آيا قرآن شيعيان با سني ها تفاوتي دارد ؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

 بسم الله الرحمن الرحیم  

یک سوال ساده ؛ اگر شما دو نفر را بشناسید ، یکی به راستگویی و دیگری وضعش را بر فرض ندانی ...

اگر آن فرد راستگو به شما چیزی گفت و آن فرد دیگر خلاف آن را گفت ، شما چه می فهمید ؟ (با اینکه می دانید حق یکی است و هردو احتمال صدق ندارند)

 مطمئنا نتیجه می گیرید که فرد دوم دروغگوست .  


وقتی خود شما اقرار می کنید به اینکه پروردگارتان در کتابش فرموده که من این قرآن را حفظ می کنم . اگر همۀ دنیا هم بگویند چیز دیگری است شما اطمینان دارید

که خدای شما دروغ نمی گوید ... ( و اگر فم شک کنید در صدق خدا ، مشکل از توحید شماست ! )

پس با یک فرمول ساده نتیجه می گیریم که روایات تحریف قرآن همگی غیر قابل استناد هستند و ساخته دست کسانی که می خواستند قرآن را از حجیت بیندازند .

چرا که اگر شما بپذیرید که سوره ای بوده و حذف شده ، قطعا این شک هم بوجود می آید که سوره های دیگر قرآن نیز شاید برخی آیاتش حذف شده باشد .

و الی آخر نتیجه بگیرید چه خواهد شد ...

اگر کمی در اصول استنباط دین مطالعه فرموده باشید ، تمام این احتمالات ، بصورت عقلی و نقلی رد می شود . (چرا که هر حدیثی با متن قرآن معارض باشد

قابل استناد نخواهد بود و از حجیت ساقط است )

متن این به اصطلاح آیاتی هم که آوردند ، کاملا مشخص است انسانی است و حالت دعای معمولی دارد تا اعجاز خدایی . :eek:


ضمنا اگر دقت کرده باشید هیچ سندی از شما برای این ادعا نخواستیم ( با اینکه اصل ادعا کردن باید مستند باشد: ابن ندیم کجا این را گفته (مدرک کامل حرف)،

از چه کسی نقل کرده ، آن فرد معتبر بوده یا خیر ، راستگو بوده یا دروغگو ... هرکسی از راه برسد و ادعایی بکند بر فرض اینکه حتی از علمای ظاهری باشد هیچ

حجیتی ندارد و از کجا این حرف را آورده و ... ؛ که در علم حدیث باید سند و متن کاملا بررسی شود )

دلیل نخواستن سند هم از شما این بود که بیش از این ، درباره تحریف قرآن ، روایت جعل شده و البته توسط محدثین گرانقدری تحقیق شده و

مردود بودن آنها ثابت شده است .

 رجوع کنید به کتاب القرآن الکریم و روایات المدرستین علامه عسکری ، التحقیق فی نفی التحریف ایت ا.. میلانی .  

و قبل از همه اینها تاکید می شود که کمی در مباحث اصلی قرآنی و حدیثی مطالعه صورت پذیرد تا پس از طی این مقدمات بتوان وارد بحث شد .


خدا همه ما را در فهم صحیح دین موفق بدارد :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

با تشکر از توضيحات خوب شما .
من اين مطلب را از يک سايت مسيحي نقل قول کردم و چون اولين باري بود که چنين چيزهايي ميشنيدم به همين دليل مطلب را اينجا قرار دادم تا يک جواب منطقي برايشان بفرستم .
در مورد متن آيات هم که فرموديد انساني است , من خودم همان موقع که مطلب را ميخواندم کاملا متوجه شدم که انساني است . و اين خود مدرکي ديگر است بر اينکه هيچ انساني نميتواند کلامي مانند کلام قرآن بياورد . ( چون موقع خواندن معلوم ميشود )
و مورد ديگر اينکه اگر آيه اي از آيات قران دست کاري شود به دليل وجود اعداد شگفت انگيزي که در اثر تحليل و بررسي قرآن پدا شده اند اين اعداد هم کم و زياد ميشوند و معلوم ميشود نوشته جعلي بوده . و ده ها راه ديگر هم وجود دارد تا بتوان فهميد که مطلب جعلي است .
<< اما هدف من از گذاشتن اين مطلب در سايت اين بود تا جوابي پيدا کنم که بتواند يک < مسيحي > را قانع کند .
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

سلام ؛

تلاش شما برای دفاع از دین اسلام و قرآن ، در مقابل سایر اندیشه ها ستودنی است . اما چند مطلب را باید مد نظر داشت :

1- یک بحث علمی لازمه اش این است که روش علمی پیش گرفته شود . اگر فرد مقابل چیزی را از کتب مسلمین نقل می کند باید

آدرس دقیق آن مطلب ذکر شود تا شما بتوانید آن را بررسی کند .

2- اینکه هر دوطرف ، تخصص علمی لازم را برای آن بحث داشته باشند . ممکن است شما دارا باشید اما آن فرد مسیحی مقابل شما خیر ؛

لذا ابتدا او باید مبانی علمی و دینی شما را بداند تا بعد شما بتوانید با او بحث کنید .

3- نیت افراد هم مهم است . بارها دیده شده که مبشرین مسیحی ( که به اسم مستشرق ) برای مطالعه کتب مسلمانان به شرق آمده اند

و به بهانه شناخت اسلام ، اما با نیت پیدا کردن رههایی برای ضربه زدن به اسلام بوده اند ، شبهه های زیادی را از کتب خود آنها مطرح کرده اند .

و اصلا هم قصد بحث ندارند و می گویند و می روند . متاسفانه در جستجوی نقطه ضعفی برای ضربه به دین ، کتب غیر مکتب اهل بیت (ع) را یافتند ؛

چون در مکتب اهل بیت (ع) چیزی برای ضربه آنچنانی به دین ندیدند ، سراغ کتب سایر مذاهب اسلامی رفتند .

یکی از ضربه هایی که مسیحیان خواستند بزنند این بود که قرآن را نیز مثل اناجیل خودشان تحریف شده نشان دهند تا به مقاصد بعدی برسند .

4- وقتی بحث ، علمی شد و او نشانی دقیق ادعاهای خود را آورد . تازه باید صحت این مطالب را بررسی کنید . صاحب چنین کتابی این مطلب را از چه کسی نقل کرده

آن فرد راوی از چه کسی ، اینها مبانی علم حدث در نزد مسلمانان است ؛

مسلّم است که یک مسیحی اینها را در وهله اول نمی فهمد . پس باید علوم ما را بیاموزد تا بررسی متن و سند حدیث را فرا بگیرد .

تازه اگر برفرض محال ، همه این روایت هایی که او در مورد تحریف قرآن آورد ، از نظر سندی صحیح بودند ، در قوانین علوم حدیث داریم :

که اگر متن حدیثی مخالفت صریح با آیات قرآن داشته باشد ، از اعتبار ساقط خواهد شد . لذا فهماندن این مسائل به یک مسیحی حوصله زیادی می برد

چون اکثرشان خیال می کنند که اگر علمای قدیمی مسلمین کتابی نوشته اند، مثل کتب خودشان یک نظریه علمی یک دانشمند است ؛

در صورتی که اینگونه نیست ، در کتب حدیثی اسلامی ، نویسنده تنها نقل روایاتی را می کند که از گذشتگان به او رسیده ؛

و افرادی که پس از او خواهند آمد ، خود را بی نیاز از بررسی ادعاهای آن نویسنده نمی دانند !

5- لذا باید ادعاهای فردی که بحثی را مطرح می کند ، مستند به کتب معتبر باشد . و از او تقاضای مدرک شود . مبانی علمی ما به او توضیح داده شود .

و همه اینها در صورتی است که او واقعا دنبال حقیقت باشد ، نه شبهه افکنی صرف .


در تمام مراحل موفق باشید :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

به نام خدا و باز هم سلام ,
اين روزها با اين پستهايي که من مينويسم حالا هر کسي ندونه فکر ميکنه من مسيحيم ! ولي بالاخره بايد جواب سوالات و شک و شبهه ها يي که برايم پيش ميايد يا

اينطرف و آنطرف ميخوانم را بگيرم .
دفعه قبل به اين نتيجه رسيديم که اون آيات جعلي بودند و منبعي هم نداستند . ولي الان يک سري چيزهاي جديد خواندم که بيشترشان منبع هم دارند . مطالب را اينجا

قرار ميدهم .
در ضمن من ميدانم که خدا در قرآن راست گفته ( البته خدا کلا دروغ نميگويد ) ولي ميخواهم بدانم که اين مطالبي که قرار ميدهم تا چه حدي از نظر منبع معتبر

ميباشند ؟ آيا خود منبع راست گفته يا خير ؟ و ... . البته غلطها و اشکالات فاحشي هم در ميان مطالب ديده ميشود ولي در مورد ما بقي مطالب لطفا راهنمايي کنيد .

مطالب را عينا در زير نقل ميکنم ( البته قسمتهاي توهين آميزش حذف ميشود ) در آخر پيشنهاد ميکنم اگر صلاح ميدانيد اين نوشته ها را پاک کنيد :

تحريف قرآن
کلر تيسدال محقق مشهور که در ميان مسلمانان کار ميکرد اشاره ميکند که حتي در نسخه هاي امروزي قرآن نيز مغايرتهايي وجود دارد: از قرائتها متفاوت ميتوان به

موارد زير اشاره کرد:
سوره قصص 48 برخي کلمه سحران را ساحران ميخوانند.
سوره احزاب 6 در برخي قرآنها بهد از امهاتم عبارت و هو ابون لهم اضافه شده است
سوره سبا 19 عبارت ربنا بعيد را عده اي ربنا بعادا ميخوانند.
سوره ص 23 در برخي نسخه ها به جاي تسعون کلمه تسعتون آمده است
سوره مريم 33 عبارت تنترون را برخي يمترون ميخوانند.
هر چند در ميان مسلمانان شيعيان ادعا ميکنند که عثمان عمدا بسياري از آيات قرآن را که مربوط به علي بوده حذف کرده ولي سوال اينجا است چرا بايد حذف شود

مگر اين يک پيام الهي نيست. چرا خداوند از اين پيام محافظت نکرده؟؟؟
اين هم سوالاتي است که اسلام قادر به پاسخگويي آن نيست .

