داستان انار

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 378
تاریخ عضویت: جمعه ۱ بهمن ۱۳۸۹, ۴:۴۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 906 بار
سپاس‌های دریافتی: 413 بار

داستان انار

پست توسط ع ل ی »

 [FONT=2 Nazanin]علّامه مجلسی(ره) در كتاب «بحارالانوار»، داستان محمّد بن عیسی را ذكر كرده‌اند. در دوران سیطرة آشكار انگلیسی‌ها بر جزایر خلیج فارس، به كمك آنها رژیمی بر بحرین تسلّط یافته و مستقر شده بود كه با مذهب اهل بیت(ع) میانه خوبی   [FONT=Times New Roman,serif]
.  
[FONT=2 Nazanin]استعمار اروپا برای آنكه مردم مسلمان را راضی نگه دارد، یك مرد سنّی را حاكم آنجا قرار داده بود و چون بیشتر ساكنان بحرین را شیعیان و دوستداران خاندان وحی و رسالت تشكیل می‌دادند، نظام حاكم با آنان سازگاری  

[FONT=2 Nazanin]امیر جزیره فردی سنّی مذهب و متعصّب بوده و وزیری داشت كه عنصری خشن و كینه‌توز و نسبت به خاندان وحی و رسالت و دوستداران آنان، بسیار بد اندیش و بدخواه بود. او همواره در پی نقشه‌ای بود تا شیعیان را زیر فشار قرار دهد و به هر صورت ممكن آنان را از راه و رسم خویش باز گرداند و به راه و رسم خویش درآورد، امّا هرگز در این كار موفّق نبود و در برابر منطق و استدلال قوی آنان، ضعیف و ناتوان می‌ماند. از این رو مدّت‌ها فكر كرد و با یك نقشة حساب شدة شیطانی، روزی نزد امیر رفت و گفت: قربان! خدا را بنگر و سند حقانیّت و درستی مذهب اهل سنّت را. امیر دید، وزیر اناری آورده است كه روی آن گویی به طور طبیعی با خط برجسته نوشته شده  
[FONT=Times New Roman,serif]:
« 
[FONT=2 Nazanin]لا إله إلّا الله محمّدٌ رسول الله و ابوبكر وعمر و عثمان و علی خلفاء رسول   [FONT=Times New Roman,serif]».
 
