«مناظره امام حسن"عليه السّلام"بر منكرين صلح با معاويه»

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

«مناظره امام حسن"عليه السّلام"بر منكرين صلح با معاويه»

پست توسط mahe.derakhshan »


[HIGHLIGHT=#0070c0]بسم الله الرحمن الرحیم 

.
[HIGHLIGHT=#ffff00]مطلبی که در اینجا آورده شده مناظره و سخنان گهربار حضرت امام  

[HIGHLIGHT=#ffff00]مجتبی"علیه السلام"در برابر کسانی ست که حضرت را به دلیل صلح با  

[HIGHLIGHT=#ffff00]سرزنش میکردند. 


.
از سليم بن قيس نقل است كه گفت: روزى امام حسن"عليه السّلام"در اجتماع مردم و معاويه بر منبر

نشسته و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

.
اى مردم،معاويه پنداشته است که من او را شايسته خلافت مى‏دانم و خود را نه! دروغ بافته.كه من به


تصريح قرآن و نصّ نبوىّ بر تمام مردم از خودشان شايسته ‏ترم.


بخدا اگر مردم با من بيعت نموده و اطاعتم كرده بودند و يارى ‏ام مى ‏دادند,آسمان و زمين ايشان را از باران و


بركات خویش بهره‏مند می ‏ساخت.


و تو اى معاويه هرگز در آن به طمع نمى‏افتادى.


و حال اينكه رسول "خدا صلّى اللَّه عليه و آله" فرموده:"امّت كار خود را به مردى واگذار نكرد در حالى كه


ميانشان داناتر از او هست.جز آنكه پيوسته كارشان ميل به پستى و زوال دارد تا آنكه به آئين گوساله


پرستى افتند".


و بنى اسرائيل هارون را ترك گفته و به گوساله‏ پرستى افتادند با اينكه میدانستند كه هارون خليفه


موسى است.


و اين امّت علىّ را ترك گفتند با اينكه خود شنيدند كه رسول خدا "صلّى اللَّه عليه و آله"به على


"عليه السّلام"فرمود: "تو در نزد من در منزلت,همچون هارونى در نزد موسى؛ جز امر نبوّت كه پس از من


ديگر پيامبرى نيست".


و شخص رسول الله "صل الله وعلیه وآله وسلم" از قوم خود به غار گريخت با اينكه ايشان را به خدا


می خواند، و اگر داراى اعوان و انصارى بود فرار نمی ‏كرد.و من نيز اگر يار و ياورى داشتم هرگز با تو ای


معاویه,قرار داد صلح نمی بستم.


و حال آنكه خداوند عمل هارون را در سكوت جايز شمرده,وقتى او را خوار و ذلیل داشتند و نزديك بود او را


بقتل رسانند.و او نيز هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت.


و خداوند رسول خود را در فرار از قوم مخيّر نمود هنگامى كه هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت، و همچنين


است كار من و پدرم؛هنگامى كه امّت ما را تنها گذاشته و با ديگرى بيعت نمودند و ما يار و ياورى نيافتيم که


این از جانب خداوند جايز است، و هر آينه اين سنّت و مثالهايى است كه مو به مو تكرار می ‏شود.

.
اى مردم! اگر شما ميان شرق و غرب عالم را در جستجوى كسى زير پا نهيد كه زاده رسول خدا "صل الله

علیه وآله وسلم باشد جز من و برادرم كسى را نخواهيد يافت.

.
با اسناد معتبرنقل است كه,وقتى امام حسن عليه السّلام با معاويه مصالحه كرد،مردم بر آن حضرت

وارد شده و برخى از سر ملامت بر بيعتى كه با معاويه نموده,مطالبى گفتند.


در اين ميان امام عليه السّلام فرمود: واى بر شما! متوجّه نشديد كه من چه كردم؟بخدا قسم آنچه انجام


دادم براى شيعيانم بهتر و نيكوتر از هر چيزى است كه خورشيد بر آن طلوع و غروب می كند!


مگر نمی ‏دانيد كه من امام شما و واجب الطّاعه مى‏باشم، مگر يادتان رفته كه به تصريح رسول خدا صلّى


اللَّه عليه و آله وسلم من يكى از دو آقاى جوانان بهشتى هستم؟ گفتند: آرى چنين است.


فرمود: مگر نمی ‏دانيد هنگامى كه خضر كشتى را سوراخ كرد، و ديوار برقرار داشت، و پسرك را كشت اين


كردار او بر حضرت موسى گران آمد؛ چرا كه حكمت اين كار بر او ظاهر و آشكار نبود، ولى نزد خداوند متعال


سرشار از حكمت و درستى بود؟!


