«مناظرات امام سجاد (ع) »

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

«مناظرات امام سجاد (ع) »

پست توسط مائده آسمانی »

بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه‎اي از امام سجاد ـ عليه السلام ـ


عبدالملك در دوران خلافت خويش، يك سال در مراسم حجّ طواف مي‎كرد و امام علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ نيز پيشاپيش او سرگرم طواف بود و اصلاً

اعتنايي به او نداشت؛ عبدالملك كه حضرت را از نزديك نديده بود و او را به قيافه نمي‎شناخت، از اطرافيانش پرسيد:


«اين مرد كيست كه جلوتر از ما طواف مي‎كند و به ما اعتنايي نمي‎كند؟!»

گفتند: «او علي بن الحسين است».

عبدالملك در كناري نشست و گفت: «او را نزد من بياوريد!»

وقتي كه حضرت نزد او حاضر شد،‌گفت: «اي علي بن الحسين! من قاتل پدر تو نيستم! چرا نزد من نمي‎آيي؟»

امام فرمود: «قاتل پدرم دنياي او را فنا كرد، ولي پدرم آخرت او را تباه ساخت؛ اينك اگر تو هم مي‎خواهي قاتل پدرم باشي، باش!»

عبدالملك گفت: «نه مقصودم اين است كه نزد ما بيايي تا از امكانات دنيوي ما برخوردار شوي.»

در اين هنگام امام ـ عليه السلام ـ روي زمين نشست و دامن لباس خود را پهن كرد و گفت:

خدايا! قدر و ارزش اولياي خود را به وي نشان بده.» ناگهان ديدند دامن حضرت پر از گهرهاي درخشانيست كه چشم‎ها را خيره مي‎كند.


آنگاه گفت: خدايا! اينها را بگير كه مرا نيازي به اينها نيست!»

پس ناگهان تمام جواهرات ناپديد شد.

هشام از مشاهدة اين منظرة بهت زده شد و از تطميع امام ـ عليه السلام ـ نااميد گرديد.
[1]


-------------پی نوشت-------------
[1] . قطب راوندي، الخرايج و الجرايح، قم، انتشارات مصطفوي، ص 222؛ الأمين العاملي، السيد محسن، الصحيفة الخامسة، دمشق، مطبعة الفيحاء، 1282 هـ.ق، ص 492.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

پست توسط مائده آسمانی »

بسم الله الرحمن الرحیم

حقّانيّت اهل بيت (عليهم السّلام)

هنگامي كه در ماجراي كربلا، امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ را با همراهانش به صورت اسير، وارد دمشق كردند،
پيرمردي از اهالي شام نزديك امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ و همراهانش آمد و گفت: «حمد و سپاس خداي را كه شما را كشت و شهرهاي شما را از
مردان شما آسوده كرد، و اميرمؤمنان (يزيد) را بر شما مسلّط نمود».


امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ با آن پيرمرد كه از مسلمانان ناآگاه بود، چنين مناظره كرد:

امام: اي پيرمرد آيا قرآن خوانده‌اي؟

پيرمرد: آري.

امام: آيا معني اين آيه‌ را به خوبي فهميده‌اي كه خداوند مي‌فرمايد: «قُل لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي»
: «بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم در خواست نمي‌كنم، جز دوست داشتن خويشانم» (سورة شوري، آية 23).


پيرمرد: آري اين آيه‌ي را خوانده‌ام.

امام: خويشاوندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم. اي پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي كه در سورة اسراء (آيه‌ي 26) آمده است:
وَآتِ ذَالْقُربي حَقَّهُ: «و حق نزديكان را بپردازد»


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان و نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه‌، ما هستيم.

اي پيرمرد! آيا اين آيه‌ (41، سورة انفال) را خوانده‌اي:
وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُربي ...
«و بدانيد هرگونه غنيمتي به شما رسد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و براي خويشاوندان نزديك و ... است»


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم.

اي پير مرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي:
اِنَّما يُريُد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيطَهِّركُمْ تَطْهيِراً :
«خداوند فقط مي‌خواهد، هرگونه پليدي را از شما خاندان دور كند، و كاملاً شما را پاك سازد» (احزاب ـ 33)


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: ما هستيم آن خانداني كه خداوند اين آيه (آية تطهير) را در خصوص ما نازل كرد.
در اين هنگام پيرمرد، ساكت شد و حقيقت را دريافت و آثار پشيماني از آن‌چه گفته بود در چهر‌ه‌اش آشكار شد،
و پس از لحظه‌اي به امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ گفت: «تو را به خدا آيا شما همانيد كه گفتي؟»
امام: «سوگند به خدا، و به حقّ جدّم رسول‌ خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ما همان خاندان هستيم».


پيرمرد، با شنيدن اين جمله، منقلب شد و گريه كرد و دست به آسمان بلند نموده و گفت: «خدايا ما از دشمنان جنّي و انسي آل محمّد بيزار هستيم»

آن‌گاه در محضر امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ توبه كرد.
ماجراي توبة اين پيرمرد، به گوش يزيد رسيد، يزيد دستور اعدام او را داد، آن پير راه يافته را به شهادت رساندند.
[1]

----------پی نوشت-------------
[1] ـ لهوف سيّد بن طاووس، 177 و 178.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “امام زین العابدین (علیه السّلام)”