غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

غدير و علما و دانشمندان


بيشتر محدّثان و متكلّمان ماجراى غدير و حديث آن را آن چنان كه بوده نقل نموده اند1 كه به برخى از مآخذ و مدارك آن ها اشاره نموديم.


البته بعضى از آنان نيز به پيروى از پيشينيان خود (صحابه) آن را كتمان نموده اند.


بعضى ديگر بخش نخستين آن را نقل نكرده اند، آن جا كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:


ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟


آيا من بر مؤمنان از خودشان اولى و سزاوارتر نيستم؟


و برخى نيز بخش پايانى آن و دعاى حضرت را نقل نكرده اند كه فرمود:


اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه;


پروردگارا! بر آن كس كه ولايتش را پذيرفت ولى باش و آن كس را كه با او دشمنى كند دشمن باش.


اگر چه هيچ كدام از اين موضع گيرى ها سودى نبخشيد; چرا كه:


اعتراض ـ آن چنان كه فهرى مرتكب شد ـ كفرى بود كه عذاب الهى را به دنبال خود نازل كرد.


كتمان حقيقت ـ چنان كه برخى ديگر انجام دادند ـ عصيان بزرگى بود كه نفرين و ذلّت را در پى داشت.


و تحريف روايت، خيانتى بود كه گذشتِ روزگار آن را برملا مى نمود.


با اين حال تمامى اين ها بايد باشد، اما اين بار با وجهه اى عالمانه و رنگ و لعابى علمى! يعنى خدشه در دلالت و معناى حديث.


اين موضع گيرى و اقدام نيز ـ با آن كه از جانب كسانى است كه به احاديث و سخنان نقل شده در مورد غدير توجهى ندارند ـ اين نكته را


آشكار مى كند كه بى ترديد حديث غدير امر عظيمى را بيان نموده كه اين چنين مورد اختلاف و نزاع قرار گرفته است.



1 . يعنى ابتدا و انتهاى حديث را آن سان كه پيش تر آورديم، نقل نموده اند; ولى برخى از آن ها جريان را به طور كامل روايت نكرده اند و گفته اند: پيامبر صلى اللّه عليه وآله خطبه خواند (مسند احمد: 4 / 372); برخى گفته اند: «آن چه خدا مى خواست گفت» (المستدرك: 3 / 109) برخى ديگر گفته اند: در آن روز آن چه تا روز رستاخيز نياز بود بيان كردند (مجمع الزوائد: 9 / 105) با اين بيانات راويان، پس سخنان پيامبر صلى اللّه عليه وآله كه در روز غدير بيان فرمود چه شد؟ و چرا آن خطبه تاريخى را نقل نكرده اند؟
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


معناى حديث غدير





بى گمان هر انسان منصفى در قضيه غدير و حديث آن اندكى تأمّل كند، يقين مى كند كه واژه «مولى» در اين حديث شريف بر امامت


حضرت على عليه السلام و جانشينى آن بزرگوار تصريح دارد; زيرا پيامبر گرامى صلى اللّه عليه وآله پيش از اين عبارت فرموده اند:


ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ 1

آيا من بر مؤمنان از خودشان اولى و صاحب اختيارتر نيستم؟

حضرت با اين سخن خويش به اين آيه شريفه (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)2 اشاره فرموده و بر لزوم پيروى آنان و نافذ بودن


فرمانش، از آنان اقرار گرفت; آن سان كه آيه شريفه نيز بر اين امر دلالت دارد.3


پس از اين مقدمات بود كه فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه;4 و اين همان معنايى بود كه تمام حاضران در آن مجلس و در رأس آن ها


امير مؤمنان على عليه السلام، حسّانِ شاعر، آن دو نفر و ديگر صحابه از سخن آن بزرگوار برداشت كردند.

هم چنين همان معنايى بود كه فهرى آن را انكار نمود، و بر ابوطفيل سنگين آمد و فلان و فلان! هم آن را كتمان كردند.

البته همان معنايى است كه برخى دانشمندان با انصاف مانند تقى الدين مقريزى بدان اعتراف نموده ودر كتاب خود چنين آورده است:

ابن زولاق چنين گفته است:

در روز هجدهم ذى حجه ـ روز غدير ـ گروهى از مردم مصر، مغرب و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مى شدند; زيرا آن روز را به مناسبت


وصيت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به اميرالمؤمنين على بن ابى طالب در جانشينى پس از خود، عيد مى دانستند.5

شواهد بسيار ديگرى نيز بر اين معنا گواه است كه ـ به برخى از آن ها اشاره نموديم ـ نهايت و چكيده همه آن ها اين سخن است:

واژه «مولى» در حديث شريف نبوى; يعنى كسى كه حق اولويت در اطاعت و صاحب اختيارى و حكم كردن از آنِ اوست و اين


يعنى ولايت كبرى و امامت عظمى.



