لیله المبیت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

لیله المبیت

پست توسط HRG »

پیمان عقبه اول که در سال دوازده بعثت بود، جنبه دینی داشت؛ گرچه زمزمه نوعی تشکل سیاسی نیز در آن مشاهده می‌شد. در این پیمان مسلمانان خواستار مبلغی از سوی رسول خدا(صلی الله علیه واله) شدند تا اصول و معانی اسلام را به آنان تعلیم دهد. پس از آن بود که اسلام به سرعت در مدینه رواج پیدا کرد.[لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 16]
در نتیجه در سال سیزدهم بعثت پیمان عقبه دوم منعقد گردید. عنصر جدیدی در بیعت دوم افزوده شد و آن مسئله دفاع بود که نوعی تشکل نظامی برای حفاظت از رهبری دین را صورت داد.[لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 164-163] لذا پیمان عقبه دوم، حادثه مهمّی در تاریخ صدر اسلام به شمار می‌آید و اهمیت آن به عزم و اراده مسلمانان یثرب در حمایت از پیامبر(صلی الله علیه واله) و مسلمانان مکه باز می‌گردد.[احمدالعلی، صالح؛ دولت رسول خدا (ص)، دکتر هادی انصاری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 1385، چاپ دوم، ص 57]
بعد از پیمان عقبه دوم، اسلام، بیش از پیش در مدینه توسعه پیدا کرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و میان دو قبیله اوس و خزرج بعد از سالیان سال درگیری و خونریزی به برکت اسلام، صلح و صفا برقرار شد و بهترین پناهگاه برای مسلمانان مکّه گردید که گرفتار ملامت و استهزاء و شکنجه بودند.[صفایی حایری قمی، عباس؛ تاریخ شخصیت و صفات پیغمبر اکرم (ص)، قم، چاپ حکمت، سال 1379، چاپ اول، ص 346]
مشرکان مکه، پیامبر اسلام را سبب شکاف و نفاق میان جامعه مکه، بویژه قریش معرفی کرد. و جو مکه را بر علیه ایشان تحریک کردند تا نتواند در مکه نفوذ عمیق یافته و نور اسلام را بگستراند.[ لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 93] بویژه پس از پیمان عقبه دوم که به آزار و اذیت خود شدت دادند و هر کجا مسلمانی می‌دیدند او را کتک زده و تحقیرش می‌کردند. مسلمانان از آزار مشرکین به تنگ آمده؛ از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) راه چاره خواستند. آنگاه جبرئیل نازل شد و پیام آورد که، بهترین راه نجات، هجرت به سرزمین یثرب می‌باشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر کردند.[فیض پور، علی اصغر؛ تاکتیک‌های جنگی رسول خدا (ص)، قم، انتشارات مدین، بهار 1379، چاپ اول، ص 21] مسلمانان به تدریج از مکّه خارج شده و به یثرب رفتند. در این هنگام مشرکان قریش د دارالندوه جمع شده و تصمیمی بس قاطع و خطرناک گرفته، همت بر قتل پیامبر(صلی الله علیه واله) گرفتند؛ زیرا می‌دانستند که اگر رسول اکرم(صلی الله علیه واله) به مکه برسد با تشکیل حکومت اسلامی بنیان بت پرستی را در هم می‌کوبد. این توطئه با فداکاری حضرت علی(علیه السلام) ناتمام ماند[قمی، شیخ عباس؛ منتهی الامال] و پیامبر(صلی الله علیه واله)، مکه را به قصد یثرب ترک کردند و در دوازدهم ماه ربیع الثانی سال سیزده بعثت با استقبال پرشور مسلمان انصار وارد مدینه شدند.
لیله المبیت
سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردی انتخاب شود وسپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب یکباره بر خانه محمد صلی الله علیه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده می‏شدند وهم خون او در میان قبایل عرب پخش می‏شد ولذا خاندان هاشم نمی‏توانست‏با تمام قبایلی که در ریختن خون وی شرکت کرده بودند به خونخواهی ومبارزه برخیزند. فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت ودستور الهی را به او ابلاغ کرد که باید هرچه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
