بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط sh.ahmad »

سلام بر محدثه وmorteza چندنکته درباره سوال شما
1- نوشتید:"وقتي تماس زن ومرد از راه حرام باشد ....چطور بچه آنان حلال خواهد شد...تعجب دارد"
پاسخ:اگربه توضیح المسائل وفتوای مراجع تقلیدمراجعه کنیدمی بینیدکه تعجبی ندارد،آیا اگرشخصی روزه دار درروزماه رمضان باهمسرروزه دارش همبسترشود بچه آنان حلال زاده است یا حرام زاده؟قطعا حلال زاده است.
2-پرسیدید:"اگر ميشود بفرماييد كه چه كسي فتوا داده اگر زن و مرد نامحرم با هم همبستر شوند فرزند آنها حلال زاده است!" "نكند روش جديدي ابداع شده كه ما نميدانيم."
اولا: باترک طواف نساء نامحرم نمیشوندوعقد آنهاباطل نیست.
ثانیا:مراجعه کنیدبه آداب واحکام حج از آیه ا...گلپایگانی و فتوای ایشانراببینید
آیه ا...گلپایگانی میگویند"عقدباطل نیست و زن برمردمحرم است ،اولادآنها درحکم حلال زاده است"(ص356و355)
ثالثا:متاسفانه مطالعه نمیکنید،سعی کنیداول تحقیق کنیدواگرپاسخ رانیافتید اینگونه برخوردکنیدوبنویسید"روش جديدي ابداع شده كه ما نميدانيم".
موفق باشیدوالسلام.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط amoonaser »

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب احمد عزیز


*** از قول علمایی چون آیت الله العظمی خوئی و مرحوم صاحب جواهر و آیت الله خمینی نشان دادیم که بحث سب و عدم حرمت اهل خلاف امری ثابت و متقن و از ضروریات بلکه از قطعیات می باشد .....

از قول شیخ اعظم ( به نقل خود شما ) و آیت الله گلپایگانی ( به نقل خود شما ) بیان شد که هجو اهل خلاف جایز است ...... هنوز جواب این سوال را ندادید که آیا حاظر به هجو برادران اهل خلاف خود هستید یا خیر ؟؟؟!!!!


*** بحث اصلی ما در تاپیکهای قبلی و این تاپیک بر روی جواز سب اهل بدعت بود .... ما مدعی شدیم که اهل خلاف نیز مصداق اهل بدعت هستند و برای سخن خود غیر از نص روایت ، شواهدی از سخنان علمای شیعه بیان کردیم .......

ولی شما بحث اهل خلاف را از اهل بدعت ( تنها به بهانه سخنان شیخ اعظم و مرحوم گلپایگانی ) جدا نمودید و البته بحث عدم فتنه اهل خلاف بر علیه اسلام را مطرح کردید که اصلا مقبول ارباب علم نیست زیرا کسانی که در کتب اهل خلاف مطالعه کرده اند می دانند که اینگونه حرفها اصلا راهی برای تبرئه اهل خلاف نیست ( قبلا نیز بیان کردم که اهل خلاف گروهی از سنن صحیح نبوی را به دلیل مشابهت با شیعه رد می کنند و این امر نشان از نفهمی ایشان نیست بلکه نشان از تعصب است و قص علی هذا ) !!!!


[HIGHLIGHT=#ffff00]ولی بحث قبلی ما نیز بر جواز سب خلقای اهل خلاف ( ابی بکر و عمر و عثمان ) بود ......  

[HIGHLIGHT=#ffff00]قطعا و قطعا و قطعا عمر بن خطاب ( عمر بن صهاک ) از اهل بدعت بوده است ( بر منکرش لعنت ) ..... حال آیا باز هم می توان گفت که نباید عمر را سب کرد ؟؟؟ 

[HIGHLIGHT=#ffff00]تمامی بحث های شما بر جواز سب اهل بدعت بوده است و قطعا و یقینا ابی بکر و عمر و عثمان و عایشه از اهل بدعت هستند ..... لذا با تمام این توضیحات ، جواز سب این حرامی ها ثابت می شود ...... 


*** در مورد روایات ( 2 روایت هم مضمون ) گذشته از اینکه نشان دادیم که باب آنها اصلا ربطی به مدعای شما نداشت ، قرار نیست هر کلمه ای که در آن می باشد نشان از خصوصیت آن روایت برای فحوای آن کلمه باشد ....

شما مدعی شدید که این روایت در باب کنیز و فلان است ولی ما نشان دادیم که اصل باب این روایات اصلا در مورد آنها نیست .......

در ضمن بحث اعتبار آن را نیز بوسیله احادیث دیگر و بوسیله سخنان علمای دیگر نیز نشان دادیم ....


*** کتاب شبهای پیشاور را دقیق مطالعه بفرمایید ....... در آخر مناظره ( بعد از 10 شب ) کلا 6 نفر شیعه شدند ( اگر در عکس انداخته شده آخر کتاب دقت نمایید ، 6 نفر را با شماره مشخص کرده اند که شیعه شده اند ) ......

تعصب در کلام آن سنی ها و دروغ پراکنی اهل خلاف بر علیه شیعه در کل مناظره مرحوم سلطان الواعظین مشخص است ..... فتامل !



*** در مورد رفیق بازی ( تهمتی که بنده زدید ) بیخیال شوید .... ما که گذشتیم زیرا این دلیل اخیر شما نیز صحیح نیست ....


*** در مورد کل سخن آیت الله خمینی نظر دقیق بفرمایید و جزء بندی نکنید !!!!

[HIGHLIGHT=#ffff00]آیت الله خمینی ، عایشه و طلحه و زبیر و معاویه را از سگ و خوک پست تر می دانند ..... نظر شما در مورد کل سخنان ایشان چیست ؟؟؟؟ 

(( [HIGHLIGHT=#ffc000]در ضمن حتی نظر شما در مورد شخص معاویه نیز مخالف وحدت و برادری با اهل خلاف است زیرا معاویه ( علیه الهاویه ) از مقدسات اهل خلاف بلکه " خال المومنین " ایشان بوده و هرگونه توهین به وی عملا توهین به اهل خلاف است ....... چگونه این مطلب را هضم می کنید ؟؟؟  )))



**********************************************************************************

هدف ما بیان جواز سب مخالفان بود ......

این حقیر این جواز را بنابر نص روایت و اقوال علمای شیعه - در باب خلفای 3 گانه و اهل خلاف - بیان کردم ....

فاضل محترم - احمد عزیز - بحث جواز سب اهل بدعت را از اهل خلاف جدا نمودند ولی " هجو اهل خلاف " را جایز می دانند ( بنابر اقوالی که از مرحوم شیخ اعظم و آیت الله گلپایگانی نقل کردند ) ......

و قطعا عقیده ایشان نیز چنین است که کسی مانند عمر و ابی بکر و عثمان ، از اهل بدعت هستند و به طریق اولی - بنابر نص صحیحه داود بن سرحان - سب ایشان نیز جایز است !!!!!!


تصمیم داشتم که مجموعه اقوال علما ( آنهایی که بیان شد ) را در پستی جداگانه جمع کنم ولی اطاله مطالب خسته کننده می باشد ..... پس بر خواننده منصف لازم است که تمامی مطالب ( چه در این تاپیک و چه در تاپیکهای دیگر ) را دقیقا مطالعه نماید .....


التماس دعا

یا علی ع
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط sh.ahmad »

سلام برشما وهمه کاربران وخوانندگان محترم
ازبحث طولانی که بین بنده وجناب فاضل عموناصرمحترم مطرح شدچندمطلب إثبات شدو واضح گردید.
1-فحش ودشنام به خلفاءثلاثه به دلائل ذیل صحیح نیست.
اولا:فرمایش امام زین العابدین ع که نهی فرمودند از بدگوئی به آنها وبیان آنحضرت نقل شد.
ثانیا:فرموده بعضی ازعلماءبزرگ شیعه درباره عدم سب ودشنام به خلفاءثلاثه که درمقالات قبلی بیان گردید،وسخن بعضی دیگرکه ذکرنشد.
2-سب ودشنام به اهل سنت به این دلائل درست نیست.
اولا:آنها مسلمانند،دشنام به مسلمان به فرموده نبی اکرم ص فسق بوده وگناه دارد.
ثانیا:به فتوای بسیاری ازمراجع بزرگوارتقلید وعلماءبزرگ شیعه آنهابرادردینی واسلامی ما هستندوفحش به آنان برخلاف اخوت وبرادری است وصحیح نمیباشد.
ثالثا:آنها اهل بدعت نیستندبلکه ضال وگمراهند وبایدبادوستی ومنطق آنها رابه سوی مذهب شیعه دعوت کرده وارشادنمود.
رابعا:برخی ازاهل سنت مانند:منافقین وخوارج وناصبی ها که دشمنان اهل البیت هستنداهل بدعت بوده ومسلمان نیستند.
3-همه اهل سنت زناکاروحرام زاده نیستند،بلکه مسلمان وپاک وحلال زاده اند، و ائمه اطهار ع نهی کردندازنسبت زنا وحرام زادگی به آنان وحتی به اهل کتاب (مسیحی یهودی و..)که دلائش بیان گردید.
امیدوارم همه ما باتبعیت ازقرآن وسنت پیامبرص وسیره ائمه اطهارع دربرخوردخوب و دوستانه بامسلمانان وجذب آنها به این طریق وروش نیک عمل کنیم،تاآنان که به مکتب شیعه آشنائی ندارندآشنائی پیداکرده وبدانندتنها راه رسیدن به حق وحقیقت پیروی ازعلی ع ومذهب جعفری و شیعه اثنی عشری میباشد.
خوانندگان محترم بادقت وتامل مطالب راخوانده وگفتارصحیح ودرست ومنطقی را انتخاب می نمایند.
همگان موفق باشیدوالسلام.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط amoonaser »

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب احمد عزیز

چه زود نتیجه گیری می کنید ..... صبر کنید برادر .... هنوز جواب برخی سوالات داده نشده است !!!


