسخ به این سخنان چند نکته را یادآور مى شویم:


1) دستیابى پیامبران و امامان به کمالات ویژه اى چون عصمت، گزافى و بى دلیل نبوده است و در شایستگى هاى اکتسابى آنان ریشه دارد. (45)

بنابراین، عصمت پیامبران و امامان از گناه، افزون بر فواید دیگر، در بُعد عملى از انسان دستگیرى مى کند و نمونه کاملى را از کسانى که از بند شیطان رسته

و به خدا پیوسته اند فرا روى آدمیان قرار مى دهد (چنان که عصمت در دریافت و ابلاغ وحى نیز در بعد علمى به یارى آدمى مى شتابد و معرفت حقیقى و سعادت

واقعى را دست یافتنى مى سازد). مقصود قرآن کریم از نقل حکایاتى چون داستان حضرت یوسف نیز همین درس آموزى ها است یعنى بیان این حقیقت که حتى

در عنفوان جوانى و با فراهم بودن زمینه هاى گناه نیز مى توان با یارى جستن از خدا از چنگال نفس بدفرما رهایى یافت.


2) نباید معصومان را چون ماشین خودکارى بپنداریم که بدون سنگ اندازى هاى شیطان، راه درست را در پیش مى گیرند و فارغ از هر گونه مانعى، در طریق

مقصود ره مى سپرند؛ بلکه آنان نیز درگیر با شیطانند، هر چند همواره در این جهاد اکبر پیروز مِی دانند.

3) رهبران دینى، گرچه مردم را به پیروى از معصومان فرا مى خوانند و از آنان مى خواهند که پیامبران و امامان را الگوى خویش سازند، امّا همواره بر این نکته

تأکید می ورزند که هیچ گاه به مقام معصومان نتوان رسید.
(46) از این رو، جانبدارى از اندیشه عصمت فشارى درونى یا برونى بر مؤمنان وارد نمى سازد و روح

و جان آنان را نمى آزارد. معصومان در همه کمالات انسانى پیشتاز دیگرانند و کسى به آنان نزدیکتر است که در این راه گام بیشترى بردارد، هر چند هیچ گاه نباید

اندیشه هماوردى با آنان را در سر پروراند؛


چنان که پیشواى متقیان، امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره زهد و ساده زیستى خویش مى فرماید:

«آگاه باش که هر پیروى را پیشوایى است که پى وى را پوید و از نور دانش او روشنى جوید. بدان که پیشواى شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده بسنده

کرده و دو قرص نان را خوردنى خویش نموده است. بدانید که شما چنین نتوانید کرد، لیکن مرا یارى کنید به پارسایى و در پارسایى کوشیدن و پاکدامنى و

درستى ورزیدن.»
(47)

  ادامه دارد... 

-------- پی نوشت ---------------
41- مقارنة الادیان، ج 3 (الاسلام) ص 126
42- دین و جامعه، ص 489
43- همان، ص 487
44- در واقع، چنین تحلیل هایى در راستاى سخنان کسانى است که مى گویند: «اگر به فرض یک حکومت دینى از همه جهت تمام و کمال به دست مؤمنانِ مخلص ناب تشکیل شد، آنچه نباید این حکومت و دولت دست به آن بزند و دخالتى بنماید، دین و ایمان و اخلاق مردم است.» (آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء، کیان، ش 28، ص 57). این در حالى است که امیرالمؤمنین، اصلاح امور دینى مردم را مهمترین هدف حکومت اسلامى مى خواند و انگیزه خویش از به دست گرفتن زمام قدرت را چنین مى داند «خدایا تو مى دانى آن چه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیاى ناچیز، خواستن زیادت. بلکه مى خواستیم نشانه هاى دین را به جایى که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده ات را ایمنى فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد.» (نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، خطبه 131، ص 129)م
45- ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج 5، (تصحیح الاعتقاد)، ص 129ـ128. الالهیات، ج 3، ص 177ـ176 و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 68ـ66
46- ر.ک: الکافى، ج 1، ص 201
47- نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، نامه 45، ص 317
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت در دریافت و ابلاغ وحى

ش6) تجربه دینى بودن وحى به چه معنا است؟ و آیا این مطلب با عصمت انبیا سازگار است؟

«تجربه دینى» هر چند اصطلاح جدیدى است و از پیدایش آن بیش از دو قرن نمى گذرد،(48) اما محتواى آن ـ که تقریباً برابر با الهام و شهود است(49) ـ

پیشینه اى دیرینه دارد و با تاریخ بشریّت آمیخته است. در جهان غرب پس از آن که براهین عقلى اثبات وجود خدا با اشکالاتى جدّى روبرو گشت و تلاش

نظام هاى فلسفى براى دفاع عقلانى از دین به شکست انجامید، مسأله تجربه دینى مورد توجه قرار گرفت و پناهگاهى براى حراست از ایمان مذهبى به

شمار آمد.
(50)

برخى از اندیشمندان جهان اسلام نیز از این رویکرد جانبدارى نموده، بر این باورند که باید الگوهاى سنّتى را کنار بگذاریم و به همه امور دینى، همچون وحى،

از چشم انداز تجربه نظر اندازیم.

در طول تاریخ ادیان وحیانى، پیروان این ادیان وقتى خواستند بفهمند وحى چیست، آن را با پارادایم هاى معرفتى که در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند.

در میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، مدل معرفتى مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسأله نزدیک مى شده اند. امروز اگر مدل معرفتى دیگرى

پذیرفته شود، مثل مدل تجربه دینى، در این صورت با این پارادایم باید به وحى نزدیک شد و تمام مسائل را از این زاویه دید.
(51) بر اساس این دیدگاه، آن چه با

تجربه دینى دریافت مى شود، معانى و حقایقى است که نیازمند تعبیر است و «وقتى تجربه در تعبیر مى آید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان،

یعنى محدودیت تاریخى، محدودیت زبانى، محدودیت اجتماعى و محدودیت جسمانى در تجربه او اثر مى گذارد.»
(52) تجربه دینى پیامبران نیز تافته جدا بافته اى

نیست و همچون دیگر تجربه ها، در زندان محدودیت هاى انسانى گرفتار است و راه گریزى از خطا ندارد.

