نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه "
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه "
نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه " . . . .
امروز، خورشید مهربانتر از همیشه بیدار میشود. روز از شانههای تو آغاز میشود تا جهان، بزرگیات را ببیند؛ چون بزرگی ابراهیم خلیل علیهالسلام در برابر بتانی که فرو ریختند.
ملکوت را در دستهایت به تماشا میگذارند تا رسولان بیرسالت دنیازده، بهشت را پیچیده در قنوتت به تماشا بنشینند.
جهان، خلاصهای از لبخند توست که امامتت را تمام آبشارها قیام میکنند و جنگلها قامت میبندند.
بزرگی؛ چون پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله .
بزرگی؛ چون وحی، چون پدرانت ردای پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر دوشت آواز عدالت سر میدهد و شمشیر سرْ شکافته پدر بزرگوارت علی علیهالسلام ، در دستهایت مشق عشق میکند.
چشمهایت بوی مهربانی زهرا علیهاالسلام میدهد.
امروز، روز بزرگی توست؛ بزرگی تو بزرگتر از تمام پیامبران است. بزرگی تو سالها خواهد بود؛ بزرگی تو از ازل آغاز شده و با ابدیت به پایان میرسد.
خدا از امروز، تو را بزرگتر از هر کسی میخواهد.
امروز از آن توست؛ مثل تمام فرداهای نیامده، مثل تمام دیروزها، مثل تمام روزها، هفتهها، ماهها و سالها.
تمام فصلهای سال، نامت را از بر کردهاند؛ مثل تمام درختها و آبها.
امروز، روز آغاز مهربانی خداوند با دنیاست، روز مهربانی تو با جانهای تشنه ما. امروز، روز آشنایی و آشتی لبخند و آینههاست؛
روز شکوفا شدن گلهای محمدی در دامنه نام شکوهمند تو. امروز، عطر گلهای محمدی فراگیر میشود و باغهای عصمت، در شکوه امامتت شکوفه خواهند کرد، با نفسهای معطرت.
امروز، فروردینها از لبخند تو شکوفه خواهند داد و اردیبهشتها با نفسهایت بهشتی میشوند.
ابدیت در تو خلاصه میشود و شادی، با لبخندت به نهایت کمال میرسد. بعد از امروز، جهان آغاز میشود؛ جهان از امروز، دوباره متولد خواهد شد.
پیش از این، نمرودها، رودهای آتش را گرداگرد زمین شعله کشیده بود؛ اما امروز با تو دنیا سربلند بیرون میآید از این همه آتش طغیان.
مانند ابراهیم خلیل، آتشها را گلستان کردهای. امروز، نوح، کشتی نجاتش را به دست تو میسپارد تا سینه سختترین توفانها را به سمت ساحلهای امن بشکافی.
ای منجی، ای یگانه منجی! از امروز، سکان هدایت بشر به دست توست. از امروز، شادیهای ما آغاز خواهد شد؛ مثل غمهای طولانی تو.
بر ما ببار، ای رحمت بیکران خداوند!
بر ما ببار که سالهاست کویر سینههامان، تشنه باریدن زلال توست !
.
.
.
.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه "
به نام خدا
آغاز امامت نور
خداوند، سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
در این ثانیههای تازه، در این شکوه دیرینسال رحمت که امروز اینگونه سرشار است، پای هر دریچه ستارهای میدرخشد و هیاهویی است آغاز روزی این چنین را؛
آغاز امامت نور، آغاز امامت آخرین ستاره بیدار.
شایسته ایستادهای و چراغهای راه، در سرانگشتان اشارتت روشن شده است.
شایسته ایستادهای و خورشید، بر پلکهای آفتابیات سجده برده است.
شایسته ایستادهای و این آغاز روزهای انتظار است.
این روز فرو خفته را برانگیختهای در صبحی روشن؛ آخرین وعده الهی محقق شده است.
شایسته ایستادهای و بر شانههای استوارت، بهار بوسه داده است؛ حضور روشنت امید این روزهاست.
