امیرالمومنین (ع) از ديدگاه پيامبر اکرم (ص)
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
امیرالمومنین (ع) از ديدگاه پيامبر اکرم (ص)
شناخت امام على عليه السلام و شناسائى عظمت ها و ويژگى هاى ایشان راه هاى گوناگونى دارد ،
و با روش ها و شيوه هاى فراوانى مى توان رفتار و گفتار امام على عليه السلام را استخراج و مورد ارزيابى قرار داد، مانند:
1 - بررّسى اعتراف ديگران
2 - شناخت امام على عليه السلام از زبان خويش
3 - شناخت امام على عليه السلام از زبان و نگاه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم
امّا در ميان تمام روش ها، ارزيابى سخن پيامبر عظيم الشّاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم از همه والاتر است ،
كه در مقاطع حسّاس و سرنوشت ساز به معرّفى ويژگى هاى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پرداخت ،
در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى شود :
1 - حديث الرّاية : ( افتخار پرچم دارى )
در يكى از روزهاى جنگ خيبر فرماندهى عمليّات با
خليفه اوّل
بود كه متاءسّفانه
فرار كرد
و به وقت برگشتن ، او نفرات خود را متّهم به ترس و فرار مى كرد، و نفراتش او را.
روز دوّم ، فرماندهى با
خليفه دوّم بود،
او نيز مانند خليفه اوّل فرار كرد (1)
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم كه از اين پيشامد بسيار ناراحت شده بودند ، فرمود :
قالَ: لاءُعطِيَنَّ الرّايَةَ غَدا رَجُلا يُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ و يُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ كَرّارٌ غَيْْرُ فَرّارٍ، لا يَرْجِعُ حَتّى يَفْتَحُ اللّهُ عَلَى يَدَيْهِ
فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش او رادوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد،
هجوم كننده است ، فرار كننده نيست از حمله بر نمى گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح كند.
(2)
فرداى آن روز كه همه انتظار به دست آوردن اين مقام را داشتند،
آن حضرت ، على بن ابيطالب عليه السلام را خواست و پرچم را به او داد و خداى بزرگ با دست او پيروزى را به مسلمانان عطا فرمود.
پی نوشتها :
----------------
1- جريان فرار خليفه اوّل و خليفه دوّم بسيار مشهور است كه ابن ابى الحديد آنرا به شعر درآورده است .
2- ارشاد مفيد ص 57، و اعلام الورى ص 62 و 63 به نقل بحار ج 21 ص 21 ،. صحيح بخارى ج 5 ص 171 (باب غزوة خيبر)،
و صحيح مسلم ج 2 ص 360 (بابٌ من فضائل على بن ابيطالب عليه السلام
دارد ...
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
2 - حديث الْمَنْزِلَة : ( افتخار جانشينى پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم )
در سال نهم هجرت ، رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به تبوك لشكر كشيد،
چون اين مانور نظامى طول مى كشيد و آن حضرت تا مرزهاى شام از مركز حكومت دور مى شد ،
لازم بود مردى توانا در مدينه جانشين آن حضرت شود تا مركز حكومت كاملا در امان باشد،
پس از حركت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم منافقين در شهر شايع كردند كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به على بن ابيطالب عليه السلام قهر كرده و بى مِهر شده است ،
به دليل آنكه او را با خود نمى بَرَد.
اين سخن بر آن حضرت سخت گران آمد،
لذا در راه تبوك خودش رابه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و عرض كرد :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مردم چنين شايع كرده اند!
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
يعنى :
ماندن تو در مدينه براى آنست كه :
موسى عليه السلام وقتى به ميقات پروردگار مى رفت ،
برادرش هارون را در جاى خود گذاشت :
پی نوشتها :
----------------
3- معانى الاخبار ص 74 از جابر بن عبداللّه و سعد بن ابى وقّاص نقل كرد، و مناقب آل ابى طالب ج 3 ص 16،
و صحيح بخارى ج 5 ص 24 ((باب مناقب على عليه السلام ))، و صحيح مسلم ج 2 ص 360 ((باب فضائل على عليه السلام ))، و الغدير ج 3 ص 199
4- سوره اعراف ، آيه 142.