يک مورد ديگر از يگانگي قرآن:
تناقض ديگر در اين واقعيت نهفته که قرآن مدعي است: سخنان خدا را تغيير و تبديلي نيست يونس 64 که مسلمانان مصداق آن را قرآن ميدانند زيرا هيچ کس کلمات

خدا را تغيير نتواند داد انعام 34 ولي با اين وجود قرآن آموزه ناسخ و منسوخ را تعليم ميدهد که به موجب آن آيات جديد آيات قبلي راباطل مي سازد. در اينجا با آياتي

روبرو ميشويم که نسخ کنيم آن را متروک سازيم بقره 106 به علاوه محمد اذعان ميکند که بهتر از آن يا مانند آن مي آوريم و با اين گفته بر نظريه معاصرانش که او

را جعل کننده مي ناميدند مهر تاييد مي زند.
سوره هاي قرآن را بعضي 112 برخي 116 دانسته اند ولي نظر درست که مورد قبول جمهور صحابه است 114 سوره است که 84 سوره در مکه و 30 سوره در

مدينه نازل شده و اولين سوره در مکه نازل شد سوره اقر و آخرين سوره که در مدينه نازل گرديد سوره عنکبوت- برخي سوره برائت يا سوره نصر دانسته اند. آيه

هاي قرآن که تعيين آن منسوب به علي بن ابيطالب است 6236 آيه است و برخي آنها را 6204 و بعضي ديگر آنها را 6666 آيه ميدانند. در شماره کلمه قرآن

اختلاف کمتر است و شماره آنها را 77439 گلمه دانسته اند. در شماه حروف قرآن اختلاف بيشتر است که از 321120 تا 323671 دانسته اند.
برگرفته شده از کتاب تفسير ادبي و عرفاني قرآن مجيد اثر خواجه عبدلله انصاري نگارش حببيب الله آموزگار جلد اول چاپ و انتشارات اقبال سال 1382
اينها آخرين مطالبي هست که در اين رابطه درج ميکنم
گرد آوري قرآن به شکل امروزي به تدريج و به دست افراد و گروه هاي مختلف صورت گرفته است.
بسياري را عقيده بر آن است که كه جمع و ترتيب سوره‏ها پس از وفات محمد براى نخستين بار به دست على، و سپس ‏زيد بن ثابت و ديگر ياران محمد انجام گرفت.

نظر شيعه بر آن است که على نخستين كسى بود كه پس از وفات محمد به جمع قرآن مشغول ‏گرديد ..... مي گويند که او مدت شش ماه در منزل نشست و اين كار را به

انجام ‏رساند .... ابن نديم گويد: «اولين مصحفى كه گرد آورى شد مصحف على بود و اين ‏مصحف نزد آل جعفر بود» .... سپس مى‏گويد: «مصحفى را ديدم نزد

ابويعلى حمزه ‏حسنى كه با خط على بود، و چند صفحه از آن افتاده بود و فرزندان حسن بن على ‏آنرا به ميراث گرفته بودند» ..... محمد بن سيرين از عكرمه نقل مى‏

كند: «در ابتداى‏ خلافت ابوبكر، على در خانه نشست و قرآن را جمع آورى كرد» .....
سپس مى‏گويد: «مصحفى را ديدم نزد ابويعلى حمزه ‏حسنى كه با خط على بود، و چند صفحه از آن افتاده بود و فرزندان حسن بن على ‏آنرا به ميراث گرفته بودند»

..... محمد بن سيرين از عكرمه نقل مى‏كند: «در ابتداى‏ خلافت ابوبكر، على در خانه نشست و قرآن را جمع آورى كرد» .....
گويد: «از عكرمه پرسيدم: «آيا ترتيب و نظم آن مانند ديگر مصاحف بود؟ ... آيا رعايت ترتيب نزول در آن شده بود؟» ..... گفت: «اگر جن و انس گرد آيند و

بخواهند مانند على قرآن را گرد آورند، نخواهند توانست‏» ......... ابن سيرين مى‏گويد: «هر چه دنبال كردم تا بر آن مصحف دست ‏يابم، ميسرم نگرديد» .... ابن

جزى كلبى گويد: «اگر مصحف على يافت مى‏شد، هر آينه در آن علم فراوان يافت مى‏گرديد» ...... شيعان مدعي هستند که اين قرآن اکنون در دست امام زمان است و

در اين قرآن از محمد و آل او به کرات ياد شده است ......

سليم بن قيس هلالى (متوفاى 90) كه از ياران خاص علي بود، از سلمان فارسى نقل مي کند که موقعى كه على بى‏مهرى مردم را نسبت‏ به خود احساس كرد، در خانه

نشست و از خانه بيرون نيامد تا آن كه قرآن را كاملا جمع آورى كرد .... پيش از جمع آورى حضرت، قرآن روى پاره‏هاى كاغذ و تخته‏هاى نازك شده و ورق‏ها نوشته

شده و به صورت پراكنده بود .....على پس از اتمام، طبق روايت‏ يعقوبى آنرا بار شترى كرده به مسجد آورد ..... در حاليكه مردم‏ پيرامون ابوبكر گرد آمده بودند، به

آنان گفت: «بعد از مرگ پيامبر تا كنون به ‏جمع آورى قرآن مشغول بودم و در اين پارچه آن را فراهم كرده، تمام آنچه بر پيامبر نازل شده است جمع آورده‏ام .....

نبوده است آيه‏اى مگر آن كه پيامبر، خود بر من خوانده و تفسير و تاويل آنرا به من آموخته است..... مبادا فردا بگوييد: از آن غافل ‏بوده‏ايم‏» .... آنگاه يكى از سران

گروه به پا خاست و با ديدن آن چه على عليه السلام در آن‏نوشته‏ها فراهم كرده بود، بدو گفت: به آنچه آورده‏اى نيازى نيست و آنچه نزد ما هست ما را كفايت مى‏كند

....على عليه السلام گفت: «ديگر هرگز آنرا نخواهيد ديد» ....... آنگاه ‏داخل خانه خود شد و كسى آنرا پس از آن نديد ..
اما پس از جنگ يمامه بسياري از حافظان قرآن کشته مي شوند ..... تعداد کشته شدگان افرادي که قرآن را حفظ بودند حداقل 70 نفر ذکر شده است حتي در برخي کتب

تاريخي اين تعداد را تا 400 نفر ذکر مي کنند .
پس از اين حادثه خطر نابودي گفته هاي محمد بطور جدي احساس مي شد ..... و اين موضوع باعث شد تا خليفه وقت ابوبکر زيد بن ثابت ‏خواست تا قرآن را جمع

آورى كند ..... زيد مى‏گويد:

«ابوبكر مرا فرا خواند، و پس از مشاوره با عمر -كه در آن جا بود- گفت: بسيارى از قاريان و حافظان قرآن در حادثه يمامه كشته شده‏اند و بيم آن مى‏رود كه در موارد

ديگر نيز گروهى ديگر كشته شوند و قسمت عمده قرآن را از بين برود ....... آنگاه ‏جمع آورى قرآن را مطرح ساخت ....... گفتيم: چگونه مى‏خواهيد كارى كنيد كه

محمد ‏آن را انجام نداد؟ .... گفتند: «اين كار ضرورت دارد و بايد انجام شود .... و آن اندازه سخن‏ گفتند و به من اصرار ورزيدند تا آنرا پذيرفتم ...... آنگاه ابوبكر به

من گفت: مى‏بينم كه ‏جوان عاقلى هستى و هرگز ما به تو انديشه ناروا نمى‏داريم ...... تو كاتب وحى رسول ‏خدا بودى، اين كار را دنبال كن و به خوبى انجام ده ...

زيد به جمع آوري قرآن مشغول مي گردد و در اين کار روش خاص خود را پي ميگيرد و در اين کار از گروهي از ياران محمد کمک مي گيرد .... اولين اقدام او اين

بود که اعلام کرد :هر كس هر چه از قرآن نزد خود دارد، بياورد ...... يعقوبى‏ مى‏گويد: «وى گروهى مركب از 25 نفر را تشكيل داد» و خود رياست آن گروه را

برعهده گرفت ...... اين گروه هر روز در مسجد گردهم مى‏آمدند و افرادى كه آيه يا سوره‏اى‏ از قرآن در اختيار داشتند به اين گروه مراجعه مى‏كردند ..... اين گروه از

هيچ كس، هيچ ‏چيز را به عنوان قرآن نمى‏پذيرفتند، مگر آن كه دو شاهد ارائه دهند كه آن چه‏ آورده است جزء قرآن است ..... شاهد اول نسخه خطى، يعنى نوشته‏اى

كه حكايت ازوحى قرآنى داشته باشد ..... شاهد دوم شاهد حفظى، يعنى ديگران نيز شهادت دهند كه آنرا از زبان محمد شنيده‏اند ....

نکته بسيار جالبي که در اينجا قابل ذکر است از خزيمة بن ثابت انصارى دو آيه آخر سوره برائت ‏بدون شاهد پذيرفته شد، زيرا محمد شهادت او را به جاى شهادت دو

نفر قرار داده بود.

زيد قرآن را جمع آوري کرد ولي هيچ نظمي به آن نداد و دست نوشته هاي خود را كه سوره‏هاى قرآنى بر آن‏ نگاشته شده بود، پس از اتمام به ابوبكر داد ........ اين

مجموعه پس از ابوبكر به‏ عمر انتقال يافت و پس از وفات وى نزد دخترش حفصه نگهدارى شد، و هنگام‏ يكسان كردن مصحف‏ها، عثمان آنرا به رعايت گرفت تا

نسخه‏هاى ديگر قرآن را با آن مقابل كند، و سپس آن را به حفصه باز گردانيد .... چون حفصه در گذشت، مروان كه ‏از جانب معاويه والى مدينه بود، آنرا از ورثه

حفصه گرفت و از بين برد ..... پس از مرگ محمد علاوه بر زيد،عده ديگرى از بزرگان صحابه به جمع قرآن پرداختند ..... از جمله: عبدالله بن مسعود، ابى بن كعب،

مقداد بن اسود، سالم مولى ابى حذيفه، معاذ بن جبل، و ابوموسى‏ اشعرى ............ گويند: نخستين كسى كه سوره‏هاى قرآن را مرتب نمود، سالم مولى ابى حذيفه بود

...... وقتى قرآن جمع آورى و نوشته شد، آنگاه خود و همفکرانش گرد هم آمدند و درباره نام آن به شور نشستند ......... برخى نام‏ «سفر» را پيشنهاد كردند، سالم و

ديگران آنرا نپسنديدند، زيرا نام كتابهاى يهود است ....

