«طلحة بن عبيدالله» كه يكى از اصحاب رسول خدا(ص) بود، پس از كشته شدن عثمان، در شمار نخستين كسانى بود كه به نشانه بيعت، دست در دست امام (ع) نهادند. او و يار هميشگىاش «زبير»، اندك زمانى پس از اين بيعت،، توقعات خود را براى به دست آوردن مقام و مكنت با على (ع) در ميان نهادند و چون آن حضرت را مخالف خواستههاى خود يافتند، به بهانه خونخواهى عثمان و با هدف كسب قدرت، شورش كردند و به بصره رفتند.
امام على (ع) براى خاموش كردن فتنه آنها، راهى عراق شد و جنگ بين سپاه على (ع) و ياران طلحه و زبير درگرفت.
جندب بن عبدالله أزدى (معروف به جندب الخير) يكى از شيعيان على (ع) بود كه در كوفه به سپاه آن حضرتپيوست. وى از بينش روشنى درباره امام خود، على (ع) و راهى كه او مىرفت برخوردار بود.
در كشاكش جنگ، جندب متوجه بخشى از ميدان نبرد شد كه طلحه همراه ياران خود آن جا ايستاده بودو آنها را به ايستادگى فرا مىخواند. جندب نزديك شدو چهره طلحه را زير نظر گرفت. پيرمرد از ياران رسول خدا (ص) كه روزگارى شمشيرش را تنها براى خاموش كردن دشمنان رسول خدا (ص) و براى فزونى بخشيدن به عزت و سربلندى آن حضرت از نيام بيرون مىكشيد، هم اينك براى ريختن خون برادر و جانشين و داماد رسول خدا (ص) به ميدان آمده بود و شمشير مىزد و ياران او يك يك يا كشته مىشدند و يا از بيم جان مىگريختند.
جندب نزديكتر شد و صداى او را شنيد كه به ياران در حال گريز خود مىگفت:
- اى بندگان خدا، صبر كنيد، صبر! تا پس از صبر پيروز شويد و مزد خود بستانيد...
جندب نگذاشت كلام او ادامه يابد و با صداى بلند پاسخ داد:
- فرار كنيد، مادرت عزادارت شود! به خدا قسم كه تو نه مزدى خواهى گرفت و نه پيروز خواهى شد.
سپس بر سرباران طلحه كه اطرافش بودند فرياد زد:
- اى گمراهان! دور شويد!
جز سه نفر بقيه گريختند و جندب دوباره به طلحه گفت:
- به خدا قسم، اگر مىخواستم، همين جا با تو مىجنگيدم و خونت را مىريختم.
طلحه سر به زير انداخت وپاسخ داد:
- به خدا سوگند كه هم اينك، هم در آخرت نابود شدم و هم در دنيا!. جندب به او گفت:
- به خدا در حالى اين روز را سپرى مىكنى كه ريختن خونت حلال است و خودت هم خوب مىدانى كه گنه كارى.
و سپس با بى اعتنايى او را رها كرد و رفت.
پس از پايان جنگ به جندب خبر دادند كه طلحه در جنگ كشته شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
- شرح نهج البلاغه، ج 9، صص 114 - 115؛ احاديث ام المؤمنين، ج 1، ص .237
در برابر نفاق
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 63
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
- محل اقامت: تهروون
- سپاسهای ارسالی: 105 بار
- سپاسهای دریافتی: 119 بار
در برابر نفاق
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
التماس دعا
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
التماس دعا