سلام برادرمحترم راجع به مقاله فوق چندنکته رامتذکرمیشوم
1-نوشتید"شما نباید هر برداشتی که فی البدایه به ذهنتون میزسه از مطلب را به نویسنده مطلب نسبت بدید".
پاسخ:جمله شماتوهین آمیزبود،بهتراست درنوشتن بیشتردقت کنیدتاناخواسته به دیگران بی احترامی وتوهین نکنید،درضمن فی البدایه درست نیست بلکه فی البداهه است.
2-گفتید:"من نگفتم من حدیث میفهمم بنده کی باشم که حدیث بفهمم"
پاسخ:وقتیکه خودتان اقرارمیکنیدمعنی حدیث رانمی فهمیدچرااواردبحث میشوید؟
بگذاریدکسانیکه اطلاعی داشته ومعنی حدیث رامیدانندبحث وگفتگوکنند.
3-نوشتید"حدیثی که به عنوان تذکر عرض کردم کاری به علما و غیره نداره بلکه درباره ی آداب برخورد با روایات معصومینه"
پاسخ :وقتیکه روایت سندنداردوعلماءشیعه مثل علامه مجلسی بااینکه حتی روایات ضعیف را درکتاب بحارنوشته ولی این خطبه راننوشته وتاییدنکرده ،ودرباره نویسنده این خطبه رجب البرسی مینویسد
"من اعتمادندارم برآنچه (البرسی) به تنهائی نفل کرده زیراکتابش مشتمل است برآنچه ایهام خبط
وخلط(قاطی کردن درست ونادرست)وارتفاع وغلودارد".(بحار ج 1ص10)
آنوقت شمامیگوئی این خطبه ازعلی ع است؟!
4-درپایان گفتید "در باره عرضه به قرآن هم بله از مرجحات حدیثی عرضه به قرآن ما باید جامع آیات و احادیث را در نظر داشته باشیم که کار هر کسی نیست"
پاسخ:کسیکه عقل را حجت بداندواهل علم باشدمیتوانداحادیث ائمه ع رابرقرآن عرضه کندوحقیقت رابفهمد،
همانطورکه آیه ا...سیستانی نوشته اندنسبت دادن این خطبه به علی ع صحیح نیست.
امیداست بامطالعه وتحقیق وسؤال وپرسش حقایق قرآن وروایات ائمه اطهاررابفهمیم ،موفق باشیدوالسلام.
حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 214
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 72 بار
- سپاسهای دریافتی: 227 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
-
- پست: 280
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 303 بار
- سپاسهای دریافتی: 794 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
بسم رب الحسین علیه السلام
سلام بر شما
مطالبی را که بیان می کنم نه از باب تایید است و نه رد .....
نظر آیت الله میلانی در مورد خطبه تطنجیه :
[External Link Removed for Guests]
یکی از اساتید ما نیز تحقیقی در مورد حافظ رجب برسی انجام داده است که نقل قول می کنم :
یا علی ع
سلام بر شما
مطالبی را که بیان می کنم نه از باب تایید است و نه رد .....
نظر آیت الله میلانی در مورد خطبه تطنجیه :
[External Link Removed for Guests]
السائل : أسد الله الغالب
رقم السؤال : 95
السؤال :
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.. سماحة آية الله المحقق السيد علي الميلاني (دام ظله)
سماحة السيد ؛ ما صحة ما نسب إلى الإمام علي عليه السلام من خطب كخطبة الافتخار الموجودة في كتاب مشارق أنوار اليقين في أسرار المؤمنين ؟ و إن كانت هذه الخطبة صحيحة ؛ فما هو السر الذي كان يشير الإمام عليه السلام الذي يكشف حقيقة هذه المعاني العميقة .
و في الختام السلام..
الجواب :
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليكم
هذه الخطبة مرويّة بطريق معتبر في الكتب المعروفة المشهورة، ومع ذلك فإن بعض فقراتها مؤيَّدة ببعض الروايات والأدلة الأخرى، ولا شك أنّ أسرار أمير المؤمنين عليه السلام ومنازله ومقاماته كثيرة ولا تنالها الأفكار والعقول..
وعلى الجملة، فإن جميع الحقائق أودعها الله سبحانه نبيّه الكريم، وكان علي عليه السلام باب مدينة تلك الحقائق والعلوم والحكم، ونسأل الله التوفيق للفهم والمعرفة ..
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
یکی از اساتید ما نیز تحقیقی در مورد حافظ رجب برسی انجام داده است که نقل قول می کنم :
استاد یار مهدی می گوید :
نظر علما درباره ی حافظ رجب برسی و کتابش
1- شیخ حر عاملی
ایشان در چند کتاب خویش، از حافظ برسی و کتابش یاد کرده است.
در کتاب رجالی خویش "امل الآمل" حافظ برسی را فاضل، محدث، شاعر، مولف، و ادیب نامیده ولی گفته که در کتابش افراط و غلو وجود دارد.
در کتاب بزرگ و مهم حدیثی خود "وسائل الشیعه" کتاب حافظ برسی را غیر قابل اعتماد دانسته و حدیثی از آن نقل نکرده است.
در کتاب عقیدتی خود "الرجعة" کتاب حافظ برسی را قابل اعتماد دانسته و احادیثی از وی در این باره نقل نموده است.
در کتاب احادیث قدسی خود "الجواهر السنية" از حافظ برسی با عنوان شیخ اجل و شیخ عارف یاد نموده، و احادیثی از وی نقل نموده است.
و باز در کتاب معرفی امامان خویش "الفصول المهمة" حدیثی از حافظ برسی آورده است.
1-1- امل الآمل
شیخ رجب حافظ برسی. فاضل، محدث، شاعر، مولف، و ادیب بود. کتاب مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیرالمومنین عليه السلام برای اوست و در توحید و غیر آن رساله هائی دارد. و در کتابش زیاده روی [در حق ائمه] است و چه بسا به غلو منسوب باشد.
الشيخ رجب الحافظ البرسي . كان فاضلا محدثا شاعرا منشئا أديبا . له كتاب مشارق أنوار اليقين في حقائق أسرار أمير المؤمنين عليه السلام ، وله رسائل في التوحيد وغيره ، وفي كتابه إفراط وربما نسب إلى الغلو.
أمل الآمل، الحر العاملي، ج 2 ص 117 ، رقم 329
2-1- وسائل الشیعه
فائده ی چهارم در ذکر کتب معتـَمدی که احادیث این کتاب را از آن ها نقل کرده ام؛ و مولفین شان و غیر آنان بر صحت آن ها شهادت داده اند؛ و قرائن بر ثبوت آن ها استوار شده و از مولفین شان به تواتر رسیده است؛ یا صحت نسبت شان به آن ها را دانسته ام به طریقی که شک و شبهه ای در آن نیست مانند وجود آن ها به خط بزرگان علما.
الفائدة الرابعة في ذكر الكتب المعتمدة التي نقلت منها أحاديث هذا الكتاب ، وشهد بصحتها مؤلفوها وغيرهم ، وقامت القرائن على ثبوتها ، وتواترت عن مؤلفيها ، أو علمت صحة نسبتها إليهم بحيث لم يبق فيها شك ولا ريب ، كوجودها بخطوط أكابر العلماء .
وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 30 ص 153
در پاورقی اصل کتاب و با عنوان "از او یعنی مولف" در اول این فائده آمده است: این کتب غیر قابل اعتماد هستند، به خاطر عدم آگاهی از وثاقت نویسندگانشان، و ثبوت ضعف برخی از آن ها، و به همین خاطر از آن ها چیزی نقل نمی کنم: ... (11) کتاب حافظ برسی. ...
( 1 ) جاء في هامش الأصل والمصححة بعنوان ( منه ) في أول الفائدة ، ما نصه : هذه كتب غير معتمدة ، لعدم العلم بثقة مؤلفيها ، وثبوت ضعف بعضهم ، ولذلك لم أنقل منها شيئا : ( 1 ) كتاب مصباح الشريعة . ( 2 ) كتاب غوالي ، لابن ( أبي ) جمهور . ( 3 ) كتاب المجلي ، له . ( 4 ) كتاب الأحاديث الفقيه ، له . ( 5 ) كتاب إحياء العلوم ، للغزالي ، من العامة . ( 6 ) كتاب جامع الأخبار . ( 7 ) كتاب الفقه الرضوي . ( 8 ) كتاب طب الرضا عليه السلام . ( 9 ) كتاب الوصية للشلمغاني . ( 10 ) كتاب الأغسال ، لابن عياش . ( 11 ) كتاب الحافظ البرسي . ( 12 ) كتاب الدرر والغرر ، للآمدي . ( 13 ) كتاب الشهاب . وغير ذلك .
وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 30 ، پاورقى ص 159
3-1- الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة
باب اول در مقدمات
[مقدمه دوازدهم] در ذکر کتب معتـَمدی که ادله ی رجعت و احادیث و مقدمات آن را از آن ها نقل کرده ام، ... و آن ها از این قرارند: ...
کتاب مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیرالمومنین (عليه السلام) تالیف حافظ رجب برسی.
الباب الأول في المقدمات
الثانية عشر : في ذكر الكتب المعتمدة التي قد نقلت منها أدلة الرجعة وأحاديثها ومقدماتها ... و هي: ...
كتاب مشارق أنوار اليقين في حقائق أسرار أمير المؤمنين ( عليه السلام ) للحافظ رجب البرسي .
الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، الحر العاملي، ص 56 و 58
شیخ حر در این کتاب 5 حدیث از حافظ برسی نقل کرده است.
ر.ک.:
الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، الحر العاملي، ص 175و183و199و344و375
4-1- الجواهر السنية فی الأحادیث القدسیة
شیخ حر در این کتاب نیز 10 حدیث قدسی از حافظ برسی نقل کرده است.
