شگفتي هاي آفرينش ( توحيد مفضّل )

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« بلاها، عقيده نادانان و پاسخ به شبهه آنان »  


    برخى از مردم نادان ، بلاهايى را كه گاه پديد مى آيند؛ چون : وبا، يرقان ، تگرگ ، ملخ و...(كه باعث زيان فراوان مى شوند) بهانه مى گيرند

    و به انكار آفرينشگر و حكمت و آفرينش مى پردازند.

در پاسخ اين گروه بايد گفت : اگر آفرينشگر و حكيم و تدبيرگرى در كار نيست ، چرا بيش از اين و سخت تر از اين آفات پديد نمى آيد؟

چرا آسمان بر زمين نمى افتد؟ و زمين فرو نمى رود و متلاشى نمى گردد؟

چرا هيچ گاه خورشيد از طلوع كردن باز نمى ايستد و رودخانه ها و چشمه ساران خشك نمى شوند تا قطره اى آب پديد نيايد؟

چرا باد (براى مدتهاى زياد) نمى ايستد تا همه چيز گنديده و فاسد شود؟

چرا آب آنقدر فوران نمى كند كه سرزمين را غرق كند؟

چرا وبا و هجوم ملخها و ديگر بلاها براى هميشه ادامه ندارد تا همه چيز در عالم هستى نابود شود بلكه گاه پديد مى آيند و پس از چندى مى روند؟

نمى بينى كه جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به اين درد و بلاهاى آسان گرفتار مى شود؟

 اين براى آن است كه مردم ادب شوند و استقامت يابند. 

اين بلاها هميشه ادامه ندارد، بلكه آنگاه كه مردم نااميد مى شوند برطرف مى گردند.

وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نيز رحمت و لطف الهى است .




ملحدان و اصحاب مانى حكمت سختيها و بلاهايى را كه بر مردم وارد مى شود انكار مى كنند.

آنان مى گويند: اگر جهان هستى آفرينشگر با رأفت و مهربانى داشت ، چرا اين بلاها و مصيبتها در آن پديد مى آيد؟ آنان چنين مى خواهند كه

انسان در اين دنيا نبايد هيچ دشوارى و بلايى بچشد. او بايد همواره خوش باشد.

در حالى كه اگر انسان اينگونه باشد، استكبار، سرمستى و راحتى او را به فساد در دين و دنيا مى كشانند. چنانكه بسيارى از رفاه طلبان و كسانى

كه در امن و آسايش رشد مى كنند در اين فسادها سقوط مى كنند. اينان گاه حتى فراموش مى كنند كه انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند،

زيانى به آنان خواهد رسيد، ناخواسته اى بر ايشان واقع مى شود، بايد ضعيفان را يارى كنند، فقيران را كمك رسانند، بر مبتلايان و گرفتارآمدگان رحم

كنند و براى ناتوانان و بيچارگان دل بسوزانند. اما هنگامى كه انسان در سختيهايى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشيد، موعظه مى شود و چشم خود

را در برابر آنچه بيش از اين نمى دانست و از آنها در غفلت بود مى گشايد و به بسيارى از وظايف خود آگاه مى شود و به آنها مى پردازد.



آنانكه اين بلاها و مصيبتها را بى فايده و خالى از حكمت مى پندارند مانند كودكانى هستند كه داروهاى تلخ و شفابخش را نكوهش مى كنند

و از اينكه از غذاهاى زيانبار منع مى شوند به خشم مى آيند، از ادب شدن و كار مى گريزند و دوست دارند كه همواره بيكار باشند تا به سرگرميها

و بازيها بپردازند و هر غذا و شرابى ميل كنند. آنان از پيامدها و آثار وخيم بيكارى و خوشگذرانى بى خبرند و نمى دانند كه غذاهاى خوشمزه و زيانبار

برايشان چه زيانى و غذاهاى بد مزه و مفيد چه سودى دارد. خبر ندارند كه ادب اگر چه ناگوار اما چه پيامد و ميوه شيرينى و داروى شفابخش اگر

چه تلخ اما چه سود و منفعتى دارد.




