>>> جهاد اکبر <<<

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 63
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
محل اقامت: تهروون
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 119 بار

>>> جهاد اکبر <<<

پست توسط Baharnoor »

علقمة بن قيس، جانباز دلير سپاه اميرالمؤمنين (ع)، همان گونه كه در صحنه جهاد اصغر و در ميدان كارزار با دشمنان ظاهرى، جانبازى خود را به اثبات رساند و از هيچ كوششى فروگذار نكرده، از رويارويى با دشمن نفس و كوشش در جهاد اكبر نيز غافل نبود.

روزى كسى نزد علقمه رفت و با او دشنام داد. علقمه به جاى آن كه پاسخ او را با دشنام بدهد و كاسه خشم خود را بر سرش فرو ريزد، لب به تلاوت آيه‏اى از قرآن گشود تا هم او را متنبه سازد و هم با ياد خدا دل خود را آرام:

   و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه مرتكب (عمل زشتى) شده باشند آزار مى‏رسانند، قطعاً تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته‏ .

  كه به علقمه دشنام داده بود با شنيدن اين آيه (كه تهمت زدن به مؤمنين را نكوهيده است) دوباره رو به علقمه كرد و گفت:

- مگر تو مؤمنى؟!

علقمه اين بار نيز با خونسردى پاسخ داد:

- اميدوارم باشم.

يك بار هم گروهى از او خواستند كه درس و بحثى برپا كند و سنت (فقه و حديث) را به ديگران بياموزد. پاسخى كه علقمه به اين درخواست داد، نشانگر اهتمامى است كه او به مبارزه با نفس داشته است:

- مى‏خواهيد مردم دنبال من راه بيفتند و بگويند علقمه اين است؟!

البته علقمه خوب مى‏دانست كه آموختن علم به ديگران چه فضيلتى دارد و هرگز از آن گريزان نبود، ولى بر پا كردن كرسى و مسندى براى تدريس ممكن بود موجب بروز عجب و تكبر و يا ديگر خصائص ناپسند در او گردد و علقمه براى گريز از اين خصلت‏هاى ناپسند، از برپا كردن مجلس تدريس خوددارى كرد.



--------------------------------------------------------------------------------
- سوره احزاب، آيه 58: «و الذين يوذون المؤمنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتاناً عظيماً».
- حيلة الاولياء، ج 2، ص 100
- الطبقات الكبرى، ج 6، ص 88؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، صص 170 - .171
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب


التماس دعا تصویر
ارسال پست

بازگشت به “داستان”