در سال نهم هجرت ، رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به تبوك لشكر كشيد،
چون اين مانور نظامى طول مى كشيد و آن حضرت تا مرزهاى شام از مركز حكومت دور مى شد ،
لازم بود مردى توانا در مدينه جانشين آن حضرت شود تا مركز حكومت كاملا در امان باشد،
بدين جهت صلاح ديد كه على بن ابيطالب عليه السلام را در مدينه جانشين خود قرار دهد
پس از حركت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم منافقين در شهر شايع كردند كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به على بن ابيطالب عليه السلام قهر كرده و بى مِهر شده است ،
به دليل آنكه او را با خود نمى بَرَد.
اين سخن بر آن حضرت سخت گران آمد،
لذا در راه تبوك خودش رابه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و عرض كرد :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مردم چنين شايع كرده اند!
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ، اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى
تو نسبت به من مانند هارون هستى نسبت به موسى ، جز آنكه بعد از من پيامبرى نيست
(2)
يعنى :
ماندن تو در مدينه براى آنست كه :
موسى عليه السلام وقتى به ميقات پروردگار مى رفت ،
برادرش هارون را در جاى خود گذاشت :
وَقالَ مُوسى لاَِخيهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَومى وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِع سَبيلَ المُفْسِدينَ
و موسى به برادرش هارون گفت : در امّت من جانشين من باش ، و به اصلاح و پاكسازى همّت كن و از راه انحرافى فاسدان اطاعت نكن
و موسى به برادرش هارون گفت : در امّت من جانشين من باش ، و به اصلاح و پاكسازى همّت كن و از راه انحرافى فاسدان اطاعت نكن
پی نوشتها :
----------------
3- معانى الاخبار ص 74 از جابر بن عبداللّه و سعد بن ابى وقّاص نقل كرد، و مناقب آل ابى طالب ج 3 ص 16،
و صحيح بخارى ج 5 ص 24 ((باب مناقب على عليه السلام ))، و صحيح مسلم ج 2 ص 360 ((باب فضائل على عليه السلام ))، و الغدير ج 3 ص 199
4- سوره اعراف ، آيه 142.
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
3 - حديث سَدُّ الاْ بْواب : (افتخار بازگذاشتن دَرب خانه على عليه السلام به مسجد و بستن ديگر دَرب ها)
وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مسجد مدينه را ساخت ،
خانه هائى در كنار آن بنا نهاد كه زنان خويش را در آن مسكن داد،
براى على بن ابيطالب عليه السلام نيز منزلى در كنار منزل خود ساخت .
ياران آن حضرت نيز هر يك حُجره اى در اطراف مسجد ساخته و ساكن شدند كه درهاى همه آن منازل به مسجد باز مى شد
و آنها به خانه هاى خويش از درون مسجد رفت و آمد مى كردند.
به دنبال اين فرمان رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
مردم در اين باره به گفتگو برخاستند.
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مردم بپاخاست ، و بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود :
من از طرف خدا به گرفتن و بستن درها بجز دَرِ خانه على بن ابيطالب ماءمور شده ام ،
و شما پشت سَر من گفتگو كرده ايد، من از پيش خود نه دَربى را بسته ام و نه باز كرده ام ، ليكن به چنين كارى ماءمور شدم و اطاعت كردم .(5)
عَن ابنِ عبّاس قالَ:
لَمّا سَدَّ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلم الاَبوابَ الشّارعَةِ اِلَى الْمَسجِدِ اِلاّ بابَ عَلِي عليه السلام
ضَجَّ اَصْحابُهُ مِن ذلِكَ فَقالُوا يا رَسُولَ اللّه لِمَ سَدَدْتَ اَبْوابَنا وَ تَرَكْتَ بَابَ هذَا الغُلامِ!
فَقالَ صلى الله عليه و آله و سلم :
اِنَّ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى اَمَرَنى بِسَدِّ اَبوابِكُمْ وَتَرْكِ بَابَ عَلِي ...
از ابن عباس نقل شد كه پس از بيانات رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم همه درها گرفته و بسته شد،
بجز دَرى كه اميرالمؤ منين عليه السلام به مسجد داشت .
در زمان بنى اميّه كه مسجد النّبى را وسعت دادند همه آن حجره ها جزو مسجد گرديد.
