***فرشته***

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 63
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
محل اقامت: تهروون
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 119 بار

***فرشته***

پست توسط Baharnoor »

[FONT=2 Baran]فرشته فراموش کرد...  
[FONT=2 Baran]فرشته تصمیمش را گرفته بود... . پیش خدا رفت وگفت  [FONT=2 Baran]خدایا میخواهم زمین را ببینم اجازه میخواهم و فرصتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است 
[FONT=2 Baran]خداوند درخواست فرشته را پذیرفت... 
[FONT=2 Baran]فرشته گفت:تابازگردم بالهایم را اینجا میسپارم؛ این بالها در زمین چندان به کار من نمی آید 
[FONT=2 Baran]خداوند بالهای فرشته را بر روی پشته ای از بالهای دیگر گذاشت و گفت:بالهایت را به امانت نگاه میدارم، اما بترس که زمین اسیرت زیرا که نکند خاک زمینم دامن گیر است. 
[FONT=2 Baran]فرشته گفت بازمیگردم...حتما بازمیگردم!این قولی است که فرشته ای به خداوند میدهد... 
[FONT=2 Baran]فرشته به زمین آمدو از دیدن آنهمه فرشته بی بال تعجب کرد.او هرکه را میدید به یاد میاورد.زیرا اورا قبلا در بهشت دیده بود.اما نمیفهمید چرا ین فرشته ها برای پس گرفتن بالهایشان به بهشت بر نمیگردند؟! 
[FONT=2 Baran]روزها گذشت وبا گذشت هرروز فرشته چیزی را از یاد برد.و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته خوب و زیبا را به یاد نمی آورد. نه بالش را و نه قولش را. 
[FONT=2 Baran]فرشته فراموش کرد.فرشته در زمین ماند. 
[FONT=2 Baran]فرشته هرگز به بهشت بازنگشت... 
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب


التماس دعا تصویر
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”