به نام او که رحیم است و ودود
قال الحسین (ع ) : إنّی لا أری الموت إلّا السعادة
ظهر عاشوراء بود .خورشید دروسط آسمان با گرمی وحرارت به قطعه ای از زمین چشم دوخته بود . به آنجا که تجلی گاه عشق بود ، به آنجا که زندگی معنا می یافت وحقیقت بال و پر می گشود و روح اوج می گرفت ، به آنجا که ارزش در تن خاکی نبود ، در پوست و گوشت و استخوان نبود ، در شکل و شمائل نبود ، در سن و سال ، در پست و مقام ، در جاه وجلال نبود ، به آنجا که خوبیها وزیبائیها به نمایش گذارده
شده بود ، به آنجا که طفلان هنرنمائی ، جوانان عشق آفرینی و پیران حماسه سرائی می کردند ، به آنجا که .... به صحرای کربلا ، آری به آنجا عاشقانه و عارفانه نگاه می کرد زیرا او گرم تر و سوزان تر از خود را یافته بود . او قلبهائی پراز ایمان که از نیزه ها و تیرها نمی ترسیدند ، سینه هائی فراخ چون کوه که به سپری برای حفظ جان نیازی نداشتند ، قامتهائی استوار به بلندای سروهای کهنسال ، که با صلابت دربرابر خیل عظیمی از بی خردان ِ دنیا طلب با سلاح إخلاص ودرستی ایستادگی می کردند را می دید وبه این همه عظمت غبطه می خورد . او نظاره گر اشرف مخلوقات بودن ِ انسان بود. حال درمی یافت چرا خداوند علیم به ملائکه اش فرمود : " من چیزی می دانم که شما نمی دانید "..... ودرمی یافت چرا خداوند حکیم به ملائکه اش فرمان سجده بر موجودی خاکی را داده است ؟! .... پس با تأمّْل بیشتری سرگرم نگریستن شد . در گوشه ای از آن سرزمین خشک ، منظره ی عجیبی قلبش را آتش زد ....جوانی رعنا وزیبا ، آرام و باوقار ، سربه زیر افکنده ومقابل پدر ایستاده واز او اجازه ی کارزار می خواست . قطرات اشک یکی پس از دیگری از دیدگان پدر فرو می غلطید وصورتش را خیس می کرد . او نمی توانست اجازه دهد . چگونه می توانست به کسی که شبیه ترین فرد به جدش بود ، به او که هرگاه دلش می گرفت به سیمای ملکوتیش می نگریست و آرامش می یافت ، اجازه ی نبرد دهد . می خواست قد و قامت جوانش راخوب برانداز کند ودر خاطرش جای دهد ، زیرا می دانست با رفتنش ، بازگشتی امکان ندارد .....أمّا جوان با إصرار وبا شیرین زبانی می گوید : " آیا ما بر حق نیستیم ؟! " پدر پاسخ می دهد : آری بر حقیم . و جوان می گوید : " پس از مرگ نمی هراسیم ." پدر در حالیکه ایمان جوانش را می ستاید به او اجازه ی نبرد می دهد . جوان الله اکبر گویان به میدان می رود . شجاعت و دلاوریش دشمن را به وحشت می اندازد ، به قلب سپاه یورش می برد ، تعداد زیادی از آنان را می کشد . زخمهای بیشماری پیکرش را ناتوان می سازد ، از اسب برزمین می افتد ، فریاد بر می اورد : یا أبتاه ....پدر سراسیمه خود را به او می رساند .سر علی اکبر رابر دامن می گیرد ، برگونه های رنگ پریده اش بوسه می زند . وپسر در چشمان نافذ و پرنور پدر برای آخرین بار می نگرد ، ومی پرسد : " آیا وظیفه ام را بخوبی انجام داده ام ؟! " پدر اشک ریزان موهای پراز خون اورا از مقابل دیدگانش کنار زده و می فرماید : آری پسرم ، تو اینک نزد رسول الله (ص) خواهی رفت واز دست جدت علی ابن ابیطالب (ع) ، ساقی کوثر آب خواهی نوشید وبزودی من هم به تو ملحق خواهم شد . آنگاه علی اکبر برای همیشه چشمانش را فرو می بندد و پدر " إنا لله وإنا الیه راجعون " گویان باقامتی خمیده از درد ورنج ، پیکر پاره پاره ی اورا به سوی خیمه ها می برد ....فریاد و فغان ِ وامحمدا وا علیا زنان و کودکان فضا را پر می کند ، اشکها وآه ها و ضجه ها در هم می آمیزد و هول وهراسی دهشت انگیز را در دل ها پدیدار می کند ....وتنها پدر دلشکسته و غمگین به آسمان می نگرد و می فرماید : " خدایا این امانت را از من بپذیر ..... " خورشید در حالیکه از این همه نور و پاکی و عظمت به وجد آمده اورا می ستاید .......