شایسته ایستادهای و اشتیاق امامتت، این فرودست را به فرادست پیوند زده است.
زمین در پوست خود نمیگنجد و چراغهای هدایت، در دستهای مهربانت روشن است.
تو آن سایه مهربانی که وعده حتمی خداوندی برای این روزهای مکرر و مکدر. وعده نور، جذبه فلق است و کرانههای آسمان، خلاصه شده در چشمهایت.
جذبه فلق است و اولین روزی که ردای امامت به تن کردهای.
جذبه فلق است و روزی سرشار از آینه.
نجوای گداختهام را به شور، در جای جای خاک رها کردهام.
جهانی در مقابل شکوهت خم شده است. نعمت، بر ما تمام و شب چون روحی سرگردان، در بیابانهای پیکر خویش فرو ریخته است و روز با برقی از دیدگان سرشارت آغاز شده است. بوی بابونه فضا را آکنده است؛ اولین روز امامتت، اولین روزی است که جهان، با شوق در جذبه نورت تهنشین شده است.
امروز اولین روزی است که خداوند سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
آغاز امامت نور
خداوند، سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
در این ثانیههای تازه، در این شکوه دیرینسال رحمت که امروز اینگونه سرشار است، پای هر دریچه ستارهای میدرخشد و هیاهویی است آغاز روزی این چنین را؛
آغاز امامت نور، آغاز امامت آخرین ستاره بیدار.
شایسته ایستادهای و چراغهای راه، در سرانگشتان اشارتت روشن شده است.
شایسته ایستادهای و خورشید، بر پلکهای آفتابیات سجده برده است.
شایسته ایستادهای و این آغاز روزهای انتظار است.
این روز فرو خفته را برانگیختهای در صبحی روشن؛ آخرین وعده الهی محقق شده است.
شایسته ایستادهای و بر شانههای استوارت، بهار بوسه داده است؛ حضور روشنت امید این روزهاست.
شایسته ایستادهای و اشتیاق امامتت، این فرودست را به فرادست پیوند زده است.
زمین در پوست خود نمیگنجد و چراغهای هدایت، در دستهای مهربانت روشن است.
تو آن سایه مهربانی که وعده حتمی خداوندی برای این روزهای مکرر و مکدر. وعده نور، جذبه فلق است و کرانههای آسمان، خلاصه شده در چشمهایت.
جذبه فلق است و اولین روزی که ردای امامت به تن کردهای.
جذبه فلق است و روزی سرشار از آینه.
نجوای گداختهام را به شور، در جای جای خاک رها کردهام.
جهانی در مقابل شکوهت خم شده است. نعمت، بر ما تمام و شب چون روحی سرگردان، در بیابانهای پیکر خویش فرو ریخته است و روز با برقی از دیدگان سرشارت آغاز شده است. بوی بابونه فضا را آکنده است؛ اولین روز امامتت، اولین روزی است که جهان، با شوق در جذبه نورت تهنشین شده است.
امروز اولین روزی است که خداوند سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
-
- پست: 270
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
- محل اقامت: کره زمین
- سپاسهای ارسالی: 194 بار
- سپاسهای دریافتی: 797 بار
- تماس:
نهم ربیع الاول بر همگی مبارک..................
الله الرحمن الرحیم
عید بزرگ الهی،هلاکدشمنبزرگ اهل بیت علیهم السلام و قاتل فاطمۀ زهرا وفرزندش محسن علیهما السلام را به منتقم آل محمد علیهم السلام و همۀ شیعیان و محبین اهلبیت تبریک و تهنیت عرض میکنم.
همچنین آغاز ولایت و امامت نور چشمانم آقا صاحب الزمان را به ایشان و همه محبین و شیعیانشان تبریک میگویم.
دلم هوای تو کرده هوای آمدنت
صدای پای تو می آید صدای آمدنت
بهار با تو می آید به خانه دل ما
قدم به خانه ما نه صفای خانه ام
التماس دعای فرج
لعن یادتون نره ..............