ر.ک.:
الجواهر السنية، الحر العاملي، ص 15و96و113و116و169و208و267و303و305و361
جالب این که در 2 جا از وی با عنوان "الشيخ العارف" و در 1 جا با عنوان "الشيخ الأجل" از او یاد کرده است!
5-1- الفصول المهمة في أصول الأئمة
شیخ حر در این کتاب نیز یک حدیث از حافظ برسی نقل کرده است.
ر.ک.:
الفصول المهمة في أصول الأئمة، الحر العاملي، ج 1 ص 323
2- علامه مجلسی
ایشان - تا آنجا که ما جستجو کردیم - تنها در کتاب بحار متعرض حافظ برسی و کتابش شده است.
در فصل اول کتاب بحار و در معرفی منابع، نقل های منفرد کتاب حافظ برسی را غیر قابل اعتماد دانسته، و این کتاب را مشتمل بر خبط، خلط و غلو می داند.
همچنین در 3 جای بحار پس از نقل احادیثی از کتاب حافظ برسی، آن را غیر معتبر شمرده است.
ایشان نزدیک به 60 حدیث از حافظ برسی نقل نموده است.
1-2- بحار الانوار
و کتاب مشارق انوار الیقین و کتاب الفین تالیف حافظ رجب برسی؛ من بر آنچه وی به تنهائی آن را نقل کند اعتماد نمی کنم، زیرا این دو کتابش مشتمل بر چیزهائی است که موهم خبط، خلط و غلو است. و ما تنها احادیثی از آن دو کتاب را نقل می کنیم که موافق اخبار گرفته شده از اصول معتبر باشد.
و كتاب مشارق الأنوار و كتاب الألفين للحافظ رجب البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد بنقله لاشتمال كتابيه على ما يوهم الخبط و الخلط و الارتفاع و إنما أخرجنا منهما ما يوافق الأخبار المأخوذة من الأصول المعتبرة.
بحارالأنوار، ج 1 ص 10 ، الفصل الأول في بيان الأصول و الكتب المأخوذ منها
می گویم: اخبار گرفته شده از کتاب های فارسی و برسی از نظر اعتبار در مرتبه ی سائر اخبار نیستند، اگرچه بیشترشان موافق سائر آثار هستند و خداوند به اسرار ائمه ی ابرار آگاه تر است.
أقول الأخبار المأخوذة من كتابي الفارسي و البرسي ليست في مرتبة سائر الأخبار في الاعتبار و إن كان أكثرها موافقا لسائر الآثار و الله أعلم بأسرار الأئمة الأبرار.
بحارالأنوار، ج 25 ص 25
بیان: این دو خبر را جز از طریق برسی ندیده ام، و من بر آنچه وی به تنهائی آن را نقل کند اعتماد نمی کنم.
بيان لم أر هذين الخبرين إلا من طريق البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد بنقله.
بحارالأنوار، ج 42 ص 301
بدان اخبار وارد شده در این باب غریب است و برخی از آن ها دارای اعتبار سندی نیست، همانند روایات برسی و جامع الاخبار و آن هائی که از کتب قدیم گرفته شده اند؛ و برخی دیگر معتبر هستند که از اصول قدما گرفته شده اند. و آنچه این احادیث متضمن آن هاست، از قدرت خدای متعال بعید نیست.
اعلم أن الأخبار الواردة في هذا الباب غريبة و بعضها غير معتبرة الأسانيد كروايات البرسي و جامع الأخبار و المأخوذ من الكتاب القديم و بعضها معتبرة مأخوذة من أصول القدماء و ليس ما تتضمنها بعيدا من قدرة الله تعالى.
بحارالأنوار، ج 54 ص 349
3و4و5- شیخ عباس قمی، مرحوم سید خوئی، آقا بزرگ تهرانی
این سه بزرگوار تنها به نقل قول شیخ حر در امل الآمل و علامه مجلسی در بحار درباره ی حافظ برسی بسنده کرده اند.
ر.ک.:
الكنى والألقاب، الشيخ عباس القمي ج 2 ص 166 و 167
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 8 ص 187 و 188
الذريعة إلى تصانيف الشيعة، آقا بزرگ الطهراني، ج 21 ص 34
6- میرزا عبدالله افندی
ایشان در کتاب "رياض العلماء وحياض الفضلاء" می نویسد:
شیخ حافظ رضی الدین رجب بن محمد بن رجب، متولد برس و ساکن حله. فقیه، محدث، صوفی معروف، صاحب کتاب مشارق الانوار مشهور و غیر آن. از متاخرین علمای امامیه لکن متقدم بر کفعمی صاحب مصباح. او در اکثر علوم ماهر بوده و در علم اسرار حروف و اعداد و مانند آن ها ید طولائی داشته، آنچنان که بر هرکسی که در مصنفاتش تتبع کند آشکار می گردد. او در کتبش چیزهائی ابداع کرده، مثل این که اسامی پیامبر و ائمه را از آیات استخراج نموده است و مانند این ها از فوائد غریبه و اسرار حروف و دقائق الفاظ و معماها. و من تاکنون شیخی برای او از اصحابمان (یعنی امامیه) نیافته ام، و نمی دانم نزد چه کسی درس خوانده است.
و تامل در مولفاتش، آنچه را استاد علامه مجلسی و نیز معاصرش صاحب امل (یعنی شیخ حر) از غلو و ارتفاع گفته اند، به ذهن متبادر می کند، ولی نه تا اندازه ای که موجب عدم صحت اعتقاد شود.
وفي الرياض الشيخ الحافظ رضي الدين رجب بن محمد بن رجب البرسي مولدا والحلي محتدا الفقيه المحدث الصوفي المعروف صاحب كتاب مشارق الأنوار المشهور وغيره كان من متأخري علماء الإمامية لكنه متقدم على الكفعمي صاحب المصباح وكان ماهرا في أكثر العلوم وله يد طولى في علم أسرار الحروف والأعداد ونحوها كما يظهر من تتبع مصنفاته وقد أبدع في كتبه حيث استخرج أسامي النبي والأئمة ع من الآيات ونحو ذلك من غرائب الفوائد واسرار الحروف ودقائق الألفاظ والمعميات ولم أجد له إلى الآن مشايخ من أصحابنا ولم أعلم عند من قرأ.
... وفي الرياض التأمل في مؤلفاته يورث ما أفاده الأستاذ المجلسي والمعاصر صاحب الأمل من الغلو والارتفاع لكن لا إلى حد يوجب عدم صحة الاعتقاد.
أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 6 ص 465 و 466
7- میرزا حسین نوری
ایشان پس از نقل حدیثی از حافظ برسی در کتاب "فضائل سلمان" می گوید:
این خبر را در ماخذ معتبری که بتوان به آن استناد کرد نیافتم، ولی از برخی قرائن معلوم می شود که این از اخبار مشهور است، تا آنجا که شعرای عرب و عجم آن را در قصیده های خود به نظم کشیده اند.
قال الحافظ البرسي في المشارق : ... لم أجد الخبر في مأخذ معتبر يمكن الاستناد إليه ، ولكن يظهر من بعض القرائن : أنه من الأخبار المشهورة حتى نظمته الشعراء من العرب والعجم في قصائدهم.
نفس الرحمن في فضائل سلمان، ميرزا حسين النوري الطبرسي، ص 117
البته ایشان بالتبع علامه مجلسی، 8 حدیث از مشارق در مستدرک الوسائل می آورد.
8- سید محسن امین
ایشان در شرح حال حافظ برسی پس از نقل سخنان شیخ حر عاملی، علامه مجلسی، و میرزا عبدالله افندی می نویسد:
و از آنچه از برخی کلمات و اسامی مولفاتش و مضامین کتبش و آنچه به وی منتسب است نقل خواهیم کرد، معلوم می شود که در طبع او انحرافات، و در تالیفاتش آشفتگى و پاشيدگى و چیزی از تندروى كه هيچ سبب و دلیلی ندارد وجود دارد؛ اگرچه بتوان برای آن محملی صحیح یافت. و علم اعداد و اسرار حروف، از کسی که آن را ادعا می کند اثری برایش شناخته نشده است، و از اوهام و ظنون خارج نمی شود بلکه دروغ و دگرگونی حقائق است. و چه حاجتی است به استخراج اسماء ایشان (یعنی معصومین علیهم السلام) از آیات، که برای آن که می خواهد تشکیک کند، راه شک را می گشاید. و در آنچه در فضل ایشان آمده و امکان انکارش نیست، بی نیازی از این چیزهاست. و اختراع نماز و زیارت برای ایشان اگر هم به گونهاى كه صاحب ریاض (یعنی میرزا عبدالله افندی) گفته، گيريم که در نهایت فصاحت باشد، باز هم نيازى به آن نیست، بعد از این که [احادیثی در این باره] وارد شده است. و همانا در مولفاتش سود فراوان نيست بلکه در برخی از آن ها ضرر نیز هست، و برای خداوند در ميان آفريدگانش كارها است. خدا از او و ما بگذرد.
ويعلم مما سننقله من بعض كلماته وأسماء مؤلفاته ومضامين كتبه وما نسب إليها انه كان مولعا بالتسجيع وفي طبعه شذوذ وفي مؤلفاته خبط وخلط وشئ من المغالاة لا موجب له ولا داعي إليه وفيه شئ من الضرر وان أمكن أن يكون له محمل صحيح . وعلم الاعداد واسرار الحروف لم يعرف له أثر ممن يدعيه ولا يخرج عن الأوهام والظنون بل المخرقة والتمويه وأي حاجة إلى استخراج أسمائهم ع من الآيات الذي يتطرق إليه الشك ممن يريد التشكيك وفيما جاء في فضلهم مما لا يمكن انكاره غنى عن ذلك . واختراع صلاة عليهم وزيارة لهم لا حاجة إليه بعد ما ورد ما يغني عنه ولو سلم أنه في غاية الفصاحة كما يقوله صاحب الرياض وان مؤلفاته ليس فيها كثير نفع وفي بعضها ضرر ولله في خلقه شؤون سامحه الله وإيانا .
أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 6 ص 466
9- علامه سيد علی بروجردی
ایشان می گوید:
شیخ برسی منسوب به غلو است در حالی که از آن بری است، ولی خالی از ضعف نیست.
البرسي ، الشيخ رجب البرسي منسوب إلى البرس بالكسر والسكون ، قرية بين الحلة والكوفة ، وربما ينسب إلى الغلو وهو برئ منه ، ولا يخلو من الركالة .
طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال، السيد علي أصغر الجابلقي البروجردي، ج 2 ص 162 ، رقم 74
اما تنها کسی که به دفاع از حافظ برسی پرداخته، علامه امینی است. البته شیخ علی نمازی هم صرفاً اشاره ای به وی کرده است.
مرحوم نمازی حافظ برسی را از عرفای علمای امامیه می شمرد. سپس خواننده را برای خواندن احوال و اشعار و بیان مدح و جلالت و کتبش، به الغدیر ارجاع می دهد.
ر.ک.:
مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 1 ص 324
استاد یار مهدی می گوید :
الحافظ البرسي الحلّي
الحافظ الشيخ رضي الدين رجب بن محمد بن رجب البرسي الحلّي، من عرفاء علماء الإماميّة و فقهائها المشاركين في العلوم، على فضله الواضح في فنِّ الحديث، و تقدّمه في الأدب و قرض الشعر و إجادته، و تضلّعه من علم الحروف و أسرارها و استخراج فوائدها، و بذلك كلّه تجد كتبه طافحة بالتحقيق و دقّة النظر، و له في العرفان و الحروف مسالك خاصّة، كما أنَّ له في ولاء أئمّة الدين عليهم السلام آراء و نظريّات لا يرتضيها لفيف من الناس، و لذلك رموه بالغلوِّ و الارتفاع، غير أنّ الحقّ أنّ جميع ما يثبته المترجم لهم عليهم السلام من الشؤون هي دون مرتبة الغلوِّ و غير درجة النبوّة،
و قد جاء عن مولانا أمير المؤمنين عليه السلام قوله: «إيّاكم و الغلوّ فينا، قولوا: إنّا عبيد مربوبون، و قولوا في فضلنا ما شئتم» «1»، و قال الإمام الصادق عليه السلام: «اجعل لنا ربّا نئوب إليه و قولوا فينا ما شئتم».
و قال عليه السلام: «اجعلونا مخلوقين و قولوا فينا ما شئتم فلن تبلغوا» «2».
و أنّى لنا البلاغ مدية ما منحهم المولى سبحانه من فضائل و مآثر؟ و أنّى لنا الوقوف على غاية ما شرّفهم اللَّه به من ملكات فاضلة، و نفسيّات نفيسة؛ و روحيّات قدسيّة، و خلائق كريمة، و مكارم و محامد؛ فمن ذا الذي يبلغ معرفة الإمام؟ أو يمكنه اختياره؟ هيهات هيهات ضلّت العقول، و تاهت الحلوم، و حارت الألباب، و خسئت العيون، و تصاغرت العظماء، و تحيّرت الحكماء، و تقاصرت الحلماء، و حصرت الخطباء، و جهلت الألبّاء، و كلّت الشعراء، و عجزت الأدباء، و عييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، و فضيلة من فضائله، و أقرّت بالعجز و التقصير؛ و كيف يوصف بكلّه؟ أو ينعت بكنهه؟ أو يفهم شيء من أمره؟ أو يوجد من يقوم مقامه و يغني غناه؟ لا. كيف؟ و أنّى؟ فهو بحيث النجم من يد المتناولين و وصف الواصفين، فأين الاختيار من هذا؟ و أين العقول عن هذا؟ و أين يوجد مثل هذا؟ «3».
و لذلك تجد كثيراً من علمائنا المحقّقين في المعرفة بالأسرار يثبتون لأئمة الهدى صلوات اللَّه عليهم كلّ هاتيك الشؤون و غيرها ممّا لا يتحمّله غيرهم، و كان في علماء قم من يرمي بالغلوّ كلّ من روى شيئاً من تلكم الأسرار، حتى قال قائلهم: إنَّ أوّل مراتب الغلوّ نفي السهو عن النبيِّ صلى الله عليه و آله و سلم إلى أن جاء بعدهم المحقِّقون و عرفوا الحقيقة فلم يقيموا لكثير من تلكم التضعيفات وزناً، و هذه بليّة مُني بها كثيرون من أهل الحقائق و العرفان و منهم المترجم، و لم تزل الفئتان على طرفي نقيض، و قد تقوم الحرب بينهما على أشدِّها، و الصلح خير.
و فذلكة المقام أنَّ النفوس تتفاوت حسب جبلّاتها و استعداداتها في تلقّي الحقائق الراهنة، فمنها ما تبهظه المعضلات و الأسرار، و منها ما ينبسط لها فيبسط إليها ذراعاً و يمدُّ لها باعاً، و بطبع الحال إنّ الفئة الأولى لا يسعها الرضوخ لما يعلمون، كما أنّ الآخرين لا تبيح لهم المعرفة أن يذروا ما حقّقوه في مدحرة البطلان، فهنالك تثور المنافرة، و تحتدم الضغائن، و نحن نقدِّر للفريقين مسعاهم لما نعلم من نواياهم الحسنة و سلوكهم جَدَد السبيل في طلب الحقِّ و نقول:
على المرء أن يسعى بمقدار جهده و ليس عليه أن يكون موفّقا
ألا إنَّ الناس لمعادن كمعادن الذهب و الفضّة «4»
و قد تواتر عن أئمّة أهل البيت عليهم السلام: «إنَّ أمرنا، أو حديثنا صعب مستصعب لا يتحمّله إلّا نبيٌّ مرسل أو ملك مقرّب، أو مؤمنٌ امتحن اللَّه قلبه بالإيمان» «5».
إذن فلا نتحرّى وقيعة في علماء الدين و لا نمسُّ كرامة العارفين، و لا ننقم من أحد عدم بلوغه إلى مرتبة من هو أرقى منه، إذ لا يكلّف اللَّه نفساً إلّا وسعها.
و قال مولانا أمير المؤمنين عليه السلام: «لو جلست أحدِّثكم ما سمعت من فم أبي القاسم صلى الله عليه و آله و سلم لخرجتم من عندي و أنتم تقولون: إنَّ عليّا من أكذب الكاذبين» «6».
و قال إمامنا السيّد السجاد عليه السلام: «لو علم أبو ذرّ ما في قلب سلمان لقتله، و لقد آخى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم بينهما فما ظنّكم بسائر الخلق» «7»
(وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً) «8».
و إلى هذا يشير سيّدنا الإمام السجّاد زين العابدين عليه السلام بقوله:
إنِّي لأكتمُ من علمي جواهرَهُ كي لا يرى الحقَّ ذو جهلٍ فيفتتنا
و قد تقدّم في هذا أبو حسنٍ إلى الحسينِ و أوصى قبله الحسنا
فرُبَّ جوهر علمٍ لو أبوح به لقيل لي أنت ممّن يعبد الوثنا
و لاستحلَّ رجال مسلمون دمي يرون أقبح ما يأتونه حسنا «9»
و لسيّدنا الأمين في أعيان الشيعة «10» (31/193- 205) في ترجمة الرجل كلمات لا تخرج عن حدود ما ذكرناه، و ممّا نقم عليه به اعتماده على علم الحروف و الأعداد الذي لا تتمّ به برهنة و لا تقوم به حجّة، و نحن و إن صافقناه على ذلك، إلّا أنّ للمترجم له و من حذا حذوه من العلماء كابن شهرآشوب و من بعده عذراً في سرد هاتيك المسائل؛ فإنَّها أشبه شيء بالجدل تجاه من ارتكن إلى أمثالها في أبواب أخرى من علماء الحروف من العامّة كقول العبيدي المالكي في عمدة التحقيق (ص 155): قال بعض علماء الحروف: يؤخذ دوام ناموس آل الصدِّيق و قيام عزّته إلى انتهاء الدنيا من سرِّ قوله تعالى: في (ذُرِّيَّتِي). فإنَّ عدّتها بالجمل الكبير ألف و أربعمائة و عشرة و هي مظنّة تمام الدنيا كما ذكره بعضهم فلا يزالون ظاهرين بالعزّة و السيادة مدّة الدنيا، و قد استنبط تلك المدّة عمدة أهل التحقيق مصطفى لطف اللَّه الرزنامجي بالديوان المصري من قوله تعالى: (لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا) قال ما لفظه: إذا أسقطنا مكرّرات الحروف كان الباقي (ل ا ي ب ث و ن خ ف ك ق) أحد عشر حرفاً عددهم بالجمل الكبير ألف و ثلاثمائة و تسعة و تسعين زدنا عليه عدد الحروف و هو أحد عشر صار المجموع و هو ألف و أربعمائة و عشرة و هو مطابق لقوله تعالى: ذريّتي. و سمعت ختام الأعلام شيخنا الشيخ يوسف الفيشي رحمه الله يقول: قال محمد البكري الكبير: يجلس عقبنا مع عيسى بن مريم على سجّادة واحدة و هذا يقوّي تصحيح ذلك الاستنباط. انتهى.