1 . اين جمله در ابتداى حديث، در روايت احمد بن حنبل، ابن ماجه، بزّار، نسائى، ابويعلى، طبرى، ابن حبّان، طبرانى، دارقطنى و ديگر محدّثان بزرگ اهل سنّت آمده است.
2 . سوره احزاب: آيه 6.
3 . سوره حشر: آيه 7.
4 . اين فراز را با «فاء» تفريع احمد بن حنبل، نسائى، طبرى، طبرانى، ضياء مقدسى، محاملى، ابويعلى، ابن كثير، سمهودى، متقى هندى و ديگران نقل كرده اند.
5 . المواعظ والاعتبار: 2 / 220.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

تشكيك ها و ايرادها



از جمله اشكالات سستى كه بر اين معنا وارد شده آن است كه بعضى گفته اند:

«ولايت در اين حديث به معناى يارى رساندن و محبت است» و استدلال ادبى نموده اند كه وزن «مفعل» ـ كه «مولى» بر اين وزن

است ـ به معناى «افعل» نمى آيد. پس ناگزير معناى أولى براى «مولى» درست نيست.

اينان يا نادانند و يا به نادانى تظاهر مى كنند; زيرا مفسران، محدثان و اهل لغت بزرگ اهل سنت تصريح كرده اند كه واژه «مولى» به


معناى «أولى» آمده و آيه شريفه (فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصيرُ)1


و برخى آيات ديگر را به همين معنا تفسير نموده اند.

از جمله كسانى كه با صراحت به اين معنا اشاره نموده اند مى توان به فرّاء، ابوزيد، ابوعبيده، اخفش، ابوالعباس ثعلب، مبرّد، زجّاج،


ابن انبارى، رمّانى، جوهرى، ثعلبى، واحدى، زمخشرى، نيشابورى، بيضاوى، نسفى، ابوسعود، شهاب خفاجى و... اشاره نمود.2

اينان چون دريافته اند كه اين ادعا اعتبارى ندارد، به ناچار لب به اعتراف گشوده و سخن به حقيقت گفته اند. گرچه برخى از ايشان


نپذيرفته اند كه مراد از اين برترى، اولويت در تصرف و صاحب اختيارى است; بلكه آن را اولويت در محبت و دوستى و بعضى نيز اولويت در


پيروى و تبعيت دانسته اند.
البتّه اين سخن نيز مانند ادّعاى نخست فارغ از دليل بوده و بى بنياد است و شاهدى بر آن يافت نمى شود.

اگر هم بپذيريم كه اين اولويت در پيروى و محبت بى قيد و شرط است، باز هم اين اولويت به امام اختصاص خواهد داشت.

اما برخى از مطرح كنندگان معناى سوم ـ يعنى اولويت در پيروى براى كلمه «مولى» ـ چون سستى سخن خود را دريافتند، ناگزير به حق


اعتراف كرده و گفته اند كه «درست است كه مقصود حديث شريف اولويت در امر امامت مى باشد; ولى اين اولويت فقط در دوران امامت


خود اميرالمؤمنين بوده است; يعنى پس از اتمام دوره سه خليفه نخست، نه بدون فاصله و بعد از پيامبر».

اين ادعا نيز به چند علت غير قابل قبول است:

1 . در برخى روايات غدير عبارت «بعد از من» از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نقل شده است. چنان كه تاريخ نگار بزرگ اهل سنّت


ابن كثير در كتاب البداية والنهايه از عبدالرزاق همين گونه نقل كرده و در شعر معروف حسّان نيز اين چنين نقل شده است.

2 . شرط لازم براى آن كه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را به بعد از دوره عثمان اختصاص دهيم آن است كه از پيامبر اكرم صلى اللّه


عليه وآله عبارت صريح و آشكارى بر خلافت آن سه نفر نخست داشته باشيم و بتوانيم آن را با حديث غدير جمع كنيم كه البته اهل سنّت


خود بر نبود چنين عبارت صريح و آشكارى اقرار دارند.

3 . عبارت «هر كس» ـ كه در حديث شريف غدير آمده ـ از عبارت هاى عام است كه همه مخاطبان و از جمله آن سه نفر را نيز شامل


مى شود. بنابراين خلافت آن سه نفر پيش از حضرت امير عليه السلام بى معناست.

4 . پذيرفتن اين تأويل براى معناى «مولى» رد آشكار سخن ابوبكر و عمر است; زيرا آن دو نخستين كسانى بودند كه به نزد اميرالمؤمنين


عليه السلام آمده و با اين عبارت به او تبريك گفتند: «خوشا به حال تو كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى».

5 . علاوه بر اين، محدثان اهل سنّت نقل كرده اند كه ابن مسعود گويد: در شبى كه گروهى از جنيان به محضر پيامبر آمده بودند، من نيز


در نزد ايشان بودم. پس از رفتن آنان حضرت آهى كشيد.


به ايشان عرض كردم: چه شده اى رسول خدا؟

فرمود:نعيت إليّ نفسي يابن مسعود!

خبر نزديكى مرگم به من رسيده اى پسر مسعود!

عرض كردم: پس كسى را به جانشينى خود برگزينيد.

حضرت پرسيد: چه كسى را؟

گفتم: ابوبكر را. حضرت سكوت كرد.

مدتى گذشت و حضرت دوباره آهى كشيد.

عرض كردم: پدر و مادرم قربانت شوند! اى رسول خدا! چه شده؟

ايشان دوباره فرمودند: نعيت إليّ نفسي يابن مسعود!

خبر نزديكى مرگم به من رسيده اى پسر مسعود!

عرض كردم: كسى را به جانشينى انتخاب كنيد!

حضرت دوباره پرسيد: چه كسى را؟

اين بار گفتم: عمر را.

اين بار نيز حضرت سكوت كرد و سخنى نگفت.

زمانى ديگر گذشت دوباره ايشان آهى كشيد و من پرسيدم: چه شده اى رسول خدا؟ حضرت همان پاسخ را فرمودند.


من بار ديگر گفتم: كسى را براى جانشينى خود برگزينيد و ايشان نيز همان سؤال را تكرار فرمودند.


من اين بار در پاسخ نام على را بردم.

حضرت فرمود:

أما والّذي نفسي بيده، لئن أطاعوه ليدخلون الجنّة أكتعين;3

سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اگر مردم از او اطاعت كنند همگى وارد بهشت مى شوند.


حال به رغم آن كه تمامى تأويلات و توجيهات اينان يكى پس از ديگرى فرو مى ريزد و در نهايت چاره اى نمى يابند جز آن كه زبان به اعتراف


گشوده و بر دلالت حديث غدير به امامت حضرت على عليه السلام بعد از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله اقرار نمايند; اما باز راه ديگرى در


پيش گرفته و يكى از علماى متأخر آنان مى گويد:


«چه دليلى داريم كه اين امامت را به معناى حاكميت و رياست بدانيم؟


چه بسا امامت او باطنى باشد و ابوبكر و جانشينان او، امام ظاهر و آشكار باشند»!


گويا كه تقسيم امامت به مدّعيان اين سخن واگذار شده و ايشان نيز امامت باطنى را براى امير مؤمنان على عليه السلام قرار داده


ـ چنان كه صوفيه نيز مدعى آن هستند ـ و امامت ظاهرى را براى ديگران در نظر گرفته اند!


و گويا اينان نمى دانند كه «مولى» به معناى رئيس، حاكم، صاحب اختيار و معانى اين چنينى مى آيد; معانى كه همگى بر حاكميت و


رياست دلالت دارد.4


1 . سوره حديد: آيه 15.
2 . ر.ك: نفحات الازهار: 8 / 15 ـ 88 .
3 . اين روايت را گروهى از علماى اهل سنّت از جمله احمد بن حنبل، ابونعيم اصفهانى، شبلى، خوارزمى، عمر ملاّ، عبدالقادر طبرى و... نقل كرده اند. ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: 9 / 274 ـ 279.
4 . ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الأنوار: 8 / 89 ـ 113.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

بين غدير و حوض كوثر


و به اين ترتيب غدير آخرين مرحله و جايگاه ابلاغ و اعلام امامت حضرت امير مؤمنان على عليه السلام بود، با اين تفاوت كه در اين مرتبه


پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله با كنايه و اشاره سخن نگفت; بلكه با صراحت و آشكارا مطلب خويش را بيان فرمود و بى گمان آن چه


فرمود در بيان مقصودى كه داشت جامع و كامل بود كه اگر چنين نبود آيه «اكمال دين» از جانب خداى متعال نازل نمى شد كه


(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي...);1
امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم... .

البته در همان روز پيش از خطابه پيامبر «آيه تبليغ» نيز فرود آمده كه در آن، تأكيد خداى متعال بر تبليغ اين پيام به تهديد پايان يافته بود كه:

(وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ);2

و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى.

و در اين هنگام تهديد و هشدار از سركشى مخالفان و تحريف و تغيير در امر الهى صورت گرفت و چه زود و سريع تحريف و سركشى به


وقوع پيوست!

به راستى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آن چه را كه بر عهده اش بود به طور كامل انجام داد; اما در واپسين روزهاى عمر شريف خود،


در حالى كه پس از آن هرگز بسيارى از آنان را نمى ديد; ولى از تصميم آنان بر آن چه كه مى خواستند انجام دهند نيك آگاه بود... .

و چه زود و سريع به وقوع پيوست...!

گرچه پيامبر صلى اللّه عليه وآله منزلگاه بعدى را به آنان يادآور شده بود; همان وادى كه دوباره همگى در آن گرد مى آمدند و بر او وارد


مى شدند!


و بى ترديد آن بزرگوار با كلام خويش بين «آبگير كوچك غدير» و «درياى پهناور كوثر» پيوندى ناگسستنى ايجاد كرد; آن هنگام كه


فرمود:

أيّها الناس! ألا تسمعون؟

اى مردم! آيا همگى سخن مرا مى شنويد؟

پاسخ دادند: آرى مى شنويم.
حضرت فرمود:

فإنّي فرط على الحوض وأنتم واردون عليّ الحوض;

من در رسيدن به حوض كوثر بر شما پيشى مى گيرم و شما در آن جا بر من وارد مى شويد.

البته اعتقاد به حوض كوثر امرى ضرورى است; زيرا كه پنجاه نفر از اصحاب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله حديث آن را نقل نموده اند3


و حتى برخى از بزرگان منكر آن را كافر شمرده اند.

آرى، كوثر را به آن ها يادآورى كرد تا آنان سخنى را كه پيش از آن گفته بود به ياد آورند. حضرت فرموده بود:

أنا فرطكم على الحوض وليرفعنّ رجال منكم، تمّ ليختلجنَّ دوني،


فأقول: يا ربّ أصحابي!


فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك;



من پيش از شما در كنار حوض كوثر خواهم بود و شما بر من وارد خواهيد شد;



اما برخى از شما كنار زده مى شويد و از من دور مى گرديد و من عرض خواهم كرد:


پروردگارا! اينان اصحاب من هستند!


ليك ندا خواهد آمد: تو نمى دانى كه اين ها بعد از تو چه كارهايى انجام دادند!


در روايتى ديگر ادامه اين حديث چنين آمده كه حضرت فرمودند:

فأقول: سحقاً سحقاً لمن غيّر بعدي;4
و من خواهم گفت: از رحمت خدا به دور باد آن كه پس از من مرتد شده و يا دينم را تغيير داد.


ظاهر عبارت آن است كه مقصود پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله تنها مردان نبوده، بلكه همه اصحاب از زن و مرد را در نظر داشته است و به

يقين عايشه نيز در زمره آنان بوده است; زيرا روزى به او گفتند: آيا پس از وفات، تو را در نزد رسول خدا به خاك بسپاريم؟

او پاسخ داد: من بعد از او كارهايى انجام داده ام كه بهتر است مرا در كنار ديگر همسران وى دفن كنيد.

از اين رو او را در بقيع به خاك سپردند.5

بلكه به يقين مى توان گفت كه سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شامل تمام كسانى مى شود كه هم اين واقعه تاريخى را تحريف


كرده و تغيير دادند و هم چنين همه آنان كه تا روز رستاخيز چنين كنند.


و سرانجام همگى در كنار حوض بر پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه وآله وارد خواهند شد.


پروردگارا! ما به آن چه تو نازل فرموده اى ايمان آورده و از رسول تو پيروى نموده ايم;


پس ما را در زمره شاهدان قرار ده و آخرين سخن ما اين است كه تمام حمدها و سپاس ها از آنِ خداوندى است كه


پروردگار جهانيان است و صلوات خدا بر حضرت محمّد و خاندان پاك او باد.


1 . سوره مائده: آيه 3.
2 . سوره مائده: آيه 67.
3 . لقط اللآلى المتناثره: 251.
4 . اين حديث در دو صحيح بخارى و مسلم و ديگر صحاح و منابع ديگر آمده است. ر.ك: صحيح بخارى: 4 / 87 ، باب في الحوض.
5 . المستدرك على الصحيحين: 4 / 6. وى اين روايت را بنا بر نقل شيخين صحيح دانسته است; المعارف: 134 و منابع ديگر.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

كتاب نامه


1. قرآن كريم.