سپس سالم عنوان مصحف را پيشنهاد كرد و گفت: همانند اين كتاب (صحيفه‏هاى‏ جمع شده) را در حبشه ديدم كه آنرا «مصحف‏» مىگفتند ...... همه حاضران نام ‏

مصحف را براى صحيفه‏هاى جمع شده پذيرفتند .

منابع:

الفهرست - طبقات ابن سعد،ج 2 - الاستيعاب در حاشيه الاصابة ج2- الاتقان- ابن جزي الكلبي- التسهيل لعلوم التنزيل ج1- التمهيدج 1 - محمد جواد بلاغى،آلاء

الرحمان،ج 1 - تفسير برهان،ج 1 - تاريخ يعقوبى،ج 2 - السقيفة - فتح البارى،ج 7 - صحيح بخارى،ج 6 - مصاحف سجستانى- ابن اثير،الكامل في التاريخ،

البرهان،ج13- تاريخ يعقوبى،ج 2 - الاتقان،ج 1 - الكشاف،ج 1 - تفسير طبرى،ج 5
همانطور که در مطلب قبلي گفتم در زمان ابوبکر خطر از بين رفتن قرآن بطور جدي مطرح گرديد .
و ابوبکر تصميم به حفظ قرآن گرفت و توسط زيد ابن ثابت اين جمع آوري صورت گرفت .
چنانچه اشاره شد، زيد فقط قرآن را جمع کرد و هيچ نظمي به آن نداد .... اما در همان روزها ديگر ياران محمد نيز کم و بيش سعي در نگارش قرآن هايي به نام خود

داشتند که حداقل هفت قرآن معتبر به نام آنان در تاريخ ثبت شده است .


***برخي قرآن هاي معروف :

1) قرآن به روايت ابن مسعود:
ابن مسعود معتقد به اصالت معني بود و مي گفت کلمات قرآن را براي راحت تر شدن ميتوان به مترادف آن تبديل کرد......... در قرآن بروايت ابن مسعود، سوره حمد

و سوره معوذتين نبود او اين دو سوره آخر را جزء قرآن نميدانست و هر گاه قرآني را با اين دو سوره مي ديد آنها را پاک مي کرد و مي گفت قرآن را با غير قرآن

خلط نکنيد و خودش هرگز از اين دو سوره در نماز استفاده نمي کرد و معتقد بود اين دو سوره دعاي چشم زخم مي باشد ....


2) قرآن به روايت ابي ابن کعب:


قرآن ابي ابن كعب هم با قرآن هاي امروزي تفاوت زيادي داشت که در نوشته هاي قبلي توضيح داديم ...


3) قرآن به روايت ابو موسي اشعري


4) قران به روايت ابن سود


5) قرآن به روايت سالم مولي


6) قرآن به روايت ابي حديقه


7) قران به روايت معاذ ابن جبل
در آن زمان دسترسي به قرآن و نسخه صحيح آن آنقدر مشکل بود که برخي از صحابه محمد هم از داشتن قرآن محروم بودند، و از کساني که توانايي جمع آوري قرآن

را داشتند کمک مي خواستند تا براي خود قرآني داشته باشند ..... قرآن هاي فوق هم با همديگر اختلافات فاحشي داشتند و حتي جغرافياي آنها هم متفاوت بود ..... مثلا

در کوفه، مردم قرآن ابن مسعود را صحيح ميدانستند، ولي در مدينه قرآن ابي ابن کعب معتبر بود، و ساير قرآنها اعتباري نداشتند .... اما در بصره قرآن ابوموسي

اشعري طرفدار داشت، و قرآن ابن اسود در دمشق رايج بود ....

اختلافات اين قرآنها بحدي بود که بين مسلمانان اختلاف و چند دستگي ايجاد کرده بود و هر گروه قرآن خود را صحيح و ساير قرآن ها را تحريف شده مي دانست و

اين امر موجب نزاع هاي شديدي در بين آنها مي گشت ....

حذيقه ابن سعيد ابن عاص ميگويد: زماني که از جنگ ارمنستان باز مي گشتم، مردمي را از حمص ديدم که قرآن خود را صحيح مي دانستند و آنها قرآن را به روايت

مقداد مي خواندند ... اهل کوفه را ديدم که قرآن خود را به روايت ابن مسعود مي خوانند و همين اعتقاد را در مورد قرآن خود دارند و نيز مردم کوفه حتي نام قرآن

خود که به روايت از ابو موسي اشعري است را به نام الباب القلوب مي خوانند و آن را صحيح مي دانند .

در اين زمان حتي در مورد نام قران نيز اتفاق نظر نبوده است و ديديم که مثلا ابي حدطقه قرآن را به نام مصحف ميخوانده است ....

در اوايل خلافت عمر، وضعيت يافتن نسخه صحيح قرآن بسيار اسف بار بود، و بين مسلمانان هم اختلافات شديدي وجود داشت .... واضح است که اگر تفاوت هاي

بين قرآن ها ناچيز بود هرگز باعث درگيري بين مسلمانان نمي شد .
البته عمق اين اختلاف از حد درگيري هاي ساده نيز گذشته بود و هر گروه، گروه ديگر را تکفير مي کرد ....

در تاريخ مي خوانيم که زماني که حديقه به مدينه باز مي گردد، بلافاصله نزد عثمان مي رود و مي گويد: «در جنگ ارمنستان شرکت داشتم، در آنجا مردم شام، قرآن

را به روايت ابي ابن کعب مي خواندند که مواردي از آن را مردم عراق نشنيده بودند، و مردم عراق قرآني را مي خواندند که مردم شام از قسمت هايي از آن بي اطلاع

بودند و هر گروه گروه ديگر را تکفير مي کرد» ...

اين ماجرا که در کتب مختلف تاريخي آمده است عمق اختلافات بين قرآن ها را نشان مي دهد .... فكر عثمان مطمئنا نگران اين موضوع بود، كه حل نشدن اين

موضوع باعث از هم پاشيده شدن امپراطوري نو پاي او خواهد شد ..... عثمان شديدا مضطرب بود و تصميم جدي گرفت که قران ها را يکسان سازد .....
اما اين کاري بس عظيم و دشوار مي نمود ...... اسلام در آن زمان در دامنه وسيع جغرافيايي گسترش يافته بود و نسخه هاي متفاوتي از آن در سراسر سرزمين هاي

اسلامي منتشر شده بود که هر کدام با ديگري اختلافات بيشماري داشت ...... اين احتمال مي رفت که هر قومي براي حمايت از قران خود قيام کند و مانعي بر سر

يکسان سازي بوجود آورد ..... لذا عثمان تصميم مي گيرد که با نهايت خشونت و سختگيري اين کار را به انجام برساند، به طوري که کسي جرات مخالفت نداشته باشد

........ او براي اينکار نياز به حمايت بزرگان صحابه محمد داشت ..... لذا عثمان همه ياران محمد را که در مدينه زندگي مي کردند را در يک جلسه جمع مي کند و

موضوع را با آنها در ميان ميگذارد و همه آنان بر اين نکته اتفاق نظر داشتند که قرآنها بايد يکي شوند و بهاي اين کار هر چه هست مي بايد پرداخت گردد و در انجام

اين کار جاي هيچ درنگ نيست ..... عثمان بدون آنکه درنگ کند در يک فراخوان عمومي از ياران محمد ياري مي جويد و چهار نفر آنان که مورد اعتماد خودش

بودند را براي هدايت اين کار بر مي گزيند و اين چهار نفر عبارت بودند از


1) زيد ابن ثابت


2) سعيد ابن عاص


3) عبدالله ابن ابي زبير


4) عبدالرحمن ابن حارث


اين چهار نفر کميته تاليف قرآن را بعهده مي گيرند


اما يکسان سازي قران (در اين مرحله تحريفات اساسي وارد قران ميشود) کار کوچکي نبود و اين انتخاب عثمان باعث اعتراضات شديدي مي گردد و عثمان را ناگزير

مي کند که دوازده نفر ديگر را به اين جمع اضافه کند.

منابع : .... علاوه بر منابع قبلي ...... :
مصاحف سجستاني، طبقات ابن سعد، الکامل في التاريخ، و صحيح بخاري ...
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

* ادامه :

ابي ابن کعب يکي از آن دوازده نفري بود که به اين کميته اضافه شد و رياست اين گروه را بعهده گرفت.البته با توجه به اين که او خود صاحب يکي از قرآن هاي

معروف بود طبيعتاً در بسياري از موارد نظر خود را اعمال مي کرد ولي در برخي موارد براي اينکه رضايت سايرين را هم جلب کند آياتي را هم به قرآن اضافه

کرده و يا از آن مي کاهد و فشارهايي که بر او وارد مي شده باعث مي گردد او در نهايت بدسليقگي قرآن را به رشته تحرير در آورد. کميته اخير براي يکسان سازي

قرآنها چهار مرحله اساسي در نظر مي گيرد:


1) جمع آوري مجدد منابع قرآن و نگارش مجدد قرآن با اين سياست که قرآن اخير کاملا شبيه هيچ کدام از قرآن هاي رايج نباشد که سبب اختلاف گردد و ايجاد ارايش

رياضي خاصي در قرآن
2) نوشتن چند رونوشت از قران مرجع تهيه شده.
3) تطبيق قرآن ها آماده شده جهت رفع اختلافات احتمالي.
4) جمع آوري قرآنهاي ديگر و محو و نابود کردن آنها و ارسال قرآن جديد تاليف.
5) اجبار همه مسلمانان به قبول قرآن جديد و منع آنها از مطالعه قرآنها ديگر.