شب مقرر فرا رسید. مکه و محیط خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تاریکی شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قریش هر یک از سویی به جانب خانه رسول خدا روی آوردند.اکنون پیامبر باید با استفاده از شیوه غافلگیری خانه را ترک کرده، در عین حال، چنین وانمود کند که در خانه است ودر بستر خود آرمیده است. برای اجرای این نقشه لازم بود که فرد جانبازی در بستر او بخوابد وروانداز سبز پیامبر را به خود بپیچد تا افرادی که نقشه قتل او را کشیده‏اند تصور کنند که او هنوز خانه را ترگ نگفته است و لذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود واز راه عبور ومرور افراد در کوچه وبیرون مکه جلوگیری نکنند. اما کیست که از جان خود بگذرد ودر خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسی است که پیش از همه به وی ایمان آورده است و از آغاز بعثت، پروانه‏وار، گرد شمع وجود او گردیده است. آری، این شخص شایسته کسی جز حضرت علی علیه السلام نیست واین افتخار باید نصیب وی شود.
از این رو، پیامبر رو به حضرت علی کرد وگفت:مشرکان قریش نقشه قتل مرا کشیده‏اند وتصمیم گرفته‏اند که به طور دسته جمعی به خانه من هجوم آورند ومرا در میان بستر بکشند. از این جهت از طرف خدا مامورم که مکه را ترک کنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابی وآن پارچه سبز را به خود بپیچی تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه‏ام ودر بسترم آرمیده‏ام ومراتعقیب نکنند. وحضرت علی علیه السلام در اطاعت امر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرمید.
چهل نفر آدمکش اطراف خانه پیامبر رامحاصره کرده بودند و از شکاف در به داخل می‏نگریستند و وضع خانه را عادی می‏دیدند و گمان می‏کردند که پیامبر در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند و آنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش موری از نظر آنان مخفی نمی‏ماند.
اکنون باید دید که پیامبر اکرم، با این مراقبت‏شدید، چگونه خانه را ترک گفت.
بسیاری از سیره نویسان بر آنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که آیاتی از سوره یس را قرائت می‏کرد (منظور آیات هشتم ونهم ازاین سوره است) صف محاصره کنندگان را شکافت وآنچنان ازمیانشان عبور کرد که احدی متوجه نشد.امکان این مطلب قابل انکار نیست; چه هرگاه مشیت الهی بر این تعلق گیرد که پیامبر خود را از طریق اعجاز وبه طور غیر عادی نجات دهد، هیچ چیز نمی‏تواند مانع از آن شود. ولی سخن اینجاست که قراین زیادی حکایت می‏کند که خدا نمی‏خواست پیامبر خود را از طریق اعجاز نجات بخشد، زیرا در این صورت لازم نبود که حضرت علی در بستر پیامبر بخوابد وخود پیامبر به غار «ثور» برود وسپس با زحمات زیادی راه مدینه را در پیش گیرد.
برخی نیز می‏گویند هنگامی که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود وپیامبر از غفلت آنان استفاده کرد. ولی این نظر دور از حقیقت است وهرگز شخص عاقل باور نمی‏کند که چهل آدمکش که خانه را برای این محاصره کرده بودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند، ماموریت‏خود را آنچنان سرسری بگیرند که همگی با خیال آسوده بخوابند!
ولی بعید نیست،همان طور که برخی نوشته‏اند، پیامبر پیش از گرد آمدن تروریستها، خانه را ترک گفته بود. (سیره حلبی، ج‏2، ص 32)
یورش به خانه وحی
ماموران قریش، در حالی که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود، منتظر لحظه‏ای بودند که همگی به خانه وحی یورش آورند وخون پیامبر را که در بسترش آرمیده است ‏بریزند. آنان از شکاف در به خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏نگریستند و از فرط فرح در پوست نمی‏گنجیدند وتصور می‏کردند که به زودی به آخرین آرزوی خود خواهند رسید. ولی علی علیه السلام، با قلبی مطمئن وخاطری آرام، در خوابگاه پیامبر دراز کشیده بود، زیرا می‏دانست که خداوند پیامبر عزیز خود رانجات داده است.
