علمدار سپاه
شجاعت حضرت عباس علیه السلام در میان اصحاب امام حسین علیه السلام بینظیر بود، چگونگی شهادت او، و رجزهای او، و جهاد او با دست بریده، همه بیانگر اوج صلابت و شهامت او است، او تنها به سوی آب فرات رفت، و در برابر چهار هزار نفر تیرانداز قرار گرفت، صف آنها را با کشتن هشتاد نفر از آنها، در هم شکست و خود را به آب فرات رسانید.
مادرش امالبنین علیهاالسلام در شهر خطاب به او میگوید:
لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منه احد؛ «اگر شمشیرت در دستهایت بود، کسی را جرئت نزدیک شدن به شمشیرت نبود.»
روایت شده: هنگامی که وسائل غارت شده از شهدای کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگی بود، یزید و حاضران دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده ولی دستگیره آن سالم است، پرسید: این پرچم را چه کسی حمل میکرد؟
گفته شد: عباس بن علی علیه السلام آن را حمل میکرد.
یزید از روی تعجب و تجلیل از آن پرچم، دو یا سه بار برخاست و نشست و گفت:
انظروا الی هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن و الضرب الا مقبض الید التی تحمله؛ «به این پرچم بنگرید،که بر اثر صدمات و ضربات، هیچ جای آن سالم نمانده جز دستگیره آن که پرچمدار آن را با دست حمل میکرده است.(یعنی سالم ماندن دستگیره نشان میدهد که پرچمدار، تیرها و ضرباتی را که بر دستش وارد میشود تحمل میکرد و پرچم را رها نمیساخته است.) »
سپس یزید گفت:
ابیت اللعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ «لعن و ناسزا از تو دور باد (و ناسزا برای تو زیبنده نیست) ای عباس، این است معنای وفاداری برادر نسبت به برادرش.»
عباس سه برادر پدر و مادری داشت که مادرشان امالبنین علیهاالسلام بود، یکی از آنها عبدالله بود که 25 سال داشت، دیگری عثمان بود که 21 سال داشت و سومی جعفر بود که 19 سال داشت.
حضرت عباس که از آنها بزرگتر بود و 34 سال داشت، به برادران رو کرد و گفت: «ای پسران مادرم به پیش بتازید تا خلوص و خیرخواهی شما را در راه خدا و رسول خدا بنگرم.»
آنها یکی بعد از دیگری روانه میدان شدند و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
وقتی که همه یاران حسین علیه السلام کشته شدند، و حضرت عباس خود را تنها یافت به حضور برادر آمد و عرض کرد: به من اجازه رفتن به میدان بده، امام سخت گریه کرد، عباس علیه السلام عرض کرد: سینهام تنگ شده و از زندگی دلتنگ گشته و به تنگ آمدهام، میخواهم انتقام خون شهیدان را از دشمن بگیرم.
امام حسین علیه السلام فرمود: برو برای این کودکان تشنه لب، اندکی آب بیاور.
حضرت عباس علیه السلام روز عاشورا سوار بر اسب اطراف خیام میگشت و نگهبانی میکرد و مراقب بود تا دشمن جلو نیاید.
در این هنگام زهیر بن قین (یکی از یاران با وفای امام حسین) نزد عباس علیه السلام آمد و عرض کرد: در این وقت آمدهام تا تو را به یاد سخن پدرت علی علیه السلام بیندازم، عباس علیه السلام که میدید خیام اهلبیت در خطر تهدید دشمن است، از اسب پیاده نشد و فرمود: «مجال سخن نیست ولی چون نام پدرم را بردی، نمیتوانم از گفتارش بگذرم، بگو که من سواره میشنوم.»
زهیر گفت: پدرت هنگامی که خواست با مادرت امالبنین علیهاالسلام ازدواج کند، به برادرش عقیل فرموده بود زن شجاعی از خاندان شجاع برایم پیدا کن، زیرا میخواهم فرزند شجاعی از او به دنیا بیاید و حامی و ایثارگر فداکار برای برادرش حسین علیه السلام باشد. بنابراین ای عباس، پدرت تو را برای چنین روزی (عاشورا) خواسته است مبادا کوتاهی کنی.
غیرت عباس با شنیدن این سخن به جوش آمد و چنان پا در رکاب زد که تا تسمه رکاب قطع گردید و فرمود: ای زهیر! آیا با این گفتار میخواهی به من جرئت بدهی، سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نمیدارم و در حمایت از حریم او کوتاهی نخواهم نمود.
«والله لاریتک شیئا ما رایته قط»
«به خدا قسم فداکاری خود را به گونهای ابراز کنم و به تو نشان دهم که هرگز نظیرش را ندیده باشی.»
آنگاه عباس علیه السلام به سوی دشمن حمله کرد، آن گونه که گوئی شمشیرش، آتشی است که در نیزار افتاده است، تا این که صد نفر از قهرمانان دشمن را کشت.
از جمله با «مارد بن صدیف تغلبی» قهرمان بیبدیل دشمن جنگ تن به تن کرد، نیزه بلند مارد را از دست او درآورد و نیزه را تکان سختی داد و فریاد زد: «ای مارد، از درگاه خدا امیدوارم که با نیزه خودت، تو را به جهنم واصل کنم.»
آنگاه آن نیزه را در کمر اسب مارد فرو برد، اسب مضطرب شد و مارد خود را به زمین انداخت، با این که جمعی از دشمن به کمک مارد آمدند، عباس علیه السلام همان دم نیزه را به گلوی مارد فرود آورد که مارد به زمین افتاد و گوش تا گوش او بریده شد و به هلاکت رسید، و در این درگیری شدید جمعی دیگر نیز به دست عباس علیه السلام کشته شدند.
حضرت عباس علیه السلام به سوی دشمن شتافت، آنها را موعظه کرد، و از عاقبت بد ترسانید، ولی نصایح آن حضرت در آن کوردلان اثر نکرد، عباس نزد برادرش حسین علیه السلام بازگشت، شنید صدای العطش کودکان بلند است.
در روایتی آمده: خیمهای مخصوص مشکهای آب بود، حضرت ابوالفضل داخل آن خیمه شد، دید اطفال آن مشکهای خالی را برداشته و شکمهای خود را بر مشکهای نمدار میگذاشتند بلکه از عطش آنها کاسته شود، به آنها فرمود: «نور دیدگانم صبر کنید اکنون میروم و برای شما آب میآورم.» در همین هنگام سوار بر اسب شد و نیزه و مشک خود را برداشت و به سوی فرات رهسپار گردید.
آری عباس علیه السلام مشک را پر از آب کرد، ولی از آب نیاشامید و به خود خطاب کرد و گفت:
یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی هذا الحسین وارد المنون و تشربین بارد المعین تالله ما هذا فعال دینی؛
«ای نفس! بعد از حسین، زندگی تو ارزش ندارد، و نباید بعد از او باقی بمانی، این حسین است که لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد میخواهی آب گوارا و خنک بیاشامی، سوگند به خدا دین من اجازه چنین کاری را نمیدهد.»
و به نقل بعضی، فرمود: به خدا قسم لب به آب نمیزنم در حالی که آقایم حسین علیه السلام تشنه باشد.
«والله لا اذوق الماء و سیدی الحسین عطشانا.»
عقل میگوید: آب بیاشام تا نیرو بگیری و بتوانی خوب بجنگی، ولی عشق و وفا و صفا میگوید: برادرت و نور دیدگان برادرت تشنهاند، چگونه تو آب بنوشی و آنها تشنه باشند؟
بعضی نقل کردهاند حضرت علی علیه السلام در شب 21 رمضان (شب شهادتش) عباس را به آغوش گرفت و به سینهاش چسبانید و فرمود: پسرم، به زودی در روز قیامت به وسیله تو چشمم روشن میگردد.
«ولدی اذا کان یوم عاشورا، و دخلت المشرعه، ایاک ان تشرب الماء و اخوک الحسین عطشان؛ «پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدی، مبادا آب بیاشامی با این که برادرت تشنه است!»
آن حضرت با همان یک دست، حمله بر دشمن کرد، بسیاری از شجاعان دشمن را بر خاک هلاکت افکند. در این بحران، حکیم بن طفیل از کمین نخلهای بیرون جهید و ضربهای بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت، و دستش را از بند (مچ) قطع کرد (فقطع یده من الزند).
آن حضرت مشک را به دندان گرفت و همت میکرد تا مشک را به خیمهها برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت، و تیر دیگری بر سینهاش رسید و از اسب بر زمین افتاد. (1) مخنف مینویسد: وقتی که دستهای عباس علیه السلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون میریخت به دشمن حمله کرد تا این که ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت، آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطهور گردید و صدا زد:
«یا اخی یا حسین علیک منی السلام»؛ «ای برادرم حسین خداحافظ.» (2)
و طبق روایت مشهور، صدا زد:
«یا اخاه ادرک اخاک»؛ «ای برادر، برادرت را دریاب.»
امام حسین علیه السلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دستهایش از بدن جدا گشته و چشمهایش تیر خوردهاند.