پی نوشت :
---------------
5- علل الشّرايع باب 154 ص 201، و بحارالانوار ج 39 ص 19- 35،
بطور مشروح آورده است ، و مسند احمد ج 2 ص 26، و مستدرك حاكم ج 3 ص 125.
وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مسجد مدينه را ساخت ،
خانه هائى در كنار آن بنا نهاد كه زنان خويش را در آن مسكن داد،
براى على بن ابيطالب عليه السلام نيز منزلى در كنار منزل خود ساخت .
ياران آن حضرت نيز هر يك حُجره اى در اطراف مسجد ساخته و ساكن شدند كه درهاى همه آن منازل به مسجد باز مى شد
و آنها به خانه هاى خويش از درون مسجد رفت و آمد مى كردند.
تا آنكه وحى الهى نازل شد كه بجز دَرِ منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و دَرِ منزل على بن ابيطالب بايد همه درها بسته شود.
به دنبال اين فرمان رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
سَدُّوا هذِهِ الابْوابَ اِلاّ بابَ عَلِي
همه اين درها را ببنديد، مگر دَرِ خانه على بن ابيطالب را.
همه اين درها را ببنديد، مگر دَرِ خانه على بن ابيطالب را.
مردم در اين باره به گفتگو برخاستند.
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مردم بپاخاست ، و بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود :
من از طرف خدا به گرفتن و بستن درها بجز دَرِ خانه على بن ابيطالب ماءمور شده ام ،
و شما پشت سَر من گفتگو كرده ايد، من از پيش خود نه دَربى را بسته ام و نه باز كرده ام ، ليكن به چنين كارى ماءمور شدم و اطاعت كردم .(5)
عَن ابنِ عبّاس قالَ:
لَمّا سَدَّ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلم الاَبوابَ الشّارعَةِ اِلَى الْمَسجِدِ اِلاّ بابَ عَلِي عليه السلام
ضَجَّ اَصْحابُهُ مِن ذلِكَ فَقالُوا يا رَسُولَ اللّه لِمَ سَدَدْتَ اَبْوابَنا وَ تَرَكْتَ بَابَ هذَا الغُلامِ!
فَقالَ صلى الله عليه و آله و سلم :
اِنَّ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى اَمَرَنى بِسَدِّ اَبوابِكُمْ وَتَرْكِ بَابَ عَلِي ...
از ابن عباس نقل شد كه پس از بيانات رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم همه درها گرفته و بسته شد،
بجز دَرى كه اميرالمؤ منين عليه السلام به مسجد داشت .
در زمان بنى اميّه كه مسجد النّبى را وسعت دادند همه آن حجره ها جزو مسجد گرديد.
پی نوشت :
---------------
5- علل الشّرايع باب 154 ص 201، و بحارالانوار ج 39 ص 19- 35،
بطور مشروح آورده است ، و مسند احمد ج 2 ص 26، و مستدرك حاكم ج 3 ص 125.
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
4 - حديث مدينة العلم : (شهر علم و دَرِ علم )
حديث (( مدينة العلم )) يكى ديگر از مناقب مخصوص امام على عليه السلام و از احاديث (( متواتر )) است ،
كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در حقّ آن حضرت فرمود:
منظور رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم از اين حديث آن است كه :
مخصوصا اين روايت بيشتر به دوران رحلت رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم مربوط مى شود ،
كه على بن ابيطالب عليه السلام را به صورت يك پناهگاه علمى براى امّت اسلامى معرّفى فرمود.
در بسيارى از روايات آمده است كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم بارها با على خلوت مى كرد.
از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پرسيدند:
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم چه چيز به شما بخشيده است ؟
فرمود :
پی نوشتها :
----------------
6- ارشاد مفيد ص 15، و بحارالانوار ج 40 ص 200 بطور مشروح آورده ،
و مستدرك حاكم ج 3 ص 126، از ابن عبّاس و جابر بن عبداللّه ، و تذكرة سبط ابن جوزى ص 51
7- ارشاد مفيد ص 15، و بحار الانوار ج 40 ص 213 - 218 .
حديث (( مدينة العلم )) يكى ديگر از مناقب مخصوص امام على عليه السلام و از احاديث (( متواتر )) است ،
كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در حقّ آن حضرت فرمود:
اَنَا مَدينَةُ العِلْمِ وَ عَلِىُّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ العِلْمَ، فَلْيَاءتِ البَاب
((من شهر علم هستم و دروازه آن شهر على بن ابيطالب است ، هركه علم بخواهد به دروازه شهر بيايد))
((من شهر علم هستم و دروازه آن شهر على بن ابيطالب است ، هركه علم بخواهد به دروازه شهر بيايد))
(6)
منظور رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم از اين حديث آن است كه :
من علم خود را به على بن ابيطالب عليه السلام منتقل كرده ام ،
و علوم من در وجود وِى متمركز است ،
و من در او خلاصه مى شوم ،
اگر براى دانستن علوم به امام على عليه السلام مراجعه كنيد، مانند آنست كه به من مراجعه كرده ايد،
خواه در زندگى من و يا بعد از مرگم باشد.
و علوم من در وجود وِى متمركز است ،
و من در او خلاصه مى شوم ،
اگر براى دانستن علوم به امام على عليه السلام مراجعه كنيد، مانند آنست كه به من مراجعه كرده ايد،
خواه در زندگى من و يا بعد از مرگم باشد.
مخصوصا اين روايت بيشتر به دوران رحلت رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم مربوط مى شود ،
كه على بن ابيطالب عليه السلام را به صورت يك پناهگاه علمى براى امّت اسلامى معرّفى فرمود.
در بسيارى از روايات آمده است كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم بارها با على خلوت مى كرد.
از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پرسيدند:
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم چه چيز به شما بخشيده است ؟
فرمود :
عَلَّمَنى اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ، فَتَحَ لى مِنْ كُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ (7)
((هزار نوع علم به من آموخت كه از هر نوع آن هزار علم ديگر بر من مكشوف گرديد))
((هزار نوع علم به من آموخت كه از هر نوع آن هزار علم ديگر بر من مكشوف گرديد))
پی نوشتها :
----------------
6- ارشاد مفيد ص 15، و بحارالانوار ج 40 ص 200 بطور مشروح آورده ،
و مستدرك حاكم ج 3 ص 126، از ابن عبّاس و جابر بن عبداللّه ، و تذكرة سبط ابن جوزى ص 51
7- ارشاد مفيد ص 15، و بحار الانوار ج 40 ص 213 - 218 .
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
5 - حديث مُؤ اخاة : (افتخار عقد برادرى با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم )
از فضيلت هاى منحصر به فرد اميرالمؤ منين عليه السلام حديث ((مؤ اخاة )) عقد برادرى ميان او و رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم است ،
كه در ميان همه مهاجرين و انصار تنها على بن ابيطالب عليه السلام شايستگى آنرا داشت كه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عقد برادرى ببندد.
علاّمه مجلسى در بحارالانوار مى نويسد :
در اين سال ((اوّل هجرت )) آن حضرت ميان مهاجرين و انصار عقد برادرى برقرار كرد كه اين برادرى آنها را بر سه چيز وادار مى ساخت :
1 - مقاومت براى حق
2 - فداكارى و كمك به يكديگر
3 - ارث بردن از يكديگر
آنها نود نفر، چهل و پنج تن از مهاجرين و چهل و پنج تن از انصار بودند و اين پيش از جنگ بدر بود و چون واقعه ((بدر)) پيش آمد خداوند آيه :
وَاُولُوا الاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ (8)
(و خويشاوندان سببى بعضى از آنها بر بعضى ديگر برترى دارند در كتاب خدا)
را نازل فرمود كه جريان ارث بردن نسخ گرديد.(9)
به هر حال رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم در اين اقدام ، يكايك اصحاب و ياران را با هم برادر كرد، كه دست در دست هم گذاشتند و عقد برادرى خواندند،
امّا على بن ابيطالب عليه السلام را با كسى برادر نكرد.