دشمنان، نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند، ولی به عللی از این تصمیم منصرف شدند وسرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند وماموریت‏خود را انجام دهند. پرده‏های تیره شب به کنار رفت وصبح صادق سینه افق را شکافت. ماموران با شمشیرهای برهنه به طور دسته جمعی به خانه پیامبر هجوم آوردند واز اینکه در آستانه تحقق بزرگترین آرزوی خود بودند از شادی در پوست‏خود نمی‏گنجیدند، اما وقتی وارد خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند حضرت علی علیه السلام را به جای پیامبر یافتند.خشم وتعجب سراپای وجود آنان را فرا گرفت. رو به حضرت علی کردند وپرسیدند محمد کجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من می‏خواهید؟ در این موقع، از فرط عصبانیت‏به سوی حضرت علی علیه السلام حمله بردند و او را به سوی مسجد الحرام کشیدند، ولی پس از بازداشت مختصری ناگزیر آزادش ساختند و در حالی که خشم گلوی آنان را می‏فشرد تصمیم گرفتند که از پای ننشینند تا جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کشف کنند. (تاریخ طبری، ج‏2، ص‏97)
قرآن مجید برای اینکه این فداکاری بی نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند، در طی آیه‏ای جانبازی حضرت علی علیه السلام را می‏ستاید واو را از کسانی می‏داند که جان به کف در راه کسب رضای خدا می‏شتابند:
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رووف بالعباد . (بقره:207)
برخی از مردم کسانی هستند که جان خود را برای تحصیل رضای خداوند از دست می‏دهند; وخداوند به بندگان خود رووف ومهربان است.
لیله المبیت از منظر اهل تسنن
به دنبال ایثار حضرت علی علیه السلام آیه زیر نازل گردید:
" و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد."( بقره/207)؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به این بندگان مهربان است.
مفسر معروف اهل سنت، ثعلبى مى‏گوید:
هنگامى که پیامبراسلام صلى الله علیه وآله تصمیم بر هجرت از مکه به مدینه گرفت، براى تحویل امانت‏هاى مردم و پرداخت پول‏هاى آنان، على علیه السلام را به جاى خود قرار داد و شبانه به سوى "غار ثور" حرکت کرد. و فرمان داد على علیه السلام در بستر او خوابیده و پارچه‏ سبز رنگى (برد خضرمى) که مخصوص خود پیامبر صلى الله علیه و آله بود، روى خویش بکشد. مشرکان، در همان شب، اطراف خانه‏ پیامبر صلى الله علیه و آله را محاصره کردند.
در این هنگام ایزد منان، به "جبرائیل‏" و "میکائیل‏" وحى فرستاد: "من، بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر کردم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود ترجیح دهد؟" هیچ یک حاضر نشدند. به آنان وحى کرد:"اکنون على علیه السلام در بستر خوابیده است و آماده‏ فدا کردن جان خود خواهد بود؛ به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید."
هنگامى که جبرائیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على نشسته بودند، جبرائیل گفت:"به به! آفرین بر تو اى على! ایزد، به واسطه‏ تو، بر فرشتگان افتخار مى‏کند." ناگاه آیه‏ "و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد." نازل شد. و در آن صفات على علیه السلام بیان گردید. (تفسیر نمونه،ج2، ص46/ الغدیر،ج2، ص44)
ابن ابى الحدید معتزلى که از اهل سنت است - درباره‏ تفسیر این آیه معتقد است که حماسه‏ على علیه السلام در لیله المبیت - شب خوابیدن به جاى رسول الله صلى الله علیه و آله - مورد تایید همه است جز کسانى که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز...، آن را انکار نمى‏کنند. (شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج3، ص270)