و انصافا در تمامي موارد آنها نهايت کوشش خود را بکار بردند و مخصوصاً هم عثمان و هم ساير حاکمان پس از او در محو و نابودي قرآنهاي ديگر نهايت تلاش را

نمودند زيرا وجود قرآنهاي متفاوت اساس حکومت آنها را متزلزل مي کرد. بطوريکه حتي قرآني که در زمان ابوبکر توسط زيد جمع آوري شده بود در زمان معاويه

در مدينه نابود شد. اما اين يکسان سازي هر چند در نهايت دقت انجام شد ولي از خطاهاي انساني بدور نبود که بعد ها اين اشکالات يکي يکي خود را نشان داد که در

آينده به طور کاملاً مفصل در مورد آن بحث خواهد شد و خلاصه عثمان قرآن هاي نوشته شده از روي قرآن مرجع را به تمام سرزمين هاي اسلامي فرستاد و تمامي

قرآن هاي ديگر را جمع آوري نموده و سوزانيد ( به روايتي ديگر در آب و سرکه جوشانيد ) البته مي دانيد که آب و آتش هر دو در اسلام از مطهرات است و اين

سوزاندن و يا جوشاندن در آب از نظر شرعي بر او هيچ اشکالي وارد نمي نمود و حتي امروزه نيز بسياري از قرآن هاي قديمي و غير قابل استفاده را در نهايت

احترام مي سوزانند. اما جو ارعاب و وحشتي که عثمان به راه انداخته بود وحمايت شديدي هم که عقلاي صحابه از او داشتند باعث شد که او بخوبي از عهده اين کار

بر آيد.
مي گويند حتي ابن مسعود را هم که با اين کميته مخالفت مي نمود و از دادن قرآن خود امتناع داشت را از پا گرفته و چنان بر زمين کشيدند که استخوانهايش شکست .

علي هم به شدت از عثمان حمايت مي کرد و با رها گفت اگرمن هم جاي عثمان بودم همان کاري مي کردم که عثمان کرد .علي بخوبي مي دانست که حفظ نظام حتي از

حفظ قرآن هم مهمتر است زيرا اگر اسلام از بين مي رفت ديگر قراني نمي ماند .و اين سياست هم اکنون نيز توسط فرزندان خلف او رعايت مي شود و جايي که

مصلحت نظام در ميان باشد ديگر هيچ چيز ديگري مهم نيست و هر کاري مجاز مي باشد . عثمان از روي قرآن مرجع شش نسخه رونوشت تهيه نمود و به ساير

مراکز مهم اسلامي فرستاد . و براي آنکه اختلافي پيش نيايد همراه هر قران يک قاري هم فرستاد تا در خواندن قرآن هم اختلافي نباشد .البته تمامي اين قرآنها به خط

ميخي نوشته شده بود و فاقد اعراب بود و بعدها به رسم الخط عربي تغيير يافت .البته در اين مرحله يعني تغيير به رسم الخط عربي نيز اشتباهات ديگري وارد قران

شد که آنهم مورد بحث قرار خواهم داد .ولي برخي از اين تغييرات را برايتان با تصوير در اين ياداشت قرار مي دهم تا خود قضاوت کنيد.تصاوير زير برخي

اشتباهاتي که در مرحله تبديل خط کوفي به رسم الخط عربي اتفاق افتاد را نشان مي دهد .

توضيح:
اين که همين يکسان سازي قرآن در نهايت موجب مرگ عثمان مي شود در کتاب اطقان جلد هشت بخش دو صفحه 235 و 236 آمده است
در قسمت قبلي به اين موضوع اشاره کردم که اختلاف بين قرانها باعث درگيريشديد بين مسلمانان مي شد واما اکنون به برخي از اين درگيري ها اشاره مي کنم :

يزيد نخعى مى‏گويد:«در زمان ولايت وليد بن عقبه كه از جانب عثمان والى‏كوفه بود به مسجد كوفه رفتم.در آن جا گروهى جمع بودند .در آن وقت مسجد گماشته‏اى

نداشت و كسى فرياد بر آورد:آنان كه‏پيرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كنده و آنان كه پيرو قرائت‏ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبد الله

بيايند.دو گروه درباره آيه‏اى از سوره بقره‏اختلاف داشتند.يكى مى‏گفت:« و اتموا الحج و العمرة للبيت‏»و ديگرى مى‏گفت:و اتموا الحج و العمرة لله ( يوسف 12:32) و

بين آنها اختلاف و درگيري بود.

ابن اشته از انس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه‏نسبت‏به قرآن اختلاف داشتند.معلمى قرآن را طبق قرائت‏يكى از صاحبان‏مصحف‏ها تعليم

مى‏كرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف بين‏جوانان كشيده مى‏شد.اين اختلافات به معلمان مى‏رسيد و هر يك از قرائت ديگرى راغلط مى‏شمرد.(

الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21) از محمد ابن سيرين نقل شده است که برخي مسلمانان قرآن مي خوانند و عده ديگر قرآن آنها را مردود مي شمارند(

طبقات ابن سعد، ج 3،ص 62.مصاحف سجستانى، ص 25) و اين موضوع باعث درگيري بين آنها مي شده است .
از بکير اشج نقل شده است که در عراق هيچ کس قران ديگري را قبول ندارد و هر گاه کسي ايه را بخواند ديگري مي گويد که آن را قبول ندارد ( دقت کنيد چه جوي

در آن زمان رد مورد قرآن حاکم بوده است ) ( فتح الباري، ج 9، ص 16 )

سال آغاز سازي قرآنها 15 سال بعد از مرگ محمد بود يعني سال دوم يا سوم خلافت عثمان .
بعد از 15 سال همانطور که ديديم طبيعتا بسياري از گفته هاي محمد مورد مورد بحث و جدل مسلمانان بود . اما همانطور که ديديم با انکه عثمان تمام تلاش خود را

براي يکسان سازي قران به خرج داد و آيات بسياري را از آن کم و يا به آن افزود ولي قرآن هايي که او تهيه کرد باز هم با هم اختلاف داشتند به ط.ري که بعدها باز

هم اين اختلافات ( منتها نه به شدت قبل بين مسلمانان وجود داشت بطور مثال برخى از مردم شام مى‏گفتند (مصحف ما و مصحف‏بصره صحيح‏تر از مصحف كوفه

است )( مصاحف سجستانى،ص 35) و اختلاف بين قرآنها عثماني بعدها خود را بيشتر و بيشتر نشان مي داد (مصاحف سجستانى، 39الي 49 )

بعد از آنکه قرآنها حاضر گرديد ديديم که آنها را به مرکز مهم ارسال داشتند و حتي همرا آن قارياني هم فرستادند . قرآن هايي که به مرکز مختلف اسلامي فرستاده شد

براي ان مرکز حکم مرجع را داشت و از روي آنها قرآنهاي ديگري نوشته مي شد و به ساير نقاط آن مرکز ارسال مي گرديد .اگر در يک منطقه بين قرآنها اختلافي

بوجود مي آمد قرآن مرکز حکم مرجع را داشت و اما مشکل از آنجا شروع شد که بين قرآنهاي مرکز اصلي هم اختلاف بود.

اما بعدها براي اين اختلاف چاره اي انديشيده شد و و قرآن مدينه را بعنوان قران مرجع در نظر گرفتند و به آن لقب ام يا امام دادند و هر گاه اختلافي بين قرآهاي مرکز

اصلي ديده مي شد و کار به جاهاي باريک گشيده مي شد به قرآن مدينه مراجعه مي کردند و اختلاف را حل مي کردند البته همه اين تلاش براي رفع اختلاف در واقع

براي حفظ حکومت خود حاکمان وقت بود و نه از سر دلسوزي براي قرآن .
عثمان قانوني بسيار جدي وضع کرد و آن اين بود که داشتن و خواندن هر قرآن ديگري غير از قرآن عثماني ممنوع شده و کساني که از اين دستور سر پيچي مي

کردند به سختي مجازات مي شدند .تمامي اين قرانها به خط کوفي بود که فاقد اعراب گذاري و نقطه بود که بعدها به رسم الخط عربي تغيير داده شد که باز هم موجب

اختلافات زيادي در بين قرآنهاي رسمي آن زمان گرديد البته هنوز هم برخي قرآنهاي به خط کوفي در موزه هاي دنيا و مکانهاي مقدس مسلمانان وجود دارد که با

قرآنهاي امروزي تفاوت هايي دارد بطور مثال در خزانه حرم امام حسين قراني است منسوب به عثمان كه با خط كوفى‏كهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن

حروف آن از علايم و حجم بسياربزرگ آن،با مصحف مدينه و يا مصحف شام هم‏آهنگ و همانند است.به خصوص‏كه كلمه‏«يرتد» از سوره مائده (5) را به صورت‏

«يرتدد» ضبط كرده است.به احتمال قوى‏اين قرآن، از يكى از قرآن‏هاى عثمانى استنساخ شده و رو نوشتى از يكى ازآن‏هاست .

مشخصات قرآن عثماني :
حروف قرآنهاي عثمانى خالى از نقطه و علايمى بوده است كه‏اعراب كلمات را نشان مى‏دهد. اين قرآنها‏ها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسيم بندى نشده بود و مملو

از غلطهاى املايى و تناقض‏هايى در رسم الخط بوده است. كه علت آن،ابتدايى بودن خط عرب در آن زمان و فرهنگ بدوي آنها بوده است .

مشخصات كلى مصحف‏ها به شرح ذيل است:

1- ترتيب:
با توجه به اينکه ابي ابن کعب سرپرستي کميته نگارش قرآن را عهده دار بود قرآن عثماني از نظر ترتيب با قرآن ابي کعب شباهت بسياري داشت تنها در مواردى‏

اندك با آن‏ها مطابقت نداشت،از جمله اين كه در مصحف‏هاى صحابه،سوره يونس‏در زمره هفت‏سوره بزرگ به شمار مى‏آمد و هفتمين يا هشتمين اين سوره‏ها بود.
اما عثمان،سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يك سوره،در مرتبه هفتم از سوره‏هاى بلند(طوال)قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره‏هاى مئين در آورد ومحل

آن را تغيير داد. ابن عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت: « به چه‏علت‏سوره انفال را كه از سوره‏هاى مثانى است و سوره برائت را كه از سوره‏هاى‏مئين

است،يك سوره به حساب آورده و«بسم الله الرحمان الرحيم‏» را از اول سوره‏برائت‏حذف كرده‏ايد و در شمار سوره‏هاى بزرگ قرار داده‏ايد؟»

عثمان در پاسخ‏گفت: « سوره‏هايى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد و پس از نزول آن‏ها، آياتى نازل‏مى‏گرديد. پيامبر كاتبان وحى را احضار مى‏كرد و به

آنان مى‏فرمود:اين آيه‏ها را درفلان محل از فلان سوره بنويسيد. سوره انفال از سوره‏هايى است كه در اوايل‏هجرت در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول، از

آخرين سوره‏هاست.ولى‏مضمون اين دو سوره با يك ديگر شبيه است و من گمان مى‏كردم اين دو سوره،يكى‏است.پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در گذشت و بيان نكرد

كه برائت دنباله سوره انفال است. از اين‏جهت من آن دو را به هم پيوستم و«بسم الله الرحمان الرحيم‏» را بين آن دو ننوشتم و آن را در شمار هفت ‏سوره بزرگ قرار

دادم‏.