اعتناى خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطى ناپذیر و خطا ناپذیرى القا کند... وحى الوهى و واکنش انسانى همواره در هم

تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیّت و مبادرت الهى بوده، توسط بشر جایز الخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است.
(53) برخى از روشنفکران مسلمان،

پا را از این نیز فراتر نهاده و تفسیر تجربه دینى پیامبر اسلام را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده اند.
(54) بر اساس این دیدگاه، راز خاتمیّت دین اسلام در این

نکته نهفته است که وحى اسلامى به گونه اى تعبیر نشده در اختیار همگان قرار گرفته تا در هر دورانى، تعبیرى مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه اى از دین،

فراهم آید. یعنى، بر خلاف پیامبران دیگر که برداشت خود از تجربه باطنى شان را پیش کش امّت ها مى کردند، درباره رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)

تقدیر الهى بر این قرار گرفته است که «عین تجربه باطنى پیامبر، بدون تفسیر، در اختیار مردم قرار گیرد... گویى که آن تجربه براى ما و براى هر نسلى در هر

عصرى تکرار مى شود.»
(55)

نقد و بررسى(56)

1) توجه به تجربه دینى هر چند با انگیزه اى خیر خواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از حریم دیانت صورت گرفته است، اما نباید به کنار گذاشته شدن عقل و

برهان بیانجامد. معارف اسلامى هر کدام از عقل و الهام را در جایگاه شایسته خویش مى نشانند و دادِ هر یک را از راه بى حرمتى به دیگرى نمى ستانند و بدین

وسیله، هماهنگى خود را با توانایى ها و نیازهاى واقعى انسان به خوبى مى نمایانند.

2) تفسیر وحى به تجربه دینى پیامبر و نیازمندى تجربه به تعبیر و گرفتار بودن تعبیر در دام محدودیت هاى بشرى ـ چنان که اندیشمندان غربى و هواداران شرقى

آنان نیز تصریح نموده اند ـ عصمت پیامبران در ابلاغ وحى را به زیر سؤال مى برد؛
(57) در حالى که این بُعد از عصمت هیچ گونه تردیدى را بر نمى تابد و انکار آن

به برچیده شدن بساط نبوّت مى انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمى، خود دستخوش تغییر و خطا گردد و بازتابى از محیط اجتماعى و فرهنگى باشد، ارمغان بعثت

پیامبران براى بشریّت چه خواهد بود؟

3) یکى از انگیزه هایى که برخى را به پذیرفتن این دیدگاه واداشته، برقرارى آشتى میان ثبات وحى و تغییر و تحوّل زندگى بشر بوده است.
(58) به گمان اینان، آن

چه وحى الهى را بانیازهاى هر زمان متناسب مى سازد، نقشى است که پیامبر در تعبیر از این تجربه درونى بر عهده مى گیرد، در حالى که مى توان گفت

فرستنده وحى، خود، به مصالح جامعه هاى گوناگون آگاه تر است و نیازى نیست که این تناسب سازى را به گیرنده وحى (پیامبر) واگذارد.

4) وحى الهى پدیده اى خرد گریز، غیر متعارف و به تعبیر کارل بارث «سخنى به کلى دیگر» است.
(59) از این رو، بهترین راه آشنایى با آن، بهره گیرى از سخنان

کسانى است که خود به این منبع معرفت دست یافته اند. امام صادق(علیه السلام) ـ که پرورش یافته مکتب پیامبر است ـ در پاسخ به این پرسش که

«چگونه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بیم آن نداشت که آن چه به عنوان وحى الهى بر او نازل مى شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند:


(ان اللّه اذا اتّخذ عبداً رسولا انزل علیه السکینة و الوقار، فکان یأتیه من قبل الله ـ عزوجل ـ مثل الذى یراه بعینه) (60) «وقتى خداوند شخصى را به رسالت بر

مى گزیند، آرامش و اطمینانى به او مى بخشد (که هر گونه دغدغه خاطرى را از او مى زداید) و در نتیجه، آن چه که از جانب خدا بر وى نازل مى شود، چنان است

که گویا آن را مى بیند.»


همچنین، گیرندگان وحى نه تنها معانى، بلکه الفاظ را نیز از جانب خدا مى دانستند و خود را پیام رسان و واسطه اى بیش نمى شمردند. اعجاز لفظى قرآن

ـ که الهى بودن این کتاب را تردیدناپذیر مى سازد ـ بر اساس همین دیدگاه معنا مى یابد. در نتیجه، تجربه تعبیر نشده اى در کار نیست تا پیامبر از پیش خود،

آن را به قالب الفاظ در آورد و در این میان، محدودیت هاى انسانى اش، حقیقت الهى را پوشیده دارد.



[align=left]ادامه دارد...  پی نوشت ------------------
48- ر.ک: تجربه دینى، ص 9
49- براى آشنایى بیشتر با مقصود از تجربه دینى، ر.ک: عقل و اعتقاد دینى، ص 66ـ35؛ رساله دین شناخت، ص 87ـ43 و تجربه دینى، ص 254ـ243
50- تجربه دینى، ص 10
51- میزگرد «پلورالیسم دینى» کیان، ش 28، ص 13
52- همان، ص 4
53- علم و دین، ص 269. همچنین ر.ک: هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص 200
54- همین نویسنده در گام هاى بعدى از مؤمنان مى خواهد که پا جاى پاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بگذارند و با ادامه دادن تجربه پیامبران بر غنا و
فربهى دین بیفزایند: «این دین یک دیالوگ تدریجى زمین و آسمان و عین یک تجربه پیامبرانه طولانى تاریخى بود. مسلمین تا وقتى زنده و پویا هستند که این
تجربه را... ادامه دهند و کمال حداقلى را به سوى کمال حداکثرى پیش برند... امروز دوران مأموریت نبوى پایان یافته است، اما مجال براى بسط تجربه نبوى
باز است» (بسط تجربه نبوى، کیان، ش 39، ص 10)م
55- فربه تر از ایدئولوژى، ص 78ـ77
56- ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 149ـ146
57- خطا پذیرى تجربه دینى، مورد تأکید بسیارى از نویسندگان غربى قرار گرفته است و برخى از آنان به صراحت وحى را نیز خارج از این چارچوب ندانسته اند
(علاوه بر منابع پیشین: ر.ک: فلسفه دین، گیسلر، ج 1، ص 92.) با این حال برخى بدون این که راهى براى نجات وحى از این گرداب نشان دهند، تجربه دینى
پیامبر را معیارى براى سنجش تجارب دینى دیگران خوانده اند (ر.ک: «مدرنیسم و وحى»، کیان، ش 29، ص 18)م
58- ر.ک: «مدرنیسم و وحى» همان
59- هرمونتیک، کتاب و سنت، ص 200
60- بحارالانوار، ج 18، ص 262. همچنین ر.ک: ج 11، ص 56
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت در اعتقادات