لعنه الله عمر ثم ابوبکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر ثم عمر
عید بزرگ الهی،هلاکدشمنبزرگ اهل بیت علیهم السلام و قاتل فاطمۀ زهرا وفرزندش محسن علیهما السلام را به منتقم آل محمد علیهم السلام و همۀ شیعیان و محبین اهلبیت تبریک و تهنیت عرض میکنم.
همچنین آغاز ولایت و امامت نور چشمانم آقا صاحب الزمان را به ایشان و همه محبین و شیعیانشان تبریک میگویم.
دلم هوای تو کرده هوای آمدنت
صدای پای تو می آید صدای آمدنت
بهار با تو می آید به خانه دل ما
قدم به خانه ما نه صفای خانه ام
التماس دعای فرج
لعن یادتون نره ..............
لعنه الله عمر ثم ابوبکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر ثم عمر
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم
خانه مادری ما همه بیت الزهراست
یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
خانه مادری ما همه بیت الزهراست
یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
Re: نهم ربیع الاول بر همگی مبارک..................
بنام خدا
بنده هم این ایام خجسته را خدمت کاربران محترم تبریک عرض میکنم.
[SIZE=170][FONT=Century Gothic][FONT=Book Antiqua]
بنده هم این ایام خجسته را خدمت کاربران محترم تبریک عرض میکنم.
[SIZE=170][FONT=Century Gothic][FONT=Book Antiqua]
عید ولایت و امامت حضرت مهدی
دوستان عزیز شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) رو خدمت شما تسلیت عرض می کنم.
اما روز ولایت حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه) و عید محبان آن حضرت رو به وجود مقدس امام زمان و شما عزیزان تبریک می گویم.
بیاییم خدا رو شکر کنیم که یک بار دیگه به ما این فرصت رو داد که تو جشن ولایت حضرت مهدی حضور داشته باشیم و بتونیم اون حضرت رو یاری کنیم.
اما نمیدونم برای این جشن کادویی آماده کریم که تقدیم حضرت مهدی کنیم یا نه؟
آخه گفتند يك روز تو شهر جار زدند كه اي مردم هر كس دنبال غلام مي گرده يك غلام خوب آوردند كه بفروشند .
غلام كيه ؟ حضرت يوسف (علیه السلام) نوشتند يك صف طولاني تشكيل شد همه ثروتمندان شعر آمدند تا يوسف را بخرند .
مردم ديدند تو صفي كه عزيز مصر ايستاده يك پير زن بيچاره هم هست گفتند چه آورده اي كه يوسف را بخري؟
جواب داد :يك كلاف نخ داشتم همان را آورده ام
گفتند: عزيز مصر با آن همه دارايي مشتري يوسف است .
پير زن گفت : همه از وضيعت عزيز مصر خبر دارند او هر چقدر پول بخواهند ميدهد ولي يوسف خوب مي داند كه اين كلاف تمام دارو ندار من است .
امروز ما هم بگوييم يا صاحب الزمان مي دونيم كه خيلي ها ارادتمند شما هستند مي دونيم كه ملائكه الهي به خدمت براي شما افتخار مي كنند. اما ما هم هیچ چیزي نداشتيم كه براي شما بياوريم و همه خوشحالي ما امروز اين است كه مهمان شماييم و شما كريم هستيد.
تو مگو ما را بدين در بار نيست با كريمان كارها دشوار نيست
درآخر بیایید از خدا بخواهیم که اجازه ی ظهورحضرت مهدی رو صادر کنه بیاییدبه خدا بگیم که:
خدايا مگه تو به ما نگفتي كه از رگ گردن به ما نزديكتري پس كلام ما را ميشنوي؛
خدايا مگه تو به ما نگفتي كه مرا بخوانيد تا شما را استجابت كنم؛
خدايا همگي ما در اين لحظه و در محظر تو اقرار ميكنيم كه مولاي ما، مهربانترين مردم نسبت به ما بوده و مانند اجدادش از هيچ كاري در هدايت ما به سوي تو دريغ نكرد و تو خوب ميداني كه هيچ كاري از دست ما براي او ساخته نيست جز اينكه براي سلامتي و فرجش دست به دعا بلند كنيم.
عجل لولیک
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه "
به نام خدا
تمام شد غم تاریخی بشر
جهان با هزار دهان تو را به ستایش نشسته است.
دنیا از هزار دریچه آمدنت را کل میکشد. آمدنت، بشارت صبح است برای شبهای تاریک بشر؛ بشارت رهایی است برای پرندگان دلمرده؛ مژده باران است برای دشتهای حسرت به دل. زمین در خود مچاله شده است؛ جهان از ستم خسته، چشمها به در سپید و فریادها در گلو خفه شده است.
مبارک باد پادشاهیات بر عالم! دنیا از امروز نفس راحتی میکشد. هستی، در سایهسار ولایت تو آرام میگیرد.
پادشاهیات، اماننامه آسمانها و زمین است! مژده آمدنت، بادها را اینچنین عاشق و آواره کرده است.
به اشتیاق توست که درختان، ایستادهاند.
به احترام توست که کوهها قیام کردهاند.
روز پادشاهی توست؛ روز تاجگذاری دوباره عدالت، روز بر تخت نشستن عزت، روز پایان اندوه، روز لبخندهای فراگیر، روز شادی همگانی، روز خوشبختی خاکیان، روز تحیت و سلام مدام فرشتگان، روز روزهای خوش آینده، روز لحظههای مبارک و شیرین، روز چشمانتظاری جهان.
تمام شد غم تاریخی بشر امشب و روزگار یقین در خودش نمیگنجد
روز توست؛ روز ولایت باشکوه تو، روز امامت تو و چشمروشنی دین، روز امامت تو و احیای قرآن، روز امامت تو و شکوفایی «معروف»، روز امامت تو و براندازی «منکر»، روز امامت تو و تحقق آرزوها.
تو حسن ختام یازده آغاز تا ابد؛ آخرین بازمانده خاندان کرامتی، آخرین باقیمانده خداوندی در زمین. ای ذخیره همیشه خدا برای روزهای مبادا، برای روزهای سخت انسان، رؤیای دیرسال عدالت در جهان. سرنوشت محتوم عالم...!
جهان در پوست خود نمیگنجد؛ از این همه شادی فراگیر. از این همه خوشبختی... .
سلام بر تو و بر سجدههای افلاکیات!
سلام، ای وعده بیدروغ الهی! وقت آن است که از پشت پرده غیبت بیرون آیی؛ که زخم فدک، دیری است لب به شکایت گشوده است.
بیا تا زمین را از خواب غفلت بیدار کنی؛
تا مرهمی باشی بر دردهای زینب علیهاالسلام .
هنوز سر بریده حسین علیهالسلام ، در انتظار انتقام توست!
آتش سینه فاطمه علیهاالسلام ، خنکای ظهور تو را میطلبد!
تمام شد غم تاریخی بشر
جهان با هزار دهان تو را به ستایش نشسته است.
دنیا از هزار دریچه آمدنت را کل میکشد. آمدنت، بشارت صبح است برای شبهای تاریک بشر؛ بشارت رهایی است برای پرندگان دلمرده؛ مژده باران است برای دشتهای حسرت به دل. زمین در خود مچاله شده است؛ جهان از ستم خسته، چشمها به در سپید و فریادها در گلو خفه شده است.
مبارک باد پادشاهیات بر عالم! دنیا از امروز نفس راحتی میکشد. هستی، در سایهسار ولایت تو آرام میگیرد.
پادشاهیات، اماننامه آسمانها و زمین است! مژده آمدنت، بادها را اینچنین عاشق و آواره کرده است.
به اشتیاق توست که درختان، ایستادهاند.
به احترام توست که کوهها قیام کردهاند.
روز پادشاهی توست؛ روز تاجگذاری دوباره عدالت، روز بر تخت نشستن عزت، روز پایان اندوه، روز لبخندهای فراگیر، روز شادی همگانی، روز خوشبختی خاکیان، روز تحیت و سلام مدام فرشتگان، روز روزهای خوش آینده، روز لحظههای مبارک و شیرین، روز چشمانتظاری جهان.