ذکر موضوع "لیله المبیت‏" و نزول این آیه شریفه درباره جانبازى و ایثار على علیه السلام نسبت به پیغمبرخدا، گذشته از احادیث و تفاسیر شیعه، درتفاسیر و کتب اخبار و تاریخ اهل تسنن هم آمده است. که در اینجا به چندی از منابع آنها اشاره می نماییم:
- تفسیر فخر رازى و تفسیر درالمنثور سیوطى ذیل آیه مزبور.
- الصول المهمه ابن صباغ مالکى به نقل از احیاء علوم الدین غزالى.
- اسدالغابه ابن اثیر، جلد 4، ص 25.
- نورالابصار شبلنجى، ص 77.
- کنوزالحقایق مناوى، ص 31.
- خصائص نسائى، ص 8 .
- مستدرک حاکم نیشابورى، جلد 3، ص 4.
- مسند احمد حنبل، ج 1، ص 348.
- تاریخ بغداد، ج 13، ص 191.
حال جا دارد دو بیت جالب و پرشور راغب اصفهانى دانشمند بزرگ اهل تسنن از علماى قرن پنجم هجرى را بیاورم. راغب اصفهانى مولف کتابهاى گرانقدر "محاضرات‏" و "مفردات‏" و غیره کسى است که فیلسوف نامى جلال الدین دوانى در گذشت 908 ه با آن قدرت عظیم که در تمامى فنون عقلى ونقلى داشته است از وى به "استاد راغب اصفهانى"‏ تعبیر مى‏کند. دو بیت راغب این است:
ز صد هزار محمد که در جهان آید
یکى به منزلت و جاه مصطفى نشود
و گر که عرصه عالم پر از على گردد
یکى به علم و شجاعت چو مرتضى نشود
این رباعى هم ازخود جلال الدین دوانى حکیم مشهوراست که تا اواخر عمر از علماى عامه بوده است:
خورشید کمال است نبى ماه ولى
اسلام محمد است و ایمان على
گر بینه‏اى بر این سخن مى‏طلبى
بنگر که ز بینات اسماست جلى
علماى حروف مى‏گویند هر حرفى داراى زبر و بینه است، مثلا زبر " د" دال است، و بینه آن همان " د" مى‏باشد. جلال الدین که مانند برخى از عرفا و صوفیه معتقد به علم حروف و خواص آن بوده است، در این رباعى مى‏گوید: بینه لفظ "اسلام‏" با بینه اسم "محمد" و بینات "ایمان‏" و "على‏" با هم موافقت دارند، و این مى‏رساند که پیغمبر حقیقت اسلام، و على حقیقت ایمان است. همان طور که پیغمبر خورشید کمال است، و على ماه است که همه جا به دنبال خورشید مى‏باشد.
کیفیت هجرت پیامبر (صلی الله علیه واله) از مکه به مدینه و داستان غار
در الدر المنثور است که ابن مردویه و ابو نعیم در کتاب دلائل از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیه ی " وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یخُْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُْ الْمَاکِرِین؛ و [یادآور] وقتى را که کافران در حق تو نیرنگ مى کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا بیرونت کنند، و آنها نیرنگ مى کردند و خدا هم نیرنگ مى کرد و خداوند از همه نیرنگ کنندگان ماهرتر است." سوره ى انفال آیه ى 30 گفته است: بعد از آنکه رسول خدا (صلی الله علیه واله) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مى گوید: ابو بکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مى رود بدنبالش به راه افتاد و صداى حرکتش به گوش رسول خدا (صلی الله علیه واله) رسید و آن حضرت ترسید مبادا یکى از دشمنان باشد که در جستجوى او است، وقتى ابو بکر این معنا را احساس کرد شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا (صلی الله علیه واله) صداى او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بکر هم چنان بدنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوى آن حضرت برخاستند، و نزد مردى قیافه شناس از قبیله بنى مدلج فرستادند. او جاى پاى آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختى بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از اینجا تجاوز نکرده- ابن عباس مى گوید: در این هنگام ابو بکر در اندوه شد، رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود:" محزون مباش که خدا با ماست".