[FONT=2 Nazanin]حاكم انار را گرفت و خوب به آن نگاه كرد و كاملاً یقین پیدا كرد كه این نوشته‌ها طبیعی روی آن نوشته شده است. از این رو به وزیر گفت: این انار دلیل محكمی است بر بطلان مذهب شیعه كه می‌گویند علی(ع) خلیفه بلافصل پیغمبر اكرم(ص) است. به نظر تو ما با آنها چه كنیم؟ وزیر بد اندیش و توطئه‌گر گفت: قربان! شیعیان مردان غیرمنصفی هستند، حتّی دلایل محكم را هم نمی‌پذیرند. من معتقدم بزرگان آنها را حاضر كن و به آنها این انار را نشان بده و آنها را مخیركن كه یكی از این راه‌ها را برگزینند. امیر گفت: كدام راه‌ها؟ وزیر گفت: یا برای این دلیل استوار و محكم ما پاسخی بیاورند كه نخواهند توانست. یا به حكومت جزیه بدهند، یا به مذهب ما درآیند، یا مردانشان را قتل‌عام و زنانشان را به اسارت گرفته و اموالشان را به غنیمت بگیریم. حاكم كه سخت تحت تأثیر او قرار گرفته بود، پذیرفت. از این رو دستور داد بزرگان شیعه باید در فلان روز همه در دربار جمع شوند كه می‌خواهم موضوع مهمی را با آنها در میان بگذارم. روز موعود فرا رسید، بزرگان شیعه همه به دعوت حكومت گرد آمدند. هنگامی كه مجلس آماده شد، حاكم انار را به شیعیان نشان داد و آنگاه تصمیم خویش را نیز به اطّلاع حاضران رساند و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت كه باید در اسرع وقت جواب را بگویند، وگرنه باید یكی از سه راه باقی‌مانده را برگزینید. بزرگان شیعه وقتی انار را دیدند و تهدید حاكم را شنیدند، دچار اضطراب شدیدی شدند، بدنشان لرزید و حالشان متغیّر شد، چرا كه پاسخ مناسبی نداشتند. به همین جهت، تنها راهی كه به نظرشان رسید، این بود كه سه روز مهلت خواستند، تا تصمیم خود را بگیرند. پس از پایان مجلس، شیعیان، خود با ترس و خوف در مجلسی جمع شدند و با یكدیگر مشورت كردند تا چاره‌ای بیندیشند. پس از گفت‌وگوی بسیار، هنگامی كه از همه جا نومید و مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند كه به فریاد رس درماندگان، حضرت ولی‌عصر(ع) توسّل جویند و حلّ مشكل جامعة خویش را از او   [FONT=Times New Roman,serif]
.  
[FONT=2 Nazanin]برای این كار ده تن از شایستگان را از میان خویش برگزیدند و آنان نیز از میان خویش سه نفر را انتخاب نمودند تا هر كدام شبی رو به بیابان نهد و ضمن راز و نیاز با خدا و توسّل به حجّت حق، حضرت مهدی(ع) از او مدد بخواهد. شب اوّل، یكی از سه نفر رفت و از شامگاه تا بامداد به نماز و دعا و استغاثه پرداخت، ولی دست خالی بازگشت. نفر دوم شب دوم رفت، امّا او هم كاری از پیش نبرد و مأیوسانه به نزد شیعیان بازگشت. شیعیان فوق‌العاده مضطرب شدند. تنها یك شب دیگر فرصت دارند كه جواب مسئله را آماده كنند و اگر آن شب هم مأیوس برگردند و شب سپری گردد، باید آمادة مشكلات فراوان و یا كشته شدن   [FONT=Times New Roman,serif]
.   [COLOR=#666666][FONT=2 Nazanin]همه مردم دست به دعا برداشتند. شب سوم، جناب محمّد بن عیسی را كه از بهترین مردان علم و تقوای آن سامان بود، به بیابان فرستادند. آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت و در درگاه خدا با قلبی خاضع و خاشع و پر از اخلاص، به نماز و دعا و گریه و زاری پرداخت و از خدا خواست كه به وسیلة حجّت و خلیفه‌اش، امام عصر(ع) بندگانش را مدد كند و با چشمان اشك‌بار و دلی پرنور و شور، چهره بر خاك نهاد و حضرت مهدی(ع) را به فریادرسی می‌طلبید. در اوج سوز و گداز و مناجات بود كه ندای دل‌نشینی گوشش را نوازش داد. خوب گوش داد. متوجّه شد شخصی اسم او را می‌برد و به او می‌گوید: محمّد بن عیسی! چرا سر به صحرا نهاده و در غم و اندوه گرفتار آمده‌ای؟ پاسخ داد: بندة خدا! مرا به حال خود واگذار كه برای كاری خطیر آمده‌ام. پرسید: كارت چیست؟ پاسخ داد: جز به مولا و آقایم امام زمان نخواهم گفت. فرمود: محمّد بن عیسی، خواسته‌ات را بگو، من صاحب‌الزّمانم. پاسخ داد: اگر به راستی شما آقایم هستید، نیاز به بیان نیست. فرمود: بله راست می‌گویی. شما برای گرفتاری شیعیان در خصوص انار و تهدید حاكم، سر به صحرا گذاشته‌ای. محمّد بن عیسی می‌گوید: وقتی این كلام معجزه‌آسا را از مولایم شنیدم، متوجّه او شدم و به او عرض كردم: شما می‌دانید چه بر سر ما آورده‌اند و شما امام مایید و قدرت دارید كه این بلا را از ما دور كنید. حضرت ولی‌عصر(ع) فرمودند: ای محمد بن عیسی! در خانة وزیر، درخت اناری است كه وقتی انارهایش درشت شد، او قالبی خاص از گِل را به صورت انار ساخت و آن را به طور دقیق به دو نیم نمود و ما بین آنها را تهی ساخته، آنگاه جملات مورد نظر خویش را به طور معكوس در داخل آن قالب حك كرده و بر روی انار نارس محكم بسته است. وقتی انار داخل آن قالب بزرگ می‌شد اثر آن نوشته‌ها روی انار به مرور زمان نوشته شده و باقی‌ماند. از این رو فردا نزد امیر می‌روی و به او می‌گویی پاسخ را آورده‌ام، امّا تنها در خانة وزیر خواهم گفت. وقتی شما چنین بگویی، وزیر تلاش می‌كند به صورتی، خود را پیش از شما به خانه برساند و قالب را نابود سازد. شما نباید اجازه بدهی برود و یا با كسی سخن بگوید. به همراه امیر و وزیر و دیگران هنگامی‌كه به سرای وزیر وارد شدید، سمت راست حیاط غرفه‌ای است كه درب آن بسته  