الف
2. الإستيعاب: ابن عبدالبرّ، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.
3. أُسد الغابه: ابن اثير جزرى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان.
4. اسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب: ابن درويش الحوت، مكتبه التجارية الكبرى، مصر، چاپ اول، سال 1355.
5. الامالى: ابوجعفر محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق، مؤسسه بعثت، قم، چاپ يكم، سال 1417.
6. انسان العيون مشهور به السيرة الحلبيّه: على بن برهان الدين حلبى، مكتبة مصطفى بابى حلبى، مصر، چاپ اول، سال 1384.

ب
7. البداية والنهايه (تاريخ ابن كثير): اسماعيل بن عمر قرشى بصرى معروف به ابن كثير، چاپ دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ يكم، سال 1407.

ت
8. تاريخ طبرى (تاريخ الاُمم والملوك): سلمان بن احمد بن ايّوب لخمى طبرى، از منشورات كتابفروشى اروميّه، قم، ايران.
9. تاريخ بغداد: خطيب بغدادى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1417.
10. تفسير ثعلبى (الكشف والبيان): امام ثعلبى، نشر مصطفى بابى حلبى، مصر، سال 1388.
11. تفسير فرات: فرات بن ابراهيم كوفى، تحقيق محمّد كاظم، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، چاپ يكم، سال 1410.

ح
12. حلية الأولياء: ابونعيم اصفهانى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1418.

خ
13. الخصائص: عبدالرحمان احمد بن شعيب نَسائى، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، قم، ايران، چاپ اول، سال 1419.

د
14. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور: جلال الدين سيوطى، دار الكتب علميّه، بيروت، چاپ اول، سال 1421.

ر
15. الرياض النضره: محب الدين طبرى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان.

س
16. سنن ابن ماجه: ابن ماجه قزوينى، دار الجيل، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1418.
17. سنن تِرمذى: محمّد بن عيسى بن سوره تِرمذى، دار الفكر، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1403.
18. السنن الكبرى: احمد بن حسين بيهقى، دار الكتب العلميّه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1414.

ش
19. شواهد التنزيل: حافظ عبيداللّه بن احمد، معروف به حاكم حسكانى، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، چاپ اول، سال 1411.

ص
20. صحيح بُخارى: ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بُخارى جُعفى، دار ابن كثير، دمشق، بيروت، يمامه، چاپ پنجم، سال 1414.
21. صحيح مسلم: مسلم بن حجّاج قشيرى نيشابورى، مؤسسه عز الدين، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1407.
22. الصّواعق المُحرقه: ابن حجر هيتمى مكّى، مكتبة القاهرة، قاهره، مصر.

ط
23. الطبقات الكبرى: محمّد بن سعد، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1418.

غ
24. الغدير: علامه عبدالحسين احمد امينى، مركز الغدير، قم، ايران، چاپ اول، سال 1416.

ف
25. الفصول المهمّة في معرفة الأئمّه: ابن صباغ مالكى، مكتبة دار الكتب التجاريه.
26. فيض القدير: محمّد بن عبدالرؤوف مَناوى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.

ك
27. كفاية الطالب في مناقب على بن ابى طالب عليهما السلام: محمّد بن يوسف گنجى شافعى، مطبعه حيدريه، نجف اشرف، سال 1390.
28. كنز العُمّال: متّقى هندى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1419.

ل
29. لقط اللآلي المتناثرة في الأحاديث المتواتره: محمّد مرتضى حسينى زبيدى.

م
30. مجمع الزوائد و منبع الفوائد: حافظ نورالدين على بن ابى بكر هيثمى، دار الفكر، بيروت، لبنان، سال 1412.
31. المستدرك: حاكم نيشابورى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1411.
32. مسند احمد: احمد بن حنبل شيبانى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چاپ سوم، سال 1415.
33. المصنّف: ابن ابى شيبه، دار الفكر، بيروت، لبنان، سال 1414.
34. المعارف: ابومحمّد عبداللّه بن مسلم بن قُتَيْبَه، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1407.
35. مناقب آل ابى طالب: محمد بن على بن شهرآشوب سروى مازندرانى، ذوى القربى، قم، سال 1421.
36. المناقب: ابن مغازلى، دار الأضواء، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1214.
37. المناقب خوارزمى: خوارزمى، مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، سال 1414.
38. المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار: تقى الدين احمد بن على مقريزى.

ن
39. نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: آية اللّه سيد على حسينى ميلانى، قم، نشر الحقايق، چاپ دوم، سال 1426.



پایان تصویر
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “خطابه غدیر”