«فوقف علیه منحنیا و جلس عند راسه یبکی حتی فاضت نفسه»؛ «با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید.»
نیز نقل شده: با صدای بلند گریه کرد و فرمود:
«الان انکسر ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدوی»؛
«اکنون پشتم شکست، و رشته تدبیر و چارهام از هم پاشید، و دشمن بر من چیره شد و شماتت کرد.» (3)
پینوشتها:
1- منتهی الآمال، ج 1 / ص 279/ اعیان الشعیه، ج 1، ص 608/ معالی السبطن، ج 1 / ص 446.
2- ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 99/ تذکرة الشهداء، ص 269.
3- فرسان الهیجاء، ج 1 / ص 203/ معالی السبطین، ج 1 / ص 446.
* علمدار سپاه *
مدیر انجمن: شورای نظارت
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
بازگشت به “اهل بيت (عليهم السلام)”
پرش به
- بخش داخلی
- ↲ قوانين و اخبار سايت
- ↲ سوال ، پيشنهاد و انتقادها
- ↲ سرویس میزبانی وب - ETEGHADAT Web Hosting
- گنجینه ثـقلیـن
- ↲ قرآن مجید
- ↲ متن و ترجمه قرآن کریم
- ↲ تفسیر
- ↲ علوم قرآنی
- ↲ اهل بيت (عليهم السلام)
- ↲ پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)
- ↲ اميرالمومنين علي (علیه السّلام)
- ↲ فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)
- ↲ امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسین (علیه السّلام)
- ↲ امام زین العابدین (علیه السّلام)
- ↲ امام محمد باقر (علیه السّلام)
- ↲ امام جعفر صادق (علیه السّلام)
- ↲ امام موسي کاظم (علیه السّلام)
- ↲ امام رضا (علیه السّلام)
- ↲ امام جواد (علیه السّلام)
- ↲ امام هادی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسن عسکری (علیه السّلام)
- ↲ صاحب الزمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّریف)
- ↲ حديث
- ↲ نهج البلاغه
- ↲ صحیفه سجادیه
- ↲ خطابه غدیر
- ↲ ادعيه و زيارات
- ↲ علوم حدیث
- اصـول ديــن
- ↲ خدا شناسی
- ↲ عدل
- ↲ پیغمبر شناسی
- ↲ امام شناسی
- ↲ مهدویت (عج)
- ↲ معاد
- فـروع ديـن
- ↲ احکام عبادات
- ↲ نماز
- ↲ روزه
- ↲ حج
- ↲ احکام معاملات
- ↲ ساير احکام
- اديـان و مـذاهب
- ↲ اسلام
- ↲ ره یافتگان
- ↲ نقد سایر اندیشه ها
- ↲ وهابیت
- ↲ بهائیت
- ↲ مسیحیت
- ↲ یهودیت
- ↲ زرتشت
- ↲ شیطان پرستی
- ↲ صوفیه
- سایر مباحث تخصصی
- ↲ اخـلاق
- ↲ آداب
- ↲ مهارت های زندگی
- ↲ زن و خانواده
- ↲ ازدواج و زناشویی
- ↲ کودکان و نوجوانان
- ↲ جوانان
- ↲ تاريخ
- ↲ شخصيت ها
- ↲ اخیار
- ↲ اشرار
- ↲ کتابخانه
- ↲ کتاب مخصوص ویندوز
- ↲ کتاب مخصوص موبایل
- ↲ کتابشناسي
- ↲ بخش ادبي
- ↲ شعر
- ↲ داستان
- ↲ قطعه ادبي
- ↲ نکته ها و لطایف
- ↲ پرسش و پاسخ
- بخش عمومی
- ↲ مناسبت و یادواره
- ↲ ماه مبارک رمضان
- ↲ اخبار مذهبي
- ↲ فعالیتهای جمعی
- ↲ نمایشگاه اعتقادات
- ↲ دیگر گفتگو ها
- صوت
- ↲ تلاوت
- ↲ دعا و زیارت
- ↲ مداحی و روضه
- ↲ مناسبت ها
- ↲ مولودی و همخوانی
- ↲ جلسات سخنرانی
- ↲ قصه
- ↲ دیگر نواها
- ↲ معرفی و بررسی آثار صوتی تصویری
- تصویر
- ↲ فیلم
- ↲ فلش
- ↲ اماکن مذهبی
- ↲ دیگر تصاویر
- ↲ گرافیک مذهبی
- ↲ آموزش و سوالات
- ↲ پشت زمینه
- ↲ طرح و ایده
- چندرسانه ای
- ↲ همراه مذهبی
- ↲ نرم افزارهای اسلامی
- ↲ معرفی پايگاه ها