و نحن لا ندري ما ذا يعني سيّدنا الأمين بقوله: و في طبعه شذوذ و في مؤلّفاته خبط و خلط و شيء من المغالاة لا موجب له و لا داعي إليه و فيه شيء من الضرر إن أمكن أن يكون له محل صحيح. ليت السيّد يوعز إلى شيء من شذوذ طبع شاعرنا الفحل حتى لا يبقى قوله دعوى مجرّدة. و بعد اعترافه بإمكان محمل صحيح لما أتى به المترجم له فأيّ داعٍ إلى حمله على الخبط و الخلط، و نسيان حديث: ضع أمر أخيك على أحسنه؟ و أيّ ضرر فيه على ذلك التقدير؟ على أنّا سبرنا غير واحد من مؤلّفات البرسي فلم نجد فيه شاهداً على ما يقول، و ستوافيك نبذ ممتعة من شعره الرائق في مدائح أهل البيت عليهم السلام و مراثيهم و ليس فيها إلّا إشادة إلى فضائلهم المسلّمة بين الفريقين أو ثناء جميل عليهم هو دون مقامهم الأسمى، فأين يقع الارتفاع الذي رماه به بعضهم؟ و أين المغالاة التي رآها السيّد؟ و البرسي لا يحذو في كتبه إلّا حذو شعره المقبول، فأين مقيل الخبط و الضرر و الغلو التي حسبها سيّد الأعيان؟
و أمّا ما نقم به عليه من اختراع الصلوات و الزيارة بقوله: و اختراع صلاة عليهم و زيارة لهم لا حاجة إليه بعد ما ورد ما يغني عنه و لو سلّم أنَّه في غاية الفصاحة كما يقول صاحب الرياض، فإنّه لا مانع منه إلّا ما يوهم المخترع أنَّها مأثورة، و أيّ وازع من إبداء كلِّ أحد تحيّته بما يجريه اللَّه تعالى على لسانه و هو لا يقصد وروداً و لا يريد تشريعاً؟ و قد فعله فطاحل العلماء من الفريقين ممّن هو قبل المترجم و بعده، و لا تسمع أُذن الدنيا الغمز عليهم بذلك من أيِّ أحد من أعلام الأمّة.
و أمّا قول سيّدنا: و إنَّ مؤلّفاته ليس فيها كثير نفع و في بعضها ضرر و للَّه في خلقه شئون سامحه اللَّه و إيّانا. فإنَّه من شطفة القلم صدر عن المشطف «11»، سامحه اللَّه و إيّانا.
تآليفه القيّمة:
1- مشارق أنوار اليقين في حقائق أسرار أمير المؤمنين.
2- مشارق الأمان و لباب حقائق الإيمان ألّفه سنة (813).
3- رسالة في الصلوات على النبيّ و آله المعصومين.
4- رسالة في زيارة أمير المؤمنين طويلة، قال شيخنا صاحب الرياض «12»: في نهاية الحسن و الجزالة و اللطافة و الفصاحة [و هي] معروفة.
5- رسالة اللمعة من أسرار الأسماء و الصفات و الحروف و الآيات و الدعوات، فيها فوائد و لا تخلو من غرابة كما قاله شيخنا صاحب الرياض.
6- الدرّ الثمين، في خمسمائة آية نزلت في مولانا أمير المؤمنين باتّفاق أكثر المفسّرين من أهل الدين، ينقل عنه المولى محمد تقي الزنجاني في كتابه: طريق النجاة.
7- أسرار النبيّ و فاطمة و الأئمّة عليهم السلام.
8- لوامع أنوار التمجيد و جوامع أسرار التوحيد، في أصول العقائد.
9- تفسير سورة الإخلاص.
10- رسالة مختصرة في التوحيد و الصلوات على النبيِّ و آله.
11- كتاب في مولد النبيّ و عليّ و فاطمة و فضائلهم.
12- كتاب في فضائل أمير المؤمنين غير المشارق.
13- كتاب الألفين في وصف سادة الكونين.
( 1). الخصال لشيخنا الصدوق[ ص 614].( المؤلف)
( 2). بصائر الدرجات للصفّار[ ص 236، 507].( المؤلف)
( 3). من قولنا: فمن ذا الذي يبلغ. إلى هنا مأخوذ من حديث رواه شيخنا الكليني ثقة الإسلام في أصول الكافي: ص 99[ 1/ 201] عن الإمام الرضا صلوات اللَّه عليه.( المؤلف)
( 4). حديث ثابت عند الفريقين.( المؤلف)
( 5). بصائر الدرجات للصفّار: ص 6[ ص 20]، أصول الكافي: ص 216[ 1/ 401].( المؤلف)
( 6). منح المنّة للشعراني: ص 14.( المؤلف)
( 7). بصائر الدرجات للصفّار: ص 7[ ص 25] آخر الباب الحادي عشر من الجزء الأوّل. أصول الكافي لثقة الإسلام الكليني: ص 216[ 1/ 401].( المؤلف)
( 8). النساء: 95.
( 9). تفسير الآلوسي: 6/ 190.( المؤلف)
( 10). أعيان الشيعة: 6/ 465- 468.
( 11). المشطف كمنبر: من يعرض بالكلام على غير القصد.( المؤلف)
( 12). رياض العلماء: 2/ 305.
الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 7 ص 49 - 55
حافظ برسى حلى
استاد حافظ رضى الدين رجب پسر محمد پسر رجب برسى حلى است
از دانشوران عارف مشرب امامى و از فقيهانى كه در دانشهائى چند دست داشته- با آن برترى آشكارش در هنر حديث و پيشروى در ادبيات و سخن سرائىهاى نيكو و چيرگى در دانش حروف و رازهاى آن و بيرون كشيدن سودهايش- از اين روى مىبينى نوشتههايش سرشار است از پژوهشها و موشكافىها.
در عرفان و حروف روشهاى ويژهاى برگزيده و هم در دوستى پيشوايان كيش ما- درود بر ايشان- برداشتها و نگرشهائى دارد كه برخى نمىپسندند و او را تندرو و گزافگوى مىشمارند ولى جايگاههائى را كه وى براى آنان- درود بر ايشان- شناخته- در همه جا- به تندروى نمىانجامد
و پايگاه پيامآورى هم نيست چنانچه از سرور ما- فرمانرواى گروندگان درود بر او باد- گزارش كردهاند كه گفت: «از گزاف گوئى درباره ما بپرهيزيد، بگوئيد ما بندگانى هستيم كه پروردگار داريم و در برترى ما هر گونه خواهيد به سخن پردازيد.» و پيشواى راستگو- امام صادق درود بر او باد- گفت: «براى ما پروردگارى بشناسيد كه به سوى او باز مىگرديم و درباره ما- هر گونه خواهيد- به سخن پردازيد.» و هم وى- كه درود بر او باد- گفت: «ما را از آفريدگان بشماريد و هر گونه خواهيد در- باره ما سخن كنيد كه به آنجا كه بايد نخواهيد رسيد.»
كجا مى توانيم مرز برترىها و سرافرازىهائى را بنگريم كه پروردگار پاك به ايشان بخشيده است؟ و كى مىتوانيم از همگى سربلندىهائى آگاه شويم كه خداوند ويژه آنان گردانيده؟ از آن منشهاى برجسته؟ و جانى با مايههاى پر ارج؟ و روانى با نمايشهاى آسمانى؟ و خوىهاى بزرگوارانه؟ و جوانمردىها و ستودگىها؟ «و كيست كه به شناسائى امام رسد؟ يا او را برگزيند؟ نه! نه! خردها گمراه مىشود و بردبارىها سرگردان و مغزها پريشان و ديدهها نابينا، بزرگان خرد مىشوند و فرزانگان در مىمانند و بردباران گام واپس مىنهند و سخنرانان زمينه گفتار را تنگ مىيابند، كار خردمندان به نادانى مىكشد، زبان سرايندگان بند مىآيد، سخنوران؛ ناتوان مىگردند و نغز سخنان به ستوه مىآيند از اين كه يكى از جايگاههاى او را بنمايند- يا يكى از برترىهايش را- همگان ناتوانى و كوتاهى خود را به زبان مى آرند. چگونه مىتوان همه منشهايش را دريافت يا ژرفاى هستى او را باز نمود يا چيزى از كار او پى برد يا كسى را جست كه بر جايش بنشيند و همچون او بىنيازى ببخشد؟ نه! چگونه و كجا؟ او همچون اخترى است كه كسانى خواهند در دست گيرند و چگونگى او را باز گويند. در اين جا گزينش را چه كار و كجا مىتوان مانند اين را يافت؟»
از همين روى مى بينى بسيارى از دانشوران ما كه در شناخت رازها پژوهشگر بودهاند اين جايگاهها- و جز آن از جايگاههائى- را سزاوار پيشوايان راستين- درودهاى خدا بر ايشان- مىدانند كه ديگران آن برداشتها را بر خويش هموار نمىكنند، در ميان دانشمندان قم كسانى بودهاند كه هر كه را چيزى از اين رازها باز مىگفته از تندروان مىشناختهاند تا جائى كه گوينده ايشان گفته: نخستين گام از گزاف گوئى آن است كه پيامبر- درود و آفرين خدا بر وى و خاندانش- را از فراموشكارى بر كنار بشماريم تا پژوهشگران پس از ايشان آمدند و- با شناخت حقيقت- بسى از سخنان ناچيز كننده را كنار نهادند و اين دردسرى است كه بسيارى از مردان بينش- همچون برسى- دچار آن بودهاند و هميشه هر دو گروه در دو سوى ناساز با يكديگر مىزيستهاند و نبرد- به سختترين گونهاى- ميانشان دنباله داشته- كه آشتى بهتر است- جان سخن آن كه روانها در روبرو شدن با حقيقتهاى استوار- بر بنياد هاى سرشتها و آمادگىهاى خود- جدائىهائى با يكديگر دارند، رازهاى پيچيده بر برخى از آنها گران مىآيد و برخى ديگر نيز- براى گنجاندن آن در خويش- كشش و گسترش فراوانى مىنمايد و خيلى ساده است كه گروه نخستين به آنچه نمىداند تن در ندهد و دسته دوم نيز بر بنياد دانش خود نتواند آن چه را به استوارى شناخته، نادرست انگارد و اين جا، پاى ناسازگارى ها به ميان مىآيد و بازار كين توزى داغ مىشود؛ ما كوششهائى را كه هر يك از دو گروه به كار انداختهاند بزرگ مىداريم زيرا مىدانيم آرمانهائى نيكو داشته و در جستجوى راستى در كنارههاى راه گام مىزدهاند و مىگوئيم: «بر آدمى است كه به اندازه توان خود بكوشد ولى پيروزى او بر خودش نيست.»