*** بحث روایات را که قبلا بیان کردم و از امام سجاد علیه السلام ( از کتب شیعه ) روایت آوردم که ایشان ، خلفای اول و دوم را کافر و مشرک می دانند ولی شما استناد به روایت کتب اهل خلاف کردید در تایید عقاید خود ایشان !!!! (( مطالب را کامل بیان کنید ))

در باب تک تک روایات هم ادله متقن در رد کلام شما بیان شد ....

همچنین در مورد کلام امیرالمومنین علیه السلام از نهج البلاغه سخن گفته شد ( به استناد سخن آیت الله العظمی تبریزی ) و جواز سب از آن نیز ثابت شد .......


*** بحث در مورد روایت صحیحه داود بن سرحان شد که جواز سب در آن هویدا می باشد .

[HIGHLIGHT=#ffff00]فرمودید که شیخ اعظم و آیت الله گلپایگانی " هجو نمودن اهل خلاف " را جایز می دانند و سب را برای اهل بدعت می دانند ... 

[HIGHLIGHT=#ffff00]هنوز پاسخ ندادید : آیا شما حاظر به هجو برادران اهل خلاف خود هستید یا خیر ؟؟؟؟ 

ما نیز به استناد کلام بزرگانی چون آیت الله العظمی خوئی بیان کردیم که این روایت در مورد خود اهل خلاف نیز می باشد ....



*** در مورد صحیحه داود بن سرحان ، فرمودید که تکلیف اهل بدعت از اهل خلاف جدا می باشد و سب اهل بدعت جایز است ..... ما هم فرض می کنیم صحیح است ....

[HIGHLIGHT=#ffff00]قطعا و یقینا عمر بن خطاب و ابی بکر و عثمان از اهل بدعت هستند ..... آیا حاظرید آنها سب کنید ؟؟؟؟ 




*** به سخن آیت الله خمینی اشاره شد و از قول ایشان بیان شد : اهل خلاف برادر ما نیستند ؛ اهل خلاف احترام ندارند ؛ غیبت اهل خلاف جایز است ...... ولی گویا سخنان ایشان مهجور مانده !!!


[HIGHLIGHT=#ffff00]به سخن ایشان در مورد عایشه و طلحه و زبیر و معاویه اشاره کردیم که آیت الله خمینی ، اینها را از سگ و خوک پست تر می دانند ..... از شما سوال کردیم نظر شما چیست ولی شما فقط در مورد معاویه جواب دادید ...... چرا نظر کامل خود را در مورد همه کسانی که آیت الله خمینی ایشان را از سگ و خوک پست تر می دانند بیان نمی کنید ؟؟؟؟ 


[HIGHLIGHT=#ffff00]از شما نیز سوال شد که نطر اخیر شما در مورد معاویه ( اینکه وی منافق و کافر و نجس است) دقیقا با بحث برادری و عدم توهین به مقدسات اهل خلاف در تعارض است .... توجیه شما در اینمورد چیست ؟؟؟؟ 



*** البته سخنان بسیار صریح و روشن از کسانی همچون مرحوم صاحب جواهر و آیت الله العظمی خوئی و آیت الله خمینی در مورد اهل خلاف بیان شد که متاسفانه خیلی روی آنها مانور داده نمی شود !!!!!


*** بحث اعتبار روایاتی که به ظاهر ضعیف السند هستند را بر اساس خود روایات و سخنان علما نیز پاسخ دادیم ........


*** در مورد نادان بودن اهل خلاف ( بر فرض جدایی اهل خلاف از اهل بدعت ) نیز می توان همین ادله را برای اهل بدعت بیان کرد و اینکه اهل بدعت نادان نیستند و اینکه اگر اهل لجاج هستند امری است که در اهل خلاف نیز می تواند باشد .... پس به چه دلیل اهل خلاف را نادان و اهل بدعت را لجوج می دانید ؟؟؟

بحث فهم این امر بر می گردد به داشتن علم غیب که قطعا بنده و شما از داشتن آن محروم هستیم .....

همچنان که اهل بدعت ضال و مضل هستند ، اهل خلاف نیز ضال و مضل هستند

قبلا نیز عرض شد که جدا نمودن اهل بدعت از اهل خلاف ترجیح بلا مرجح است .... در مورد سخن مرحوم اعظم نیز آیت الله روحانی در فقه الصادق گفته اند که جدا نمودن اهل خلاف از اهل بدعت ترجیح بلا مرجح است ...

(( البته فرقی نمی کند زیرا شما قائل به هجو اهل خلاف هستید و لذا حداکثر سب نمی کنید ولی هجو را جایز می دانید ))
****************************************************

دوست عزیز

خوانندگان محترم قطعا مطالب را می خوانند ، ولی بنده منتظر پاسخ شما به سوالات خود هستم .


التماس دعا

یا علی ع
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط sh.ahmad »

سلام علیکم برادرمحترم ،بازهم تکرارحرفهای گذشته!!!
1-نوشتید:"از امام سجاد علیه السلام ( از کتب شیعه ) روایت آوردم که ایشان ، خلفای اول و دوم را کافر و مشرک می دانند"
پاسخ :درآنجا پاسخ دادم ونوشتم : این روایات که نقل کردید مرسل وبی سندهستند وبه گفته علماءبزرگ رجال حدیث روایت مرسل بی اعتباراست.
2-گفتید:"به سخن آیت الله خمینی اشاره شد .. ولی گویا سخنان ایشان مهجور مانده !!!
پاسخ:بنده قبلا جواب دادم وبازهم میگویم که ایشان درسخنرانی علنی خود گفتند:اهل سنت برادر ماهستند.
اخوت موردتایید ایشان اخوت اسلامی است نه اخوت ایمانی که فقط مخضوص شیعیان است،آیااین سخن منطقی رامی پذیرید؟ آیاسخن آیه ا..خمینی راقبول داریدیا نه ؟صراحتا پاسخ دهید.باذکردلیل قابل قبول ومحکمه پسند.
3-به سخن آیه ا...خوئی دررابطه باسب آنها استنادکردید،
آیافرمایش آیه ا...خوئی راکه قبلانقل کردم ،درباره اخوت وبرادری بین اهل سنت وشیعیان تاییدمیکنید ، یانه ؟صراحتا پاسخ دهید
اگربنده بایدپاسخ دهم شماهم بایدبه سوالات من پاسخ دهید.وعلت راهم ذکرنمائید.
4-گفتید"به چه دلیل اهل خلاف را نادان و اهل بدعت را لجوج می دانید؟"
پاسخ اولا:چون بدعت گذارقصدفساددردین راداشته وحلال الهی راحرام وحرام راحلال میکند،یعنی درواقع احکام قرآن وسنت نبوی را قبول ندارد.
ثانیا:دربحث بین سلطان الواعظین شیرازی واهل سنت یکی ازبزرگان اهل سنت به نام نواب که باایشان بحث میکرددرپایان شب دهم به سلطان الواعظین شیرازی گفت: قبله‏ صاحب چند نفر هستیم که تمام شب‏ها با عشق تمام در مجلس حاضر و همه‏ روزه در اطراف گفتارهاى شبانه صحبت‏ها نموده و مطالب را حلاجى کامل نمودیم. شکر می‏کنم خداى واحد را که اسباب هدایت ما را به وسیله شما فراهم آورده و مستبصر به حق شدیم و دلایل نشنیده را شنیدیم. کاملاً صددرصد بر ما ثابت و محقق آمد که طریق شیعه امامیه اثناعشریه علیهم‏ السلام مذهب حق و طریقه حقیقت است، برخلاف تبلیغات سوء مخالفین که آنها را به ما مشرک و غالى و رافضى و منحرف از حق معرفى نمودند، بر ما معلوم آمد که دین حقیقى اسلام را آنها دارا هستند.
نه ما عده حاضر.بلکه بسیارى از مردمان ساده بی ‏غرض که در پى حق و حقیقتند مانند ما در این شهر از خواندن روزنامه ‏ها و مجلات و پى بردن به دلایل طرفین مستبصر به حق شده ‏اند. منتها بعضی‏ها توانایى تظاهر ندارند،به واسطه اشتغال آنها در مجامع عمومى و مشاغل خصوصى و اختلاط با مخالفین، ولى در نزد ما محرمانه اظهار تشیع نموده ‏اند
. (شبهای پیشاورص963) آیابازهم مینویسیدشش نفرشیعه شدند؟!
ثالثا: عالم بزرگ اهل سنت بنام حافظ که شبها مرتبا با سلطان الواعظین شیرازی بحث میکرددرپایان گفت: حقیررابیدارنمودید هرانسان عافل منصفی که دلائل خالی ازشائبه شمارابشنودقطعابیداروهوشیارمیشودماننداین بنده حقیرکه امیدوارم بطریقه ولایت عترت واهل بیت رسالت ازاین عالم بروم (شبهای پیشاورص967)
آیابازهم میگوئیداهل سنت ناآگاه ازحقانیت اسلام ومذهب تشیع نیستند؟!
5-نوشتید:اطاله مطالب خسته کننده می باشد .
پاسخ:من خواستم بحث را خاتمه دهم ،ولی شما برخلاف گفته خود نشان دادیدکه بازهم میخواهیداطاله مطالب دهیدوبحث راطولانی کنید،آنهم باسخنانی أکثرا تکراری که پاسخ داده شده اند،اگرنمیخواهیدجوابها رابپذیریداشکالی نداردولی چرا تکراردرتکرار؟
موفق باشیدوالسلام.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط amoonaser »