ابن عباس سپس اضافه مى کند: رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ابو بکر سه روز تمام در غار بودند و تنها على بن ابى طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر برایشان غذا مى آورد و على (علیه السلام) تجهیزات سفر را فراهم مى نمود. على (علیه السلام) سه شتر از شتران بحرین خریدارى نمود و مردى راهنما براى آنان اجیر کرد. پس از آنکه پاسى از شب سوم گذشت على (علیه السلام) شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ابو بکر هر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالى که قریش بهر سو در جستجوى آن جناب شخصى را گسیل داشته بودند.
و نیز در همان کتاب آمده که ابن سعد از ابن عباس و على (علیه السلام) و عایشه (دختر ابو بکر) و عایشه دختر قدامه و سراقه بن جعشم- روایات نامبردگان درهم داخل شده- روایت کرده که گفته اند: رسول خدا (صلی الله علیه واله) وقتى از منزل بیرون مى آمد که قریش در خانه آن جناب نشسته بودند لا جرم مشتى از ریگ زمین برداشت و بر سر آنان پاشید در حالى که مى خواند:" یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ...". آن گاه از میان آنان گذشت. یکى از آن میان گفت: منتظر چه هستید؟ گفتند: منتظر محمدیم گفت: به خدا قسم او از میان شما عبور کرد و رفت. گفتند: به خدا سوگند ما او را ندیدیم، آن گاه در حالى که خاکها را از سر خود مى تکاندند برخاستند. از آن سو رسول خدا (صلی الله علیه واله) با ابو بکر به غار ثور رفته، داخل آن شدند، و پس از ورود ایشان عنکبوتها به در آن غار تار تنیدند. قریش با فعالیت هر چه تمامتر به جستجویش برخاستند، و سرانجام به در غار رسیدند، در آنجا یکى به دیگرى مى گفت: این تار عنکبوتى که من مى بینم آن قدر کهنه است که گویا قبل از تولد محمد در اینجا تنیده شده.
و در کتاب اعلام الورى در باره اینکه سراقه بن جعشم چه نحوه ارتباطى با رسول خدا (صلی الله علیه واله) داشت، و در اینکه آیا او از دشمنان بوده و یا از صحابه چنین گفته است: آنچه که در بین عرب معروف شده و هر جا مى نشینند چه در اشعار و چه در محاورات خویش مى گویند و انتشار مى دهند، این است که سراقه از مکه بقصد کشتن رسول خدا (صلی الله علیه واله) بیرون آمد و او را تعقیب کرد تا شاید با کشتن آن جناب در میان قریش افتخارى بدست آورد، و هم چنان در تعقیب بود تا آن جناب را پیدا نمود، آن قدر نزدیک شد که دیگر خاطر جمع شد بهدف خود رسیده است، و لیکن بطور ناگهانى چهار پاى اسبش به زمین فرو رفت و بکلى در زمین پنهان شد. سراقه بسیار تعجب کرد، زیرا مى دید آن مکان، زمین نرمى نبود که پاى اسب فرو رود، آنهم تا شکم، بلکه زمینى بسیار سفت و محکم بود.
سراقه فهمید که این قضیه یک امر آسمانى است (و اگر دیر بجنبد ممکن است خودش هم فرو رود) لا جرم فریاد زد: اى محمد! از پروردگارت بخواه اسب مرا رها کند، و من ذمه خدا را به گردن مى گیرم که احدى را به راهى که در پیش گرفته اى راهنمایى نکنم و نگویم که من محمد را کجا دیده ام. رسول خدا (صلی الله علیه واله) دعا کرد و اسبش چنان به آسانى رها شد که گویى پاهایش را با یک گره جوزى بسته بودند. و این سراقه مردى بسیار زیرک و دوراندیش بود، و از این پیش آمد چنین احساس کرد که به زودى برایش پیش آمد دیگرى خواهد بود. لذا به رسول خدا (صلی الله علیه واله) عرض کرد یک امان نامه براى من بنویس. آن جناب هم به وى امان نامه داد و او برگشت.