ش7) پیامبر اسلام قبل از بعثت و در میان مردم مشرک عربستان از چه دینى پیروى مى کرده است؟

همه فرقه هاى مسلمان، جز شمار اندکى از آنان، بر این باورند که پیامبران الهى پیش از آن که به رسالت برگزیده شوند، موحّد و خدا پرست بوده و اندیشه

خود را به شرک نیالوده اند.
(61) رشد و پرورش در دامان مادرانى پاک دامن و پدرانى درستکار، یکى از زمینه هاى فراهم آمدن چنین ایمانى است:

«پس آنان را در بهترین ودیعت جاى به امانت سپرد و در نیکوترین قرارگاه مستقر کرد، از پشتى به پشت دیگرش داد، همگى بزرگوار و زهدان هایى پاک و

بى عیب و عار.»
(62)

درباره دین پیامبر گرامى اسلام پیش از نبوت، دیدگاههاى گوناگونى پدید آمده و گزینه هایى همچون یهودیت، مسیحیت، دین حنیف (شریعت حضرت ابراهیم

(علیه السلام)) و دین اسلام مطرح شده است؛
(63) اما آن چه تردیدى را بر نمى تابد، یکتا پرستى آن حضرت و بیزارى وى از بت ها است. با این همه برخى

از مسلمانان پاره اى از آیات قرآن را دستاویز خویش ساخته و زندگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیش از بعثت را آمیخته با شرک و بت پرستى دانسته اند.
(64)

این برداشت نادرست در سخنان یکى از خاورشناسان، چنین بازتاب یافته است:

در سال هاى آغازین اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمّد(صلى الله علیه وآله) آزادانه بازگو مى شد، هر چند گرایشى متناقض با آن وجود داشت که در

صدد بود کاستى هاى پیامبر را به حداقل برساند و به ویژه بر این نکته تأکید ورزد که ایشان هرگز به پرستش بت نپرداخته است.
(65)

نقد و بررسى

واقعیت هاى تاریخى بى پایه بودن چنین سخنانى را به خوبى مى نمایانند و بر ایمان آن حضرت به خداى یگانه مهر تأیید مى زنند. براى نمونه:

1) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به گواهى تاریخ و تأکید روایات داراى نیاکانى یکتاپرست بوده (66) و اجداد ایشان پیرو دین حنیف و تابع حضرت ابراهیم

(علیه السلام)به شمار مى آمدند.
(67) این، خود از شواهدى است که عصمت آن حضرت از شرک را پذیرفتنى مى سازد.

2) امیرمؤمنان بارها در برابر مردمى که با سرگذشت پیامبر خدا آشنا بودند، بر عصمت وى از خردسالى و پیراستگى او از شرک و گناه تأکید مىورزد
(68) و

پیشینه درخشان او و خاندانش را یادآور مى شود
(69) و بدین وسیله، گواهى روشن فرا روى آدمیان طول تاریخ مى نهد. در یکى از خطبه هاى نهج البلاغه

در این باره چنین مى خوانیم:


(و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره) (70)

«هنگامى که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود، تا راه هاى بزرگوارى را پیمود و خوى هاى نیکوى

جهان را فراهم نمود.»


3) پیامبر اکرم در سنین خردسالى در سفرى به شام با راهبى به نام بحیرا برخورد نمود. وقتى بحیراى راهب نشانه هاى پیامبر خاتم را در سیماى محمّد

نوجوان مشاهده کرد و براى آزمودنش او را به دو بت لات و عزّى سوگند داد، همگان این جمله به یاد ماندنى را از آن حضرت شنیدند: (لا تسألنى بهما، فوالله

ما اَبغضتُ شیئاً بغضهما)
(71) «مرا به این دو بت سوگند مده، به خدا قسم هیچگاه چیزى نزد من منفورتر از آن دو نبوده است.»

4) در منابع تاریخى از اعمال عبادى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) که پیش از بعثت انجام مى گرفته همچون نماز، روزه، حج و طواف خانه خدا سخن به میان

آمده و عزلت گزینى در غار حراء از عادات دیرینه حضرت به شمار رفته است. البته پاره اى از مشرکان نیز خانه کعبه را محترم شمرده، کارهایى را به عنوان

اعمال حج انجام مى دادند، اما حج پیامبر با عادات آنان ـ که با شعار شرک قرین بود ـ همخوانى نداشت و سازگارى آن با حج ابراهیمى در مناسکى چون

وقوف در عرفات آشکار مى گشت.
(72) پرهیز آن حضرت از گوشت مردار نیز از چشم تاریخ پوشیده نمانده و برگ دیگرى بر شواهد دین باورى وى افزوده است. (73)

5) پس از بعثت، مخالفان کینه توز پیامبر از هیچ نسبت ناروایى خوددارى نورزیدند و حتى وى را دیوانه و ساحر نامیدند، اما هیچگاه افکار عمومى را براى متهم

ساختن پیامبر به انحراف عقیدتى یا عملى پیش از بعثت آماده ندیدند. مشرکانى که از پذیرش دعوت پیامبر سر باز زده، مى گفتند: «آیا ما را از پرستش آنچه

پدرانمان مى پرستیدند باز مى دارى؟» اگر مى توانستند این را نیز مى افزودند که تو خود نیز پیش از این سر بر آستان بت مى ساییدى.
(74)

[align=left]ادامه دارد...  پی نوشت -----------
61- ر.ک: الملل و النحل، ج 1، ص 110، شرح المقاصد، ج 4، ص 50، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 7، ص 9، بحارالانوار، ج 11، ص 89
62- نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، خطبه 94، ص 87
63- ر.ک: بحارالانوار، ج 18، ص 281ـ271، الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ج 1، ص 158، راه سعادت، ص 16، تنزیه انبیاء، ص 118ـ116
64- براى آشنایى با این آیات و تفسیر صحیح آن ها، ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 179ـ176
65. 281p ,4v ,malsi fo aideapolcycne eht ,amsi -
66- ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج 5، تصحیح الاعتقاد، ص 139؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 729 و التفسیر الکبیر، ج 13، ص 33
67- الملل و النحل، ج 2، ص 248
68- ر.ک: صحیفه علویه، ص 342 و 503 و بحارالانوار، ج 10، ص 45
69- ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 94، 96، 214
70- همان، خطبه 192، ص 222
71- شرح الشفاء، ج 2، ص 208، همچنین، ر.ک: السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 1، ص 245
72- شرح الشفاء، ج 2، ص 209
73- بحارالانوار، ج 18، ص 272
74- شرح الشفاء، ج 2، ص 201
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت از گناه