مگر نميدانيد همه ما بيعتى از طاغيه زمانش بر گردن او است جز حضرت قائم عليه السّلام؟


همو كه حضرت مسيح پشت او به نماز مى ‏ايستد، چرا كه خداوند ولادت او را مخفى داشته و شخص او را


غايب می فرمايد تا هنگام خروج، تا بيعت هيچ كس بر دوش او نباشد.


او نهمين فرد از اولاد برادرم حسين و فرزند بهترين كنيزان خدا است، خداوند عمر او را در زمان غيبت طولانى


مى ‏گرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانىکه هنوز به چهل سال نرسيده ظاهر مى‏فرمايد، اين


بدان خاطر است كه بدانند خداوند بر همه چيز قادر و توانا است.


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: «مناظره امام حسن"عليه السّلام"بر منكرين صلح با معاويه»

پست توسط mahe.derakhshan »

[HIGHLIGHT=#31859b]بسم الله الرحمن الرحیم 


.[HIGHLIGHT=#ffff00]مطلبی که در اینجا آورده شده مناظره و سخنان گهربار حضرت امام  

[HIGHLIGHT=#ffff00]مجتبی"علیه السلام"در برابر کسانی ست که حضرت را به دلیل صلح با  

[HIGHLIGHT=#ffff00]سرزنش میکردند.

 : 

 
.از زيد بن وهب نقل است كه گفت: وقتى امام حسن"عليه السّلام"در مدائن مجروح شده و رنجور


بود نزد آن حضرت رسيده و گفتم: اى زاده رسول خدا اوضاع را چگونه ارزيابى می ‏كنيد؟


زيرا مردم در حيرتند؟


.حضرت فرمودند: بخدا سوگند كه معاويه براى من بهتر از اين مردم است،می ‏پندارند كه شيعه و


پيرو من اند حال آنكه كمر به قتل من بسته و بارم را بغارت و مالم را به تاراج بردند.


بخدا اگر از معاويه براى حفظ خون خود و امان خانواده ام عهدى بگيرم براى من بهتر است از اينكه اين


بظاهر شيعيان خونم را ريخته و أهل بيت و بعضى از تبعه ‏ام تباه و ضايع شوند.


بخدا اگر با معاويه جنگ كنم همينها مرا دست بسته تحويل او خواهند داد.


پس سوگند
بخداوند اگر در حالى كه عزيز و آبرومندم با او مسالمه و صلح كنم براى من بهتر از آن است كه


در حال اسارت مرا به قتل رسانند، يا بر من منّت گذارد كه اين براى هميشه مايه ننگ و عار بنی هاشم


شود، و معاويه و نسل او پيوسته و تا ابد بر اين منّت بر زنده و مرده ما خواهند باليد.



.زيد گفت عرض كردم: اى زاده رسول خدا آيا می ‏خواهى شيعيانت را همچون گلّه بی چوپان رها كنى؟!


.فرمود: چه كنم اى برادر جهنى؟


بخدا من از امرى آگاهم كه از ثقات ايشان به من رسيده، روزى در حالى كه مشغول اظهار شادى بودم


أمير المؤمنين"عليه السّلام"به من فرمود: اى حسن آيا خوشحالى؛ چه حال دارى وقتى ببينى كه پدرت


كشته شده؟! يا ببينى بنی اميّه به حكومت رسيده اند؟!


و امير آنها فردى پرخور و شكم‏ چران است كه هر چه می ‏خورد سيرى ندارد، و در حالى جان می دهد كه نه


او را در آسمان ياورى است و نه در زمين اثرى.


سپس بر غرب و شرق عالم حاكم گردد، و مردم به او معتقد شده و مدّت حكومتش به طول انجامد.


در اين ايّام شيوه ‏هاى بدعت و گمراهى را بكار می ‏بندد، و حقّ و سنّت رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"را


به نابودى می ‏كشاند. تمام اموال را ميان طرفدارانش پخش، و ازمستحقّان آن منع می ‏كند.


أهل ايمان در حكومت او خوار و زبون و افراد فاسق توانا و قدرتمندند، و مال و ثروت را ميان يارانش دست به


دست می ‏گرداند، و بندگان خدا را به بردگى خود می ‏كشد.


حقّ و حقيقت در روزگار حكومت او پوسيده شده و باطل ظاهر، و افراد صالح لعن می ‏شوند، و هر كه با او بر


سر حقّ مخالفت كند وى را بقتل رسانده و طرفداران خود را در باطلشان تأييد می كند.


همين طور خواهد بود تا اينكه خداوند در آخر الزّمان؛ روزگار سخت و دشوار و جهل غالب مردم، مردى را


مبعوث فرمايد كه او را توسّط فرشتگانش تأييد و يارانش را حفظ نموده و با آيات و معجزات خود او را نصرت


بخشد، و او را بر تمام أهل زمين غالب و چيره سازد بنوعى كه همه مطيع او شوند چه با ميل چه با


كراهت، او زمين را پر از قسط و عدل و نور و برهان نمايد، تا جايى كه تمامى سرزمينها پيرو او شوند.