و در الدر المنثور آمده که ابن سعد و ابن مردویه از ابن مصعب روایت کرده اند که گفت: من انس بن مالک و زید بن ارقم و مغیره بن شعبه را دیده بودم، و از آنان شنیدم که با خود چنین گفتگو مى کردند که رسول خدا (صلی الله علیه واله) وقتى آن شب وارد غار شد، خداوند درختى را به امر خود در برابر روى پیغمبرش رویانید، به طورى که به کلى آن حضرت را از چشم بینندگان پوشانید، و عنکبوت را دستور داد تا دم در غار در برابر رسول خدا (صلی الله علیه واله) تار بتند تا او هم با تارهاى خود آن جناب را از بینندگان مستور سازد، و دو کبوتر وحشى را دستور داد تا در دهانه غار بایستند. جوانان قریش که هر یک از یک دودمان بودند با چوب دستى، شمشیر و چماقهایشان سر و کله هایشان پیدا شد، و هم چنان نزدیک غار مى شدند تا آنجا که فاصله شان با آن جناب بیش از چهل ذراع نماند. در آن میان یکى از ایشان با عجله نزدیک آمد و نگاهى در غار انداخت و برگشت. بقیه نفرات پرسیدند چرا درون غار را تفحص نکردى؟ گفت: من یک جفت کبوتر وحشى در دهنه غار دیدم و فهمیدم که معقول نیست کسى در غار باشد ... مقصود از این غار آن غارى است که در یکى از کوه هاى مکه به نام ثور واقع است. و این کوه تقریبا در چهار فرسخى مکه قرار دارد. در اعلام الورى و قصص الانبیاء آمده که رسول خدا (صلی الله علیه واله) سه روز در آن غار بماند و بعد از سه روز خداى تعالى به آن حضرت اجازه مهاجرت داد و فرمود: اى محمد از مکه بیرون رو که بعد از ابى طالب دیگر تو را در آن یاورى نیست. رسول خدا (صلی الله علیه واله) از غار بیرون آمد و در راه به چوپانى از قریشیان برخورد که او را ابن اریقط مى گفتند. حضرت او را نزد خود طلبید و فرمود: اى ابن اریقط! من مى خواهم تو را بر خون خودم امین گردانم (آیا حاضر هستى به این امانت خیانت نکنى)؟ عرض کرد: در این صورت به خدا سوگند تو را حراست و حفاظت مى کنم و احدى را به سوى تو دلالت و راهنمایى نمى کنم. اینک بگو ببینم قصد کجا را دارى اى محمد؟ حضرت فرمود: بطرف یثرب مى روم. گفت: حال که بدان طرف مى روى راهى به تو نشان مى دهم که احدى آن راه را بلد نیست. فرمود: پس به نزد على برو و به وى بشارت بده که خداوند به من اجازه مهاجرت داده، اینک اسباب سفر و مرکب برایم آماده ساز. ابو بکر هم گفت نزد اسماء دخترم برو و به وى بگو براى من زاد و دو مرکب فراهم کند و داستان ما را به عامر بن فهیره اعلام بدار و به وى بگو زاد و دو راحله مرا بردارد و بیاورد.
ابن اریقط نزد على (علیه السلام) رفت و داستان را به عرضش رسانید. على بن ابى طالب (علیه السلام) زاد و راحله را براى آن حضرت فرستاد. عامر بن فهیره هم زاد و دو راحله ابى بکر را آورد. رسول خدا (صلی الله علیه واله) از غار بیرون آمد و سوار شد و ابن اریقط آن جناب را از راه نخله که در میان کوه ها بسوى مدینه امتداد داشت حرکت داد و هیچ جا به جاده معمولى برنخوردند. مگر در" قدید" که در آنجا به منزل ام معبد درآمدند. راوى مى گوید: انصار از بیرون آمدن رسول خدا (صلی الله علیه واله) از مکه خبردار شده بودند و در انتظار رسیدنش دقیقه شمارى مى کردند تا آنکه در محله قبا (در آن نقطه اى که بعدا به صورت مسجد قبا درآمد) او را بدیدند و چیزى نگذشت که خبر ورودش در همه شهر پیچید. زن و مرد خوشحال و خندان و به یکدیگر بشارت گویان به استقبالش شتافتند.
آیا آیه‌ای به هنگام هجرت پیامبر اکرم به مدینه یا در بین راه بر حضرت رسول اکرم نازل شده است‌؟
آیات قرآن در مدت 23 سال در مکان‌ها و شرایط گوناگون بر پیامبر اکرم نازل شده است‌. کتاب‌های شان و اسباب نزول به این موارد پرداخته‌اند.
در مورد هجرت‌، برخی از آیات مانند آیات 30ـ35 سوره انفال به ماجرای هجرت و سبب آن اشاره دارند که به عقیده بیشتر مفسران بعد از هجرت در مدینه نازل شده است‌; اگر چه برخی معتقدند این آیات در مکّه و پیش از هجرت نازل شده‌اند.(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 7، ص 147، دارالکتب الاسلامیه‌.)