[FONT=Times New Roman,serif]
.  
[FONT=2 Nazanin]بگو درب آن را بگشایند. هنگامی كه وارد شدی در طاقچة اتاق، كیسة خاصّی است و آن قالب گِلین در آنجا قرار گرفته است. آن را بردار و در برابر امیر بگذار و انار را در آن قالب بگذار تا برای حاكم، حقیقت معلوم شود و بدانند كه این توطئة ابلیس است نه كار   [FONT=2 Nazanin]بگو ما از درون انار خبر می‌دهیم و اگر انار را بشكنند، دانه‌ای ندارد و جز دود و خاكستر در درونش نخواهید یافت. از وزیر بخواه تا آن انار را بشكند، آنگاه خواهی دید كه جز دود چیزی در درون آن نیست و دود آن بر چهره و ریش پلیدش خواهد نشست. محمّد بن عیسی وقتی این مطلب را از مولای خود حضرت بقیّةالله(  [FONT=Times New Roman,serif])  [FONT=2 Nazanin]شنید، بسیار خوشحال شد. زمین ادب را مقابل آن حضرت بوسید و با خوشحالی به میان مردم برگشت، تا مژدة لطف حضرت مهدی(ع) را به آنها بدهد. بامداد آن شب جاودانه، بزرگان شیعه همراه با محمّد بن عیسی به كاخ امیر رفتند و گفتند كه پاسخ لازم را آورده‌اند، امّا تنها در خانة وزیر بیان خواهند كرد. وزیر از شنیدن این جمله بر خود   [FONT=Times New Roman,serif]
.  
[FONT=2 Nazanin]امّا به روی خویش نیاورد و سعی كرد با خوش‌رویی اجازه بگیرد كه برای آماده ساختن اوضاع به سرای خویش، پیش از همه برود. امّا محمّد بن عیسی نپذیرفت و به حاكم گفت شرط جواب دادن ما این است كه همه با هم به خانة وزیر برویم. وقتی به خانة وزیر رسیدند، محمّد بن عیسی وارد منزل شد و طبق نشانی‌ای كه مولایش به او داده بودند، یك سره به سراغ اتاق و طاقچة آن رفته، قالب گِلی را از داخل كیسه بیرون آورد و به حاكم و همة ناظرین نشان داد و حاكم، متوجّه خیانت و حیله‌گری وزیر شد. محمّد بن عیسی گفت: جناب امیر! نشانة دیگری نیز برای حقانیّت ما وجود دارد و آن خبر دادن از درون انار است. پس از بیان محمّد بن عیسی از درون انار، وزیر آن را باز كرد، طبق فرمودة امام عصر(ع) دود و خاكستر از درون آن به سر و صورت وزیر نشست. حاكم از كشف حقیقت و نیز این خبرحیرت‌آور غرق در بهت و تعجّب شد و از محمّد بن عیسی پرسید: این مطالب را از كجا دانستی؟ محمّد بن عیسی گفت: این مطلب را از امام زمان، حجّت خدا حضرت حجّت‌بن الحسن المهدی(ع) گرفته‌ام. حاكم سؤال كرد: امام شما كیست؟ جناب محمّد بن عیسی، نام یك یك از ائمّة اطهار(ع) را با حضرت ولی عصر(ع) برد و خاطرنشان ساخت كه او پناه و ملجأ ما در زمان ماست. امیر گفت: اینك دستت را بده تا من نیز به مذهب اهل بیت(ع) ایمان بیاورم. سپس دستور داد وزیر را اعدام كنند و از آن پس از شیعیان عذرخواهی كرد و سیاست خوش‌رفتاری با شیعیان را در پیش گرفت. این داستان در میان مردم بحرین مشهور است و جناب محمّد بن عیسی نیز در بحرین مورد احترام مردم       
[HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000]الحمدلله الذي جعل كمال دينه و تمام نعمته بولايه اميرالمومنين    
[HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#92d050] 
[HIGHLIGHT=#92d050] 
 [HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000] حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام
 


 
ارسال پست

بازگشت به “مهدویت (عج)”