همه كافران به او ايمان آورده و مردم تبهكار؛ صالح شوند.


و درندگان در حكومت او آرام و در صلحند، و زمين روئيدنى خود را ظاهر و آسمان بركاتش را نازل ساخته


و تمام گنجهاى خود را براى او آشكار می ‏سازد، و براى چهل سال بر تمام عالم حاكم شود، پس خوشا


بحال كسى كه روزگار او را درك و سخنانش را به گوش جان می شنود!.


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: «مناظره امام حسن"عليه السّلام"بر منكرين صلح با معاويه»

پست توسط mahe.derakhshan »

[HIGHLIGHT=#b7dde8] بسم الله الرحمن الرحیم  

.
[HIGHLIGHT=#ffff00]مطلبی که در اینجا آورده شده مناظره و سخنان گهربار حضرت امام  

[HIGHLIGHT=#ffff00]مجتبی"علیه السلام"در برابر کسانی ست که حضرت را به دلیل صلح با  

[HIGHLIGHT=#ffff00]سرزنش میکردند. 




ادامه:



.با اسناد معتبر مروى است كه مردى نزد امام حسن"عليه السّلام"رسيده و گفت:


.اى زاده رسول خدا، گردنهايمان را خوار و ذليل ساختى، و آنچنان ما شيعيان را به بردگى انداختى كه هيچ


كسى برايت باقى نماند!!


حضرت امام حسن"علیه السلام"فرمودند : براى چه؟!


مرد گفت: به اينكه حكومت را تسليم اين طاغيه نمودى!.


حضرت فرمودند: بخدا اين حكومت را به او واگذار نكردم جز براى اينكه يار و ياورى براى خود نيافتم.


و گر نه با او شبانه روز جنگ می كردم تا خودِ خداوند ميان من و او حكم و داورى فرمايد.


ولى أهل كوفه را شناخته و آزمودم.


و هيچ خيرى نديدم.


اينان عارى از هر وفا و عهدى در سخن و كردار و دمدمى مزاجند.


اينان معتقدند كه قلب و دلشان با ماست ولى شمشيرهاشان عليه ما كشيده شده است.


راوى گفت: همين طور که آن حضرت با من گرم صحبت بود كه ناگاه خون بالا آورد.


ظرفى طلبيد و از معده ‏اش آنقدر خون آمد كه آن ظرف لبريز شد.


عرض كردم: اى زاده رسول خدا اين چه حالى است كه شما را رنجور می ‏بينم؟!


فرمود: اين طاغيه كسى را مأمور نموده كه به من سمّ دهد و آن بر جگر من أثر گذاشته و همان طور كه


می ‏بينى تكّه تكّه از دلم خارج می ‏شود.


عرض كردم: آيا قصد درمان آن را نداريد؟!


فرمودند: دو مرتبه اين سمّ را به من خورانده اند و آن را درمان كرده‏ام ولى اين بار هيچ دوايى برايش نيافتم.


و بمن خبر رسيده كه معاويه نامه‏ اى به پادشاه روم ارسال نموده و درخواست سمّ كشنده مايعى نموده.


و او در جواب نامه گفته در دين ما جايز نيست كه كمر به قتل كسى ببنديم كه قصد جان ما را نكرده.


و معاويه در نامه بعدى به او نگاشته كه: اين فرد فرزند مردى است كه در ارض تهامه شورش نموده و قصد


مطالبه حكومت پدرش را دارد، و من می ‏خواهم كسى را مأمور كنم تا اين زهر را به او بنوشاند تا تمام عباد


را راحت و آسوده و همه جا را آرام كنم.


و همراه اين نامه هداياى بسيارى روانه ساخت تا اينكه پادشاه روم نيز اين سمّ كه مرا با آن مسموم نمود


را برايش ارسال نمود البتّه با شرط و شروط.


.نقل است كه معاويه اين سمّ را به همسر آن حضرت جعده دختر اشعث داده و به او گفته: «اين را


به او بخوران و وقتى او مرد تو را به زوجيت پسرم يزيد درخواهم آورد».


پس چون سمّ را به آن حضرت خوراند و او به شهادت رسيد آن زن ملعونه نزد معاويه شتافته و گفت: مرا به


همسرى يزيد درآور.


معاويه گفت: برو دور شو! زنى كه شايسته همسرى حسن بن علىّ نباشد در خور پسرم يزيد نيز نخواهد


بود!!!


منبع احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 73


[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
ارسال پست

بازگشت به “امام حسن مجتبی (علیه السّلام)”