ش8) قرآن کریم صریحاً از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟

آیاتى از قرآن که به ظاهر از نافرمانى پیامبران خبر مى دهند و به نکوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند، به صورتى گسترده در کتاب هاى روایى،

تفسیرى و کلامى به بحث گذاشته شده و معناى حقیقى آن ها مورد موشکافى قرار گرفته است.
(75)

در این جا به جاى آن که به بررسى تک تک این آیات بپردازیم، چند نکته کلى را براى دستیابى به درکى عمیق تر از آن ها گوشزد مى کنیم:

1) واژه هایى همچون عصیان، استغفار، توبه و ذنب نباید رهزن اندیشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات گستره

وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(76) براى مثال، سرپیچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نیز نوعى عصیان است،

هر چند کار حرامى را براى کسى که عصیان ورزیده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نیز، بسته به میزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى یابد،

به گونه اى که نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلکه درباره اعمال پسندیده اى که براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نیز مى توان از توبه و مغفرت

سخن گفت. همچنین «ذنب» به معناى کارى است که پیامدى ناگوار دارد و بر این اساس، مبارزات پیامبر اکرم با بت پرستى را نیز مى توان از زبان مشرکان،

ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،
(77) که به گفته قرآن کریم خداوند با فتح مکّه این گناه را مى بخشاید و پیامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ایمن سازد:

(انّا فتحنا لک فتحاً مبینا لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر) (78)

2) از دیدگاه روایات، یکى از نکاتى که در زبان شناسى قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد این است که برخى از آیات به شیوه (ایّاک اعنى و اسمعى یا جارة) (79)

نازل شده اند. (80) این جمله در زبان عربى تقریباً برابر با ضرب المثلى فارسى است که مى گوید:

«در، به تو مى گویم، دیوار، تو بشنو». بر این اساس، هر چند پیامبر اکرم تردیدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از این دست مورد

خطاب قرار مى گیرد: «اگر در آن چه بر تو نازل کردیم تردید دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.»(81)این آیه، به هیچ وجه

نشانگر دو دلى پیامبر نیست، بلکه راهى براى تحقیق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن کریم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد که براى برطرف ساختن شک

و تردید خود، از دانشمندان یهودى و مسیحى که ویژگى هاى پیامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمایند.
(82) همچنین، در آیه اى دیگر،

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از این که به خواسته گروهى سست ایمان تن داده و آنان را از شرکت در جهاد معاف داشته است، چنین بازخواست مى شود:


(عفَا اللّه عنکَ لِمَ اَذنت لهم حتّى یتبیّن لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین) (83)

خدایت ببخشاید، چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟ با اندکى تأمل روشن مى گردد که عتاب و

سرزنش این آیه، در واقع، دامنگیر کسانى است که بدون داشتن عذرى حقیقى، از شرکت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشینى

خود مى سازند.
(84) این گروه اگر هم با مخالفت پیامبر روبرو مى شدند، در تصمیم خود بازنگرى نمى کردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را نیز در هم مى شکستند. افزون بر این که حضور این سست ایمانان در جهاد، جز تضعیف روحیه دیگران حاصلى نداشت

و چنان که در آیات بعدى همین سوره آمده است
(85) به فساد و تباهى مى انجامید. از آن چه گذشت این نتیجه به دست مى آید که این آیه ـ بر خلاف آن چه

برخى پنداشته اند
(86) نه تنها پیامبر را سرزنش نمى کند، بلکه با ظاهرى عتاب آلود به ستایش از وى مى پردازد. این مدحِ عتاب نما بدان معناست که دلسوزى

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى مردمان به حدّى است که حتى رسوایىِ خطاکاران را نیز نمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و

دو رویى شان بر نمى گیرد.

3) آن چه گذشت به معناى نادیده گرفتن لغزش هاى پیامبران نیست، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقرّبان درگاه الهى نیست، که


(حسنات الابرار سیئات المقربین) (87)

چه بسا از معصومان عملى سر زند که هر چند حرام شرعى نیست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود.

این لغزش هاى کوچک به گونه اى در قرآن برجسته گردیده اند که سطحى افراد ظاهربین و غیر دقیق نگران را به تردید مى افکنند و این پرسش را پیش روى

آدمى قرار مى دهند که اگر پیامبران معصومند، دلیل این همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چیست امیرمؤمنان(علیه السلام)در پاسخ به پرسشى از این دست،

این نکته را خاطر نشان مى سازند که یادآورى این کاستى ها براى آن است که مردم در بزرگداشت انبیا به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایى ننشانند و بدانند

که آفریدگان هر اندازه درجات تعالى را بپیمایند، از کمال ویژه الهى فروترند.
(88)

ش9) آیا پیامبران و امامان هیچگاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟ و اگر معصوم بودند، چه نیازى بود که با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟

عصمت از خطا داراى ابعاد گوناگون و دقیقى است که بى توجّهى به آنها، رهزن اندیشه بسیارى از افراد گردیده است تقریباً همه اندیشمندان شیعه و سنّى،

دریافت و ابلاغ وحى را معصومانه مى دانند و شیعیان با استناد به دلایلى، از جمله روایات فراوانى که از اهلبیت(علیهم السلام)رسیده است، معصومان را از

هر گونه خطا و نسیانى برکنار مى شمارند براى نمونه، امام رضا(علیه السلام) در وصف رهبران الهى مى فرماید:


(وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطایا و الزَللَ وَ العثارَ) (89)

(شخصى که خداوند وى را براى اداره امور بندگانش بر مى گزیند) معصوم و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنمایى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان

است.در این میان، عصمت از خطا در امور عادّى (فردى و اجتماعى) از حساسیّت ویژه اى برخوردار بوده و برخى از دیر باوران را وا داشته است که از لابلاى صفحات

تاریخ به جمع آورى لغزش هاى معصومان بپردازند. در اینجا ابتدا سخن یکى از نویسندگان معاصر را در این باره مى آوریم و سپس به بررسى این دیدگاه مى پردازیم.