هان! راستى را كه مردمان كانهائى هستند همچو كانهاى زر و سيم و اين سخن ديگر را نيز چندان از پيشوايان خاندان پيامبر- درود بر ايشان- گزارش كرده اند كه نمى توان گفتار آنان ندانست: «به راستى كار ما يا سخن ما دشوار و پيچيده است كه هيچ كس بر خويشتن هموار نخواهد كرد مگر پيامبرى برانگيخته يا فرشتهاى نزديك به آستان خداوند يا كسى كه ايمان آورده و خداوند دل او را در باور داشتن و گرويدن بيازموده» پس به بدگوئى از دانشمندان كيش خود نمىپردازيم و گستاخى به پيشگاه مردان بينش را روا نمىداريم و هيچ كس را نمىنكوهيم كه چرا به پايگاه كسى كه از او برتر است راه نيافته زيرا «خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائىاش تكليف نمىكند» سرور ما فرمانرواى گروندگان- (ع)- گفت: «اگر بنشينم و آن چه را از دهان محمد- درود و آفرين خدا بر وى و خاندانش- شنودهام براى شما بازگو كنم از نزد من بيرون مىشويد و مىگوئيد به راستى على دروغگوترين دروغگويان است»
و پيشواى ما- سرور سجده كار (سجاد) (ع)- گفت: «اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود مىدانست او را مىكشت، با آن كه برانگيخته خدا (ص) ميان آن دو تن برادرى انداخت و بر اين بنياد چه گمانى به آفريدگان ديگر داريد؟» همه را خداوند نويد نيكو داده و آنان را كه (در راه او) به كوشش و پيكار برخاستند بر خانهنشينان- با پاداشى بزرگ- برترى نهاده است.
و همين زمينه است كه سرور ما پيشواى سجده كار، زيور پرستندگان (زين العابدين) (ع) با سخن سربستهاش باز مى نمايد:
«من گوهرهاى دانش خويش را پوشيده مىدارم
تا نادانان- با ديدن حقيقت- فريفته نگردند
در اين راه، على پيشاهنگ من بود
و به حسين- و پيش از او حسن- همين را سفارش كرد.
بسا از گوهرهاى دانش را اگر آشكار سازم
به من مىگويند تو از بتپرستانى.
و- مردانى مسلمان- ريختن خون مرا روا مىشمارند
و- بدين سان- زشتترين كارى را كه انجام مىدهند زيبا مىانگارند.»
سرور ما امين در «اعيان الشيعة ارجمندان شيعه ج 31 ص 193 تا 205» در زندگى نامه اين مرد- برسى- سخنانى دارد كه از مرز آنچه گفتيم فراتر نمىرود و از انگيزههائى كه وى را براى آن نكوهيده «پشتگرمى او است به حروف و شمارهها كه با دستيارى آن نه مىتوان كار روشنگرى را به انجام رساند و نه راهنمائى مىشود خواست» و
ما هر چند در اين باره با امين همداستانيم ولى اين هم هست كه برسى- و كسانى از دانشمندان همچون ابن شهر آشوب و پس از او را كه به راه وى رفتهاند- در گام نهادن در اين زمينهها نبايد گناهكار شمرد چون كارشان براى پاسخ دادن به كسانى از حروفشناسان سنى بوده كه از اين شيوه در زمينههاى همانند به زيان ما سود مىجستهاند. و او با در آمدن از راه خودشان خواسته است راه را بر آنها ببندد
چنانچه عبيدى مالكى در «عمدة التحقيق پشتوانه بررسىها ص 155» مىنويسد: «برخى از حروفشناسان گفتهاند: آئين خاندان بوبكر تا پايان گيتى با ارجمندى پايدار خواهد ماند و اين را از راز گفتار خداى برتر از هر پندار بايد دريافت كه (فى ذريتى در ميان فرزندان من) چرا كه شماره آن بر بنياد جمل كبير مى شود (1410) كه گمان مىرود پس از آن گيتى نابود گردد- چنانكه برخى گفتهاند- پس پيوسته و تا جهان بر پا است- آنان با ارجمندى و سرورى خواهند زيست، مصطفى لطف اله كه در دفتر ديوان مصر سمت روزنامهچى داشت- و پيشرو كاوشگران مىبود- از گفتار خداوندى: «لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا پس از تو، به جز اندكى درنگ نمىكنند» اين مدت را بيرون كشيده و مىگويد: اگر- از حروف اين فراز- مكررات را نديده بگيريم مىماند (ل ا ى ب ث و ن خ ف ك ق) و اينها يازده حرف است كه شمارهى آنها- بر بنياد جمل بزرگ- مىشود: 1399- پس شماره خود حروف را- كه 11 بود، به آن مىافزائيم، آنچه به دست مىآيد 1410 است- و برابر با شماره اين فراز از گفتار خداوندى: «ذريتى زادگان من»- از بازپسين جاى ماندهى برجستگان؛ استاد ما استاد يوسف فيشى- خداش بيامرزد- شنيدم مىگفت: محمد بكرى بزرگ گفت: كسى از پشت ما به در مىآيد كه با عيسى پسر مريم بر يك جا نماز مىنشيند و اين نيز ما را يارى مىدهد تا درستى آن برداشت را بهتر دريابيم.» پايان
نمىدانم سرور ما امين چه مىخواسته بگويد كه نوشته: «در سرشت او- برسى- چيزهائى ناسنجيده هست و در نگارشهاى وى آشفتگىها و پاشيدگىها و رنگى از تندروى مىيابيم كه هيچ انگيزه و شالوده درستى ندارد و هر چند مىتوان سخنانش را به گونهاى نيكو وانمود و بازگو كرد بازهم تهى از زيان نيست.» اى كاش سيد، چيزكى از آن نمودارهاى ناسنجيده را كه در سرشت سراينده برجسته ما يافته سربسته باز مىنمود تا سخن وى بىدليل نماند، و پس از اين كه با زبان خود مىگويد: «مىتوان سخنان وى را به گونهاى درست، بازگو و وانمود كرد» چه انگيزهاى بوده كه آن را از آشفته و پريشان گوئى وى شمرده؟ و اين حديث را فراموش كرده كه «كار برادرت را بر بهترين گونه آن پندار.» چه زيانى داشت كه آن را به همان سان بازگو مىكرد؟ با اين كه ما چندى از نگاشتههاى برسى را زير و رو كرديم و گواهى بر گفته امين نيافتيم و بخشى سودمند از سرودههاى پاكيزه او در ستايش و سوك خاندان پيامبر- درود بر ايشان- را نيز كه پس از اين خواهى ديد چيزى ندارد جز يا باز نمائى برترىهايشان كه ميان هر دو گروه- شيعه و سنى- جاى چون و چرا نيست و يا ستايشهاى نيكوئى از آنان كه از پايگاه برترشان فروتر است، پس تندروىهائى كه برخى مىگويند داشته چگونه توان يافت؟ و آن گزاف گوئىهائى كه سيد در وى سراغ كرده كجا بوده؟ برسى در نوشتههايش نيز به همان راهى مىرود كه در سرودههاى پذيرفتنىاش. پس پريشان گوئى و تند روى و گفتار زيان بارى كه سرور ارجمندان (سيد الاعيان) پنداشته چه كسى بر وى بسته است؟
ولى اين كه او را براى درست كردن درودنامهها و ديدارنامه ها نكوهيده و گفته: «از ديگر كارهاى ناپسندش درست كردن درودنامهها و ديدارنامهها است براى آنان، كه اگر هم گيريم- به گونهاى كه نگارنده رياض (گلزارها) گويد- در شيوائى دست بالا ندارد باز هم نيازى به آن نبود زيرا آنچه از خودشان رسيده ما را از ساختههاى ديگران بىنياز مىدارد.»
اين خردهگيرىها هنگامى پذيرفتنى است كه سازنده درودنامهها و ديدارنامهها (زيارات و صلوات) مردم را به گمان بيافكند كه آنها از خود امامان رسيده و دستور ويژهاى درباره آنها آمده و گرنه چه ما را باز مىدارد كه بگوئيم هر كس درودهائى را كه خداى برتر از هر پندار بر زبان او روان گردانيده آشكار سازد؟
بىاينكه آن را به امامان ببندد يا خواندن آن را همچون كارهائى بشمارد كه در خود آئين بوده است؟
كه بسيارى از مهين دانشوران از هر دو گروه- پيش از برسى و پس از وى- همين شيوه را داشتهاند و گوش جهان نشنيد كه هيچ كس- از برجستگان توده- آنان را در خور سرزنش شمارد.
ولى اين كه سرور ما مى گويد: «به راستى در نوشتههاى او سود فراوان نيست و پارهاى از آنها نيز زيانمند است، خداوند را در ميان آفريدگانش كارها است و خداى از ما و او بگذرد.» اين نيز سخنى است كه نه به دلخواه وى از خامهاش تراويده - خدا از ما و او بگذرد!
نگاشته هاى ارزنده وى:
1- مشارق انوار اليقين فى حقايق اسرار امير المؤمنين.
2- مشارق الامان و لباب حقايق الايمان - كه به سال 813 نگارش يافته.
3- رسالة فى الصلوات على النبى و آله المعصومين
4- رسالة فى زيارة امير المؤمنين ديدارنامهاى بلند براى فرمانرواى گروندگان» كه به گفته استاد و بزرگ ما- نگارنده «رياض» در زيبائى و روانى و نرمى و شيوائى نامور است و برتر از آن نمىتوان يافت.
5- «رسالة اللمعة من اسرار الاسماء و الصفات و الحروف و الايات و الدعوات » كه سودها در آن است و چنانچه بزرگ و استاد ما نگارنده «رياض» گفته از سخنان ناآشنا تهى نيست.
6- «الدر الثمين فى خمسمأة آية نزلت فى مولانا امير المؤمنين باتفاق اكثر المفسرين من اهل الدين»
» كه ملا محمد تقى زنجانى در نگاشته خود «طريق النجاة راه رستگارى» از آن گزارش آورده است.
7- «اسرار النبى و فاطمة و الائمة عليهم السلام»
8- لوامع انوار التمجيد و جوامع اسرار التوحيد فى اصول العقايد
9- تفسير سورة الاخلاص
10- رسالة مختصرة فى التوحيد و الصلوات على النبى و آله
11- كتاب فى مولد النبى و على و فاطمة و فضائلهم
12- كتاب فى فضائل امير المؤمنين- كه از آنچه در شماره 1 نامبرديم جدا است.
13- كتاب الالفين فى وصف سادة الكونين
ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 13 ص 80 - 92 ، شعرای سده نهم، شماره 74
استاد یار مهدی می گوید :
نظر برخی علما پيرامون خطبه ي تطنجيه
1- السيد السيستاني
السؤال : هل يصح نسبة الخطبة التطنجية إلى مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ؟
الجواب :
لا يصح
.
[External Link Removed for Guests]
2- الشيخ الميرزا جواد التبريزي
هل خطبة البيان والخطبة التطنجية صحيحتان؟
بسمه تعالى;
الخطبتان غير ثابتتين بطريق معتبر وان كانتا تشتملان على أمور ومطالب ومضامين وردت في بعض الروايات، واللّه العالم.
[External Link Removed for Guests]
3- الشيخ علي الكوراني العاملي
س : ما رأيكم بالخطبة التطنجية ؟
تقدم الجواب عن خطبة البيان ، وهو نفسه الجواب عن الخطبة المسماة التطنجية ، والخطبة المساة خطبة الأقاليم .
وقلنا
إن سندها لم يثبت ، لكن تضعيف السيد الخوئي قدس سره وغيره من العلماء للسند لايعني تضعيف المضمون ، وأكثر مضامين هذه الخطب موجود في روايات أخرى
، وبعض مضامينها لايصح حمله على ظاهره، بل لابد من تأويله بما يوافق القرآن ، ومتواتر الحديث.
[External Link Removed for Guests]
**********
ديدن نظرات علمای بزرگی چون مرحوم علامه مجلسی، مرحوم سيد خوئی، آيت الله سيستانی، و سيد جعفر مرتضی عاملی، این را بخوانید:
[External Link Removed for Guests]
یا علی ع
جدا شده از خدا
جدا شده از رسول
جدا شده از کتاب
[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
جدا شده از رسول
جدا شده از کتاب
[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
-
- پست: 8
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۹, ۳:۲۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 10 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
با سلام:
1-بنده باز هم عرض میکنم که به هیچ کس توهین نکردم و این برداشت شماست بلک ه من حدیثی را برای تذکر عرض کردم و طبق آن حدیث هیچ کس اجازه ابطال و تکذیب حدیثی که به 14 معصوم صلوات الله علیهم برمیگردد را نداره.بلکه طبق روایات وظیفه توقف وواگذاری آن را به امام علیه السلام را داره.که شما این را حمل بر بی ادبی به آیه الله سیستانی کردید.اگر در قرآن و روایات اجازه ابطال و تکذیب حدیث داد شده است ممنون میشم ذکر کنید.
2- در ضمن درباره فهم حدیث هم شکر خدا به اندازه ای که خدا روزی کرده میفهمیم و همچنان طالب معرفتیم این از حدیثی که بعد از مطلب ذکر کردم مشخص بودجمله ی اول را هم جهت تواضع عرض کردم.( البته اگر این مطلب را شما حمل بر خود ستایی نکنید.)
3- در جمله ای که از مرحوم مجلسی رحمه الله نقل کردید واضح است که ایشان حدیث را باطل و کذب ندانسته بلکه توقف در آن کرده
4-چگونگی پیدا کردن حقیقت کلام ائمه علیهم السلام نیز خود آن بزرگواران چگونگی آن را در روایات ذکر کردند و مرجحات حدیثی را ذکر کردند
1-بنده باز هم عرض میکنم که به هیچ کس توهین نکردم و این برداشت شماست بلک ه من حدیثی را برای تذکر عرض کردم و طبق آن حدیث هیچ کس اجازه ابطال و تکذیب حدیثی که به 14 معصوم صلوات الله علیهم برمیگردد را نداره.بلکه طبق روایات وظیفه توقف وواگذاری آن را به امام علیه السلام را داره.که شما این را حمل بر بی ادبی به آیه الله سیستانی کردید.اگر در قرآن و روایات اجازه ابطال و تکذیب حدیث داد شده است ممنون میشم ذکر کنید.
2- در ضمن درباره فهم حدیث هم شکر خدا به اندازه ای که خدا روزی کرده میفهمیم و همچنان طالب معرفتیم این از حدیثی که بعد از مطلب ذکر کردم مشخص بودجمله ی اول را هم جهت تواضع عرض کردم.( البته اگر این مطلب را شما حمل بر خود ستایی نکنید.)
3- در جمله ای که از مرحوم مجلسی رحمه الله نقل کردید واضح است که ایشان حدیث را باطل و کذب ندانسته بلکه توقف در آن کرده
4-چگونگی پیدا کردن حقیقت کلام ائمه علیهم السلام نیز خود آن بزرگواران چگونگی آن را در روایات ذکر کردند و مرجحات حدیثی را ذکر کردند
-
- پست: 214
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 72 بار
- سپاسهای دریافتی: 227 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
باسلام اولانوشتید"اگر در قرآن و روایات اجازه ابطال و تکذیب حدیث داد شده است ممنون میشم ذکر کنید".
پاسخ:روایات زیادی ازمعصومین ع نقل شده که فرموده اند" ماخالف القرآن فدعوه" ماخالف القرآن فاطرحوه "مایخالف القرآن فلاتاخذبه"
"کل حدیث لایوافق القرآن فهوزخرف"هرحدیثی مخالف قرآن است پس آنرارها کن ، آنرااخذنکرده ونگیر،آنراطرح کرده ودوربیانداز ،
(دقت کنید)هرحدیثی که موافق قرآن نباشدپس آن مزخرف بوده وسخنی دروغ است باظاهری خوب .
ثانیاگفتید"ایشان(علامه مجلسی) حدیث را باطل و کذب ندانسته بلکه توقف در آن کرده"
پاسخ:توقف نیست بلکه رهاکرده وننوشته است.
نتیجه:این خطبه سندنداردومتن آن همانطورکه درمقاله اول گفتم موافق قرآن نیست،
پس همانطورکه درروایات فوق ائمه ع فرموده اندزخرف بوده وسخنی هست دروغ باظاهری خوب.
امیداست پروردگارمتعال فهم عمیق دردین واحادیث وروایات به همه ماعطاءبفرماید،موفق باشیدوالسلام.
پاسخ:روایات زیادی ازمعصومین ع نقل شده که فرموده اند" ماخالف القرآن فدعوه" ماخالف القرآن فاطرحوه "مایخالف القرآن فلاتاخذبه"
"کل حدیث لایوافق القرآن فهوزخرف"هرحدیثی مخالف قرآن است پس آنرارها کن ، آنرااخذنکرده ونگیر،آنراطرح کرده ودوربیانداز ،
(دقت کنید)هرحدیثی که موافق قرآن نباشدپس آن مزخرف بوده وسخنی دروغ است باظاهری خوب .
ثانیاگفتید"ایشان(علامه مجلسی) حدیث را باطل و کذب ندانسته بلکه توقف در آن کرده"
پاسخ:توقف نیست بلکه رهاکرده وننوشته است.
نتیجه:این خطبه سندنداردومتن آن همانطورکه درمقاله اول گفتم موافق قرآن نیست،
پس همانطورکه درروایات فوق ائمه ع فرموده اندزخرف بوده وسخنی هست دروغ باظاهری خوب.
امیداست پروردگارمتعال فهم عمیق دردین واحادیث وروایات به همه ماعطاءبفرماید،موفق باشیدوالسلام.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
-
- پست: 8
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۹, ۳:۲۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 10 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
ببینید روایتی که بنده آوردم میفرماید:لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ آتَاكُمْ أَحَدٌ فَإِنَّكُمْ لَا
تَدْرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ
معنی واضح است که حضرت نهی از تکذیب فرمودند. در باب عرضه به قران بله روایت باید به قرآن عرضه بشه که میفرماید:إِذَا جَاءَكُمْ مِنَّا حَدِيثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَيْنَا (این روایت در تهذیب است)میبینیم که میفرماید فاطرحوه(طرح یعنی حاجتی برای کسی در آن چیز نیست)و در ادامه میفرماید (او ردوه الینا )پس این معنی باطل بودن و کذب بودن نمیدهدبلکه باید به خود ائمه (علیهم السلام)واگذار بشه.
جمع اینها دستور توقف است شما به حدیث اول توجه کنید میفرماید (لا تکذبوا)
بگذریم از این بحث چون بنده این حدیث را برای تذکر به بی پروایی شما در تکذیب حدیث عرض کردم.
درباره ی عرضه این حدیث به قران شما گفته اید :
(-بعضی ازجمله های آن برخلاف قرآن کریم می باشدمثل این جمله فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور".پس درآن وقت منتظر ظهور كسى باشيد كه در طور سينا از درخت با موسى عليه السلام سخن گفت.
درقرآن مجیدآمده "یا موسی انی انا ا..."ای موسی من خدا وپروردگارهستم ،ولی دراین خطبه میگویدگوینده مهدی ع بودکه باموسی سخن گفت آیا مهدی عج گفت من پروردگارهستم این سخن باطل وضداسلام وقرآن است.)
در آیه 30 در سوره مبارکه قصص میفرماید:ف(َلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمي)واضح است که این ندا از درخت می آید و میگویدانی انا الله،خدا از طریقی دارد با موسی از درخت صحبت میکند و پیغام را به حضرت موسی میرساند و میگوید من خدا هستم طبق برداشتی که شما کردید که مهدی(ع)میگوید من خدا هستم اشتباه است چرا؟چون همان طور که در احادیث باب توحید ذکر شده است خدا که مثل مخلوقاتش جسم نیست که زبان داشته باشد بلکه آن ندایی که می آید مخلوق است که پیغام خدا را می گوید.این خیلی واضح است حال آن پیغام را باید دید کدام یک از مخلوقات خدا آورده است و از جانب خدا می گوید انی انا الله.اگر هم مهدی (ع) فرموده باشند انی انا الله در حال انتقال پیام خدا هستند نه اینکه بگویند من مهدی خدا هستم.این مطلب خیلی واضح است.
حال با توجه به احادیثی که ما در باره ی لسان الله بودن اهل بیت داریم منافاتی ندارد که آن ندایی که به حضرت موسی (ع)رسیده توسط اهل بیت علیهم السلام رسیده باشد
الكافي 1 145 باب النوادر ..... ص : 143
حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ
بحارالأنوار 25 384 باب 13- غرائب أفعالهم و أحوالهم و و
وَ مِنْ كِتَابِ مَنْهَجِ التَّحْقِيقِ إِلَى سَوَاءِ الطَّرِيقِ، عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ مُبْتَدِئاً مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَسْوَدَ بْنَ سَعِيدٍ إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ كُلِّ أَرْضٍ تُرّاً مِثْلَ تُرِّ الْبَنَّاءِ فَإِذَا أُمِرْنَا فِي أَمْرِنَا جَذَبْنَا ذَلِكَ التُّرَّ فَأَقْبَلَتْ إِلَيْنَا الْأَرْضُ بِقُلُبِهَا وَ أَسْوَاقِهَا وَ دُورِهَا حَتَّى نُنْفِذَ فِيهَا مَا نُؤْمَرُ فِيهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى
بحارالأنوار 26 246 باب 5- جوامع مناقبهم و فضائلهم ع ..
[بصائر الدرجات] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْأَلَ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِه
بنده این احادیث و توضیحات را برای تفسیر آیه فوق ندادم بلکه مقصود این بود که برای شما دوست عزیز ثابت بشه که مخالف کتاب الله نیست پس در عرضه ی روایات به قرآن دقت کافی داشته باشید تا خدای ناکرده تکذیب خدا در بالای عرش نشود
والسلام
تَدْرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ
معنی واضح است که حضرت نهی از تکذیب فرمودند. در باب عرضه به قران بله روایت باید به قرآن عرضه بشه که میفرماید:إِذَا جَاءَكُمْ مِنَّا حَدِيثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَيْنَا (این روایت در تهذیب است)میبینیم که میفرماید فاطرحوه(طرح یعنی حاجتی برای کسی در آن چیز نیست)و در ادامه میفرماید (او ردوه الینا )پس این معنی باطل بودن و کذب بودن نمیدهدبلکه باید به خود ائمه (علیهم السلام)واگذار بشه.
جمع اینها دستور توقف است شما به حدیث اول توجه کنید میفرماید (لا تکذبوا)
بگذریم از این بحث چون بنده این حدیث را برای تذکر به بی پروایی شما در تکذیب حدیث عرض کردم.
درباره ی عرضه این حدیث به قران شما گفته اید :
(-بعضی ازجمله های آن برخلاف قرآن کریم می باشدمثل این جمله فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور".پس درآن وقت منتظر ظهور كسى باشيد كه در طور سينا از درخت با موسى عليه السلام سخن گفت.
درقرآن مجیدآمده "یا موسی انی انا ا..."ای موسی من خدا وپروردگارهستم ،ولی دراین خطبه میگویدگوینده مهدی ع بودکه باموسی سخن گفت آیا مهدی عج گفت من پروردگارهستم این سخن باطل وضداسلام وقرآن است.)
در آیه 30 در سوره مبارکه قصص میفرماید:ف(َلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمي)واضح است که این ندا از درخت می آید و میگویدانی انا الله،خدا از طریقی دارد با موسی از درخت صحبت میکند و پیغام را به حضرت موسی میرساند و میگوید من خدا هستم طبق برداشتی که شما کردید که مهدی(ع)میگوید من خدا هستم اشتباه است چرا؟چون همان طور که در احادیث باب توحید ذکر شده است خدا که مثل مخلوقاتش جسم نیست که زبان داشته باشد بلکه آن ندایی که می آید مخلوق است که پیغام خدا را می گوید.این خیلی واضح است حال آن پیغام را باید دید کدام یک از مخلوقات خدا آورده است و از جانب خدا می گوید انی انا الله.اگر هم مهدی (ع) فرموده باشند انی انا الله در حال انتقال پیام خدا هستند نه اینکه بگویند من مهدی خدا هستم.این مطلب خیلی واضح است.
حال با توجه به احادیثی که ما در باره ی لسان الله بودن اهل بیت داریم منافاتی ندارد که آن ندایی که به حضرت موسی (ع)رسیده توسط اهل بیت علیهم السلام رسیده باشد
الكافي 1 145 باب النوادر ..... ص : 143
حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ
بحارالأنوار 25 384 باب 13- غرائب أفعالهم و أحوالهم و و
وَ مِنْ كِتَابِ مَنْهَجِ التَّحْقِيقِ إِلَى سَوَاءِ الطَّرِيقِ، عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ مُبْتَدِئاً مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَسْوَدَ بْنَ سَعِيدٍ إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ كُلِّ أَرْضٍ تُرّاً مِثْلَ تُرِّ الْبَنَّاءِ فَإِذَا أُمِرْنَا فِي أَمْرِنَا جَذَبْنَا ذَلِكَ التُّرَّ فَأَقْبَلَتْ إِلَيْنَا الْأَرْضُ بِقُلُبِهَا وَ أَسْوَاقِهَا وَ دُورِهَا حَتَّى نُنْفِذَ فِيهَا مَا نُؤْمَرُ فِيهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى
بحارالأنوار 26 246 باب 5- جوامع مناقبهم و فضائلهم ع ..
[بصائر الدرجات] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْأَلَ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِه
بنده این احادیث و توضیحات را برای تفسیر آیه فوق ندادم بلکه مقصود این بود که برای شما دوست عزیز ثابت بشه که مخالف کتاب الله نیست پس در عرضه ی روایات به قرآن دقت کافی داشته باشید تا خدای ناکرده تکذیب خدا در بالای عرش نشود
والسلام
-
- پست: 214
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹, ۹:۳۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 72 بار
- سپاسهای دریافتی: 227 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
سلام ، اولا:جواب سلام واجب است این سنت خوب اسلامی رارعایت کرده وغافل نشوید.
ثانیا:طرح به معنی دورانداختن ،پرت کردن است (منجدالطلاب)
درقرآن آمده "اقتلوایوسف اواطرحوه ارضا" یوسف رابکشیدیابیفکنیداورابه سرزمینی.
ثالثا:چهارروایت ازمعصومین ع نقل کردم مخصوصا حدیث آخرکه فرمودند"هرحدیثی که موافق قرآن نباشدپس آن زخرف بوده وسخنی دروغ است باظاهری خوب".(دقت کنید)نفرمودندمخالف قرآن بلکه حتی اگرموافق قرآن هم نباشدزخرف است.
رابعا:نوشتید" خدا که مثل مخلوقاتش جسم نیست که زبان داشته باشد بلکه آن ندایی که می آید مخلوق است که پیغام خدا را می گوید"."آن ندایی که به حضرت موسی (ع)رسیده توسط اهل بیت ع رسیده"
پاسخ:1-این سخن اشتباه است ،زیراپروردگارعالم برای صحبت بابنده اش نیازبه زبان ندارد،ولازم نیست حتما شخصی واسطه دررساندن پیام وسخن الهی گردد ،بلکه او صوت وصدا راایجادمیکند،معرفت خودرابه خالق متعال بیشترکنید.آیا بلندگو که صداازآن پخش میشودزبان دارد؟
2-موسی ع کلیم ا...است وپروردگارمتعال بدون واسطه بااوسخن گفته ،والابا واسطه که باهمه انبیائش سخن گفته وپیام فرستاده است.
3-لسان ا... که دربعضی ازروایات درباره ائمه ع آمده میتواند به معنی معلم ومبین قرآن وکلام الهی باشد.
نتیجه :متکلم وگوینده سخن باموسی ع خالق متعال بوده و
خطبه تطنجیه به دلیل نداشتن سند وبی اعتباری آن نزداکثر علماءبزرگ شیعه وعدم موافقت باقرآن مزخرف بوده ومطروح میباشد.
بحث راخاتمه دهیدخوانندگان محترم خودقضاوت میکنند.
موفق باشیدوالسلام
ثانیا:طرح به معنی دورانداختن ،پرت کردن است (منجدالطلاب)
درقرآن آمده "اقتلوایوسف اواطرحوه ارضا" یوسف رابکشیدیابیفکنیداورابه سرزمینی.
ثالثا:چهارروایت ازمعصومین ع نقل کردم مخصوصا حدیث آخرکه فرمودند"هرحدیثی که موافق قرآن نباشدپس آن زخرف بوده وسخنی دروغ است باظاهری خوب".(دقت کنید)نفرمودندمخالف قرآن بلکه حتی اگرموافق قرآن هم نباشدزخرف است.
