[font=Times New Roman]« بلاها، عقيده نادانان و پاسخ به شبهه آنان »
- برخى از مردم نادان ، بلاهايى را كه گاه پديد مى آيند؛ چون : وبا، يرقان ، تگرگ ، ملخ و...(كه باعث زيان فراوان مى شوند) بهانه مى گيرند
و به انكار آفرينشگر و حكمت و آفرينش مى پردازند.
در پاسخ اين گروه بايد گفت : اگر آفرينشگر و حكيم و تدبيرگرى در كار نيست ، چرا بيش از اين و سخت تر از اين آفات پديد نمى آيد؟
چرا آسمان بر زمين نمى افتد؟ و زمين فرو نمى رود و متلاشى نمى گردد؟
چرا هيچ گاه خورشيد از طلوع كردن باز نمى ايستد و رودخانه ها و چشمه ساران خشك نمى شوند تا قطره اى آب پديد نيايد؟
چرا باد (براى مدتهاى زياد) نمى ايستد تا همه چيز گنديده و فاسد شود؟
چرا آب آنقدر فوران نمى كند كه سرزمين را غرق كند؟
چرا وبا و هجوم ملخها و ديگر بلاها براى هميشه ادامه ندارد تا همه چيز در عالم هستى نابود شود بلكه گاه پديد مى آيند و پس از چندى مى روند؟
نمى بينى كه جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به اين درد و بلاهاى آسان گرفتار مى شود؟
اين براى آن است كه مردم ادب شوند و استقامت يابند.
اين بلاها هميشه ادامه ندارد، بلكه آنگاه كه مردم نااميد مى شوند برطرف مى گردند.
وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نيز رحمت و لطف الهى است .
ملحدان و اصحاب مانى حكمت سختيها و بلاهايى را كه بر مردم وارد مى شود انكار مى كنند.
آنان مى گويند: اگر جهان هستى آفرينشگر با رأفت و مهربانى داشت ، چرا اين بلاها و مصيبتها در آن پديد مى آيد؟ آنان چنين مى خواهند كه
انسان در اين دنيا نبايد هيچ دشوارى و بلايى بچشد. او بايد همواره خوش باشد.
در حالى كه اگر انسان اينگونه باشد، استكبار، سرمستى و راحتى او را به فساد در دين و دنيا مى كشانند. چنانكه بسيارى از رفاه طلبان و كسانى
كه در امن و آسايش رشد مى كنند در اين فسادها سقوط مى كنند. اينان گاه حتى فراموش مى كنند كه انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند،
زيانى به آنان خواهد رسيد، ناخواسته اى بر ايشان واقع مى شود، بايد ضعيفان را يارى كنند، فقيران را كمك رسانند، بر مبتلايان و گرفتارآمدگان رحم
كنند و براى ناتوانان و بيچارگان دل بسوزانند. اما هنگامى كه انسان در سختيهايى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشيد، موعظه مى شود و چشم خود
را در برابر آنچه بيش از اين نمى دانست و از آنها در غفلت بود مى گشايد و به بسيارى از وظايف خود آگاه مى شود و به آنها مى پردازد.
آنانكه اين بلاها و مصيبتها را بى فايده و خالى از حكمت مى پندارند مانند كودكانى هستند كه داروهاى تلخ و شفابخش را نكوهش مى كنند
و از اينكه از غذاهاى زيانبار منع مى شوند به خشم مى آيند، از ادب شدن و كار مى گريزند و دوست دارند كه همواره بيكار باشند تا به سرگرميها
و بازيها بپردازند و هر غذا و شرابى ميل كنند. آنان از پيامدها و آثار وخيم بيكارى و خوشگذرانى بى خبرند و نمى دانند كه غذاهاى خوشمزه و زيانبار
برايشان چه زيانى و غذاهاى بد مزه و مفيد چه سودى دارد. خبر ندارند كه ادب اگر چه ناگوار اما چه پيامد و ميوه شيرينى و داروى شفابخش اگر
چه تلخ اما چه سود و منفعتى دارد.
- ــ ممكن است بگويند: چرا آدمى از لغزش و گناه معصوم آفريده نشد؟ اگر معصوم بود ديگر نيازى نداشت كه با اين مكاره و امور ناگوار بيدار شود.
- ــ اگر بگويند: وقتى كه سرانجامش نيكو شود و به نهايت درجه نعيم و خوشيها برسد، ديگر چه زيانى دارد كه بر كارهاى خيرش ستايش نشود و مستحق ثواب نگردد؟
سعى و تلاشى كند همه نيازهايش را آماده و حاضر نمايد، آيا به اين راضى مى شود؟ بى شك او اندكى را كه با تلاش و حركت به كف مى آورد
بيشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اينكه نامستحقانه و بدون تلاش و كوشش به فوايد فراوان برسد.
نعمتهاى آخرت نيز اينگونه است و حكمت و تقدير در آن است كه آنها را با سعى و تلاش به دست آورند و مستحق و شايسته آنها باشند.
در اين صورت نعمت آدمى مضاعف است . اگر در برابر سعى و كوشش و مجاهده او در اين دنيا به او پاداش دهند و در اين دنيا نيز
(با داشتن اختيار و انتخاب عمل صالح ) راه كسب استحقاق و تلاش برايش بازگردد بيشتر خوشحال و متلذذ مى شود.
- ــ اگر بگويند: آيا گاه نمى بينيد كه انسانى بدون آنكه تلاش كند و مستحق باشد نعمتى به او مى رسد و او شادمان مى گردد و آرامش مى يابد؟
، پس چرا در امر پاداش آخرت اين امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟
در پاسخ گفته مى شود: اين درى است كه اگر به روى مردم گشوده شود، گويى چون سگ هار مى شوند و به بدترين فسادها
و ارتكاب محرمات دست مى زنند. كسى كه خويش را از انجام يك عمل فاحشه باز مى دارد يا در كار نيكى سختى و ناگوارى
را بر خود هموار مى كند مى داند كه سرانجام پاداش مى بيند و به بهشت مى رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قيامت
هراس نداشتند چه كسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زيان اين كار پيش از آخرت در همين دنيا گريبان مردم را مى گرفت .
نيز در اين صورت عدالت و حكمت هيچ معنى و فايده اى نداشتند و در اين وقت حكمت و تدبير در كار آفرينش به زير سؤ ال مى رفت
و به آن طعنه مى زدند و همه چيز در غير جاى خود قرار مى گرفت .