تلقّى مطلق از عصمت که بنا بر آن، انبیا مطلقاً سهو و خطا نمى کنند و هر چه در هر باره بگویند عین حقیقت است، وقتى در مجموعه دستگاه مند دینى مورد نقد

و بررسى و آزمون قرار مى گیرد، تأیید نمى شود؛ چرا که بنا به پاره اى قرائن تاریخى، در مواردى مثلا پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در امور خارجى و تکوینى

تشخیصى داده و نظرى ابراز داشته اند، امّا صواب و مطابق با واقع نبوده است. براى مثال، در غزوه بدر، محلّى را براى زدن اردو تعیین مى کنند، حباب بن منذر

مى گوید این نقطه از نظر سوق الجیشى و فنون نظامى مناسب نیست و حضرت به عنوان نظر مشورتى بهتر و فنّى تر و کارشناسانه تر مى پذیرد.

... نیز
(90) در مسند احمد از طلحه نقل شده که با پیغمبر در نخلستان مدینه مى رفتیم. مردمانى را دیدند که بر سر درختان رفته اند.

حضرت پرسید که اینان چه مى کنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقیح مى کنند. پیغمبر(صلى الله علیه وآله)گفت: فکر نکنم این کار اثرى داشته باشد. چون سخن

پیغمبر را شنیدند، دست از کارشان کشیدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولى نداد. خبر به پیامبر رسید. گفت: «این گمانى بود که من بردم، اگر تلقیح اثر دارد،

حتماً انجام دهید، چرا که من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممکن است خطا یا صواب باشد، ولیکن اگر برایتان گفتم خداوند چنین و چنان مى گوید بدانید که بر

خدا دروغ نمى بندم».
(91)

نقد و بررسى

1) مسأله «عصمت از خطا» رابطه اى جدایى ناپذیر با علم معصومان دارد. (92) اگر پیامبر نداند که درخت

خرما بى تلقیح ثمرى نمى دهد، از فرو افتادن در خطا ایمن نخواهد بود. درباره گستره علم معصومان نیز نظریه هاى گوناگونى قابل طرح است
(93)

که بر اساس یکى از آنها پیامبران و امامان از تمامى حقایق هستى آگاهى دارند، هر چند وظیفه عملى شان این است که جز در موارد ضرورى، تنها علومى را که

از راه هاى عادّى به دست آورده اند، ملاک رفتار خود قرار دهند.
(94) براین اساس، جاى شگفتى نیست اگر از آنان کارى سر زند که دیده هاى ظاهربین آن را خطا

مى انگارد؛ زیرا اگر هم بتوان چنین رفتارى را خطا نامید، در واقع خطایى است که از سرِ عمد روى داده است، و این خود نشانه اى از عظمت روح آنها است که

مى توانند در عین بهره مندى از خزانه غیب الهى، لب از سخن بدوزند و جز به فرمان حق از هم نگشایند.

دست را بر اژدها آن کس زند

که عصا را دستش اژدرها کند

سرّ غیب آن را سزد آموختن

که ز گفتن لب تواند دوختن

در خور دریا نشد جز مرغ آب

فهم کن و اللّه اعلم بالصواب
(95)

2) مشورت پیامبر با اصحاب نیز در همین چارچوب قرار مى گیرد. بناى ادیان الهى بر آن نیست که وحى آسمانى جانشین عقل مردمان گردد و پیامبر خدا همواره

بهترین راه کار ممکن را پیش کش امّت خویش سازد. افزون بر اینکه، مشورت با زیر دستان به لحاظ تربیتى داراى فواید فراوانى است که چه بسا پرداختن بهایى

سنگین را در برابر آن، موجّه مى سازد.
(96) از این رو،پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هر چند بر اساس علم خدادادى از مناسب ترین شیوه براى عمل آگاهى

دارد، امّا گاه مصلحت در این است که با اصحاب خود به مشورت بنشیند و از این راه به اهدافى عالى تر دست یابد طبیعى است که در چنین شرایطى، خود

پیامبر(صلى الله علیه وآله)نیز همچون دیگر افراد نظر خویش را بر اساس شواهد و قرائن عادى اعلام مى دارد و در این راستا از علوم ویژه الهى بهره نمى گیرد.

3) داستان جلوگیرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از تلقیح درخت خرما، بسیار عجیب و باور نکردنى مى نماید. به راستى آیا پذیرفتنى است که کسى پس

از حدود شصت سال زندگى در سرزمین عربستان ـ که همواره مرکز پرورش نخل و تولید خرما بوده است ـ از ضرورت بارورى درخت خرما آگاهى نداشته باشد؟
(97)

از سوى دیگر، چگونه مى توان باور کرد مردمى که سال ها در این زمینه تجربه اندوخته اند و چه بسا در برخى از شرایط از تلقیح درختى باز مانده و پى آمدهاى

آن را دیده اند، بدون هیچ گونه چون و چرا دست از این کار بشویند (به ویژه آنکه در میان اصحاب، سست ایمانانى بودند که حتّى در مسائل دینى و اخروى لب به

اعتراض مى گشودند و احکام پیامبر را زیر سؤال مى بردند، چه رسد به امور دنیوى)


ش10) آیا درجه عصمت معصومین به یک اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد، پس چرا پیامبران اولوا العزم داریم و اگر تفاوت دارد چرا مى گویند همه آن ها معصومند

و تفاوتى با یکدیگر ندارند؟ و آیا این شامل پیامبرانى که فقط براى خودشان نبى بودند نیز مى شود؟


در این سؤال چند پرسش گنجانده شده که جداگانه به بررسى آنها مى پردازیم:

1) تفاوت درجات معصومان

بى تردید پیامبران الهى به مراتب گوناگونى از قرب و کمال دست یافته و هر کدام به جایگاه ویژه اى بار یافته اند. وجود پیامبرانى که قرآن کریم آنان را «اولوا العزم»

مى خواند، تنها یکى از دلایلى است که برترى برخى از انبیاء بر بعضى دیگر را به خوبى مى نمایاند.
(98) افزون بر این، در دو آیه به صراحت از چنین فاوتى سخن به

میان آمده است چنانکه در سوره اسراء مى خوانیم:
«و لقد فضّلنا بعض النبیّین على بعض» (99) و به راستى برخى از پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیده ایم.