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب احمد عزیز


*** شاید در نزد شما احادیث اهل خلاف بر احادیث شیعیان مقدم باشد ، ولی در نزد این حقیر اصلا چنین نیست .....

بنده روایتی از امام سجاد علیه السلام از کتب شیعه آوردم ولی شما روایتی از کتاب سنی برای من می آورید و انتظار دارید که بنده اعتقاد خود را از آن روایت بگیرم ؟؟؟

کدام عالم شیعی چنین گفته است که می توان از روایت سنی اعتقاد گرفت ؟؟؟؟

مرحوم علامه مجلسی در " مراه العقول " به صراحت بیان می کنند که روایت اهل خلاف صلاحیت استناد ندارد .... حال سخن امام سجاد علیه السلام را از کتب اهل خلاف برای من نقل می کنید ؟؟؟؟

مضمون روایتی که از قول امام سجاد علیه السلام نقل کردم در تمامی روایات شیعه یافت می شود ...اصولا شیعه ای که معتقد به عدم کفر و شرک ابی بکر و عمر بن خطاب باشد باید برود در عقایدش تجدید نظر کند زیرا از تشیع فقط نامش را به یدک می کشد !!!

گذشته از اینکه روایتی از روضه کافی نیز در تایید کلام خود نقل کردم ......



*** سخن آیت الله خمینی در عدم حرمت اهل خلاف و جواز غیبت ایشان و عدم برادری با ایشان آنقدر صریح است که توجیه آن مضحک می نماید ....... بگذریم ... (( اهل علم می دانند که نظرات تخصصی افراد در کتب ایشان بیان می گردد .. ))

به سوالات بنده چرا پاسخ نمی دهید :

آیت الله خمینی صراحت دارند که عایشه و طلحه و زبیر و معاویه از سگ و خوک پست ترند ..... نظر خود را صریحا اعلام نمایید که سخن ایشان را قبول دارید یا خیر !!!!




*** فرمودید در نظر شما معاویه کافر و منافق و نجس است ..... چگونه این حرف خود را در مقابل بحث اخوت با اهل خلاف و عدم توهین به مقدسات ایشان توجیه می نمایید ؟؟؟؟

(( این سخن شما نیز مصداق سب علنی یکی از مقدسات اهل خلاف است ..... گویا ناخواسته با ما همراه شدید ))




*** در مورد نادانی اهل خلاف و نفهمی آنها قبلا برای شما چند نمونه بیان کردم ....

دوست گرامی : بحث دشمنی اهل خلاف با شیعه و اهل بیت علیهم السلام با مطالعه یکی و دو تا کتاب درک و فهمیده نمی شود ..... باید وارد کتب اهل خلاف بشوید و دشمنی ایشان را از کتب خودشان بخوانید ... وگرنه همین اهل خلاف و وهابی ها در مقابل شما احترام می گذارند ولی در عقاید خود ، شما را رافضی و بعضا کافر می دانند ...

" من انکر خلافه الصدیق و عمر فهو کافر " .... این حرف بنده نیست ، حرف علمای اهل خلاف است ....

قبلا در همین سایت نشان داده ام که همین اهل خلاف به ظاهر مفلوک ، در مورد اهل بیت علیهم السلام چه گفته اند :

اهل بیت در میزان اهل خلاف !


و حتی نظر این قوم مفلوک و مظلوم (!) را در مورد شیعه نیز بیان کرده ام :

فتاوای اهل خلاف راجع به شیعه امامیه !



فرمودید : چون بدعت گذارقصدفساددردین راداشته وحلال الهی راحرام وحرام راحلال میکند،یعنی درواقع احکام قرآن وسنت نبوی را قبول ندارد

آیا اهل خلاف حلال خدا را حرام نکردند ؟؟؟ آیا ایشان متعه ( حلال خدا ) را حرام نکردند ؟؟؟ آیا ایشان خمس ( حلال خدا ) را حرام نکرده و تنها مختص به جهاد نکردند ؟؟؟؟ آیا ایشان تراویح به جماعت ( امری که بدعت است و توسط رسول الله تحریم شده ) را حلال نکردند ؟؟؟؟ آیا ایشان برخی سنن صحیح نبوی را به بهانه مخالفت با شیعه تحریم نکردند ؟؟؟؟

آیا می دانید که شافعی حکم به حلیت زواج با دختر حاصل از زنا داده است ؟؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟؟؟ )

آیا می دانید که ابوحینفه ، مسکرات و شراب را حلال می داند ؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟ )
آیا می دانید که ابوحینفه فتوا داده که زنا با کر و لال حد ندارد :
[External Link Removed for Guests]

آیا می دانید که ابوحینفه زنای با زنی که خادمه هست و محرم نیست را شامل حد نمی داند ؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟ )
[External Link Removed for Guests]

آیا می دانید برخی حنبلی ها و حنفی ها ، خود ارضایی را جایز می دانند ؟؟؟ ( بدون شرح )
[External Link Removed for Guests]

آیا می دانید که مالک گوشت سگ را پاک می داند و لواط با غلام را جایز می داند ؟ ( بدون شرح )
[External Link Removed for Guests]


آیا می دانید که اهل خلاف رویت الله را قبول دارند .... آیا این سخن بدعت است یا مفلوکی و مظلومی و نفهمی ؟؟
[External Link Removed for Guests]


این لینک را نیز بخوانید تا با فقه برادران خود آشنا شوید :
[External Link Removed for Guests]


آیا می دانید زنا کردن هم راحت شده است :
[External Link Removed for Guests]


(( اینقدر از این فتاوای مخالف قرآن و سنت در عقاید اهل خلاف وجود دارد که کتابها می توان تالیف کرد ))


چه کسی گفته است که اهل بدعت احکام قرآن و سنت نبوی را قبول ندارند ..... اتفاقا آنها نیز مدعی هستند که این احکام را قبول دارند و بلکه ما شیعیان را اهل بدعت می دانند .... آیا این سخن شما شد تعریف اهل بدعت ؟؟؟

این حرفهایی که می زنید تماما بر اهل خلاف نیز صدق می کند .....



بگذریم ...... قبلا نیز عرض کردم که این سخنان را شما به حساب قلّت مطالعه شما در باب کتب اهل خلاف می گذارم ..... بهتر است به سوالات بنده پاسخ بدهید .....




*** در باب سخن آیت الله العظمی خوئی نیز صریح کلام ایشان راه را بر دیگران بسته است ..... ایشان صراحت بر سب اهل خلاف دارند ..

بحث برادری اهل خلاف منتسب به ایشان را نیز قبلا پاسخ دادم ولی گویا توجه نمی فرمایید .... خداوند در مورد حضرت شعیب می فرماید : و الی مدین اخاهم شعیبا .... پس یعنی حضرت شعیب علیه السلام با کفار برادر بوده است ؟؟؟؟!!!!!!

در ضمن ما مطالب زیبایی از مرحوم صاحب جواهر نیز نقل کردیم که در بحث سب و لعن و شتم ، اهل خلاف را ملحق به مشرکین می دانند ...... البته بعید نیست ایشان نیز اخباری بوده باشند !!!!تصویر



*** [HIGHLIGHT=#ffc000]سوالات بنده را بدون پاسخ نگذارید  ....

[HIGHLIGHT=#ffff00]1 - فرمودید که شیخ اعظم و آیت الله العظمی گلپایگانی عملا " هجو نمودن اهل خلاف " را جایز می دانند و بر اساس آن با بنده محاجه کردید ...... آیا شما حاظرید برادران اهل خلاف خود را هجو نمایید ؟؟؟ آیا این امر مخالف برادری شما با ایشان نیست ؟؟؟ 



[HIGHLIGHT=#ffff00]2 - فرمودید سب اهل بدعت جایز است ( بنابر قول شیخ اعظم و آیت الله گلپایگانی ) پس سب نمودن ابی بکر و عمر و عثمان نیز جایز است ..... آیا این سخن را قبول دارید یا خدای نکرده ابی بکر و عمر و عثمان را اهل بدعت نمی دانید ؟؟؟!!!! 



[HIGHLIGHT=#ffff00]3 - ( تکرار ) آیت الله خمینی به صراحت عایشه و طلحه و زبیر و معاویه را از سگ و خوک پست تر می دانند .... نظر شما چیست ؟ آیا این سخن را قبول دارید ؟؟؟ 


[HIGHLIGHT=#ffff00]4 - ( تکرار ) فرمودید که معاویه در نزد شما کافر و منافق است ..... آیا این سخن شما در تعارض داعیه برادری با اهل خلاف نیست ؟؟؟ 
[HIGHLIGHT=#ffff00]آیا این سخن شما مصداق سب علنی نیست ؟؟؟؟ چگونه این مطالب را توجیه می نمایید ؟؟؟؟ 



*******************************************************************

اینکه سخنان بنده تکراری می باشد یا خیر ، عملا راهی برای جواب ندادن به سوالات بنده نیست ......

نمی دانم در کجای دنیا می آیند و پاسخ مطلبی درون دینی را با روایتی از مخالفان آن دین بیان می کنند ؟؟!!!!تصویر



یا علی ع
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط sh.ahmad »

سلام علیکم برادرمحترم بازهم تکرارمکررات واستدلال ضعیف
1-نقل کردید و نوشتید:"روایت اهل خلاف صلاحیت استناد ندارد .... حال سخن امام سجاد علیه السلام را از کتب اهل خلاف برای من نقل می کنید ؟"
پاسخ:اگرمطالعه میکردیداینقدرضعیف استدلال نمیکردید
اولا:آیه ا...خوئی روایت سکونی سنی راقبول داشته وقابل استدلال دانسته ومعتبرمیدانند.
ایشان مینویسد:"موثقة السكوني عن جعفر عن آبائه ( ع ) أن أمير المؤمنين ( ع ) قال : ( علي الزوج كفن امرأته إذا ماتت ) ( 1 ) . وهي من حيث السند معتبرة لتوثيق الشيخ في عدته للسكوني ، فلا مانع من الاستدلال بها ، ودلالتها على المدعى ظاهرة . وما عن السيد في المدارك من توصيف الرواية بالضعف لا يمكن المساعدة عليه لما عرفت من اعتبارها نعم هي موثقة وليست بصحيحة لأن السكوني أموي وغير إمامي إلا أنه موثق"
(كتاب الطهارة ج 8 - شرح ص 370 )
ثانیا: متن ومضمون روایت امام زین العابدین ع موردقبول بسیاری ازعلماء بزرگ شیعه میباشدمثل علامه کاشف الغطاء ،امام شرف الدین ،علامه امینی ،سلطان الواعظین شیرازی وغیره،برای نمونه علامه امینی میگویدبه چنددلیل نباید به ابوبکرتوهین وبی احترامی نمود،
ایشان مینویسد"ابوبکر صاحب(همسفر) پیامبردرغاربوده ، او ازسابقین مهاجرین بوده است." (الغدیرج7/ص74)
2-گفتید:"بحث برادری اهل خلاف منتسب به ایشان را نیز قبلا پاسخ دادم ولی گویا توجه نمی فرمایید .... خداوند در مورد حضرت شعیب می فرماید : و الی مدین اخاهم شعیبا .... پس یعنی حضرت شعیب علیه السلام با کفار برادر بوده است ؟"
پاسخ:اگرجواب نمیدادیدبهتربود،ثابت کردیدکه ناآگاهانه وبی مطالعه صحبت کرده واستدلال میکنید.
اولا:قیاس شما مع الفارق است،اهل سنت مسلمانندولی قوم شعیب مشرک بودند.
ثانیا:اخوت حضرت شعیب با آنها اخوت دینی نبودبلکه به فرموده علامه طباطبائی ازقبیل اخوت قومی یا هم شهری بوده است.(المیزان ج8/ص177)
ثالثا:آیه ا...خوئی صراحتا میگویند:"یکی ازبزرگترین تعالیم قرآن برادری بین طبقات مسلمین است،ایشان مینویسد:ومن أعظم تعاليم القرآن التي تجمع كلمة المسلمين، وتوحد بين صفوفهم:المؤاخاة بين طبقات المسلمين.(البیان ص79)
وقبلا هم ازایشان نقل کردم که گفتند:"برادران اشاعره ما که آنها ازنظرتعدادبیشترمسلمین هستند(البیان ص433)
رابعا:آیه ا...گلپایگانی درپاسخ سوالی درباره اهل سنت میفرماید"معاشرت باآنان اشکال ندارد آنها هم مسلمان وبرادران دینی ما هستند..بایکدیگرمودت(دوستی)داشته باشید"(مجمع المسائل ص50)
باتوجه به مطالب فوق صراحتا پاسخ دهیدآیانظراین مراجع تقلید رادرباره اخوت بین مسلمین قبول داریدیانه؟پاسخ درست ومنطقی.
درپایان خودتان خواستیدبحث طولانی شودازنظربنده مانعی نداردشما جواب دهیدبنده هم جواب میدهم واهل تحقیق ومطالعه قضاوت میکنند.
موفق باشید والسلام
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط sh.ahmad »

سلام علیکم برادرمحترم تذکرچندنکته دیگر
1-نوشتید:"سخن آیت الله خمینی در عدم حرمت اهل خلاف و جواز غیبت ایشان و عدم برادری با ایشان آنقدر صریح است که توجیه آن مضحک می نماید ....... بگذریم ... (( اهل علم می دانند که نظرات تخصصی افراد در کتب ایشان بیان می گردد .. ))
پاسخ:افرادعالم میدانندکه سخن یک مرجع تقلیدوعالم بالاترازکتاب ونوشته او هست.
اولا:درکتاب ونوشته ممکن است اشتباهی رخ دهد،مثلااشتباه چاپی درکارباشد.
ثانیا:اگرسخنرانی بعدازنوشتن کتاب باشدمخصوصا کتابی که دهها سال قبل ازسخنرانی نوشته شده ممکن است تبدیل رأی حاصل شده ونظرایشان تغییریافته باشد.
ثالثا:تعارضی درنوشته کتاب و سخنرانی نباشد،آنجاکه نوشته اخوت بین شیعه وسنی نیست منظور اخوت ایمانی است ولی درسخنرانی که میگویداهل سنت برادران ما هستندمنظوراخوت دینی واسلامی است ،همانطورکه آیات عظام گلپایگانی وخوئی فرموده اند.
آیااستدلال شما مضحک وخنده داربودیااستدلال بنده؟اهل علم وفهم قضاوت میکنند.
2-نوشتیدنمی دانم در کجای دنیا می آیند و پاسخ مطلبی درون دینی را با روایتی از مخالفان آن دین بیان می کنند ؟
پاسخ:آیااهل سنت ازمخالفان دین اسلام هستند؟!همه مراجع بزرگوارتقلیدمیگویندآنهامسلمانندوشمامیگوئیدمخالف اسلام هستند؟!
چرابخاطرتعصب انکار واضحات کرده واینقدرضعیف استدلال میکنید،برادرمحترم ازشما توقع منطق وانصاف دربحث واستدلال میرود.
موفق باشیدوالسلام
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: بررسی نقل حدیث از اهل خلاف

پست توسط amoonaser »

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب احمد عزیز

به قول قدیمی ها : خوب وردی یاد گرفتی ولی سوراخ دعا رو گم کردی !!!!


*** رفیق عزیز : بنده عرض نکردم که روایت راوی اهل خلاف در روایات شیعه مقبول نیست بلکه عرض کردم که روایات کتب اهل خلاف در نزد ما هیچ اعتباری ندارد !

بنده روایتی از امام سجاد علیه السلام از کتب شیعه آوردم ولی شما روایتی از کتاب سنی برای من می آورید و انتظار دارید که بنده اعتقاد خود را از آن روایت بگیرم ؟؟؟

کدام عالم شیعی چنین گفته است که می توان از روایت سنی اعتقاد گرفت ؟؟؟؟

مرحوم علامه مجلسی در " مراه العقول " به صراحت بیان می کنند که روایت اهل خلاف صلاحیت استناد ندارد .... حال سخن امام سجاد علیه السلام را از کتب اهل خلاف برای من نقل می کنید ؟؟؟؟

کمی دقت بفرمایید !!!

روایات سکونی در کتب شیعه می تواند مقبول باشد ؛ ولی نه روایات وی در کتب اهل خلاف !!!!

بحث ما بر سر این است که شما اصلا حق ندارید که در مورد عقیده شیعی - با وجود اسناد معتبر و متواتر - از روایتی از کتب اهل خلاف برای ما استناد نمایید .......



*** در باب روایت امام سجاد علیه السلام از کتب اهل خلاف نیز عرض کردم که این مطلب منسوب به امام سجاد علیه السلام از جانب اهل خلاف می باشد و ما خالف العامه ففیه الرشاد .....

این روایت شما در تعارض با عقاید شیعه می باشد و مضمون روایت را یکی مانند شیخ مغنیه ( که مشی وحدتی دارد ) پذیرفته است وگرنه در کجا آمده است که علامه امینی چنین بوده است ؟؟؟

آیا تصریح به غلط کاری های ابی بکر در الغدیر را خوانده اید ؟؟؟ آیا تصریح غلط کاری های عمر در الغدیر را خوانده اید ؟؟؟

مضحک ترین دلایل را برای به اثبات رساندن مطالب خود بیان می کنید ....

هر کس که الغدیر را کامل بخواند خواهد دید و خواهد فهمید که مرحوم علامه امینی تمامی اعتقادات اهل خلاف را زیر سوال برده است و عقاید خود آنها را بر اساس مقبولات خود ایشان رد کرده است ......

(( قبلا نیز عرض کردم که عدم آشنایی شما با علامه امینی و اهل بیت ایشان سبب شده است که چنین حرفهایی بزنید ))



*** در مورد سخن مرحوم خوئی نیز متاسفانه شما اصل کلام بنده را نفهمیدید .....

مرحوم خوئی در کتب فقهی خود اثبات می کنند که هیچ برادری با اهل خلاف نداریم بلکه ایشان کافر و مشرک هستند ( مصباج الفقاهه را دقیق بخوانید ) سپس ایشان در جای دیگر ( یعنی در تفسیری که در اواخر عمر خود و در دفاع از خون شیعیان بخاطر فتاوای تکفیری علمای اهل خلاف نگارش کردند و تنها به تفسیر سوره حمد رسیدند و اجل فرصت به ایشان نداد ) همین اهل خلافی را که در نزد ایشان کافر و مشرک هستند را با لفظ " اخواننا " می خواند ......

هر عاقلی می فهمد که این لفظ چه معنایی می دهد ( البته به شرطی که مبانی فقهی ایشان را از قبل بداند ) و دقیقا همان معنای کلمه " اخاهم شعیبا " را می دهد که اصلا معنای برادری با اهل خلاف را ندارد !!!!

این امر دقیقا نشان می دهد که هر جا با لفظ " برادری " روبرو شدید دلیل بر برادری و اخوت نیست و الزامی ندارد لفظ اخوت در کلام مرحوم خوئی را مصادره مطلوب نمایید با این پیش فرض که مبانی ایشان در مورد اهل خلاف را نیز می دانید !!!


آنچه شما از مرحوم خوئی نقل می فرمایید عملا قاصر از منظور شما می باشد ... مرحوم خوئی در باب یهودیان از تعابیری چون " احسن مجالسته " نیز استفاده کرده اند ؛ آیا این سخن ایشان یعنی ما با یهودیان برادر هستیم و حق برائت از ایشان را نداریم ؟؟؟؟


الغرض نص صریح کلام آبت الله العظمی خوئی در مورد اهل خلاف موجود است و لذا هر سخن دیگری غیر از این بدیهیات که ایشان به صراحت در مورد اهل خلاف گفته اند را باید به همان معنا برگردانده و ارجاع داده شود ......


*** قبلا نیز اشاره کردم که سخنان کسانی همچون مرحوم صاحب جواهر و آیت الله العظمی خوئی و آیت الله خمینی و غیره دلالت بر عدم برادری با اهل خلاف دارد و این سخن بر گرفته از روایات است .....

قبلا نیز از قول علامه اصولی وحید بهبهانی نیز نقل کردم که لفظ " مسلم " در روایات تنها در مورد مومنین و شیعیان می باشد و اصلا ربطی به اهل خلاف ندارد زیرا فی الواقع ایشان کافر هستند و بحث برائت از ایشان مطلبی است که در روایات موجود است و هر کس ادنی علمی داشته باشد ، آنها را دیده است !

روایات شیعه نیز دقیقا این مطلب را تایید می کند که هیچ برادری میان شیعه و مخالفان نیست و آیت الله خمینی نیز صراحت دارند : فغیرنا لیسوا باخواننا و ان کانوا مسلمین ....


بگذریم ..... این مطالب را بارها و بارها تکرار کرده ایم ..... شما بروید و با برادری با اهل خلاف ( همانهایی که قائل به رویت الله هستند و پیرو بدعتهای عمر بن خطاب هستند ) خوش باشید و از آن دفاع نمایید .



*** در باب سخن مرحوم علامه امینی باید مطالبی را عرض کنم ....

از آنجا که فاضل ارجمند جناب احمد عزیز ، ید طولایی در مصادره به مطلوب نمودن از سخنان افراد دارند تا جایی که ظاهر سخنان را به راحتی به نفع خود نشان می دهند ( همانند مطلبی که قبلا در باب روایت لا تسبوا اصحابی از قول علامه امینی انجام دادند) لذا انتظار نمی رود که تلویحات و کنایه ها را به راحتی دریابند .....

این سخنی که ایشان از قول علامه بیان کرده اند و به زعم خود عدم توهین به ابی بکر را نتیجه گرفته اند ، قسمتی از متنی است که سراسر آن توهین و کنایه به ابی بکر و عمر و سران سقیفه می باشد ....

برای روشن شدن اصل موضوع و اینکه موضع علامه امینی در باب این مطلب چه بوده است ، گزیده ای از متن کتاب الغدیر را بیان می کنم تا پژوهشگر متتبع بفهمد که اصل سخن چیست و مرحوم علامه ، کجای عقاید اهل خلاف را هدف گرفته بودند ..... این مطالب در الغدیر ج 7 باب الغلو فی ابی بکر بیان شده است ...

ایشان بعد از اینکه صراحت دارند که نحوه انتخاب خلفای راشدین اهل خلاف هیچ ارزشی ندارد ( و لو بالانتخاب الدستوری الذی لیس له ای قیمه و کرامه فی سوق الاعتبار و میزان العدل ) در مورد ابی بکر چنین می گویند :

يار غار پيامبر بزرگ و يگانه كس از نخستين گروه پيشگامان كه در كوچيدن به مدينه همراه او رفته است بايد وى را بزرگ و ارجمند بداريم و تبهكارى آشكارى است كه آن چه را به راستى از وى است از او دريغ ورزيم و در مرزبندى سرمايه روانى‏اش كوتاهى كرده داورى دادگرانه‏اى ننمائيم و فرمانبردار گرايش‏هاى خويش گرديم.


[HIGHLIGHT=#ffff00]ما نمى‏خواهيم در پيرامون جانشينى پيامبر به سخن پردازيم و در زمينه اينكه چگونه به انجام رسيد؟ چگونه گرديد؟ چگونه برپا شد؟ و چگونه راه خود را دنبال كرد؟ و آيا رأى گيرى آزادانه‏اى در كار بود؟ و آيا سفارش‏هاى بزرگترين آئين‏گذاران به كار بسته شد؟ يا خواسته‏ها و هوس‏ها بود كه در آن روز با زورگوئى فرمان مى‏راند، مى‏گرفت و مى‏تاخت، به فراز و نشيب مى‏برد، مى‏گشود و گره مى‏زد، مى‏شكست و استوارى مى‏بخشيد و مى‏بست و باز مى‏كرد؟ 
[HIGHLIGHT=#ffff00]


[HIGHLIGHT=#ffff00]ما نمى‏خواهيم در پيرامون همه اين‏ها به گفتگو پردازيم   هم پس از آن كه جهانيان داستان سقيفه را كه مردمى از جاهاى پراكنده در آن جا گرد آمده بودند شنيده‏اند و گزارش آن رستاخيز سترك را آويزه گوش گردانيده‏اند [HIGHLIGHT=#ffff00]همان كشمكش بزرگ ميان مهاجران و انصار را كه سخن قرآن- درباره آن- راست درآمد: «هنگامى كه آن پيش آمد رخ داد- كه در روى دادن آن دروغى نيست و بالا برنده و به زير كشنده است ... » «1» 


[HIGHLIGHT=#ffff00]چه مى‏توانم گفت؟  ؛ تاريخ را در برابر خود نهند و بررسى كنند كه چگونه هر كسى از توده مردم در آن روز؛ رهائى و رستگارى را در آن مى‏ديد كه با هيچ كدام از دسته‏هاى گوناگون همدست نشود و از اين كه به ناگهان در آشوب‏هاى سوزان در آيد خوددارى كند، آن چه در دل او مى‏گذشت بيمناكش مى‏ساخت كه اگر راه كشمكش برود و در برابر گروهى با گروه ديگر همداستان گردد سرش بر باد خواهد رفت، به ويژه پس از آن كه- با دو چشم خود- شمشيرى آهيخته را ديده و- با دو گوشش- فرياد مردى درشت گفتار را شنيده بود كه هر كس مى‏گفت برانگيخته‏ى خدا در گذشته وى را از كشته شدن مى‏هراسانيد و مى‏گفت: از هيچ كس نشنوم كه بگويد فرستاده خدا را مرگ دريافته و گرنه او را به تيغ مى‏زنم. يا مى‏گفت: هر كه بگويد او مرده سرش را با شمشير برخواهم داشت، جز اين نيست كه او به آسمان بالا رفته است «1».
«بانگ مى‏زند هر كس بگويد پيامبر برگزيده جان داده كله او را با شمشير برخواهم داشت «2»»
[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آن كه هر يك از مردم با گوشه چشم، ديگرى را نگريستند، بگومگوها و زد و خوردها كردند و آن دو پيرمرد برخاسته و پيش از آن كه انديشه هيچكس ديگر را بپرسند هر كدام جانشينى پيامبر را به آغوش آن يكى مى- افكند. كه گفتى كار را- از آغاز تا پايان- نهانى سرانجام داده‏اند، اين به دوستش مى‏گويد: «دستت را بگشاى تا به نشان جانشينى پيامبر، دست فرمانبرى به تو دهم» او هم مى‏گويد «نه! بلكه تو بايد چنين كنى»  و هر يك از آن دو خواهد دست همراهش را بگشايد و او را سرپرست مردم بشناساند.

ابو عبيده جراح- گور كن مدينه- «3» نيز با آنان است و جارچى‏شان شده «4» و آن پاك‏ترين مرد، كه پيامبر سفارش‏هايش را با او كرده همراه با خاندان راهنماى او و دودمان هاشمى سرشان به بزرگترين پيامبران گرم است كه كالبد بيجان او را با جامه مرگ در برابر خويش مى‏بينند، خانواده او در خانه را بر وى بسته‏اند «5» و ياران او- كه درود و آفرين خدا بر وى و تبارش- وى را با خانواده‏اش تنها گذاشته و از به خاك سپردنش روى‏ گردانيده‏اند «1» تا سه روز پيكر او بر زمين ماند «2» يا از روز دوشنبه تا روز چهارشنبه يا شب آن «3» كه خانواده‏اش او را به خاك سپردند و جز نزديكان وى هيچ كس نبود «4» شبانه يا در پايان شب او را به خاك سپردند «5» و مردم آگاهى نيافتند تا نيمه شب كه در خانه‏هاشان بودند آواز بيل‏هائى را شنيدند كه آرامگاه پيامبر را با آن هموار مى‏نمودند. «6»
[HIGHLIGHT=#ffff00]و آن دو پيرمرد نيز در به خاك سپردن او- درود و آفرين خدا بر وى و خاندانش- نبودند «7» 


[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آنكه اين كس، چشمش به عمر پسر خطاب مى‏افتد كه بوبكر را برگزيده و نشان كرده و پيش روى او شتابان مى‏رود و چندان داد كشيده كه دهانش كف كرده است «8» 

و پس از آن كه بانگ حباب پسر منذر- همان يار پيامبر و بزرگ رزمنده بدر- را مى‏شنود كه تيغ در روى بوبكر كشيده و مى‏گويد: «هر كس در آن چه مى‏گويم ناسازگارى نمايد بينى‏اش را با شمشير درهم خواهم شكست، منم آن بنياد بزرگ كه پشتوانه تواند بود و انديشه او چاره سازكارها است، منم پدر آن شير بچه در بيشه شيران كه به شيران بستگى دارد» و پاسخ مى‏شنود:
«اگر چنان كنى خدا ترا خواهد كشت» و او مى‏گويد: «بلكه تو را خواهد كشت» يا: «بلكه چنان مى‏بينم كه تو كشته مى‏شوى «1»» پس مى‏گيرندش و لگد بر شكمش زده خاك در دهانش مى‏كنند «2».
و پس از آن كه سومى را مى‏بيند كه از فرمانبرى بوبكر سرباز مى‏زند و آوا بر مى‏دارد: هان! به خدا سوگند هر تيرى در تيردانم دارم به سوى شما مى- افكنم و نيزه و سنانم را از خونتان رنگين مى‏سازم و با شمشيرى كه در دست دارم شما را ميزنم و با كسانى از خاندان و تبارم كه با من همراهى نمايند با شما پيكار مى‏كنم «3»
و پس از آن كه چهارمى را مى‏بيند كه بيعتى به اين گونه را نكوهش مى- كند و آتش جنگ را بر مى‏افزود و گويد: به راستى گرد و غبار و دودى مى‏بينم كه جز با خونريزى فرو نمى‏نشيند «4».
و پس از آنكه كسى همچون سعد پسر عباده- سركرده خزرجيان- را مى‏بيند كه در گرداب خوارى افتاده، بر سر او مى‏جهند و با خشم فرياد مى‏كشند:
«سعد را بكشيد! خدا بكشدش كه از دورويان است- يا آشوبگر است-» و گوينده بر سرش ايستاده و مى‏گويد: به راستى بر سر آن شدم كه ترا لگدكوب كنم تا استخوان پيكرت از جاى به در رود- يا چشمانت از جاى به در شود «1»

و پس از آن كه قيس پسر سعد را مى‏بيند كه ريش عمر را گرفته و گويد:
به خدا سوگند اگر موئى از سر او كم شود تا يك دندان درست در دهان تو است بر نمى‏گردم- يا: اگر موئى از او بخوابد و فرو نشيند، بر نمى‏گردم تا همه اندام‏هايت را از هم بپاشم «2».
و پس از آن كه زبير را مى‏بيند با شمشير كشيده گويد: تيغ را در نيام نخواهم كرد تا براى على از همه دست فرمانبرى بگيرم و عمر مى‏گويد «بگيريد اين سگ را!» پس شمشير را از دست وى گرفته و بر سنگ مى‏زنند و مى‏شكنند «3».
و پس از آن كه مقداد- يار بزرگوار پيامبر- را مى‏بيند كه به سينه‏اش مى‏كوبند. و حباب پسر منذر را مى‏بيند كه بينى‏اش مى‏شكند و دستش كوفته مى‏گردد؛ و مى‏بيند پناهندگان به سراى پيامبر- زنهارگاه توده و پايگاه اميد و آبروى آن يا خانه فاطمه و على، درود خدا بر آن دو- را بيم مى‏دهند و به هراس مى‏افكنند «4» [HIGHLIGHT=#ffff00]و ابو بكر؛ عمر پسر خطاب را به سوى ايشان فرستاده و گويد: اگر از پذيرفتن ما سر باز زدند با ايشان نبرد كن و عمر آتش مى‏آرد تا خانه را بر آنان بسوزاند فاطمه وى را ديده و مى‏گويد: پسر خطاب! آمده‏اى خانه ما را بسوزانى؟ پاسخ مى‏دهد آرى مگر در راهى كه مردم افتاده‏اند شما نيز بيفتيد  «1».
[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آن كه مى‏بيند وابستگان يك دسته سياسى؛ به سراى خاندان وحى تاخته و به خانه فاطمه ريخته‏اند  «2»

[HIGHLIGHT=#ffc000]و جلودار ايشان نيز پس از آن كه هيزم خواسته فريادهاى بلندى برداشته است كه: به خدا سوگند خانه را بر شما خواهم سوزاند مگر بيرون بيائيد و دست فرمانبرى بدهيد. يا: «بايد بيرون بيائيد و دست فرمانبردارى بدهيد و گرنه خانه را با هر كه در آن است مى‏سوزانم» به او مى- گويند فاطمه در آن است! پاسخ مى‏دهد: باشد!  «3»
و پس از آنكه مى‏بيند- به گفته ابن شحنه- عمر به سوى خانه على آمده تا آن را با هر كه در آن است بسوزاند و فاطمه او را مى‏بيند كه گويد: در راهى‏ كه مردم افتاده‏اند شما نيز در آئيد! «تاريخ ابن شحنه» كه در كنار «الكامل» چاپ شده- ج 7 ص 164-
[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آنكه ناله و شيون بانوئى اندوهگين و دلخسته يا همان جگر- گوشه پيامبر برگزيده را مى‏شنود كه از پرده به درآمده مى‏گريد و با بلندترين آواز خويش آوا در مى‏دهد: «پدر! اى برانگيخته خدا! پس از تو از دست پسر خطاب و پسر ابى قحافه، چه‏ها كشيديم» «1». 

[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آنكه همو را مى‏بيند كه فرياد مى‏كشد و شيون مى‏كند و همراه با زنان هاشمى آوا در مى‏دهد: ابوبكر! چه زود بر خاندان پيامبر تاخت برديد و به تاراجشان پرداختيد! به خدا سوگند با عمر سخن نخواهم گفت تا خداى را ديدار كنم  «شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 134 و ج 2 ص 19»
[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آن كه مى‏بيند پيكره پاكى و بزرگوارى- فرمانرواى گروندگان- را دستگير و همچون شترى كه چوب در بينى‏اش كرده‏اند تا مهار شود به سوى خود مى‏كشند «2» مى‏برند و با درشتى مى‏رانند و مردم گرد آمده‏اند و مى‏نگرند، به او ميگويند دست فرمانبرى ده! و مى‏گويد: اگر ندهم چه؟ پاسخ مى‏شنود: در آن هنگام- به همان خداى كه جز او خدائى نيست- گردنت را ميزنيم مى‏گويد: بر اين بنياد بنده خدا و برادر برانگيخته‏اش را خواهيد كشت.  «3»
[HIGHLIGHT=#ffff00]و پس از آن كه ميبيند برادر پيامبر برگزيده- على- به آرامگاه برانگيخته خدا- درود خدا بر وى و خاندانش- پناه برده مى‏گريد و فرياد مى‏كند: برادر! اين گروه مرا ناتوان شمرده‏اند و نزديك است خونم را بريزند « ».
و پس از آنكه مى‏بيند على- درود بر او- را مى‏رانند تا دست فرمانبردارى دهد و همان هنگام بوعبيده جراح آوا در مى‏دهد: «پسر عمو! تو خردسالى! و اينان سالخوردگان گروهت هستند، تو آزمودگى و كاردانى‏شان را ندارى و چنان مى‏بينم كه بوبكر در اين كار از تو نيرومندتر است و سخت‏تر مى‏تواند دشوارى‏ها را بر خود هموار كرده از پايگاه خود همه جا را آگاهانه بنگرد. اكنون اين كار را به بوبكر گذار كه تو اگر زنده بمانى و روزگارت بپائيد براى اين كار، شايسته و سزاوارى- از ديدگاه برترى‏ات و ديندارى‏ات و دانشت و برداشت و پيشينه‏ات و تبارت و دامادى پيامبر كه دارى «1»
و پس از آن كه مى‏بيند انصار در آن سخت روز فرياد برداشته و مى‏گويند «جز با على به هيچكس دست فرمانبردارى نخواهيم داد» و آن يكى‏شان- كه رزمنده نبردگاه بدر نيز هست- فرياد مى‏زند «يك فرمانروا از شما و يكى هم از ما» و عمر هم به او مى‏گويد: «اگر خواسته‏ات چنين است مى‏توانى بميرى» «2»
و پس از آنكه مى‏بيند ابوبكر به انصار مى‏گويد: «ما فرمانروايانيم و شما دستياران و اين كار در ميان ما و شما به دو نيم مى‏شود چنانكه يك باقلا يا برگ خرما را به دو نيم كنند «3».»
«تيره اوس، دستى دراز كرد تا جانشينى پيامبر را به چنگ آرد ؛ تيره خزرج نيز دست‏هاى خود را گشود تا به نبرد و برابرى با آنان پردازد
هر يك از دو گروه چنان پنداشت كه هماوردش سزاوارتر از او است‏ ؛ و اين جا بود كه دشمنى و كينه پاى به ميان نهاد» «1»



و پس از آن كه مى‏بيند مادر مسطح پسر اثاثه نزديك آرامگاه پيامبر-- درود و آفرين خدا بر وى و خاندانش- ايستاده و آواز مى‏دهد: اى برانگيخته خدا!
«پس از تو پيش‏آمدهائى سخت و بگو مگوهائى در گرفت‏
كه اگر تو مى‏بودى رويدادهاى سهمگين، افزون نمى‏گرديد
با از دست دادن تو چنانيم كه گويا زمين بهره‏ى بارانش را از دست داده‏
گروه تو به پريشانى افتاده‏اند، آنانرا بنگر و ديده فرو مگذار «2»»



همه اين گونه رويدادها و گفتگوها بود و توده را به هراس افكنده انبوه مردم را بيمناك مى‏ساخت و هيچ كس اميد نداشت بتواند كار آن گروه را به شايستگى سرانجام دهد و پس از گير و دارهائى كه در آن روز به چشم خود ديدند يك تن از ميان ملت نيز چنان ارج و ارزشى براى خود نمى‏شناخت تا به يارى آن در برابر آن آشوب سهمگين بايستد.
[HIGHLIGHT=#ffff00]آن جا ملتى را مى‏ديدى كه از تنگناى خاستگاهش به مستان مى‏نمايد- و مست نبود  «3»- و آن چه در دلش مى‏گذشت نهانى با وى مى‏گفت كه يك چند درنگ كند و چشم به راه بماند تا از سنگينى آشوب‏ها كاسته شود و سرانجام كارى كه نهانى بنياد آن را ريخته‏اند آشكار گردد، گمرهان از ره يافتگان شناخته آيند، كه آنچه اكنون در دل‏ها مى‏گذرد دسته‏اى را به روز ماده شترى نشانيده كه زارى مى‏كند و هراسان از زمينى به زمين ديگر مى‏شتابد، و در ماتم جدائى از بچه‏اش مى‏نالد و از پشيمانى لب به دندان مى‏گزد و چه بسا ناله‏اى كه ناله كننده را بى‏نياز نمى‏دارد!
[HIGHLIGHT=#ffff00]در پيرامون آن گونه جانشينى از پيامبر چه مى‏توانم گفت؟ 
[HIGHLIGHT=#ffff00]


[HIGHLIGHT=#ffc000]آن هم پس از آن كه بوبكر و عمر، پسر خطاب، آن را كار و رويدادى ناگهانى و بى‏انديشه شمردند همانند آنچه نادانان پيش از اسلام مى‏كردند كه خدا مردم را از بدى آن نگاه  . «1» 


[HIGHLIGHT=#92d050]و پس از آن كه عمر دستور داد تا هر كس مانند آن بار از مردم دست فرمانبرى گيرد بكشندش «2»
و پس از آن كه خودش در روز سقيفه گفت: هر كس بى آن كه با مسلمانان مشورت كند كسى را به فرمانروائى بشناسد اين فرمانبردارى و فرمانرانى به هيچ روى پذيرفته نيست مبادا كشته شوند «3»
 
و پس از آن كه به پسر عباس گفت: على در ميان شما البته به راستى براى اين كار سزاوارتر از من و بوبكر بود «4»
و پس از آن كه گفت: به خدا آنچه ما با او كرديم نه از سر دشمنى بلكه از اين روى بود كه ديديم جوان است و گمان برديم تازيان و قرشيان براى سختى‏هائى كه از او ديده‏اند از پيرامونش مى‏پراكنند و پس از آن كه پسر عباس به وى پاسخ داد: برانگيخته خدا او را مى‏فرستاد كه بايلان ايشان دست و پنجه نرم كند و براى جوانى‏اش وى را از كار باز نمى‏داشت، اكنون تو و دوستت خرده مى‏گيريد كه سالش كم است؟ «1»
و پس از آن كه عمر به پسر عباس گفت: پسر عباس! به گمانم بر دوستت- على- ستم رفته و پسر عباس به او گفت به خدا سوگند كه خداوند او را براى گرفتن سوره برائت از بوبكر كم سال نشمرد و دستور آن را به وى داد «2» (شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 18)
و پس از آن كه پدر هر دو فرزند زاده پيامبر- فرمانرواى گروندگان- گفت:
من بنده خدا و برادر برانگيخته خدايم، و براى اين كار سزاوارتر از شمايم دست فرمانبرى به شما نمى‏دهم كه شما به فرمانبردارى از من سزاوارتريد و عمر گفت: ترا رها نمى‏كنيم تا دست فرمانبرى دهى، و على مى‏گويد: عمر! شيرى را بدوش كه يك نيمه‏اش هم بهره‏ى خودت گردد! «3»
و پس از آن كه او- درود بر وى- گفت: اى گروه كوچندگان با پيامبر! خدا را خدا را كه فرمانروائى محمد در ميان تازيان را از خانه‏اش و از ژرفاى سرايش به سوى خانه‏هاتان به در نبريد و خاندان او را از پايگاه وى در ميان مردم و از آنچه بايسته‏ى آن بود دور نسازيد! اى گروه كوچندگان با پيامبر! به خدا سوگند ما سزاوارترين مردمانيم به آن، زيرا ما از خاندان اوئيم و براى اين كار، شايسته‏تر از شمائيم و تا كى؟ تا هنگامى كه در ميان ما خواننده نامه خداوند و دانا به آئين‏هاى او هست كه از كار توده آگاهى داشته پيوسته آن را در پيش ديده دارد و كارهاى ناپسند را از آنان به دور مى‏كند و آنچه را شايسته آنند با برابرى ميانشان بخش مى‏نمايد، به خدا سوگند چنين كسى در ميان ما است [HIGHLIGHT=#ffff00]از هوس‏ها پيروى نكنيد و از راه خدا گمراه نشويد كه بيش از اين از درستى دور گرديد  «1»
و پس از آن كه او- درود بر وى- گفت: چون- پيامبر برگزيده- به راه خويش رفت پس از او مسلمانان در كار با يكديگر به كشمكش برخاستند، به خدا سوگند اين انديشه به دلم نيز راه نيافته و از مغزم هم نمى‏گذشت كه تازيان اين كار را پس از محمد از خاندان او بگردانند و پس از او آن را از من باز دارند، هيچ چيز مرا به شگفت نياورد و رنجيده نساخت مگر شتافتن مردم به سوى بوبكر و دويدنشان براى اين كه دست فرمانبرى به او دهند من دست خويش نگاه داشتم و ديدم از كسانى كه پس از او به سرپرستى برخاستند من به نشستن در پايگاه محمد شايسته‏ترين مردمم «2»
و پس از آن كه على- خدا روى او را گرامى دارد- شبانه بيرون شده فاطمه دختر برانگيخته خدا- درود و آفرين خدا بر وى و خاندانش- را سوار ستور كرده به انجمن هاى انصار (ياوران پيامبر) مى‏برد و از آنان يارى مى‏خواست و ايشان مى‏گفتند:
اى دختر فرستاده خدا! كار گذشته و ما به اين مرد دست فرمانبرى داده‏ايم، اگر عموزاده و شوهر تو بر ابو بكر پيشدستى مى‏كرد و جلوتر از او به سراغ ما مى‏آمد، با كسى ديگر دست نمى‏داديم و على ع مى‏گويد: آيا من برانگيخته خدا (ص) را به خاك نسپرده در خانه‏اش رها كنم و براى كشمكش بر سر فرمانروائى بيرون شوم؟
و فاطمه گفت: على به جز آنچه سزاوار او بود نكرد و آنان كارى كردند كه بازخواست و شمار آن با خدا است «3»




شما را به خدا قسم می دهم که این سخنان را به یک سنی و وهابی و مخالف شیعه نشان دهید و از وی بپرسید که آیا این سخنان نشان از احترام به خلفای شما می باشد و یا توهین به ایشان ؟؟؟!!!!

بعد از این سخنان ، مرحوم علامه امینی به خطبه شقشقیه اشاره می کنند همان خطبه ای که اهل علم می دانند که امیرالمومنین علیه السلام در آن به صراحت به غلط کاری های خلفای سگانه اشاره کرده اند .....

سپس مرحوم علامه امینی به مجموعه احادیث فضایل ابی بکر اشاره کرده و ضعف همه آنها را بر اساس منهج اهل خلاف مشخص می کنند .....


شما را به خدا قسم می دهم که آیا این منهج علامه امینی در باب ابی بکر نشان از عدم توهین به وی دارد ؟؟؟؟؟

فاضل ارجمند ؛ قبلا نیز عرض کردم که اگر بحث از منکوب نمودن " عمو ناصر " است ، بنده اعلام می کنم که در مقابل شما کم آوردم ؛ ولی چرا و به چه دلیل حرفهایی را به علما نسبت می دهید که واقعیت ندارند ؟؟؟؟


از همه خوانندگان تقاضا دارم تا دقیقا همین باب کتاب الغدیر را بخوانند و به ما بگویند که آیا مطالب آن شامل عدم توهین به ابی بکر و عمر می باشد و یا توهین به ایشان !!!!!



*** در مورد سخن آیت الله خمینی هم بهتر است اینقدر خودتان را به تکلف نیندازید ..... همچنان که عرض کردم ، آنقدر کلام ایشان صریح است که توجیهات دیگر بسیار مضحک است !!!

فقیهی می آید و در کتابش حرفی می زند و سپس در سخنرانی می آید و نظر فقهی خود را عوض می کند ؟؟؟؟ این است اوج اطلاعات شما ؟؟!!!

در صحیفه نور آمده است که آیت الله خمینی به صراحت در مقابل طلبه ها - به صورت علنی - معاویه ( علیه الهاویه ) را لعنت می کنند ...... شاید دوباره تغییر رای فقهی داده اند ؟؟؟؟!!!!!!

ایشان در " المکاسب المحرمه " ج 1 ص 251 چنین می گویند :

[HIGHLIGHT=#ffff00]فلا شبهة في عدم احترامهم بل هو من ضروري المذهب كما قال المحققون  ، بل الناظر في الأخبار الكثيرة في الأبواب المتفرقة لا يرتاب في جواز هتكهم والوقيعة فيهم ، بل الأئمة المعصومون ، أكثروا في الطعن واللعن عليهم وذكر مسائيهم .

[HIGHLIGHT=#ffff00]شبهه ای در عدم احترام اهل سنت نیست ، بلکه این از ضروریات مذهب است همانطور که محققین گفته اند  . بلکه کسی که در اخبار بسیاری که در ابواب مختلف آمده است نظر کند ، در جواز هتک آنان و بدگویی درباره ایشان شکی نخواهد کرد ، بلکه ائمه معصومین بسیار به طعن و لعن اهل سنت و ذکر بدی هایشان پرداخته اند.




آیا ضروری مذهب به ناگهان تغییر می کند و این تغییرات در یک سخنرانی بیان می گردد ؟؟؟؟ به کجا می روید ؟؟؟!!!!



*** اهل خلاف بر اساس نظر بزرگان شیعه - که بر اساس قرآن و روایات سخن می گویند - تنها اسلام ظاهری دارند ولی در حقیقت کافر هستند .... در طول تاریخ برخی از فقها ایشان را نجس می دانستند ولی اکثریت فقهای خلف ایشان را پاک می دانند !!!!

اینکه ایشان پاک هستند دلیل بر این نیست که اسلام واقعی داشته باشند .... اصلا بحث بر سر پاکی ایشان نیست بلکه بحث بر سر عقیده است ......

بر اساس روایت افتراق امت ، 72 فرقه از اسلام در آتش هستند ( یعنی اصلا اسلامی نیستند و منتسب به اسلام هستند ) و تنها 1 فرقه در بهشت می رود ( این فرقه قطعا و یقینا شیعه امامیه می باشد ) ... این امر نشان می دهد که اصل اسلام همان شیعه است و اهل خلاف تنها منتسب به اسلام هستند !!!!


دقت بفرمایید : جاری شدن حکم اسلام بر ایشان ( اعم از پاکی ایشان و پاکی ذبیحه ایشان و غیره ) اصلا دلیل بر صحت اعتقاد ایشان در اسلام نیست .....

رفیق عزیز : بحث بر روی مخالفان اهل بیت علیهم السلام و پیروان خلفای سگانه مخلد در آتش است و نه بحث در مورد برخی منحرف شیعی !!!!!!


جدایی شیعه از اهل خلاف و افتراق شیعه از اهل خلاف دقیقا به مشابه جدایی روز از شب است .... پیروان امیرالمومنین علیه السلام ( حق مطلق و مطلق حق ) هرگز با پیروان عمر بن صهاک و ابی بکر ( ظاغوت و جبت --- ظلمت مظلق و مطلق ظلمت ) یکی نیستند و برادر نیستند !!!!!!!


متاسفانه دشمن خود را هنوز درست نمی شناسید !!!!!

متاسفانه به بهانه برادری ، عقاید شیعه را نیز مهجور می کنیم !



**************************************************************


برسیم بر سر مطالب قبلی خودمان :

فاضل ارجمند ؛ بنده سوالاتی از شما کردم ولی شما به آنها پاسخ نمی دهید .... دلیلش را نمی دانم ...


دوباره سوالات خود را تکرار می کنم و انتظار پاسخ دارم :


*** [HIGHLIGHT=#ffc000]سوالات بنده را بدون پاسخ نگذارید  ....

[HIGHLIGHT=#ffff00]1 - فرمودید که شیخ اعظم و آیت الله العظمی گلپایگانی عملا " هجو نمودن اهل خلاف " را جایز می دانند و بر اساس آن با بنده محاجه کردید ...... آیا شما حاظرید برادران اهل خلاف خود را هجو نمایید ؟؟؟ آیا این امر مخالف برادری شما با ایشان نیست ؟؟؟ 



[HIGHLIGHT=#ffff00]2 - فرمودید سب اهل بدعت جایز است ( بنابر قول شیخ اعظم و آیت الله گلپایگانی ) پس سب نمودن ابی بکر و عمر و عثمان نیز جایز است ..... آیا این سخن را قبول دارید یا خدای نکرده ابی بکر و عمر و عثمان را اهل بدعت نمی دانید ؟؟؟!!!! 



[HIGHLIGHT=#ffff00]3 - آیت الله خمینی به صراحت عایشه و طلحه و زبیر و معاویه را از سگ و خوک پست تر می دانند .... نظر شما چیست ؟ آیا این سخن را قبول دارید ؟؟؟ 

[HIGHLIGHT=#ffff00]4 - فرمودید که معاویه در نزد شما کافر و منافق است ..... آیا این سخن شما در تعارض داعیه برادری با اهل خلاف نیست ؟؟؟ 
[HIGHLIGHT=#ffff00]آیا این سخن شما مصداق سب علنی نیست ؟؟؟؟ چگونه این مطالب را توجیه می نمایید ؟؟؟؟ 




التماس دعا

یا علی ع
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Advance Member
Advance Member
پست: 214
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: بررسی اخوت اسلامی وتوهین و سب به خلفاءثلاثه

پست توسط sh.ahmad »

سلام علیکم برادرمحترم ، بازهم تکرارولجاجت واجتهاد درمقابل نص ،آخرین اتمام حجت ها
نوشتید:"به قول قدیمی ها : خوب وردی یاد گرفتی ولی سوراخ دعا رو گم کردی"
پاسخ :بقول قدیمی ها : برکر چه بخوانی برکورچه برقصی
1-نوشتید:"قبلا نیز اشاره کردم که سخنان......آیت الله خمینی و غیره دلالت بر عدم برادری با اهل خلاف دارد .
پاسخ :آیه ا...خمینی درسخنرانی علنی که ازصداوسیما پخش شدگفتند:"من مكرر اعلام كرده ام كه در اسلام نژاد زبان قوميت و ناحيه مطرح نيست . تمام مسلمين چه اهل سنت و چه شيعي برادر و برابر و همه برخوردار از همه مزايا و حقوق مسلمين اسلامي هستند. از جمله جنايتهايي كه بدخواهان به اسلام مرتكب شده اند ايجاد اختلاف بين برادران سني و شيعي است . من از همه برادران اهل سنت تقاضا دارم كه اين شايعات را محكوم و شايعه سازان را به جزاي اعمالشان برسانند."
آیا ازاین صریحتر میشود گفت ؟متاسفانه شمادرمقابل نص اجتهادمیکنید،وخیلی برحرف و رأی اشتباه خویش اصرارمی ورزید.
2-گفتید:"در مورد سخن مرحوم خوئی نیز متاسفانه شما اصل کلام بنده را نفهمیدید"
پاسخ:شماهم کل سخن بنده رانفهمیدید،بنده نوشتم وبازمیگویم تعارضی درنوشته های مراجع تقلیدنیست ،آنجاکه نوشته انداخوت بین شیعه وسنی نیست منظور اخوت ایمانی است وآنجاکه میگوینداهل سنت برادران ما هستندمنظوراخوت دینی واسلامی است وضروری مذهب تغییرنکرده است،همانطورکه آیات عظام گلپایگانی وخوئی وخمینی وسبحانی ومکارم شیرازی وعلماءبزرگوارشیعه علامه امینی و علامه کاشف الغطاء وامام شرف الدین وعلامه مغنیه و مرحوم سلطان الواعظین شیرازی وغیره فرموده اند،چندمرتبه این مطلب راگفته ونوشتم
وهچنین ازکتابهای اکثراین بزرگواران باذکرکتاب وصفحه آدرس دادم، نمیخواهید بپذیرید نپذیرید،ولی این پاسخهای شما خیلی سست ومضحک است.
3-دررابطه باعلامه امینی نوشتید:"چرا و به چه دلیل حرفهایی را به علما نسبت می دهید که واقعیت ندارند"
وبعدنقل کرده ونوشتید:"يار غار پيامبر بزرگ و يگانه كس از نخستين گروه پيشگامان كه در كوچيدن به مدينه همراه او رفته است بايد وى را بزرگ و ارجمند بداريم و تبهكارى آشكارى است كه آن چه را به راستى از وى است از او دريغ ورزيم"
پاسخ :آیامن نسبت دادم به علامه امینی چیزی راکه واقعیت ندارد؟! خوانندگان محترم خودشان تشخیص میدهندکه آیاعلامه امینی باسب وفحش وتوهین به ابوبکر موافق است یانه؟
نقل کارهای خلاف وغلط کاریهای خلفاءثلاثه غاصب دشنام وسب نیست،بلکه گفتن حقیقت وواقعیت است.
4-نوشتید:متاسفانه دشمن خود را هنوز درست نمی شناسید !
پاسخ :دشمن ما مسلمانان نیستندبلکه یهود ونصاری وبالاخص صهیونیستها هستندکه قرآن کریم ازدوستی باآنان مسلمین رانهی فرموده است.
دراولین بحثها با شما نوشتم بحث باشما بی نتیجه است والان نیز میگویم به علت بی نتیجه بودن بحث باشماوتضییع وقت وعمر به جهت تعصب و اصراربرحرف خود و اجتهادشما درمقابل نص فرمایش مراجع تقلیدوهمچنین کشیده شدن بحث به جدل که ازدیدگاه اسلام مذموم است بحث راخاتمه داده وقضاوت را به عهده خوانندگان محقق ومنطقی ومنصف میگذاریم.
درطریق حق موفق باشیدوالسلام علی من اتبع الهدی
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
ارسال پست

بازگشت به “حديث”