تمام شد غم تاریخی بشر امشب و روزگار یقین در خودش نمیگنجد
روز توست؛ روز ولایت باشکوه تو، روز امامت تو و چشمروشنی دین، روز امامت تو و احیای قرآن، روز امامت تو و شکوفایی «معروف»، روز امامت تو و براندازی «منکر»، روز امامت تو و تحقق آرزوها.
تو حسن ختام یازده آغاز تا ابد؛ آخرین بازمانده خاندان کرامتی، آخرین باقیمانده خداوندی در زمین. ای ذخیره همیشه خدا برای روزهای مبادا، برای روزهای سخت انسان، رؤیای دیرسال عدالت در جهان. سرنوشت محتوم عالم...!
جهان در پوست خود نمیگنجد؛ از این همه شادی فراگیر. از این همه خوشبختی... .
سلام بر تو و بر سجدههای افلاکیات!
سلام، ای وعده بیدروغ الهی! وقت آن است که از پشت پرده غیبت بیرون آیی؛ که زخم فدک، دیری است لب به شکایت گشوده است.
بیا تا زمین را از خواب غفلت بیدار کنی؛
تا مرهمی باشی بر دردهای زینب علیهاالسلام .
هنوز سر بریده حسین علیهالسلام ، در انتظار انتقام توست!
آتش سینه فاطمه علیهاالسلام ، خنکای ظهور تو را میطلبد!
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: نهم ربيع الاول ، بيعتي همچون غدير تا " هميشه "
بسم الله الرحمن الرحيم
سالروز امامت يگانه منجي عالم بشريت . حضرت مهدي صاحب العصر و الزمان ارواحنا فداه تبريك و تهنيت باد
در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی.
همه نشانه هایی که پدر داد، با تو بود. نام گرامی ات را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دهان به دهان و سینه به سینه، معطر نقل کرده اند.
همه پدرانت، آرزوی دیدنت را داشتند؛ چنان که ما حسرت بوییدنت را.
از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای. تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی داده اند؛ که روزی امام خواهد آمد.
اگر به عشق تو نبود...
تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.
اگر عطر وجود تو نبود، کوه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.
اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.
اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر گم می شد.
اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.
از ما فاصله گرفتی تا به تو نزدیک تر شویم
تا جهانی شدن گل های محمدی، پشت پرده غیبت، نفس های غم ناک زمین را می شماری. از ما فاصله گرفتی تا آسمانی تر شویم. از ما دور شدی تا در غم ندیدنت با باران های بی وقفه، سقف آسمان پایین بیاید؛ شاید به آسمان نزدیک تر شویم.
تنهای مان خواستی، تا تنهایی تو را حس کنیم که تنهاتر از آسمان بودی در بین ما دنیازدگان.
یک روز، آسمان را تا ارتفاع سرانگشتانم پایین می کشم و دردهای تنهایی ام را به خورشید می گویم. کاش چشمانمان به دیدن خورشید عادت کند، تا تو را که نورانی تر از خورشیدی، تاب بیاوریم!
تو هستی؛ اما ابرهای تردید ما، مانع تجلی تواند
سایه ابرها چقدر بر سرمان سنگینی می کند، وقتی خورشید را دریغ می کنند و نمی بارند.
تو را از پشت این همه ابر، تماشا می کنم؛ آنچنان که خورشید روزهای ابری را.
تو هستی؛ اما ابرهای تردید من، آفتاب دیدنت را حصار شده اند. کجای این خاک، می توانم قدم بگذارم و بوی تو را حس نکنم؟! کجای این آسمان، می توانم پرنده باشم و در عطر تو پرواز نکنم؟!
نفس بکش، تا ابرهای تردیدمان را باد ببرد و بتاب تا یخ کفرمان آب شود.
ابرها، سال هاست که می آیند و می بارند و می روند؛ اما تو همچنان همان آفتاب جوان مانده ای که بر بهارهای آمده و نیامده ما می تابد.