2- نقطه و علامت:
مصحف‏هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره‏ميان مردم عرب رايج‏ بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه‏دار و بى‏نقطه رامشخص كند، خالى

بود. و لذا بين ب و ت و يا و ثا تفاوتى نبود. و نيز ج و ح و خ از يك ديگر تشخيص داده نمى‏شدند. هم چنين حركت و اعراب كلمات، به وسيله ‏فتحه، كسره،ضمه و

تنوين نشان داده نمى‏شد. خواننده خود بايد به هنگام قرائت ‏با توجه به غلم خود، آن‏ها را از يك ديگر تميز مى‏داد، و وزن كلمه و چگونگى اعراب آن را شخصا مى‏

شناخت.
از اين ‏رو در صدر اول، قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق ‏شنيدن، قرائت قرآن تقريبا ممتنع بود. مثلا بين كلمه‏هاى‏ «تبلو»، «نبلو»، «

نتلو»، «تتلو» و «يتلو» هيچ فرقى وجود نداشت. هم چنين كلمه «يعلمه‏» از «تعلمه‏»، «نعلمه‏» و «بعلمه‏» تشخيص داده نمى‏شد. از اين ‏رو چه بسا آيه لتكون لمن

خلفك آية به صورت ‏«لمن خلقك‏» خوانده مى‏شد.
ذيلا نمونه‏هايى از قرآنهاي مختلف كه بر اثر خالى بودن مصحف‏ها از نقطه‏ رخ داده است، آورده مى‏شود:

سوره بقره، آيه 259: « ننشزها»، « ننشرها»، «تنشرها»
سوره آل عمران، آيه 48: « يعلمه‏»، « نعلمه»
سوره يونس، آيه 30: « تبلوا»، « تتلو»
سوره يونس، آيه 92: « ننجيك‏»، « ننحيك‏»
سوره عنكبوت، آيه 58: « لنبوئنهم‏»، « لنثوينهم‏»، « لنبوينهم»
سوره سبا، آيه 17: « نجازي‏»، « يجازي»‏
سوره حجرات، آيه 6: « فتبينوا»، « فتثبتوا»


در هر صورت خالى بودن قرانهاي عثماني از علايم و نشانه‏ها علت عمده پيدايش‏اختلاف قرانها در زمان‏هاى بعد بود، زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردن قرآن اتكا

داشتند و طبيعتا هر موضوعي که متکي بر ذهن باشد در ان احتمال خطا وجود دارد.

3- ناهنجارى نوشتارى:
اما رسم الخط قرآنهاي عثمانى، در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول، داراى ناهنجارى‏هاى املايى فراوان و تناقض‏هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات ‏مى‏باشد.
علت اين امر، عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش‏هاى كتابت، در آن زمان ‏بوده است. بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى‏دانستند و خطى را هم ‏كه

اين عده اندك بدان مى‏نوشته‏اند، خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين و اوليه ‏بوده است. علاوه بر اين‏كسانى را كه عثمان براى كتابت مصحف انتخاب كرده بود، افرادى

بودند كه به ‏غايت نسبت‏ به شيوه كتابت ‏بى‏اطلاع بودند و هر چند كه در آن وقت، خط درمرحله ابتدايى بود، ولى آنان بسيار بد خط بودند. همان گونه كه ابن ابى داوود

نقل مى‏كند:
پس از تكميل نسخه‏هاى مصاحف، مصحفى را نزد عثمان بردند، وى پس از ديدن آن گفت: « چه نيكو و زيبا تهيه كرده‏ايد. ولى در آن ناهنجارى‏هايى رخ داده كه‏

عرب خود مى‏توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند». سپس گفت: « اگر املا كننده از قبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود، چنين اشتباهاتى در آن پيدا نمى‏شد» (

المصاحف- سجستانى ص 33-32 )
ثعلبى در تفسير خود، ذيل آيه ان هذان لساحران (طه 20:63) طبق مى‏گويد: « عثمان گفت: در اين‏ مصحف ناهنجارى‏هايى ديده مى‏شود كه هر عربى به زبان خود

آن را صحيح ادا مى‏كند. به عثمان گفتند: آيا آن را تغيير نمى‏دهى؟ و به عبارت ديگر آيا تصحيح‏ نمى‏كنى؟ گفت: لزومى ندارد، نه حلالى راحرام مى‏كند و نه حرامى را

حلال.‏ »
نمونه‏هايى از مهم‏ترين اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن :

سوره / آيه / آيه / املاء صحيح
بقره/ 164/ « و اختلف الليل و النهار» / و اختلاف الليل و النهار»

مائده / 109/ علم الغيوب / علام
انعام/ 5/ « ياتيهم انبؤا»/ « انباء»
انعام /26 / و ينؤن عنه‏» /« يناون عنه‏ »
انعام/ 52/ « بالغداوة‏» / « بالغداة‏» است و« و» بدون هيچ علت ‏شناخته شده‏اى زايد است.
انعام / 94/ « فيكم شركؤا»/ « شركاء »
هود/ 87/ « ما نشؤا» / « ما نشاء »
يوسف/ 87/ « انه لا يايئس‏» /« لا يياس‏»
براهيم/9/ « ا لم ياتكم نبؤا»/«نبا »
ابراهيم/21/ « فقال الضعفؤا» /« الضعفاء »
كهف/23/ « و لا تقولن لشاى‏ء» / « لشى‏ء »
كهف/77/ « لو شئت لتخذت‏» / « لاتخذت‏»
طه/94/ « قال يبنؤم‏» /« يا ابن ام‏ »
نمل/21/ « او لا اذبحنه‏» / « لاذبحنه ‏» است و الف بدون هيچ علت معقولى‏ اضافه شده است.
نمل/ 29 / « يا ايها الملؤا» / « الملا »
روم/13/ « شفعؤا» / « شفعاء »
صافات/106/ « لهو البلؤ المبين‏» / « البلاء »
ص/13/ « و اصحاب لئيكة‏» / « الايكة‏ »
زمر/69/ « و جاى‏ء بالنبيين‏» / « وجي‏ء »
غافر/50/ « و ما دعؤا الكافرين‏» / « و ما دعاء »
هر گاه در نظر بگيريم كه مصحف‏هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هر گونه علامت و نشانه بوده است، به خوبى در مى‏يابيم كه قرائت قرآن از روى قرآنها آن زمان با

مشكل روبرو بوده است. مثلا خواننده قرآن جا مي دانست ااذبحنه‏» زايد است و نبايد خوانده شود و يا چگونه بفهمد كه يكى از دو«يا» ى‏«باييد» در آيه و السماء

بنيناها باييد زايد مى‏باشد، و يا در كلمه ‏« نشؤا» بدون هيچ ‏علامتى از كجا خواننده مى‏فهمد كه و او زايد است و الف ممدوده است و تلفظ همزه بعد از الف است؟
موضوع عجيب‏تر وجود تناقض در رسم الخط قرآنهاي عثمانى است، به نحوى ‏كه كلمه‏اى را در جايى به شكلى نوشته‏اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى ‏ديگر

و اين خود نشان مى‏دهد كه نويسندگان اوليه تا چه حد بي سواد بوده اند . و اين نشان دهنده فرهنگ اعراب در آن زمان است که باسوادترين و نخبگان آنان چنين بوده

اند مثلا در آيه 247 سوره بقره كلمه‏ «بسطة‏» با سين و درآيه 69 از سوره اعراف با صاد «بصطة‏» نوشته شده است. و نيز كلمه‏ «يبسط‏» در آيه ‏26 سوره رعد با

سين و در آيه 245 بقره با صاد ضبط گرديده است. از اين قبيل ‏تناقضات در قرآنهاي عثمانى زياد وجود دارد.

نمونه‏هايى از اين تناقضات که نشانه بي سوادي نخبگان عرب در آن زمان مي باشد :

/سوره.آيه/املاء قديم/سوره.آيه/املاء معاصر
/كهف 77 / لو شئت لتخذت / اسراء 73/ اذا لاتخذوك‏
/شعراء 176/ اصحاب لئيكة ص 13/ حجر 78 و ق 14/ اصحاب الايكة‏
/ابراهيم 21/ فقال الضعفؤا / توبه 91/ ليس على الضعفاء
/يونس 49/ فلا يستئخرون ساعة / اعراف 34/ لا يستاخرون ساعة‏
/غافر 50/ و ما دعؤا الكافرين / رعد 14/ و ما دعاء الكافرين‏
/حج 10/ ليس بظلم للعبيد / آل عمران 182/ ليس بظلام للعبيد
/فرقان 9/ ضربؤا لك الامثل / اسراء 48/ ضربوا لك الامثال‏
/قمر 6/ يوم يدع الداع‏ / بقره 221/ و الله يدعوا الى الجنة‏
/بقره 28/ فاحيكم ثم يميتكم / حج 66/ احياكم ثم يميتكم‏
/قريش 2/ اى لفهم رحلة / قريش 1/ لايلف قريش‏
/طه 94/ قال يبنؤم / اعراف 150/ قال ابن ام‏
/هود 87/ في اموالنا ما نشؤا /حج 5/ في الارحام ما
ابراهيم 34/ و ان تعدوا نعمت الله‏ /نحل 18/ و ان تعدوا نعمة الله‏
/فاطر 43 / فلن تجد لسنت الله /فتح 23/ و لن تجد لسنة الله‏
/فاطر 40/ على بينت منه / محمة 14/ على بينة من ربه‏
/يوسف 25/ لدا الباب / غافر 18/ لدى الحناجر
/الحاقه 11 / طغا الماء / النازعات 17/ انه طغى‏
/كهف 23/ و لا تقولن لشاى‏ء / كهف 45/ و كان الله على كل شي‏ء
/مؤمنون 24/ فقال الملؤا / مؤمنون 33/ و قال الملا
/الرحمان 31/ ايه الثقلان / يس 59/ ايها المجرمون‏