امّا برخی از آیاتی که به عقیده عدّه‌ای در بین راه مدینه و مکّه نازل شده‌اند عبارتند از:
1. در مورد آیه "اُذِن‌َ لِلَّذِین‌َ یُقَـَتَلُون‌"(حج‌،39) از ابن عباس روایت شده که گفت وقتی پیامبر اکرم از مکه بیرون شد، ابوبکر گفت‌: "پیامبرشان را بیرون کردند، بی تردید هلاک می‌شوند." پس این آیه نازل شد. برخی از این حدیث چنین استنباط کرده‌اند که این آیه در سفر هجرت نازل شده است‌.
2. از ضحّاک روایت شده که آیه "اِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیْکَ الْقُرْءَان‌َ لَرَآدُّکَ اِلَی‌َ مَعَادٍ"(قصص‌،85) در "جحفه‌" به هنگام سفر هجرت نازل شد.
3. سیوطی از سخاوی نقل کرده است که می‌گوید: آیه: "وَ کَاَیِّن مِّن قَرْیَه‌ٍ هِی‌َ اَشَدُّ قُوَّه‌ً"(محمد،13) هنگامی که پیامبر اکرم‌به سوی مدینه هجرت می‌کرد ایستاد، به مکه نگریست و گریه کرد، پس این آیه نازل شد.
4. گفته شده است که سوره "مطففین‌" یا قسمتی از آن‌در سفر هجرت پیش از ورود پیامبر اکرم به مدینه نازل شد.(ر.ک‌: التقان‌، سیوطی‌، ج 1، نوع دوم (شناخت آیات سفری و حضری‌).)
آثار و اهمیّت هجرت
در نخستین سال هجرت، پیروزی بزرگی نصیب اسلام و مسلمانان گردید و حکومت مستقلّی در مدینه پدید آمد. با استقرار در مدینه، نخستین و مهم‌ترین اقدام پیامبر(صلی الله علیه واله) بنای مسجد بود. مسجدی که دارالحکومه، مصلی وخلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام می شد. غنایم و مالیات‌ها در آنجا جمع می‌شد و نخستین زندان دولت جدید نیز در گوشه‌ای از آن بود. مسجد در دوران حیات رسول خدا(ص) مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و نقشی اساسی در شکل دهی جامعه اسلامی جدید داشت.[جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوه رسول خدا (ص)، ص 431]
اقدام مهم و ضروری دیگر حضرت رسول(ص)؛ ایجاد وحدت بین مسلمانان به وسیله پیمان برادری بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بین مهاجر و انصار مفهوم جدیدی را در کنار روابط خویشاوندی و قبیله‌ای مطرح کردند[لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 165]. وجود زمینه‌های اتّحاد و همزیستی در مدینه، منجر به انعقاد یک پیمان نظامی و اجتماعی شد. به برکت هجرت، نخستین قانون اساسی امت اسلام هم تدوین شد و دولت اسلامی به مرحله شکوفایی و اقتدار خود رسید و روز به روز، شعاع اسلام گسترده‌تر می‌‌گشت و دل‌های بیشتری را به نور خود منور ساخت و طاغوت را در هم شکست. تا اینکه در سال هشتم هجرت آخرین پایگاه مشرکان را در هم شکست. مکه سقوط کرد و در نهایت اسلام به جهان صادر شد.
با هجرت پیامبر(صلی الله علیه واله) مسلمانان از محیط پر خفقان مکه به محیط مساعد و اسلامی گام نهادند و به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرده و حکومتی نیرومند شد.[جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوه رسول خدا (ص)، ص 431] از این رو هجرت، مبدا و سرآغاز تاریخ مسلمانان قرار داده شد، چنانکه در سیره عملی خود حضرت رسول هم کاملاً مشهور است.

برگرفته از پایگاه راسخون
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: لیله المبیت

پست توسط محب فاطمه »

 انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم في سبيل الله اولئك هم الصادقون  
   
 (حجرات:15)

[HIGHLIGHT=#ebf1dd]«مؤمنان كسانى هست كه به خدا وپيامبر او ايمان آوردند ودر آن هرگز ترديد نكردند وبا مال وجان خود در راه خدا كوشيدند; آنان به راستى در ايمان خود صادقند. » 
 
   





 اول ربيع الاول ، فداكاري بي نظير در ليلة المبيت مبارك باد.  
   
   
   
   
   
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ”