***برداشت نادرست***

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 63
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
محل اقامت: تهروون
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 119 بار

***برداشت نادرست***

پست توسط Baharnoor »

برداشتى نادرست‏
هرگاه آيه‏اى تازه بر پيغمبر اسلام (ص) نازل مى‏شد، همه ياران آن حضرت، سراپا گوش مى‏شدند و شادمان بودند كه بار ديگر گوش دل را با سخن خداوند نوازش مى‏دهند. اين بار نيز همگى دور پيامبر خدا حلقه زده بودند تا بدانند فرشته وحى چه گوهرى برايشان به ارمغان آورده است. ثابت نيز چون هميشه حاضر بود و با آن كه گوشش سنگين بود، با دقت به لب‏هاى مبارك رسول خدا چشم دوخته بود:

[FONT=Impact]«ولا تُصَعّر خدّك للنّاسِ ولا تَمش فى الارض مَرحاً اِن اللّه لا يحبّ كلّ مُختالٍ فَخُور»

 [FONT=Impact]از مردم، (به نخوت) روى بر مگردان و در زمين خرامان خرامان راه نرو كه خدا، خود پسند لافزن را دوست نمى‏ .

با شيند اين آيه، موى بر بدن ثابت راست شد و در خود فرو رفت، او با خود چنين مى‏انديشيد كه از گروه خود پسندان است و از همان كسانى است كه خداوند دوستشان ندارد و اين انديشه چنان او را در گرفت كه به خانه رفت، در راه به روى خود بست، زانوى غم در آغوش كشيد و گريه و زارى آغاز كرد. او حتى براى نماز جماعت نيز از خانه بيرون نمى‏آمد.

رسول اكرم (ص) هميشه جوياى احوال ياران خود مى‏شد و از سختى‏ها و گرفتارى‏هاشان آگاه بود. چند روزى بود كه ثابت به مسجد نمى‏آمد و در جمع مسلمانان ديده نمى‏شد. پيامبر سراغ او را از اصحاب گرفت:

- چه كسى از ثابت خبرى دارد تا ما را نيز آگاه سازد؟

يكى از اصحاب برخاست و گفت:

- من براى شما خبر خواهم آورد.

سپس به سوى خانه ثابت رفت. وقتى ثابت را ديد شگفت‏زده شد، چرا كه او را با سر و رويى آشفته، چشمى گريان و حالى پريشان مى‏ديد. نمى‏دانست چرا. از او پرسيد:

- در چه حالى؟

ثابت گفت كه حال خوشى ندارد، آن مرد گفت:

- رسول خدا (ص) سراغ تو را مى‏گيرد.

ثابت گفت:

- من زيبايى را بسيار دوست مى‏دارم تا جايى كه حتى خوش دارم جاى كفش‏هايم نيز هنگام راه رفتن زيبا باشد. دوست دارم در ميان خويشانم، بزرگ و سرور باشم (و از اين روى خود را از كسانى مى‏بينم كه خداوند دوستشان ندارد).

آن مرد نزد پيامبر خدا (ص) بازگشت و آنچه ديده بود و شنيده بود، بازگو كرد. رسول خدا (ص) با شنيدن اين خبر، به ثابت پيغام داد:

«كبر آن نيست كه راه رفتن خود را و يا جاى پاى خود را نيكو گردانى، بلكه كبر در كسى است كه حق را نشناسد و مردم را كوچك بشمارد.»



--------------------------------------------------------------------------------
- سوره لقمان، آيه .18
- المعجم الكبير، صص 66 - .
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب


التماس دعا تصویر
ارسال پست

بازگشت به “داستان”