    ــ ممكن است بگويند: چرا آدمى از لغزش و گناه معصوم آفريده نشد؟ اگر معصوم بود ديگر نيازى نداشت كه با اين مكاره و امور ناگوار بيدار شود.
در پاسخ گفته مى شود: اگر چنين بودند هيچ گاه در كارهاى نيكويشان مستحق پاداش و ثواب نبودند. ( زيرا كارهايشان اختيارى نبوده است ).




    ــ اگر بگويند: وقتى كه سرانجامش نيكو شود و به نهايت درجه نعيم و خوشيها برسد، ديگر چه زيانى دارد كه بر كارهاى خيرش ستايش نشود و مستحق ثواب نگردد؟
در پاسخ گفته مى شود: شما به يك انسانى كه جسم و عقل او سالم است پيشنهاد كنيد كه به پيشگاه صاحب نعمتى برود و بى آنكه اندك

سعى و تلاشى كند همه نيازهايش را آماده و حاضر نمايد، آيا به اين راضى مى شود؟ بى شك او اندكى را كه با تلاش و حركت به كف مى آورد

بيشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اينكه نامستحقانه و بدون تلاش و كوشش به فوايد فراوان برسد.

نعمتهاى آخرت نيز اينگونه است و حكمت و تقدير در آن است كه آنها را با سعى و تلاش به دست آورند و مستحق و شايسته آنها باشند.

در اين صورت نعمت آدمى مضاعف است . اگر در برابر سعى و كوشش و مجاهده او در اين دنيا به او پاداش دهند و در اين دنيا نيز

(با داشتن اختيار و انتخاب عمل صالح ) راه كسب استحقاق و تلاش برايش بازگردد بيشتر خوشحال و متلذذ مى شود.




    ــ اگر بگويند: آيا گاه نمى بينيد كه انسانى بدون آنكه تلاش كند و مستحق باشد نعمتى به او مى رسد و او شادمان مى گردد و آرامش مى يابد؟

    ، پس چرا در امر پاداش آخرت اين امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟


در پاسخ گفته مى شود: اين درى است كه اگر به روى مردم گشوده شود، گويى چون سگ هار مى شوند و به بدترين فسادها

و ارتكاب محرمات دست مى زنند. كسى كه خويش را از انجام يك عمل فاحشه باز مى دارد يا در كار نيكى سختى و ناگوارى

را بر خود هموار مى كند مى داند كه سرانجام پاداش مى بيند و به بهشت مى رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قيامت

هراس نداشتند چه كسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟
زيان اين كار پيش از آخرت در همين دنيا گريبان مردم را مى گرفت .

نيز در اين صورت عدالت و حكمت هيچ معنى و فايده اى نداشتند و در اين وقت حكمت و تدبير در كار آفرينش به زير سؤ ال مى رفت

و به آن طعنه مى زدند و همه چيز در غير جاى خود قرار مى گرفت .
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح ؟ »  



گاه مردم گرفتار بلايى مى شوند كه نيكوكار و بدكار را فرا مى گيرد، گاه نيز انسانهاى نيكوكار دچار مى شوند و بدكاران مى رهند.

اينان مى گويند: اين امر با تدبير و حكمت نمى سازد پس چه دليلى دارد؟

در پاسخ آنان بايد گفت : اگر چه اين بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى گيرد اما خداوند جل و علا سود هر دو را در آنها نهاده است ؛

زيرا صالحان هنگامى كه گرفتار مى شوند به ياد نيكيها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خويش مى افتند و پيشانى بر خاك مى نهند

و او را سپاس مى گزارند و شكيبايى پيشه خود مى سازند.

بدكاران و فاسدان نيز وقتى كه گرفتار اين بلاها مى شوند، قدرى شكسته مى شوند و از معصيت و فساد مى پرهيزند.