خواننده عزيز مي بيند که در مورد قرآن چه اوضاع اسف باري وجود داشته ودر تاريخ اين کتاب چقدر دستخوش تغيير شده است و عجيب آنکه مسلمانان با وقاحت

تمام مدعي محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحريفي مي باشند و نکته اي که شايد برايتان جالب باشد اينکه هم اکنون نيز بين قرآنهاي مختلف عربي اختلافاتي وجود دارد

که آنها را در قسمت هاي بعدي بررسي خواهيم کرد
همانطوري که قبلا هم گفتم قرآن به خط عربي کوفي به نگارش در آمد .و بعد ها اين خط به زبان عربي تغيير يافت. حتما اين را شنيده ايد که در مورد حروف قرآن و

اعجاز آن بسيار مقالات و کتا بها نوشته شده است و حتي چند سال پيش شخصي به نام دکتر رشاد خليفه با استفاده از کامپيوتر مطالبي در بعد اعجاز رياضي حروف

قرآن و نقش عدد 19 در آن نوشت که نشان مي دهد چنين هماهنگي به هيچ عنوان نمي تواند کار يک انسان باشد. اگر مقالات رشاد خليفه که براي جهان اسلا م بسيار

تکان دهنده بود بخوانيد چنانچه اگر از تاريخ قرآن اطلاعي نداشته باشيد به شدت تحت تاثير قرار خواهيد گرفت والبته خود رشاد هم انقدر از اين اعجازي که کشف

کرده بود متاثر شده بود که بعدا خودش ادعاي پيامبري نمود.


اما ببينيم آيا حروف وکلمات در قرآن جه سرگذشتي داشته است. قبلا مختصرا در اين مورد صحبت کردم. براي بررسي دقيق تر اين موضوع در ابتدا بايد ببينيم

ويژگي خط عربي کوفي که قرآن در ابتدا به آن خط نگاشته شد چه خصوصياتي داشته است.

1. خط کوفي يکي از ابتدايي ترين نحوه هاي نگارش است که کلمات بر مبناي مقياس تلفظ نگاشته مي شود:
در اين الفبا کلمه به نوعي نوشته مي شود که به چندين صورت قابل خواندن است. مثلا نون آخر کلمه با (ر) فرقي ندارد و در اين الفبا شکل (و) و (ي) يکي است.

گاهآ (م) در آخر کلمه به شکل (و) و (د) به شکل (ک) و عين وسط کلمه به شکل (ه) مي نوشتند. گاهي حروف يک کلمه را جدا از يکديگر مي نوشتند و (ي) را از

کلمه جدا مي نوشتند مانند (يستحي ي) و ابته گاهي اوقات همين (ي) را هم حدف مي کردند. مثلا (ايلافهم ) به شکل (الافهم ) نوشته مي شد که براي خوانده ايجاد

اشکال مي کرد. در اين نگارش گاهي تنوين ر به شکل نون مي نوشتند و نون راهم به شکل الف. مثلا لنسفعن به صورت لنسفعا (علق 96:15)

در اين الفباي ابتدايي واو و يا بدون هيچ دليلي حذف مي شد که خود يکي از دلايل اختلافات در قرآنها (حتي امروزي ) شده است.
مثلا در آيه و صالحوا المؤمنين ( تحريم 66:4) و او از«صالحوا» حذف و به صورت‏« و صالح المؤمنين‏» نوشته شده. لذا معلوم نبود كه اين كلمه مفرد است ‏يا جمع

‏مضاف.
دقت کنيد کتابي که مسلمانان معتقدند از هر خطايي به دور است با چه الفباي متزلزلي نوشته شده است.
. نقطه در الفباي کوفي وجود نداشته است :
يکي از عوامل اصلي اختلاف در بين قرآنها بوده است بنابر اين ميان ‏«س‏» و «ش‏» در نوشتن هيچ فرقى نبود. هم چنين ميان‏ «ب‏»، «ت‏» و«ث‏»، «ج‏»، «ح‏»

و«خ‏»، «ص‏» و «ض‏»، «ط‏» و «ظ »، «ع‏» و «غ‏»، «ف‏» و «ق‏»، «ن‏» و «ى‏» تفاوتى ‏وجود نداشت. خواننده بايد با دقت در معناى جمله و تركيب كلامى

تشخيص‏ مى‏داد كه حرف موجود، جيم است‏ يا حا و يا خا. هم چنين حرف مورد نظر با است ‏يا تا و ثا، نون است.


از اين جهت در سوره حجرات در قرائت كسائى آمده است: ان جاءكم فاسق بنباء فتثبتوا و در قرائت ديگران ... فتبينوا. ابن عامر و كوفيون خوانده‏اند:



ننشزها ... (بقره 2:259) و ديگران ‏« ننشرها...». ابن عامر و حفص خوانده‏اند: و يكفر عنكم.. ( بقره 2:271) و ديگران ‏«نكفر...». ابن سميقع:« فاليوم ننحيك

ببدنك‏» و ديگران «...ننجيك...» (يونس 10:92) خوانده‏اند .
كوفى‏ها- جز عاصم- « لنثوينهم من الجنة غرفا» و ديگران لنبوئنهم عنكبوت( 29:58)خوانده‏اند.

3. خالى بودن از علايم و حركات :
در قرانهاي اوليه كلمات عارى از هر گونه اعراب و حركات ثبت مى‏شد. وزن و حركت اعرابى و بنائى كلمه مشخص نبود، لذا براى خواننده غير عرب مشكل بود تا

تشخيص دهد وزن و حركت كلمه چگونه است. حتى براى كسانى كه با زبان ‏عربى آشنا بودند دشوار بود تا بدانند تلفظ و شکل كلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود

«اعلم‏» فعل امر است ‏يا فعل متكلم مضارع و احيانا افعل التفضيل يا فعل ماضى از باب افعال.


حمزه و كسائى آيه قال اعلم ان الله على كل شى‏ء قدير(بقره 2:259) را به صيغه فعل امرخوانده‏اند و ديگران به صيغه فعل مضارع متكلم. نافع آيه و لا تسال‏عن

اصحاب الجحيم (بقره 2:119) را به صيغه نهى و ديگران به صيغه فعل مضارع مجهول‏خوانده‏اند.
حمزه و كسائى آيه و من يطوع...( بقره 2:158) را با «يا» و تشديد«طا» به صورت مضارع مجزوم خوانده و ديگران آيه را با«تا» و فتح و تخفيف‏«طا» به

صورت فعل ماضى ‏خوانده‏اند .
4. نبودن الف در كلمات :
عامل ديگر اختلاف، نبودن الف در خط کوفي بود. خط عربى كوفى از خط سريانى نشات گرفته است. در خط سريانى‏مرسوم نبود كه الف وسط كلمه را بنويسند و آن

را نمي نوشتند. چون قرآن درابتدا با خط كوفى نگاشته مى‏شد، الف‏هاى وسط كلمه مانند«سماوات‏» را نمى‏نوشتند (به اين صورت:سموت). بعدها كه علايم مشخصه

ايجاد شد، الف را صرفا با علامت الف كوچك در بالاى كلمه مشخص مى‏ساختند، مانند« سموت».


اين امر (اسقاط الف وسط كلمه) بعدها در بسيارى از موارد منشا اختلاف قرآنها ‏گرديد.

قرآن ابتدا توسط اين حروف الفبا بدوي به نگارش درآمد آنهم توسط کساني که خود هم سواد درست و حسابي نداشتند و خودشان هم مرتکب اشتباهات املايي مي شدند

و خستگي آنها را هم که به دليل طاقت فرسا بودن اين کار به آنها تحميل مي شد که خود باعث اشتباهات بيشتر آنها مي شد آ و اختلافاتي که در مورد خود قرآن را هم

بود را هم اضافه کنيد و خود قضاوت کنيد که قرآني که به نام کتاب بدون تغير خداوند در دستان مسلمانان است چه سرگذشتي داشته است و واقعا که کتاب معجزه محمد

بر چه ستون هاي استواري بنا شد. و جاي تعجب دارد که همين کتاب مدعي است که خدايي که آن را فرستاد خودش هم آن را حفظ مي کند. خواننده گرامي خود شاهد

است که با وجود اين همه تزلزل در خط کوفي در و نحوه جمع آوري در زمان خليفه اول و سپس در زمان خليفه دوم با حروف و نگارش به خط کوفي و بار ديگر در

تبديل به حروف الفباي عربي چه تغييرات وسيعي در قرآن بوجود آمد که همه آنها در تاريخ هم نقل شده است. مخصوصا حروف قرآن که به شدت در طول تاريخ

تغيير کرده است .حالا مثلا اين جناب آقاي دکتر رشاد چگونه مدعي است که کاشف اعجاز رياضي حروف و کلمات قرآن است خود جاي سوال دارد البته خود او هم

براي اينکه بتواند اين ادعاي خود را ثابت کند مجبور شد خود او نيز در قران دست برده و آياتي از قرآن را نيز حذف کند .
نقطه گذاري کلمات قرآن

در زمان خلافت حجاج بن‏يوسف ثقفى از جانب عبد الملك بن مروان(86-75)حاكم عراق بود، مردم با كاربرد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بى‏نقطه

مشخص ساختند. اين كار به وسيله يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم، شاگردان ابو الاسود دئلى انجام گرديد .


به علت رواج اسلام در بين سر زمين هاي غير عربي خواندن قرآن براي بسياري از تازه مسلمانان غير عرب مشگل مي نمود. و در بين تلفظ کلمات آنها اختلافاتي

بود که اين اختلافات باعث تغيير اساسي مفهوم قرآن مي شد

مثلا هر عرب زباني، طبعا كلمه كتب را در آيه كتب ربكم على نفسه الرحمة ( بقره 2:183) به صورت‏ معلوم و همين كلمه را در آيه: كتب عليكم الصيام ( توبه 9:3)

به صورت مجهول مى‏خواند. درحالى كه غير عرب تشخيص نمى‏داد كه اين كلمه معلوم است‏ يا مجهول. و گاهي اوقات اين موضوع به اشتباهات خنده داري منجر مي

شد كما اين كه ابو الاسود شنيد كه كسى كلمه ‏«رسوله‏» در آيه ان الله بري‏ء من المشركين و رسوله به كسر لام مى‏خواند كه در اين صورت معناى آن اين است كه

خداوند از مشركان و پيامبرش بيزار است. ابو الاسود با شنيدن اين غلط فاحش گفت: « تصور نمى‏كردم كه ‏كار مردم به اين جا رسيده باشد» و لذا براي زياد بن ابيه

كه در آن زمان حاكم كوفه بود(53-50) ماجرا را تعريف کرد. زياد ابن ابيه، قبلااز ابو الاسود خواسته بود كه در اين باره چاره‏اى بينديشد، ولى او اعتنايي نکرده بود.