برترى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر دیگر معصومان، به گواهى روایات فراوان، انکارناپذیر است.
(100) و در میان امامان نیز، برخى از آنان درخشش

ویژه اى یافته اند، چنانکه در بسیارى از احادیث، امیرمؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام) پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرآمد همه مردمان به شمار

آمده است.
(101) برخى [color=darkblue]از روایات نیز، پیشواى غایب از نظر، مهدى منتظر (عج) را گل سر سبد نوادگان حسین بن على(علیه السلام)مى خوانند. (102) با این

همه، بهتر است از کنجکاوى در این باره بپرهیزیم و دانش آن را به خدا واگذاریم و این سخن امام صادق(علیه السلام)را آویزه گوش خود سازیم که در پاسخ به

پرسشى از این دست بر سرشت یگانه امامان تأکید ورزیده، فرمودند:  «اوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد» (103)

2) همسانى در عصمت

همه پیامبران الهى در چهار گونه عصمت همسان یکدیگرند:

الف) عصمت در دریافت وحى و ابلاغ آن. ب) عصمت در اعتقادات ج) عصمت از گناهان. د) عصمت از خطا و نسیان.

عصمت امامان نیز تفاوت چندانى با عصمت پیامبران ندارد، جز اینکه در اینجا به جاى دریافت و ابلاغ وحى، از تبیین و توضیح معارف وحیانى سخن مى رود. نکته

در خور توجه این است که مقصود از گناهانى که هیچ پیامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپیچى از مقرّراتى است که در شریعتى آسمانى، به صورت تکلیفى

همگانى در آمده است. با این حال، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقرّبان درگاه الهى نیست، که


«حسنات الابرار سیئات المقرّبین». (104)

در اینجا است که گاه معصومان نیز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند که هر چند حرام شرعى نیست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در

اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود شمار ترک اولاى یک معصوم، یکى از معیارهایى است که مى تواند مقدار قرب و کمالش را مشخص سازد.

از سوى دیگر، پرهیز از گناه و ترک اولى، یگانه معیار فضیلت نیست؛ میزان راز و نیاز و عبادت و چگونگى بردبارى در برابر مشکلات از عوامل دیگرى است که

مى تواند معصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از این رو است که گاه امامى معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوى معصومى دیگر ناچیز مى شمارد

و حسرت آن را در دل مى پروراند.
(105)

کوتاه سخن آنکه، نردبان معرفت الهى، داراى پلّه هاى نامتناهى است و معصومان اگر چه از خطّ قرمزى که مرز سقوط به دامن گناهان شرعى را مشخص

مى سازد، فروتر نمى آیند، اما چنین نیست که همگى به یکسان درجات تعالى را بپیمایند، چنانکه آیات قرآن ـ با وجود آنکه در معجزه بودن همسان یکدیگرند ـ

در رسایى و شیوایى با یکدیگر تفاوت دارند، به گونه اى که شاعر مى گوید:


در بیان و در فصاحت کى بود یکسان سخن

گر چه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعى

در کلام ایزد بى چون که وحى مُنزل است

کى بود «تبت یدا» مانند «یا ارضُ ابْلَعى»


3) عصمت انبیاى نامبلّغ

در یکى از روایات، در بیان انواع گوناگون پیامبران، به گروهى اشاره شده است که معارف وحیانى تنها به کار خود آنان مى آمده و هدایت هیچ کس بر عهده آنان

نبوده است. (106) این روایت هر چند در منبع معتبرى همچون اصول کافى آمده، اما افزون بر اشکالى که در سند آن به چشم مى خورد،(107) از نظر محتوا نیز

داراى ابهاماتى است و به باور برخى از اندیشمندان، با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است.
(108) درباره چگونگى عصمت این گونه از انبیا همچون وجود خارجى شان

نمى توان چندان قاطعانه سخن گفت. بسیارى از دلایل عصمت، لزوم مصونیّت پیامبران را به گونه اى با جنبه هدایتگرى آنان پیوند مى زند؛ از این رو، چنین وحى

آموختگان نامبلّغى را در بر نمى گیرد. در هر حال، آنچه تردیدى را بر نمى تابد، لزوم عصمت اینان در دریافت وحى است؛ زیرا اگر در این قلمرو خطایى رخ دهد،

وحى الهى که مایه هدایت و یگانه ابزار دستیابى به سعادت است، خود موجب گمراهى خواهد شد و این با حکمت الهى سازگار نیست.


[align=left]ادامه دارد... 