رابعا:نوشتید" خدا که مثل مخلوقاتش جسم نیست که زبان داشته باشد بلکه آن ندایی که می آید مخلوق است که پیغام خدا را می گوید"."آن ندایی که به حضرت موسی (ع)رسیده توسط اهل بیت ع رسیده"
پاسخ:1-این سخن اشتباه است ،زیراپروردگارعالم برای صحبت بابنده اش نیازبه زبان ندارد،ولازم نیست حتما شخصی واسطه دررساندن پیام وسخن الهی گردد ،بلکه او صوت وصدا راایجادمیکند،معرفت خودرابه خالق متعال بیشترکنید.آیا بلندگو که صداازآن پخش میشودزبان دارد؟
2-موسی ع کلیم ا...است وپروردگارمتعال بدون واسطه بااوسخن گفته ،والابا واسطه که باهمه انبیائش سخن گفته وپیام فرستاده است.
3-لسان ا... که دربعضی ازروایات درباره ائمه ع آمده میتواند به معنی معلم ومبین قرآن وکلام الهی باشد.
نتیجه :متکلم وگوینده سخن باموسی ع خالق متعال بوده و
خطبه تطنجیه به دلیل نداشتن سند وبی اعتباری آن نزداکثر علماءبزرگ شیعه وعدم موافقت باقرآن مزخرف بوده ومطروح میباشد.
بحث راخاتمه دهیدخوانندگان محترم خودقضاوت میکنند.
موفق باشیدوالسلام
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة رسولک (ص) وامیرالمؤمنین واولاده الطیبین الطاهرین المعصومین (ع)
-
- پست: 8
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۹, ۳:۲۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 10 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
با سلام بر شما دوست عزیز
عرض کردم که برای تفسیر آیه مطالب را عرض نکردم بلکه برای این بود که مشخص بشه که تناقضی با آیه نداره با توجه به توضیحی که شما در اول درباره ی آیه آورده بودید.
الان متفق القول هستیم که آن ندا مخلوق است پس انی انا الله توسط مخلوقی به حضرت موسی میرسه پس اگر به فرض مهدی علیه السلام آن ندا را از جانب خدا گفته باشه کفر نیست و ضد قرآن نیست.
حال باید دید که آن ندا چگونه رسیده یا خدا ندایی خلق کرده یا از طریق مخلوقی آن ندا را رسانده
من مطالبی که درباره ی ندا عرض کردم جهت تفسیر نبود و قطعا عرض نکردم که از طریق اهل بیت رسیده است بلکه منظور این بود که اگر از طریق اهل بیت رسیده باشد هم ضد قرآن نیست چون مهدی _(ع)نمیگوید که من خدا هستم بلکه ندا را به حضرت موسی میرساند که مطلب واضح است
بنا بر این :
لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ آتَاكُمْ أَحَدٌ فَإِنَّكُمْ لَا
تَدْرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ
خاتمه بحث
والسلام
عرض کردم که برای تفسیر آیه مطالب را عرض نکردم بلکه برای این بود که مشخص بشه که تناقضی با آیه نداره با توجه به توضیحی که شما در اول درباره ی آیه آورده بودید.
الان متفق القول هستیم که آن ندا مخلوق است پس انی انا الله توسط مخلوقی به حضرت موسی میرسه پس اگر به فرض مهدی علیه السلام آن ندا را از جانب خدا گفته باشه کفر نیست و ضد قرآن نیست.
حال باید دید که آن ندا چگونه رسیده یا خدا ندایی خلق کرده یا از طریق مخلوقی آن ندا را رسانده
من مطالبی که درباره ی ندا عرض کردم جهت تفسیر نبود و قطعا عرض نکردم که از طریق اهل بیت رسیده است بلکه منظور این بود که اگر از طریق اهل بیت رسیده باشد هم ضد قرآن نیست چون مهدی _(ع)نمیگوید که من خدا هستم بلکه ندا را به حضرت موسی میرساند که مطلب واضح است
بنا بر این :
لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ آتَاكُمْ أَحَدٌ فَإِنَّكُمْ لَا
تَدْرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ
خاتمه بحث
والسلام
آخرین ويرايش توسط 1 on ehsan_8665, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 8
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۹, ۳:۲۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 10 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
برای معنی (طرح) نیز اگر به کتاب العین مراجعه شود معنایی که عرض کردم را درمیابید
یا علی (ع)
والسلام
یا علی (ع)
والسلام
-
- پست: 280
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 303 بار
- سپاسهای دریافتی: 794 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
sh.ahmad نوشته شده:پروردگارعالم برای صحبت بابنده اش نیازبه زبان ندارد،ولازم نیست حتما شخصی واسطه دررساندن پیام وسخن الهی گردد ،بلکه او صوت وصدا راایجادمیکند،
2-موسی ع کلیم ا...است وپروردگارمتعال بدون واسطه بااوسخن گفته ،والابا واسطه که باهمه انبیائش سخن گفته وپیام فرستاده است.
بسم رب الحسین علیه السلام
سلام بر شما
جناب احمد عزیز
از شما بزرگوار سوالاتی دارم :
1 - علت اینکه خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام ، لقب " کلیم الله " را اعطا فرمودند چه می باشد ؟؟
بزرگواری نمایید و ماخذ روایی از امر را برای حقیر بیان فرمایید .
2 - فرمودید که خداوند برای سخن گفتن می تواند صوت و صدا ایجاد نماید ( که دقیقا همان معنای خلق صوت می باشد ) حال سوال اینجانب از شما این است که چه اشکالی دارد که خداوند متعال در هنگامی که صدا را خلق کردند تا با حضرت موسی علیه السلام سخن بگویند ، با صدایی خلق شده همانند صدای حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام با ایشان سخن بگویند ؟؟ همانند آن روایتی که در مورد معراج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می باشد و بیان می کند که خداوند متعال با صدای امیرالمومنین علیه السلام یا پیامبرش ( صلوات الله علیه و آله ) سخن گفتند .
********************
لسان الله در روایات در مورد خود اهل بیت علیهم السلام آمده است و در تایید کلام شما عرض می کنم :
َ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِه
اسود بن سعيد گويد خدمت امام باقر (ع) بودم كه خود حضرت بدون آنكه من چيزى بپرسم شروع كرد و فرمود: ما حجت خدائيم ما باب خدائيم، ما زبان خدائيم، ما وجه خدائيم، ما ديده خدا در ميان خلقش باشيم، مائيم سرپرستان امر خدا در ميان بندگانش
( اصول کافی - کتاب التوحید - باب النوادر - حدیث 7 )
مولی صالح مازندرانی در " شرح اصول کافی " ج 4 ص 229 چنین می گوید :
( ونحن لسان الله ) هذا واضح لأنهم يفصحون عن أوامره ونواهيه ويظهرون مراده منهما وينطقون بالمصالح العالية والحكم البالغة .
این سخن واضح است زیرا آنان علیهم السلام اوامر و نواهی خداوند متعال را بیان می کنند و هدف و مراد خداوند از آنان را ظاهر می سازند و بر اساس مصالح عالیه و حکم بالغه سخن می گویند .
التماس دعا
یا علی ع
جدا شده از خدا
جدا شده از رسول
جدا شده از کتاب
[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
جدا شده از رسول
جدا شده از کتاب
[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
-
- پست: 65
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 26 بار
- سپاسهای دریافتی: 76 بار
Re: حدیثی جالب درباره ظهورو آمدن مهدی (عج)
sh.ahmad نوشته شده:سلام ، اولا:جواب سلام واجب است این سنت خوب اسلامی رارعایت کرده وغافل نشوید.
پاسخ:1-این سخن اشتباه است ،زیراپروردگارعالم برای صحبت بابنده اش نیازبه زبان ندارد،ولازم نیست حتما شخصی واسطه دررساندن پیام وسخن الهی گردد ،بلکه او صوت وصدا راایجادمیکند،معرفت خودرابه خالق متعال بیشترکنید.آیا بلندگو که صداازآن پخش میشودزبان دارد؟
2-موسی ع کلیم ا...است وپروردگارمتعال بدون واسطه بااوسخن گفته ،والابا واسطه که باهمه انبیائش سخن گفته وپیام فرستاده است.
3-لسان ا... که دربعضی ازروایات درباره ائمه ع آمده میتواند به معنی معلم ومبین قرآن وکلام الهی باشد.
نتیجه :متکلم وگوینده سخن باموسی ع خالق متعال بوده و
خطبه تطنجیه به دلیل نداشتن سند وبی اعتباری آن نزداکثر علماءبزرگ شیعه وعدم موافقت باقرآن مزخرف بوده ومطروح میباشد.
بحث راخاتمه دهیدخوانندگان محترم خودقضاوت میکنند.
موفق باشیدوالسلام
سلام علیکم
کاربر محترم. فضای مجازی ویژگیهای خاص خودش رو داره. اینکه شما بدون تحقیق و بررسی و ارائه سند مطالبی رو مطرح کنید امری ناپسنده. حالا من نمیدونم واقعا شما این گزارهایی رو که در بالا فرمودید آیا میتونید اثبات کنید!!!!!
کوچکترین حدیث یا آیه ای !!!!
من نمیدونم واقعا مدیران محترم سایت تذکری به شما در باب مطالبی که درج میکنید دادن یا خیر!!!
لطفا برای زمان کاربران ارزش قائل شوید.
یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم...
آیا میدانید قائل این قول چه کسی است؟
یا ویلانا علی ما فرطنا فی جنب الله...
آیا میدانی جنب الله چه کسی است...
و یبقی وجه ربک ذی الجلال و الکرام..
آیا میدانید وجه الله چه کسی است...
و ادخلو الباب سجدا و قولو حطه نغفرلکم خطایاکم...
آیا میدانید آن باب چه کسی است و آن قول چه قولی است...
من آدرس خدمت شما میدم خودتون رجوع بفرمایید اگر پیگیر باشید ذیل این آیات پاسخ خود را خواهید یافت.
تفسیر نورالثقلین. تفسیر جامع. تفسیر برهان
و اگر هم پیگیر نباشید که و ما علینا الا البلاغ...
علاوه براین به کتاب بحارالانوار ج 4 رجوع کنید تا احادیث این موضوع برای شما بیشتر آَشکار بشه.
در پناه امام عصر