تا اين كه اين غلط فاحش را خود در تلاوت كلام خدا شنيد و آن گاه در بر آوردن خواسته ‏زياد ابن ابيه تصميم گرفت و گفت: آن چه امير بدان امر كرده انجام مى‏دهم. (

الفهرست: ص 46. فن اول از مقاله دوم)
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

* ادامه :

ابو الاسود نويسنده‏اى خواست تا از عهده نوشتن آن چه او مى‏گويد، به خوبى بر آيد.
نويسنده‏اى از قبيله عبد قيس در اختيار او گذاشتند ولى وى او را نپسنديد. نويسنده ‏ديگرى را انتخاب كردند كه زبردست‏ بود و مورد قبول ابو الاسود واقع شد.
ابو الاسود به نويسنده مذكور گفت: « هر حرفى را كه من با گشودن دهان ادا كردم (مفتوح خواندم)، نقطه‏اى بر بالاى آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع كردم

(حرف را به ضمه خواندم) نقطه‏اى در جلوى آن حرف قرار بده و اگر حرفى را كسره‏ خواندم، نقطه‏اى در زير آن حرف بنويس‏» ( صدر، حسن، تاسيس الشيعة لعلوم

الاسلام، ص 52) .

ابن عياض نيز مي گويد كه ابو الاسودبه نويسنده گفت: اگر حرفى را با غنه ادا كردم آن را با دو نقطه مشخص كن و او همين كار را انجام داد.


از اين پس، مردم اين نقطه‏ها را به عنوان علايمى براى نشان دادن حركات‏ حروف و كلمات به كار بردند، ولى بيش‏تر اين نقطه‏ها را با رنگى غير از رنگى كه خط

قرآن با آن نوشته شده بود، مى‏نوشتند و غالبا اين رنگ قرمز بود.


پس از آن كه نصر بن عاصم نقطه را براى تشخيص حروف نقطه دار از حروف بى‏نقطه در مصحف به كار برد، نقطه‏هاى سياه به نقطه‏هاى رنگى تبديل شد تا نقطه

‏هايى كه لامت‏ حركت‏ بوده با نقطه‏هايى كه علامت اعجام است، اشتباه ‏نشود و اين دو نوع نقطه از يك ديگر تميز داده شوند.

جرجى زيدان مصحف نقطه‏دارى را به همين كيفيت در دار الكتب مصر ديده‏است. او مى‏گويد: اين قرآن نخست در مسجد عمرو بن عاص، در مجاورت‏ قاهره بوده و

از كهن‏ترين قرآن‏هاى جهان است. ورق‏هاى آن بزرگ و خط آن بامركب سياه نوشته شده و نقطه‏هاى آن به رنگ قرمز است و همان طور كه ابو الاسود توصيف

كرده، نقطه‏هاى بالاى حروف علامت فتحه و نقطه‏هاى زيرين علامت ‏كسره و نقطه‏هاى جلو حروف نشانه ضمه است.

همانطور که مي بينيد حتي در باره اعراب قرآن هم حرف و حديث فراوان است و از ابتدا بين مسلمانان هيچگاه توافقي جامعي در اين مورد وجود نداشته است . و اين

اعراب کلمات همانطور که ديديم در معناي جمله تاثير فراواني دارد. اما در ادامه مي بينيم که اين اختلافات تا چه اندازه جدي بوده است.
در مورد کلمات و نحوه اعراب آنها نظرات بي شماري ارائه مي شد که بر اساس آن قرآن هاي مختلفي رايج گرديد که معروف ترين آنها عبارت هستند از:
1) ابن عامر:عبد الله بن عامر يحصبى (متوفاى 118)
2) ابن كثير:عبد الله بن كثير دارمى(متوفاى 120)
3) عاصم:عاصم بن ابى النجود اسدى(متوفاى 128)

حفص قرآن عاصم را دقيق‏تر و معتبر تر مى‏دانست و قرائت عاصم‏ به وسيله او منتشر شده و تا امروز متداول است و همين قرائتى است كه امروزه دراكثر كشورهاى

اسلامى رايج است.

4) ابو عمرو: زبان ابو عمرو بن علاء مازنى،(متوفاى 154)
5) حمزه: حمزة بن حبيب زيات(متوفاى 156)
6) نافع: نافع بن عبد الرحمان الليثى (متوفاى 169 - 110) هستند و اين نوع قرآن امروزه در برخي کشور هاي عربي رايج است.
7) كسائى: على بن حمزه(متوفاى 189)

بعدها سه نفر يگر به اين هفت نفر اضافه شدند که عبارتند از :
8) خلف بن هشام،راوى حمزه(متوفاى 229)
9) يعقوب: يعقوب حضرمى (متوفاى 205)
10) ابو جعفر:ابو جعفر مخزومى(متوفاى 130)

با گذشت زمان چهار نفر ديگر به اين جمع اضافه شدند:
11) حسن بصرى: حسن بن يسار (متوفاى 110) قارى
12) ابن محيصن:محمد بن عبد الرحمان(متوفاى 123)
13) يزيدى:يحيى بن مبارك(متوفاى 202)
14) اعمش:سليمان بن مهران اسدى(متوفاى 148)

در اينجا چهاده نفر را مي بينيم که قاريان قرآن بودند که در نحوه خواندن قرآنهاي خود اختلاف داشتند و جالب اين که براي هر کدام از اين چهارده نفر دو راوي وجود

دارد يعني قرائت هر کدام به دو روايت مختلف بيان شده که مجموعا بيست و هشت قرائت مختلف را بوجود مي آورد .
اينها کساني بودند که مورد اقبال جامعه قرار مي گرفتند و مدعيان ديگري هم وجود داشته است و اين نشان مي دهد که حتي در مورد نحوه خواندن قرآن هچگاه توافق

جامعي وجود نداشته و ندارد و اختلاف بين قرائت ها تا انجاست که حتي برخي از علماي مسلمانان معتقدند اگر کسي سوره اي از قرآن را در نمازش به قرائت رسمي

نخواند نمازش باطل است و حتي اين اختلاف در زمان محمد نيز وجود داشته است به نقل از زيد بن ارقم آمده است كه شخصى نزد محمد آمد و گفت: آيه‏اى راعبد الله

بن مسعود و زيد و ابى بن كعب براى من قرائت كردند و قرائت هر سه بايك ديگر اختلاف داشت. قرائت كدام يك را اختيار كنم. پيامبر ساكت ماند. البته که واضح

است که او چرا ساکت مانده ... !!!!

مي دانيم که بسياري از اين حديث ها ساختگي هستند و به اين منظور که محمد هر سه را تاييد مي کرده جعل شده است اما اگر اين حديث واقعي باشد هم نشان مي دهد

که حتي در زمان حيات محمد توافقي در مورد قرآن وجود نداشته است و اين بر خلاف ادعاي بين مسلمانان است.


ولي کارخانه حديث سازي مسلمانان در توجيه اين اختلافات بيکار نمانده به يکي از اين احاديث توجه کنيد : انزل القرآن‏على سبعة احرف‏» که مي گويند که اشاره بر

اين دارد که قرآن به هفت لهجه نازل شده است.

و من واقعا متحيرم از اين همه هياهوي مسلمانان در مورد اعجاز تعداد کلمات وجملات و هزاران دروغ ديگر که در مورد اين کتاب مي گويند. همانطور که ديديم

هيچگاه کلمات قران ثابت نبوده و حتي درنوع کلمات و خواندن آن در بين مسلمانان هيچگاه توافقي نبوده است. و اما معجزه بزرگ قرآن اين است با اين همه حرف و

حديث در مورد اين کتاب هنوز هم بيش از يک ميليارد مسلمان به اين موضوع اعتقاد دارند که قرآن در يک سيني در شب قدر به محمد نازل شده است و تا اکنون و

حتي يک حرف از آن تغيير نکرده است.
اگر چه حکام وقت در يکسان سازي قرآن هاي جديت فراوان بخرج مي دادند ولي مسلمانان تا مدت زيادي در مقابل اين تغييرات مقاومت مي کردند. به نظر مي رسد

که پس از محمد جانشينان او که از قوم قريش بودند پس از يکسان سازي قرآن در زمان عثمان با هر خواندن قرآن با هر نوع لهجه اي غير از لهجه خودشان مخالفت

مي کردند. البته در اين ميان کساني هم بودند که با مطرح کردن بحث قرآئات قرآن سعي در آن داشتند که نحوه خواندن قران را از حالت انحصاري لهجه قريش خارج

سازند. مثلا ابو شامه در دفاع از خواندن قرآن به لهجه هاي مختلف مي گويد: حق همين است; زيرا علت اجازه قرائت قرآن به غيرلهجه قريش، توسعه بر عرب بوده

است; چون سزاوار نيست تنها بر يك قوم توسعه داده شود. بنابراين هيچ كس جز به اندازه توانش، مكلف نمى‏گردد. كسى كه عادت در لهجه و لغت او، اماله يا تخفيف

همزه يا ادغام يا مضموم نمودن ميم جمع يا وصل هاء كنايه و چيزهايى شبيه اين امور است، چگونه به گونه‏اى ديگر تكليف شود؟ ( التمهيد، ج‏2، ص‏99 و 100)

البته اختلاف بين لهجه ها خود بخود باعث تغيير در قرآن مي شد مثلا كسى كه از قبيله هذيل باشد، به جاى حتى حين ( مؤمنون(23) آيه 54 ) عتى حين تلفظ مى‏كند.