روزی، این همه یهودا را رسوا خواهی کرد
به انتظار دیدنت، روزهای تقویم را هاشور می زنم و صبح های آفتابی را می شمارم. هر غروب، با خورشید در دل دریاها غرق می شوم و هر صبح، به شوق دیدن تو جان می گیرم.
اگر هزار سال نوری به انتظارت بنشینم تا سنگ شوم، شک نمی کنم. شاید روزی قدم مبارکت را بر شانه های سنگی ام حس کنم.
بگذار ریشخندم کنند! بگذار به اسم تو، سکه بزنند! بگذار دیوارهای ریایشان را به اسم منتظران تو بالا ببرند! روزی خواهی آمد و این همه یهودا را رسوا خواهی کرد.
گفتند: می آیی ...
سالروز امامت يگانه منجي عالم بشريت . حضرت مهدي صاحب العصر و الزمان ارواحنا فداه تبريك و تهنيت باد
در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی.
همه نشانه هایی که پدر داد، با تو بود. نام گرامی ات را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دهان به دهان و سینه به سینه، معطر نقل کرده اند.
همه پدرانت، آرزوی دیدنت را داشتند؛ چنان که ما حسرت بوییدنت را.
از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای. تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی داده اند؛ که روزی امام خواهد آمد.
اگر به عشق تو نبود...
تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.
اگر عطر وجود تو نبود، کوه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.
اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.
اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر گم می شد.
اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.
از ما فاصله گرفتی تا به تو نزدیک تر شویم
تا جهانی شدن گل های محمدی، پشت پرده غیبت، نفس های غم ناک زمین را می شماری. از ما فاصله گرفتی تا آسمانی تر شویم. از ما دور شدی تا در غم ندیدنت با باران های بی وقفه، سقف آسمان پایین بیاید؛ شاید به آسمان نزدیک تر شویم.
تنهای مان خواستی، تا تنهایی تو را حس کنیم که تنهاتر از آسمان بودی در بین ما دنیازدگان.
یک روز، آسمان را تا ارتفاع سرانگشتانم پایین می کشم و دردهای تنهایی ام را به خورشید می گویم. کاش چشمانمان به دیدن خورشید عادت کند، تا تو را که نورانی تر از خورشیدی، تاب بیاوریم!
تو هستی؛ اما ابرهای تردید ما، مانع تجلی تواند
سایه ابرها چقدر بر سرمان سنگینی می کند، وقتی خورشید را دریغ می کنند و نمی بارند.
تو را از پشت این همه ابر، تماشا می کنم؛ آنچنان که خورشید روزهای ابری را.
تو هستی؛ اما ابرهای تردید من، آفتاب دیدنت را حصار شده اند. کجای این خاک، می توانم قدم بگذارم و بوی تو را حس نکنم؟! کجای این آسمان، می توانم پرنده باشم و در عطر تو پرواز نکنم؟!
نفس بکش، تا ابرهای تردیدمان را باد ببرد و بتاب تا یخ کفرمان آب شود.
ابرها، سال هاست که می آیند و می بارند و می روند؛ اما تو همچنان همان آفتاب جوان مانده ای که بر بهارهای آمده و نیامده ما می تابد.
روزی، این همه یهودا را رسوا خواهی کرد
به انتظار دیدنت، روزهای تقویم را هاشور می زنم و صبح های آفتابی را می شمارم. هر غروب، با خورشید در دل دریاها غرق می شوم و هر صبح، به شوق دیدن تو جان می گیرم.
اگر هزار سال نوری به انتظارت بنشینم تا سنگ شوم، شک نمی کنم. شاید روزی قدم مبارکت را بر شانه های سنگی ام حس کنم.
بگذار ریشخندم کنند! بگذار به اسم تو، سکه بزنند! بگذار دیوارهای ریایشان را به اسم منتظران تو بالا ببرند! روزی خواهی آمد و این همه یهودا را رسوا خواهی کرد.
گفتند: می آیی ...