----------- پی نوشت -----------------
75- ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 162ـ153؛ تنزیه الانبیاء و تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم
76- المواقف، ص 361؛ المیزان، ج 1، ص 138ـ137 و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 188ـ187
77- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 161ـ160؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 57ـ56؛ مجمع البیان، ج 10ـ9، ص 143ـ142 و المیزان، ج 18، ص 254ـ253
78- فتح: 2ـ1
79- ر.ک: مجمع البحرین، ج 3، ص 252، ماده جور
80- ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 161؛ بحارالانوار، ج 17، ص 71 و تفسیر القمى، ج 2، ص 251
81- یونس: 9
82- الهدى الى دین المصطفى، ج 1، ص 168 و آموزش عقاید، ج 2ـ1، ص 257
83- توبه: 43 (ترجمه فولادوند)م
84- بحارالانوار، ج 17، ص 46 و المیزان، ج 9، ص 258
85- توبه: 47
86- ر.ک: الکشاف، ج 2، ص 274؛ تفسیر البیضاوى، ج 2، ص 186ـ185 و
.564p ,7v ,noigiler fo aideapolcycne eht ,amsi
87- این سخن مشهور در برخى از منابع، از احادیث نبوى به شمار آمده است. ر.ک: کشف الغمه، ج 3، ص 45
88- ر.ک: الاحتجاج، ج 2ـ1، ص 249
89- الکافى، ج1، ص202. براى آشنایى با برخى دیگر از روایات، ر.ک: بحار الانوار، ج10، ص 439؛ ج17، ص 108؛ ج36، ص 244؛ ج65، ص 389؛ و ج 99، ص 150
90- بسیارى از نویسندگان، این داستان را دستاویزى براى انکار عصمت پیامبر ـ دست کم در امور عادى ـ قرار داده اند براى نمونه، ر.ک: اضواء على السنة
المحمدیّة، ص 44ـ43 و پژوهش هایى درباره قرآن و وحى، ص 46ـ45
91- دین و جامعه، ص 491ـ490
92- پژوهشى در عصمت معصومان، ص 239ـ234
93- ر.ک: شرح الشفاء، ج 2، ص 212ـ211؛ الامامة و الولایة فى القرآن الکریم، ص 224ـ223؛ المیزان، ج 18، ص 194ـ192 عقائد الامامیة، ص 69ـ67؛
مصنفات الشیخ المفید، ج 4، اوائل المقالات، ص 67؛ علم امام، پیام قرآن، ج 7، ص 253ـ249 و منشورجاوید، ج 8، ص 418ـ309
94- ر.ک: بحار الانوار، ج 26، ص 111، و الکافى، ج 1، ص 252
95- مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 3387 ـ 3385
96- درباره اهداف پیامبر از مشورت با اصحاب، ر.ک: الصحیح من سیرة النبى الاعظم «ص»، ج 3، ص 176ـ175 و ج 4، ص175ـ172 و تاریخ شخصیت و
صفات پیغمبر اکرم، ج 2، ص 165
97- دلائل الصدق، ج 1، ص 671ـ670
98- گفتنى است که برخى از مفسران، همه پیامبران را «اولوا العزم» دانسته، آیه اى را که این واژه در آن به کار رفته است (احقاف: 35) نیز بیانگر همین
معنا مى شمارند (ر. ک: التفسیر الکبیر، ج 28، ص 31). روشن است که بر این اساس، آیه یاد شده به کار مقصود ما نمى آید
99- اسرا: 55، همچنین ر.ک: بقره: 253
100- براى نمونه، ر.ک: بحارالانوار، ج 5، ص 236 و ج 36، ص 223
101- همان، ج 25، ص 361 و ج 36، ص 144
102- همان، ج 25، ص 363
103- همان، و ر.ک: ج 26، ص 16
104- این سخن مشهور، در برخى از منابع از احادیث نبوى به شمار آمده است. ر.ک: کشف الغمه، ج 3، ص 64
105- ر.ک: بحارالانوار، ج 46، ص 57
106- الکافى، ج 1، ص 175 ـ 174 (ک الحجة، ب طبقات الانبیاء، ح 1)م
107- در سند این روایت، شخصى به نام سهیل بن زیاد واسطى قرار گرفته است، که به گفته برخى از رجال شناسان، به احادیث او چندان نمى توان اعتماد نمود. ر.ک: قاموس الرجال، ج 5، ص 369
108- مفاهیم القرآن، ج 4، ص 361
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● عصمت از خطا

ش11) شواهد تاریخى نشان مى دهد که برخى از اصحاب پیامبر به راحتى به ایشان اعتراض مى کردند.

آیا این نشانگر آن نیست که آنان اعتقادى به عصمت او نداشته اند؟


یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در درجات گوناگونى از معرفت جاى داشتند و چه بسا سست ایمانانى که بر کار آن حضرت خرده مى گرفتند و براى مثال،

عدالت وى را در تقسیم غنائم زیر سؤال مى بردند و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در پاسخ مى فرمود: «اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا مى توان

سراغى از آن گرفت؟»
(109)

برخى از خاور شناسان این اعتراضات را دستاویزى براى تردید در عصمت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داده، با چشم پوشى از انبوه رویدادهایى که از

رواج اندیشه عصمت حکایت دارد، مى گویند:


در سال هاى آغازین اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمد[(صلى الله علیه وآله)] آزادانه بازگو مى شد، هر چند گرایشى متناقض با آن وجود داشت که

در صدد بود کاستى هاى پیامبر را به حداقل برساند.
(110) نگاهى گذرا به وقایع صدر اسلام کافى است تا روشن سازد که مسأله عصمت براى بسیارى از

یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مسلّم و خدشه ناپذیر بوده است، و اگر کسى از سر نا آگاهى یا با انگیزه هایى دیگر، در برابر اعمال پیامبر لواى مخالفت

بر مى افراشت، با اعتراض دیگران روبرو مى شد.
(111)

اینک به نقل چند حکایت در این باره مى پردازیم:

چند حکایت ازاعتراض صحابه به پیامبر

1) گفتگو درباره جنگ بدر

پیش از جنگ بدر، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانى بر زبان راندند که آزردگى خاطر

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در پى آورد. آنگاه مقداد و سعد بن معاذ لب به سخن گشودند و جملاتى به زبان آوردند که بیانگر فرمانبردارى کامل آنان

از پیامبر خدا بود و از اعتقاد به جدایى ناپذیرى نبوت و عصمت حکایت داشت. بخشى از سخنان سعد بن معاذ چنین است.

پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهى دادیم که آنچه آورده اى همه حق است و از جانب خدا. به هر چه

مى خواهى فرمان بده؛ هر آنچه را دوست دارى از اموال ما برگیر و هر اندازه که مى خواهى باقى گذار...سوگند به خدا که اگر دستور دهى تا خویش را به

دریا زنیم، سرپیچى نخواهیم کرد.
(112)

اینگونه حکایات بیانگر آن است که بر خلاف پندار برخى از نویسندگان، (113) مسلمانان سال هاى آغازین اسلام، میان «محمّد انسان» و «محمّد پیامبر» جدایى

نمى افکندند و فرمانبردارى و سر سپردگى خود را تنها به یکى از آن دو منحصر نمى کردند؛ بلکه با پیروى از منطق قرآن همه سخنان او را برخاسته از وحى

رحمانى و برکنار از خواهش هاى نفسانى مى دانستند.


الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل

نطقش نه از طبیعت و رأیش نه از هوى
(114)

2)گواهى ذوالشهادتین

پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) از سواء بن قیس اسبى را خریدارى نمود و پیش از دریافت آن، با انکار فروشنده روبرو گشت، در این هنگام،

خزیمة بن ثابت انصارى به نفع رسول خدا(صلى الله علیه وآله)گواهى داد و بر انجام چنین معامله اى تأکید ورزید.


پس از آن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از خزیمه پرسید: «چگونه بر معامله اى گواهى دادى که شاهد رویداد آن نبودى؟»

خزیمه پاسخ داد:یا رسول اللّه! انا اصدقک بخبر السماء و لا اصدقک بما تقول؟ (115)

اى رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانى راستگو مى دانم، چگونه سخنان دیگرت رادروغ بشمارم؟

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این سخن را پسندید و براى سپاسگذارى از معرفت والاى خزیمه، گواهى او را برابر با گواهى دو نفر قرار داد و از آن پس

به
«ذوالشهادتین» معروف گشت.