علی اکبر ( زیباترین تجلی عشق )
مدیر انجمن: شورای نظارت
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
بازگشت به “اهل بيت (عليهم السلام)”
پرش به
- بخش داخلی
- ↲ قوانين و اخبار سايت
- ↲ سوال ، پيشنهاد و انتقادها
- ↲ سرویس میزبانی وب - ETEGHADAT Web Hosting
- گنجینه ثـقلیـن
- ↲ قرآن مجید
- ↲ متن و ترجمه قرآن کریم
- ↲ تفسیر
- ↲ علوم قرآنی
- ↲ اهل بيت (عليهم السلام)
- ↲ پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)
- ↲ اميرالمومنين علي (علیه السّلام)
- ↲ فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)
- ↲ امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسین (علیه السّلام)
- ↲ امام زین العابدین (علیه السّلام)
- ↲ امام محمد باقر (علیه السّلام)
- ↲ امام جعفر صادق (علیه السّلام)
- ↲ امام موسي کاظم (علیه السّلام)
- ↲ امام رضا (علیه السّلام)
- ↲ امام جواد (علیه السّلام)
- ↲ امام هادی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسن عسکری (علیه السّلام)
- ↲ صاحب الزمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّریف)
- ↲ حديث
- ↲ نهج البلاغه
- ↲ صحیفه سجادیه
- ↲ خطابه غدیر
- ↲ ادعيه و زيارات
- ↲ علوم حدیث
- اصـول ديــن
- ↲ خدا شناسی
- ↲ عدل
- ↲ پیغمبر شناسی
- ↲ امام شناسی
- ↲ مهدویت (عج)
- ↲ معاد
- فـروع ديـن
- ↲ احکام عبادات
- ↲ نماز
- ↲ روزه
- ↲ حج
- ↲ احکام معاملات
- ↲ ساير احکام
- اديـان و مـذاهب
- ↲ اسلام
- ↲ ره یافتگان
- ↲ نقد سایر اندیشه ها
- ↲ وهابیت
- ↲ بهائیت
- ↲ مسیحیت
- ↲ یهودیت
- ↲ زرتشت
- ↲ شیطان پرستی
- ↲ صوفیه
- سایر مباحث تخصصی
- ↲ اخـلاق
- ↲ آداب
- ↲ مهارت های زندگی
- ↲ زن و خانواده
- ↲ ازدواج و زناشویی
- ↲ کودکان و نوجوانان
- ↲ جوانان
- ↲ تاريخ
- ↲ شخصيت ها
- ↲ اخیار
- ↲ اشرار
- ↲ کتابخانه
- ↲ کتاب مخصوص ویندوز
- ↲ کتاب مخصوص موبایل
- ↲ کتابشناسي
- ↲ بخش ادبي
- ↲ شعر
- ↲ داستان
- ↲ قطعه ادبي
- ↲ نکته ها و لطایف
- ↲ پرسش و پاسخ
- بخش عمومی
- ↲ مناسبت و یادواره
- ↲ ماه مبارک رمضان
- ↲ اخبار مذهبي
- ↲ فعالیتهای جمعی
- ↲ نمایشگاه اعتقادات
- ↲ دیگر گفتگو ها
- صوت
- ↲ تلاوت
- ↲ دعا و زیارت
- ↲ مداحی و روضه
- ↲ مناسبت ها
- ↲ مولودی و همخوانی
- ↲ جلسات سخنرانی
- ↲ قصه
- ↲ دیگر نواها
- ↲ معرفی و بررسی آثار صوتی تصویری
- تصویر
- ↲ فیلم
- ↲ فلش
- ↲ اماکن مذهبی
- ↲ دیگر تصاویر
- ↲ گرافیک مذهبی
- ↲ آموزش و سوالات
- ↲ پشت زمینه
- ↲ طرح و ایده
- چندرسانه ای
- ↲ همراه مذهبی
- ↲ نرم افزارهای اسلامی
- ↲ معرفی پايگاه ها