ادعای الوهیت « بهاءالله »

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

ادعای الوهیت « بهاءالله »

پست توسط Mohsen1001 »

 تصویر
 

حمايت دولت روسيه تزاري تا پايان حاكميت خاندان رومانوف (تزارها) و پيروزي انقلاب كمونيستي در اكتبر 1917 ميلادي ادامه يافت.

«بهأالله» نيز وابستگي به روسيه را پنهان نمي كرد.

به طوري كه در يكي از الواح خود از پيروانش مي خواهد تا همواره دولت بهيه روس را دعا كنند.



كينياز دالگوركي جريان را چنين شرح مي دهد:

« (پس از ترور ناصرالدين شاه) ميرزا حسينعلي و بعضي ديگر از محارم مرا هم گرفتند، من از آنها حمايت كرده با هزاران زحمت همه كاركنان سفارت حتي خود من شهادت داديم كه اينها بابي نيستند لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانه شان كرديم. من به ميرزا حسينعلي گفتم كه تو ميرزا يحيي را در پس پرده بگذار و او را من يظهره الله بخوان. . . و مبلغ زيادي به آنها پول دادم. . . (از آنجا كه) ميرزا حسينعلي هم پيرمرد و هم علم و اطلاع نداشت لذا چند نفر آدم باسواد همراه او نمودم. . .
زن و بچه و كس و كار او (حسينعلي) را هم روانه بغداد كردم كه دلبازپسي نداشته باشد و در آنجا تشكيلاتي دادند. كاتب وحي درست كردند، من هم چند نفر منشي و كتب چندي كه از سيد مانده بود جرح و تعديل نموده براي آنها فرستادم كه نسخ زيادي از آنها استنساخ نمايند. بعضي از الواح را از براي آنهايي كه سيد را نديده و گول خورده بودند هر ماه تهيه كرده و مي فرستادند.
يك قسمت كار سفارتخانه منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابيها بود. . . و همه ماهه براي او (حسينعلي) و مردمش دو سه هزار تومان پول مي فرستادم و در اين بين دولت عثماني آنها را به اسلامبول و از آنجا به «ادرنه» فرستاد و دولت روسيه هم به تقويت آنها پرداخت. خانه و مكان براي آنها تهيه مي شد و ما آن لوايح را با يك آب و تابي به ولايات مي فرستاديم. . . در اين ضمن ميرزا حسينعلي با برادر سر رياست به هم زد و ميرزا يحيي زيربار برادر خود نرفت. . . از برادر جدا شده به طرف جزيره قبرس رفت. . . . و خود را «صبح ازل» ناميد.
. . . ما درصدد برآمديم عباس پسر حسينعلي را بگذاريم درس بخواند. . . به واسطه شهرت هايي كه به اسم ميرزا يحيي داده بودند لابد شديم اسم بابي را تبديل به بهايي كنيم».
(1)


از آنجا كه اين الواح توسط روس ها نوشته مي شد و حسينعلي ميرزا هم سواد درست و حسابي نداشت و مطالب مندرج در الواح آشفته و متناقض بود،

اعتراضاتي در پي داشت. حسينعلي ميرزا در پاسخ كساني كه به عدم رعايت اصول زبان عربي توسط او ايراد گرفته اند مي گويد:

«يا معشرالعلمأ لاتفرقوا كتاب الله بما عندكم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بين الخلق قديوزن ما عند الامم بهذاً لقسطاس الاعظم و انه بنفسه لوانتم تعلمون». (2)

حاصل آنكه:

علما نبايد نوشته هاي اين كتاب را با قاعده هاي صرف و نحو بسنجند، بلكه بايد قاعده هاي ادب عرب را با اين نوشته هاي من بسنجند! (3)


در كتاب «قرن بديع» بهاييان، درباره فرستادن ميرزا حسينعلي بهأ به «عكا» چنين آمده است:

«صبح دوم جمادي الاولي 1285 هجري (مطابق با 21 اوت 1868) سفينه حامل مهاجرين كه به يك شركت اتريشي تعلق داشت، به جانب اسكندريه حركت نمود. . . در اسكندريه مهاجرين به سفينه ديگري كه متعلق به همان شركت بود منتقل گرديدند و آن سفينه پس از توقف مختصر به جانب حيفا رهسپار شد. چند ساعت بعد با يك كشتي شراعي (بادباني) به جانب عكا حركت نمودند و بعد از ظهر يوم 2 جمادي الاولي 1285 به شهر اخير وارد شدند. . . »(4)


 ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) پس از 24 سال زندگي در شهر «عكا» در روز دوم ذيقعده 1309 هجري قمري مُرد

و در همان شهر دفن شد كه هم اكنون قبر او قبله بهائيان است.
 


يكي از مبلغين معروف بهائي به نام محمدعلي قائني در اين مورد مي نويسد:

« قبله ما اهل بهأ روضه مباركه در مدينه عكا مي باشد كه در وقت نماز خواندن بايد رو به آن بايستيم و قلباً متوجه به «جمال قدم» يعني بهأ باشيم. . . » (5)


ادعاي الوهيت

ميرزا حسينعلي بهأالله پس از ادعاي پيامبري مدعي «الوهيت» مي شود و خود را خداوند و خالق جهان مي شمارد.

ادعاي « الوهيت » ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله) بيشتر به يك شوخي مي ماند و عده اي تصور مي كنند كه اين امر ساخته و پرداخته مخالفان بهائيت بوده است.

اما نگاهي از سر تأمل بر نوشته هاي ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) اين شائبه را به يقين تبديل مي كند.



براي اثبات ادعاي الوهيت بهأالله به چند نمونه از نوشته هاي اونگاه مي كنيم.

بهأالله هنگامي كه در زندان عكا گرفتار بود، چنين نگاشت:

«اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد» (6)

« بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا »


در قسمتي ديگر از كتاب مبين مي گويد:

« كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في اءخرب البلاد » (7)

« اينگونه امر كرد پروردگارت، زماني كه بود زنداني در خراب ترين شهرها»


و نيز مي گويد:

«تفكر في الدنيا و شأن اهلها ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في اءخرب الديار بما اكتسبت ايدي الظالمين». (8)

(درباره دنيا و حالات مردم آن بينديش. زيرا آنكه جهان را براي خود خلق كرد، در خراب ترين مكان ها به دست ستمكاران زنداني است)


و در جاي ديگري از كتاب مبين آورده است:

« ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه اءن ينظر الي اءحد من احبائه » (9)

(آن كسي كه جهان را براي خودش خلق كرد، او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند)



پی نوشتها :
---------------
1- خاطرات پرنس دالگوركي، كتابفروشي حافظ، سيدابوالقاسم مرعشي.
2- كتاب «اقدس»، ص 28، چاپ مطبعه ناصري، 49 صفحه 19 سطري.
3- سيدمحمد باقر نجفي، بهائيان، ص .456
4-كتاب قرن بديع، ص .214
5- بررسي باب و بهأ، جلد دوم، ص .12
6- ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله)، كتاب مبين، چاپ 1308 قمري، ص .286
7- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .342
8- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .56
9- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .233
ارسال پست

بازگشت به “بهائیت”