3) ارزیابى صلح حدیبیّه

در رویداد حدیبیه، وقتى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) مصلحت مسلمانان را در برقرارى پیمان صلح دید و به فرمان خداوند از در آشتى با مشرکان درآمد،

عمر بن خطاب، با چهره اى بر افروخته، ابابکر را این چنین مورد خطاب قرار داد: «آیا او فرستاده خدا نیست؟ مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنان مشرک؟

چرا باید به چنین پستى و ذلّتى تن دهیم؟»

ابابکر در پاسخ گفت:انه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و لیس یعصى ربّه؛
(116) یقیناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را نادیده نمى گیرد

خشم عمر با این سخنان فرو ننشست و او سرانجام همین پرسش ها را با خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در میان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود:

انا عبدالله و رسوله، لن اخالف امره و لن یضیّعنى؛
(117) من بنده خدا و فرستاده اویم. هیچگاه از فرمان او سرپیچى نکنم و او نیز هرگز مرا خوار نسازد.

افزون بر سخنان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ابابکر که به روشنى بیانگر عصمت رسول خدایند، اعتراض عمر نیز از جدایى ناپذیرى نبوت و عصمت حکایت دارد؛

زیرا از آنجا که عمر چنین پیمانى را خطا مى دانست، این پرسش را در انداخت که اگر او رسول خدا است، چرا باید به چنین ذلّتى تن دهد.

در حالى که اگر در نظر وى، نبوت و عصمت از یکدیگر جدایى مى پذیرفتند، این احتمال نیز مطرح مى گشت که محمّد «ص» پیامبر خدا است، اما در این تصمیم

به خطا رفته است.


[align=left]ادامه دارد...  پی نوشت ------------
109- الارشاد، ص 78؛ البدایة و النهایة، ج 4، ص 416 و الملل و النحل، ج 1، ص 29
110. 2»amsi» 281p , 4v , malsi fo aidepolcycne eht ni ,
111- پژوهشى در عصمت معصومان، ص 83ـ77
112- الصحیح من سیرة النبى الاعظم(ص)، ج3، ص 175
113- مقارنة الادیان، ج 3، ص 123
114- کلیات سعدى، قصاید فارسى، ص 701
115- الطبقات الکبرى، ج4، ص 380ـ379
116- السیرة الحلبیة، ج 3، ص 19
117- تاریخ الطبرى، ج 2، ص 634
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 

● تفاوت درجات معصومان

ش12) عصمت قبل از نبوت یا امامت با عصمت بعد از آن چه فرقى دارد؟

به عقیده ما شیعیان، تمامى پیامبران و امامان(علیهم السلام) چه پیش از نبوت و امامت و چه پس از آن، داراى عصمت بوده اند ویژگى هاى عصمت در این

دو مرحله زمانى، تفاوت چندانى با یکدیگر ندارد. البته روشن است که برخى از مراتب عصمت ـ یعنى عصمت در دریافت وحى و نیز عصمت در ابلاغ و تبیین

معارف وحیانى ـ پیش ازنبوت و امامت قابل طرح نیست؛ اما عصمت از گناه و خطا و نیز عصمت در اعتقادات، تمام دوران زندگى معصومین را پوشش مى دهد.

براى فهم بهتر مطلب، توضیح دو نکته ضرورى است:


1) عصمت قبل از نبوت و امامت، گستره وسیعى دارد و سالهاى آغاز زندگى را نیز در برمى گیرد. پرسشى که در اینجا باید بدان پرداخت این است که قبل از

رسیدن به سنّ تکلیف، گناهى قابل تصور نیست، پس چگونه مى توان سخن از عصمت به میان آورد؟

در پاسخ باید گفت
(118) که هر چند در انسانهاى معمولى، آمادگى براى پذیرش تکالیف الهى از حدود نه یا پانزده سالگى آغاز مى شود، اما مى توان نسبت

به انسانهاى مختلف، زمان تکلیف را متفاوت دانست. بى شک، همه ما افراد خرد سالى را سراغ داریم که از نظر رشد عقلى و شناخت و آگاهى و قدرت

تصمیم گیرى، با افراد بزرگسال برابرى مى کنند. حال اگر این افراد، قبل از سنین متعارف به تکلیف مى رسیدند، نه محال عقلى لازم مى آمد و نه با عدل

و حکمت الهى منافات داشت التبه مشیّت الهى بر این قرار گرفته است که از این تفاوتها و ویژگیهاى فردى چشم پوشى شود و زمان تکلیف همه انسانها،

یکسان تلقّى گردد؛ اما درباره پیامبران و امامان، که راهنماى مردمان و حجت الهى اند، وضعیّت به گونه اى دیگر است، و باریابى گروهى از آنان به مقام نبوت

و امامت در سنین خردسالى، مهر تأییدى بر تکلیف پذیرى آنان در آن سنین به شمار مى آید.

چنانکه به فرموده قرآن کریم، حضرت عیسى و یحیى(علیهم السلام) در کودکى به پیامبرى رسیدند.
(119)و براساس روایات و شواهد مسلّم تاریخى،

عده اى از ائمه شیعه، در خردسالى، مسئولیت امامت و رهبرى امت را به عهده گرفتند
.(120)

2) عصمتِ پس از نبوت و امامت، به دلایلى که در جاى خود مطرح گردیده، اختیارى است و ریشه در شایستگى هایى دارد که با تلاش خود

معصومان(علیهم السلام) به دست آمده است. اما عصمت پیش از نبوت و امامت، اگر هم غیر اختیارى باشد، نقصى براى آنان به حساب نمى آید؛

زیرا ملاک برترى معصومین، عصمت اختیارى در سنین بزرگسالى است، و عصمت در خردسالى، پاداش قبل از عمل به شمار مى آید.


 «وقتى خداوند مى داند که فردى در آینده زندگى خود، چه مسیرى را انتخاب مى کند، به میزان انتخاب او و تلاش مداوم آینده اش،

او را از نخستین روز زندگى مورد لطف و عنایت قرار مى دهد و از لغزشها مصونش مى دارد.»  
 (121) 

[align=left]ادامه دارد... 
------- پی نوشت ------------
118- ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 190ـ188
119- قرآن کریم، سوره مریم: 30 و 12
120- امام جواد(ع) در هفت یا نه سالگى،، امام هادى(ع) در هشت یا نه سالگى و امام زمان (عج) درچهار یا پنج سالگى به امامت رسیدند.
ر.ک: منتهى الامال، ج 2، ص 424ـ364
121- فلسفه وحى و نبوت، ص 220
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “پیغمبر شناسی”