كسى كه از قبيله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسود وجوه را به كسر تاء فعل مضارع تلفظ مى‏كند. تميميان به جاى تخفيف همزه كه در قريش مرسوم است،

همزه را اظهار مى‏كنند. و بنا بر اين کاملا طبيعي بود که حتي پس از يکسان سازي قران ها توسط عثمان سالها بعد دوباره بين مسلمانان اختلاف پديد آمد نگاهي به

تاريخ مرگ بزرگان علم قرآن نشان مي دهد که نيمه دوم قرن اول هجرت در حالي آغاز مي گردد که بسياري از راويان معتبر قرآن فوت کرده و نسلي نو با افکاري

جديد جايگزين آنها شده بود( تاريخ وفات اين گروه، در تبيين شرايط جديد حاكم بر اين مرحله بسيار سودمند است: ابوبكر (12 ق.)، عمر (23 ق.)، ابى بن كعب (29

يا 33 ق.)، عبدالله بن مسعود (32 ق.)، ابوالدرداء (32 ق.)، معاذ بن جبل (33 ق.)، حذيفة بن يمان (35 ق.)، عثمان (35 ق.)، على‏بن ابى‏طالب (40 ق.)،

ابوموسى اشعرى (44 ق.)، زيدبن ثابت (45 ق.)، ابوعبدالرحمن سلمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.).
اما قرن دوم هجرت را قرن اختلافات شديد البته از نوعي ديگر در تاريخ قرآن مي توان ناميد و منشا اصلي اين اختلافات دو شهر بصره و کوفه بودند باز هم نگاهي

به تاريخ مرگ صاحب نظران معتبر قرآن که هر کدام هم براي خود مدعي يک قرائت خاص بودند به روشن شدن موضوع کمک مي کند
ج) كوفه
يحيى‏بن وثاب (م 103 ق.)، عاصم‏بن ابى النجود از قراى سبعه (م 127 ق.)، سليمان اعمش از قراى اربعه عشره (م 148 ق.)، حمزة‏بن حبيب زيات از قراى سبعه

(م 123 ق.) و كسائى از قراى سبعه (م 189 ق.).

د) بصره
عبدالله‏بن ابى اسحق (م 129 ق.)، ابو عمرو بن علاء از قراى سبعه (م 154 ق.)، حسن بصرى از قراى اربعة عشره (م 110 ق.)، عاصم جحدرى (م 128 ق.) و

قتادة‏بن دعامه (م 117 ق.).


و البته اين اختلاف در قرآن روز به روز بيشتر مي شد و هر کسي براي خود مدعي يک نوع خاص از خواندن قرآن بود و در شهر هاي ديگر نيز مدعياني ظهور

کردند که صاحب نام هاي آنها به شرح زير است



الف) مدينه
ابوجعفر يزيد بن قعقاع از قراى عشره (م 130 ق.)، شيبة بن نصاح (م 130 ق.) ونافع بن ابى نعيم از قراى سبعه (م 169 ق.).

ب) مكه
عبدالله‏بن كثير از قراى سبعه (م 103 ق.)، حميدبن قيس اعرج (م 130 ق.) و محمد بن محيصن از قراى اربعة عشره (م 123 ق.).

ج) شام
عبدالله بن عامر از قراى سبعه (م 118 ق.)، عطية بن قيس كلابى (م 121 ق.) ويحيى بن حارث ذمارى (م‏145ق.).

البته در بوجود آمدن اين اختلافات هميشه موضوع دکانداري و سو استفاده از دين نيز وجود داشته است مثلا وقتى بازار قرائت در قرن دوم و سوم رواج پيدا مى‏كند و

در اين ميان عده‏اى از قاريان از ديگران سبقت مى‏گيرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مى‏گيرد، گروهى ديگر نيز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند،

شهرت خويش را در انتخاب قرائت‏هايى نادر و مخصوص به خود مى‏جستند. اينان تمامي سعي خود را بر اين قرار مى‏دهند كه قرآن را به گونه‏اى بخوانند كه ديگران

نمى‏خوانند و البته براى قرائت خويش نيز با توجه به نقص و ايرادات ذاتي که در خود قرآن وجود دارد، دليل‏تراشى نيز مى‏نمودند. بعضي قاريانى كه به قرائت‏هاى

شاذ و نادر روى آورده و شيفته چنين قرائت‏هايى گرديده‏اند، به احتمال زياد تحت تاثير اين خصلت قرار گرفته و مثل بسياري از آخوندان اين زمان دين و قرآن را

وسيله‏اى براى شهرت و کسب پول و قدرت خويش قرار داده‏ بودند. البته در معروف شدن يک قرائت نيز سواد فرد راوي و ميزان نفوذ او در مراجع قدرت و ميزان

مقبوليت او در مراجع ديني تاثير زيادي داشت و در هر صورت معروفيت يک قرائت به معناي معروفيت راوي و سرکيسه کردن مردم عامي توسط آن قرائت بود.

کماينکه امروزه نيز از همين قران بسياري به نان و نوا رسيده اند که شمار آن در کشور ما کم نيست.


خلاصه اينکه دامنه اين اختلافات تا قرن چهارم ميلادي کشيده شد و ديگر کسي را ياراي آن نبود که مانند عثمان همه قرائت ها را از بين برده و يکي را جايگزين آن

سازد زيرا عثمان هم خود از ياران بزرگ محمد بود و هم ساير ياران محمد بشدت از او حمايت مي کردند ولي در قرن چهارم ديگر هر کسي براي خود مدعي بود و

کسي هم نمي توانست ادعا کند که مثلا فلان قرائت را خود از زبان محمد شنيده است اما در اين ميان فردي بنام ابن مجاهد در اقدامى ضربتي، موضوع اختلاف در

قرائت قرآن را براى هميشه مسدود مى‏كند و با انتخاب هفت قراءت از قاريان قرن دوم هجرى و تدوين آنها در كتاب السبعه همه مدعيان روزگار خويش را، كه

بلافاصله از خود عكس‏العمل نشان مى‏دادند را در مقابل عمل انجام شده‏اى قرار مى‏دهد. در واقع ابن مجاهد مجبور به اين کار بود. و او نمي توانست يک قرائت را

بپذيرد و ديگري را رد کند و بناچار هفت قرائت را که هر کدام به نوعي مقبوليت بيشتري داشت را رسما پذيرفته و مابقي را مردود اعلام مي کند .

قرائت هاي شاذ:
همان طور که توضيح داده شد اختلاف در مورد قرآن هم به کل کتاب مربوط بود که قرآن ها در زمان عثمان يکسان گرديد ولي اين اختلاف بعد ها به قرآن هاي

عثماني هم سرايت پيدا کرد زيرا اين قرآن ها هم دقيقا مانند هم نبودند و بعد از نقطه گذاري و تبديل آن به الفباي عربي بر دامنه اختلافات افزوده شد و حتي امروزه

هم، قرآن هاي رايج با هم اختلافاتي دارند و شبيه هم نيستند. و جالب است بدانيد علماي اسلام براي تشخيص يک قرائت صحيح شرايط زير را قرار داده اند :


شرط اول: صحت‏سند قرائت. بايد قرائت‏شناخته شده، داراى سند صحيح تا يكى از صحابه باشد.
شرط دوم: با رسم الخط قرآن توافق داشته باشد.
شرط سوم: با قواعد ادبى عرب توافق داشته باشد.

هرگاه قرائتى داراى اين سه شرط باشد، صحيح و مورد قبول است. اگر يكى از اين شروط را نداشته باشد غير صحيح و مردود است. اصطلاحا به قرائتى كه فاقد

شروط مذكور است، "شاذ" گويند.


به زبان ديگر يعني ساختمان نوشتاري قرآن آنقدر متزلزل و داراي ابهام است که براي قرائت آن هم شرط و شروط دارد که يکي از آنها سازگاري با قواعد ادبي است

ولي در آينده خواهيم ديد که محمد و شايد خداي او در بسياري از موارد در قرآن امروزي اشتباهات گرامري فاحشي کرده است.

پايان
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

با سلام خدمت دوست گرامی ؛

این دغدغه شما برای پیدا کردن حقیقت ستودنی است ، اما همانطور که قبلا هم عرض کردیم تمام روایاتی که در کتب مسلمانان وجود دارد

در مورد تحریف قرآن پاسخ داده شده است و کتاب های مربوط هم معرفی شدند .

جالب است بدانید روایات تحریف ، بیش از این هایی است که شما ذکر کردید ، و جالب تر اینکه تمام 1062 روایتی که در کتب مختلف آمده را

علامه محقق سید مرتضی عسکری (ره) در کتاب القرآن الکریم و روایات المدرستین پاسخ جامع و کامل داده اند ؛ (و خارج از این این روایات دیگر چیزی نداریم)

که توصیه می کنم همۀ این کتاب را کامل مطالعه فرمایید ، تا از تردید خارج شوید و پاسخ سوالات خود را دریابید . :razz:

[web][External Link Removed for Guests][/web]


لینک اصلی : [External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

با تشکر از توجه و پاسخ شما , ولي اين کتاب << القرآن الكريم وروايات المدرستين >> که همه اش به زبان عربي نوشته شده .
آيا نسخه فارسي اين کتاب موجود ميباشد ؟ فرقي نميکند در اينترنت يا در کتابفروشيها و يا سي دي و يا هرچيز ديگر . فقط مهم اين است که فارسي باشد تا من بفهمم . :razz:
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

سلام KH.I.A.2500 جان :D

متاسفانه هنوز ترجمه نشده . (يعني من نديدم)

اما تا انتشار ترجمه اش ، فعلا از اين حقير بپذير که اين کتاب در نهايت قوت علمي ، تمام روايات مربوط به تحريف رو بررسي کرده و اشکالات همه رو بيان کرده .

و در نوع خودش بی همتاست .


ممنون از صبر و پذيرش دوست عزيزم :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Member
Member
پست: 73
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۹ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 8 بار
تماس:

پست توسط KH.I.A.2500 »

باز هم سلام ,
دو سوال ديگر :

1- به نظر شما خواندن عربي قرآن بهتر است يا خواندن زير نويس فارسي ؟

2- ماجراي قرآني که گفته ميشود حضرت علي (ع) جمع آوري کرده است و هم اکنون در دست امام زمان (عج) ميباشد چيست ؟ آيا حقيقت دارد ؟ لطفا کمي توضيح بدهيد .

با تشکر فراوان :razz: :razz:
* خدايا چنان کن سرانجام کار *** تو خشنود باشي و ما رستگار *
ارسال پست

بازگشت به “پرسش و پاسخ”