ــ‌ نيز نعمت و سلامتى هم به سود هر دو گروه است :

صالحان از نيكويى و صالح بودن خود شادند و مسرور و با اين نعمتها بر رغبت و شوقشان به سوى عمل صالح افزوده مى شود

و فاجران و فاسدان نيز به رأفت و مهر خداوندگارشان پى مى برند و در مى يابند كه خداوند جل و علا بى آنكه آنان سزاوار و مستحق باشند

به آنان نعمت و سلامتى عطا فرموده است آنگاه اين رأفت و گذشت الهى باعث مى گردد كه اين افراد هم نسبت به مردم رأفت ورزند و از آنان در گذرند.




ــ‌ ممكن است كسى بگويد: اين كه گفتيد هنگامى است كه بلاها در مال مردم بيفتد اما چه مى گوييد هنگامى كه بلا در « جان » آنان بيفتد؛

مانند: آتش ‍ سوزى ، غرق شدن ، سيل و زلزله كه باعث مى گردد كه جانشان را از دست بدهند؟


در پاسخ گفته مى شود: خداوند جل و علا در اين هم خير و صلاح هر دو گروه را نهاده است ؛

زيرا صالحان از اين سراى پيچيده در بلاها و سختيها راحت مى شوند ( و به منزل نعمت و راحتى مى رسند )

فاجران و فاسدان نيز اگر بر اثر اين بلاها بميرند از سويى باعث كاهش عذاب آخرت آنان است و از سوى ديگر باعث مى گردد كه به فساد و فسق ادامه ندهند.


 كوتاه سخن اينكه آفرينشگر والامرتبه ، با حكمت و قدرت خود همه اين امور را به سود و مصلحت همه مى گرداند.

چنانكه اگر توفان ، درختى يا نخلى را از ريشه درآورد سازنده ماهر، آن را بر مى دارد و در جايى فراوان به كار مى گيرد.
 


تدبيرگر و حكيم عالم نيز چنين است . اگر بلاهاى جانى و مالى فرود آيد همه را به سود و مصلحت همه مردم مى گرداند.



ــ‌اگر بگويد: اصلا چرا واقع مى شوند؟

در پاسخ گفته مى شود: براى آنكه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بيشتر و گناهان افزونتر گرفتار نيايند

و نيكوكاران نيز از تلاش و مجاهده ( كه لازمه آن تحمل دشواريها و ناگواريهاست ) باز نمانند. غالبا اين دو حالت زمانى رخ مى نمايد كه مردم

در راحتى و وفور نعمت باشند و اين بلاها آنان را از سقوط باز مى دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى سازد. اگر از اين

بلاها در امان و راحت باشند، در طغيان و معصيت فرو مى روند، چنانكه مردم در آغاز چنين بودند و چنان در معصيت و فساد غرق شدند كه

به بلا و توفان گرفتار گشتند تا زمين از لوث آنان پاكيزه شود.






.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« مرگ و نيستى و انتقاد جاهلان و پاسخ به آنان »  


از جمله چيزهايى كه منكران براى انكار حكمت و تقدير ذكر مى كنند، مرگ و نيستى است . آنان معتقدند كه بايد انسان در اين دنيا نميرد

و هميشه زنده بماند و همه اين آفتها و بلاها به آنان نرسد.


اگر به عمق و نتيجه اين كار توجه شود فساد آن پيداست .

اگر هر كه وارد زمين مى شد و مى ماند و احدى نمى مرد، آيا زمين تنگ نمى شد؟

و مسكنها و كشتزارها و ابزار زندگى برايشان اندك نبود؟

اينان با اينكه يكى يكى مى ميرند، بر سر زمين و مساكن و كشتزار رقابت مى كنند و ميانشان جنگها رخ مى دهد و خونها مى ريزد، چه رسد به آنكه به دنيا آيند

و نميرند. در اين صورت حرص و طمع و قساوت قلب بر اينان حاكم مى گشت . اگر مطمئن مى شدند كه نمى ميرند، هيچ كس به آنچه داشت قانع و راضى

نمى شد، به كسى كه از آنان چيزى مى طلبيد چيزى نمى دادند و دشواريها و بلاها را فراموش نمى كردند. همچنين از زندگى و تمام امور دنيا ملول و خسته

و دلگرفته مى گشتند چنانكه گاه كسى كه عمرى طولانى مى يابد از زندگى خسته مى شود و چه بسا طلب مرگ و رهايى از دنيا نمايد.


اگر بگويند: سزاوار بود كه سختيها و ناگواريها از ايشان برداشته مى شد تا تمناى مرگ نكنند و به آن اشتياق نورزند.

ما نيز در پاسخ به اين شبهه ، اشاره كرديم كه اين امر باعث مى شود كه به فساد و استكبار روى آورند و دين و دنياى خويش را فاسد گردانند.




اگر بگويند: خوب بود كه توالد و تناسل نمى كردند تا شماره آنان نيفزايد و جايگاه و زندگى بر آنان تنگ نشود.

در پاسخ بايد گفت : اگر تنها انسانهاى يك دوره پاى در اين دنيا مى نهادند و آنگاه به توليد نسل نمى پرداختند، غالب انسانها از نعمت بزرگ آفرينش

و هم از ورود به عالم و برخوردارى از نعمتهاى دنيا و آخرت محروم مى گشتند.





اگر بگويند: بايد در همان دوره اول تمام انسانهايى كه آفريده شده اند و در آينده و تا پايان جهان هستى آفريده مى شوند همزمان با هم آفريده مى شدند.

در پاسخ مى گوييم : باز همان مشكلى كه ذكر كرديم كه جايگاه و روزى آنان يكجا تاءمين نمى شود، اينجا هم پيش مى آيد. وانگهى اگر توليد مثل و توالد

در ميانشان نباشد، انس و الفتهاى فاميلى و خويشاوندى ، يارى كردن در وقت سختيها اينها همه دليل آن است كه جز آنچه با تدبير و حكمت پديد آمده

تمام خيالپردازيها و اقوال و آراء ديگر ناصواب و بى ثمر است .
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« اشكالى ديگر بر تدبير آفرينش و پاسخ آن »  


شايد كسى به گونه اى ديگر بر تدبير و حكمت عالم اشكال كند كه :

    اين چه تدبير است و حال آنكه مردمى عزيزند، گروهى كه زورمندند، بر ناتوانان ستم مى كنند و مالشان را بغصب مى گيرند، ناتوان مورد ستم

    واقع مى شود و بيچارگان پايمال اقويا مى گردند، صالح و مؤ من ، فقير و گرفتار و فرد فاسق و فاجر در نعمت و رفاه است و كسى كه مرتكب

    گناهانى بزرگ شده بزودى معاقَب نمى گردد. اگر در عالم ، تدبير و حساب و كتاب دقيقى حكومت مى كرد بايست همه چيز مناسب و حساب

    شده بود، به صالح ، نعمت و روزى مى رسيد و كافر و فاسق از آن محروم مى گشتند و زورمند هيچ گاه اجازه ستمگرى بر ناتوان نمى يافت .

    همچنين اگر تدبيرى بود بايد شخص گناهكار بسرعت معاقب و گرفتار عذاب مى گشت .


در پاسخ به اين مستشكل بايد بگوييم :

‌اگر چنين بود‌ جايگاه رفيع « احسان » و نيكوكارى كه وجه امتياز انسان از ديگر آفريدگان است از بين مى رفت . كسى به خاطر ثواب و پاداش و اعتماد و اطمينان

به وعده الهى كار نيك و عمل صالح انجام نمى داد.

ــ‌ همچنين در اين صورت ، مردم به حيوانات شبيه بودند كه خود اختيارى نداشتند، در نتيجه بايد ساعت به ساعت با عصا تهديد شوند و با علف تطميع گردند تا

كار كنند.

ــ‌ نيز هيچ كس به خاطر يقين به ثواب و هراس از عقاب كار نمى كرد. در اين صورت از مرز انسان خارج مى شدند و در حد حيوانات در مى آمدند. از امور غيبى

آگاهى نداشتند و تنها به خاطر نعمتهاى حاضر دنيايى كار مى كردند.

ــ‌ همچنين اگر چنين بود شخص نيكوكار، تنها به خاطر روزى و امور دنيايى عمل نيكو مى كرد، و اگر كسى ستم نمى كرد تنها به خاطر عدم نزول عذاب آنى در دنيا بود.

خلاصه اينكه تمام اعمال مردم از امور دنيايى سرچشمه مى گرفت و هيچ يقين و ايمان به خدا و آنچه در نزد اوست در كارشان نبود. نيز استحقاق ثواب و پاداش

اخروى و جاودانگى آنها را نداشت . وانگهى هميشه چنانكه اين شخص اشكال كننده پنداشته است نيست و هميشه تمكن ، غنا، فقر، عافيت و بلا خلاف قاعده

و قياس ‍ جارى نمى گردند و بسيارى از مواقع بر وفق قياس است ؛ از اين رو به خاطر تدبير و حكمت الهى و نيز به خاطر آنكه مردم خيال نكنند كه رزق و روزى براى

كافران است و نيكوكاران از زرق محرومند و با اين پندار و به خاطر روزى زياد فسق و فجور را برگزينند، به اين خاطر بسيارى از صالحان را توانگر مى بينى .


ــ‌ همچنين (بخلاف پندار اين شخص ) بسيارى از فاسقان آنگاه كه طغيانشان بالا مى گيرد و زيانشان بر مردم و خودشان بسيار افزوده مى شود، در همين دنيا

معاقب و عذاب مى گردند. چنانكه «‌ فرعون » غرق گشت ، « بخت نصر » هلاك شد و « بلبيس » به قتل رسيد.


اگر مى بينى كه برخى از اشرار و فاسدان ، مهلت يافته اند و يا ثواب برخى از صالحان در سراى ديگر عطا مى شود به خاطر مصالحى است كه بندگان بر آنها آگاه

نيستند و هيچ تنافى و تضادى با تدبير و حكمت ندارد.
حتى پادشاهان زمين نيز گاه اين شيوه را به كار مى بردند و بر تدبيرشان عيبى نيست و بلكه اگر چيزى را

تأخير مى اندازند و يا چيزى را مقدم مى گردانند دليل تدبير و نيك انديشى آنان است . قياس و قاعده آنان نشان آن است كه اشيا آفرينشگر حكيمى دارند و

هيچ چيز مانع اجراى تدبير در ميان آنها نيست ؛ زيرا خالق و آفريننده تنها در سه صورت خلق و آفرينش خود را مهمل مى گرداند و به حال خود مى گذارد:

يا ناتوان و عاجز است ، يا ناآگاه و بى خبر است و يا شرارت دارد و بدى در سرشت اوست . تمام اين موارد در كار آفرينش او جل و علا محال و ناشدنى است ؛

زيرا اگر عاجز بود قادر نبود كه اين آفريده هاى شگفت و عظيم را بيافريند و اگر جاهل بود، اين همه حكمت و تدبير شگفت در آنها نمى نهاد و اگر بد خواه و شرور

بود اقدام به آفرينش و انشاى آفريدگان نمى كرد.

حال كه چنين است ، پس بايد، خالق اين هستى لامحاله مدبر و حكيم نيز باشد اگر چه كنه و حقيقت اين تدبير (در بسيارى از مواقع ) درك نشود؛ زيرا بسيارى

از تدابير و حكمتهاى پادشاهان نيز در نزد عامه مردم ناشناخته است و اينان از اسباب آنها بى خبرند و اگر بر آنها واقف شوند به صواب و تدبير كار او پى مى برند.

اگر دارويى بر تو پوشيده باشد و در آن ترديد كنى ، به دو يا سه بار تجربه حكم به سردى يا گرمى آن مى كنى ، و شك تو برطرف مى شود، پس چرا اين منكران و

نادانان با اين همه دليل كه در شماره نيايد معتقد به جريان تدبير و حكمت در هستى نمى گردند؟ اگر نيمى از عالم صوابش پوشيده باشد و حكمت نهفته در آن

معلوم نگردد از عقل و درايت و صواب بدور است كه جهان را يكسره درهم و خود به خود و تصادفى بدانيم ؛ زيرا نيم ديگر آن را مى بينيم كه چه استوارى ، حكمت

و صوابى در آن است و اين مسائل خيال را از شتابزدگى در حكم كردنى اين چنين باز مى دارد.
چه رسد به آنكه اگر تمام اشيا و حوادث هستى را تفتيش و

تحقيق و وارسى كنيم به حكمت و تقديرى شگفت مى رسيم و اين حكمتها چنان است كه به ذهن احدى ، چيز درستى خطور نمى كند مگر آنكه بهتر از آن را و

حكيمانه تر از آن را در عالم هستى مى يابد.



.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

[font=Times New Roman] « نام يونانى اين جهان هستى »  


اى مفضل !

بدان كه نام اين جهان در نزد يونانيان « قوسموس » است . اين كلمه به معنى «‌آراستگى » است .

كسانى كه دعوى فلسفه و حكمت دارند نامش را اينگونه نهاده اند.

آيا اين نامگذارى جز براى آن است كه در آن ،حساب و كتاب دقيق و نظم و حكمت را ديدند و راضى به اينها نشدند

و در نهايت جهان هستى را « آراستگى » و «‌ زينت » نام نهادند تا بگويند كه با تمام استوارى و حكمتى كه در آن

نهفته در نهايت «‌حسن « و « بهاء » و زيبايى نيز هست .



.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.


 [font=Times New Roman]« مانى كور است و دلايل حكمت را نمى نگرد »  

اى مفضل !

ــ در شگفت آى از قومى كه در طب عيبى نمى بينند و طبيب را بر خطا مى دانند اين گروه با اينكه هيچ چيز از عالم را بى خود و بى حكمت نمى نگرند

ولى جهان را تصادفى و از سر خود مى پندارند.


ــ‌ نيز شگفتا! كسانى دعوى حكمت مى كنند ولى حكمت را در آفرينش نمى بينند و زبان را به نكوهش آفرينشگر جل و علا گشوده اند.


ــ‌ بلكه شگفتا از كار آن تيره بخت ( مانى ) كه دعوى دانستن اسرار دارد اما از ديدن دلايل حكمت در آفرينش كور است . كار آفرينش جهان را توأم با خطا

و لغزش و ناصوابى مى پندارد و آفرينشگر بلند مرتبه ، حكيم و كريم را به جهل نسبت مى دهد!



.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« انتقاد « معطله » كه چرا چيزى كه در عقل نيايد حس نشود!! »  


در شگفت آى از گروه « معطله » كه خواستند چيزى را حس كنند كه عقل نيز به درك آن موفق نمى شود. هنگامى كه نتوانستند آن را درك كنند،

به جحد و انكار و تكذيب پرداختند و گفتند: چرا با عقل هم ادراك نمى شود؟



پاسخ داده شد:

زيرا او از عقل و انديشه برتر است ، چنانكه چشم چيزى را كه برتر از آن است درك نمى تواند كرد. اگر سنگى را در هوا ببينى مى دانى

كه كسى آن را در هوا انداخته است . اين اعتقاد از چشم نيست بلكه عقل حكم به آن مى كند؛ زيرا عقل آن را تشخيص داده است و عقل

حكم مى كند كه يك سنگ خود به خود به هوا پرتاب نمى شود. نمى بينى كه ديدگان از مرز و حد خود نمى گذرند؟ پس عقل نيز در شناخت

آفرينش ناتوان است و از حد خود نمى گذرد اما انسان او را با عقلى اقرار مى كند و در مى يابد كه مى داند چيزى هست ولى ديدنى نيست

و هيچ حسى آن را درك نمى كند.





.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« عقل ، خداى را با شناخت اقرارى در مى يابد ، نه احاطه اى »  


بر اين اساس مى گوييم :

 عقل آفرينشگر را چنان مى شناسد كه او را وادار به اقرار مى كند

و نه چنانكه به او احاطه پيدا كند.
 


ــ‌ اگر بگويند: چگونه بنده ضعيف را مكلف ساخته كه به عقل لطيف او را بشناسد و حال آنكه عقل او قاصر از احاطه به اوست ؟

در پاسخ گفته مى شود:

بندگان تا حد توان و طاقت مكلفند. يعنى بايد تا حدى تلاش كنند كه به او يقين پيدا كنند و امر و نهى او را بشنوند و فرمان ببرند. اينان مكلف به شناخت احاطه اى

نيستند. چنانكه پادشاه بر زير دستانش واجب نمى كند كه بدانند آيا او كوتاه است يا بلند، سفيد است يا گندمگون بلكه او اقرار و اعتراف به فرمانهاى خود را از

مردم مى طلبد. نمى بينى وقتى كه فردى به آستان پادشاهى رسد، و بگويد: « خود را بر من بنمايان تا تو را خوب بشناسم و اگر نه سخنانت را نمى شنوم »،

سزاوار عذاب و عقاب آن پادشاه مى گردد. نيز كسى كه تنها هنگامى به خداوند آفرينشگر اقرار مى كند كه بتواند بر او احاطه يابد، خود را در معرض ‍ سخط و

خشم الهى افكنده است .




ــ‌ اگر بگويند: آيا او را در وصف نمى آوريم و نمى گوييم : «‌ او عزيز، حكيم ، جواد و كريم »‌ است ؟

پاسخ مى دهيم :

 تمام اين صفات ، براى اقرار است نه احاطه .  

مى دانيم كه او حكيم است اما كُنه آن را نمى يابيم ، «‌ قدير » و «‌ جواد » و ديگر صفات نيز همين گونه است . چنانكه گاه آسمان را مى بينيم ولى به جوهر

و كنه آن پى نمى بريم ، دريا را مى نگريم ولى به پايان آن آگاه نيستيم ، بلكه او بى پايان است و برتر از تمام اين امثال است و همه امثال كوتاهتر از توان بيان

اوست . اما عقل راهنمايى براى شناخت اوست .





ــ اگر بگويند: چرا عقايد درباره او ناهمگون است ؟

پاسخ داده مى شود:

زيرا اوهام از درك مقدار عظمت و سترگى او عاجز است . گاه مردم با اوهام ناتوان و ضعيف خود مى خواهند او را بشناسند و به او احاطه پيدا كنند.

اينان كه از ادراك امورى چند كه در خفا از او پست ترند، ناتوانند چگونه او را مى شناسند و به او احاطه مى يابند؟



.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« آفرينش خورشيد و اختلاف فلاسفه در شكل و مقدار آن »  


از جمله اين امور خورشيد است كه بر عالم مى تابد و به كنه آن پى برده نمى شود ؛ از اين رو هر كس چيزى گفته است و فلاسفه سخن يكسانى در وصف آن

ذكر نكرده اند.

پاره اى مى گويند: آفتاب فلكى است كه درون آن آكنده از آتش است . دهان دارد و اينگونه شعله مى پراكند.

شمارى گفته اند: نوعى ابر است .

عده اى گفته اند: شبيه شيشه و آينه است كه آتش را مى گيرد و منعكس ‍ مى كند.

چندى گفته اند: جسم لطيفى است كه از آب دريا منعقد مى شود.

برخى ديگر گفته اند: اجزاى بسيارى از آتش است كه به گردهم آمده است .

بعضى ديگر گفته اند: جوهر پنجمى است كه با جواهر اربعه فرق دارد ولى در شكل آن همراءى نيستند.

عده اى ديگر گفته اند: صفحه عريضى است .

پاره اى ديگر گفته اند: يك شى ء كروى شكل است ولى در مقدارش ‍ اختلاف كرده اند.

برخى مى گويند: دقيقا به اندازه و شبيه زمين است .

عده اى مى گويند: از زمين كوچكتر است .

شمارى مى گويند: خورشيد از آن هم بزرگتر است .

اهل هندسه مى گويند؛ خورشيد صد و هفتاد مرتبه بزرگتر از زمين است .

اين همه اختلاف نظر درباره خورشيد نشان آن است كه اينان هنوز به كنه و حقيقت آن دست نيافته اند.

 حال كه خورشيد با آنكه چشم ، آن را مى بيند، عقلها از دريافتن حقيقت آن عاجز است ،

چگونه است موجودى كه لطيفتر از آن است كه در حس و وهم آيد؟
 





اگر بگويند: چرا پوشيده شده است ؟

پاسخ داده مى شود:

مقصود ما اين نيست كه با كمك چيزى خود را پوشانيده و مانند مردم است كه خود را در پشت در و ديوار مخفى مى كنند، بلكه مقصود ما آن است كه :

او آنقدر لطيف است كه اوهام آفرينش به آن نمى رسد، چنانكه «‌نفس » كه يكى از آفريدگان اوست چنين است و نمى توان آن را مشاهده كرد.





اگر بگويند: او كه بسيار برتر از اين گفته هاست چرا لطيف است ؟

اين سخنى نادرست است ؛ زيرا كسى كه آفرينشگر همه چيز است بايد با همه آنها متفاوت و متباين باشد و از همه آنها برتر باشد.

براستى كه او منزه و والاتر از پندار خيالپردازان است .



.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

پست توسط محدثه »

.

 [font=Times New Roman]« شناخت او به چهار صورت است »  


اگر بگويند: چگونه مى شود كه با همه چيز مباين و از همه چيز برتر باشد؟

در پاسخ گفته مى شود:

شناخت حق چهار صورت دارد :

    1 بررسى شود كه آيا موجود است و يا نيست .

    2 ذات و جوهر او شناخته شود.

    3 كيفيت و صفت او شناخته شود.

    4 دانسته شود كه چرا و به چه علت اينگونه است ؟


ــ‌ در ميان اين شناختها، انسان تنها مى تواند بداند كه او هست و وجود دارد.

ــ‌ اگر بپرسيم : او چگونه و چيست ؟ جوابى نمى يابيم ؛ زيرا شناخت كنه او ممتنع است . و كمال معرفت با اوست .

ــ‌ اگر از دليل و سبب او بپرسيم در واقع او را از صفت آفرينشگرى انداخته ايم ؛ زيرا او جل و علا علت و سبب هر چيزى است

و هيچ چيز علت او نمى تواند باشد. وانگهى دانش و شناخت انسان به اينكه او موجود است هيچ تلازمى با شناخت ماهيت و

كيفيت او ندارد. چنانكه اگر انسان نفسش را شناخت لازم نيست كه حتما ماهيت و كيفيت آن را نيز بشناسد، امور روحانى و لطيف

نيز همين گونه است .





اگر گفته شود: از قصور علم به او ، او را چنان وصف مى كنيد كه گويى اصلا معلوم نيست .

پاسخ داده مى شود:

او از آن جهت كه عقل بخواهد به كنه او برسد و بر او احاطه يابد چنين است ولى از جانب ديگر اگر با دلايل درست و كافى استدلال شود

از هر نزديكى نزديكتر مى شود. او از سويى گويى كه واضح و پيداست و بر كسى پوشيده نيست و از سوى ديگر گويى چنان غامض و

پيچيده و مخفى است كه كسى آن را در نمى يابد.

عقل نيز چنين است : با شواهد و دلايل روشن ظاهر است ولى خود به خود از ديده ها پوشيده است .



.
 
تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “خدا شناسی”