آن حضرت از اين كار بسيار غمگين شد و گفت :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم پدر و مادرم فداى تو باد، مرابا كسى برادر نكردى ؟
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
(( اَنْتَ اَخى وَ اَنَا اَخُوكَ يا عَلِىُّ )) (10)
امام رضاعليه السلام از امام على عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
اَنَا عَبْدُاللّهِ وَ اَخُو رَسُولِهِ لا يَقُولُها بَعْدى اِلاّ كَذّابٌ(11)
((من بنده خدا و برادر رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم هستم و هيچ كس بعد از من اين ادّعا را نمى كند، جز دروغگو)).
پی نوشتها :
---------------
8- انفال آيه 75، و احزاب آيه 6
9- بحارالانوار ج 19 ص 130
10- بحارالانوار ج 38 ص 330 - 347، و صحيح ترمذى ج 5 ص 636 (( باب مناقب علىّ بن ابيطالب عليه السلام ))،
و اُسدُ الغابِة ج 4 ص 16، و الغدير ج 3 ص 174
11- بحارالانوار ج 38 ص 334.
از فضيلت هاى منحصر به فرد اميرالمؤ منين عليه السلام حديث ((مؤ اخاة )) عقد برادرى ميان او و رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم است ،
كه در ميان همه مهاجرين و انصار تنها على بن ابيطالب عليه السلام شايستگى آنرا داشت كه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عقد برادرى ببندد.
علاّمه مجلسى در بحارالانوار مى نويسد :
در اين سال ((اوّل هجرت )) آن حضرت ميان مهاجرين و انصار عقد برادرى برقرار كرد كه اين برادرى آنها را بر سه چيز وادار مى ساخت :
1 - مقاومت براى حق
2 - فداكارى و كمك به يكديگر
3 - ارث بردن از يكديگر
آنها نود نفر، چهل و پنج تن از مهاجرين و چهل و پنج تن از انصار بودند و اين پيش از جنگ بدر بود و چون واقعه ((بدر)) پيش آمد خداوند آيه :
وَاُولُوا الاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ (8)
(و خويشاوندان سببى بعضى از آنها بر بعضى ديگر برترى دارند در كتاب خدا)
را نازل فرمود كه جريان ارث بردن نسخ گرديد.(9)
به هر حال رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم در اين اقدام ، يكايك اصحاب و ياران را با هم برادر كرد، كه دست در دست هم گذاشتند و عقد برادرى خواندند،
امّا على بن ابيطالب عليه السلام را با كسى برادر نكرد.
آن حضرت از اين كار بسيار غمگين شد و گفت :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم پدر و مادرم فداى تو باد، مرابا كسى برادر نكردى ؟
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
يا على تو را براى خود نگاه داشتم ، تو برادر مَنى و من برادر تو هستم .
(( اَنْتَ اَخى وَ اَنَا اَخُوكَ يا عَلِىُّ )) (10)
امام رضاعليه السلام از امام على عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
اَنَا عَبْدُاللّهِ وَ اَخُو رَسُولِهِ لا يَقُولُها بَعْدى اِلاّ كَذّابٌ(11)
((من بنده خدا و برادر رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم هستم و هيچ كس بعد از من اين ادّعا را نمى كند، جز دروغگو)).
پی نوشتها :
---------------
8- انفال آيه 75، و احزاب آيه 6
9- بحارالانوار ج 19 ص 130
10- بحارالانوار ج 38 ص 330 - 347، و صحيح ترمذى ج 5 ص 636 (( باب مناقب علىّ بن ابيطالب عليه السلام ))،
و اُسدُ الغابِة ج 4 ص 16، و الغدير ج 3 ص 174
11- بحارالانوار ج 38 ص 334.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
بسم الله الرحمن الرحیم
على (ع) از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله
دوست داشتن امام على عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دوستى على گناهان را فرو مىخورد همچنان كه آتش هيمه را. (1)
سر لوحه كارنامه مؤمن،دوستى على بن ابى طالب است. (2)
هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد و با اين حال قدمش بلغزد (خطايى از او سر زند)
در روز قيامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد. (3)
دشمن داشتن امام على عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام-:تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد. (4)
امام على عليه السلام:اگر با اين شمشيرم بر بينى مرد با ايمان زنم كه مرا دشمن گيرد،هرگز با من دشمنى نكند و اگر همه دنيا را به منافق دهم تا
مرا دوست دارد،هيچگاه دوستم ندارد.و اين از آن روست كه قضا جارى گشت
و بر زبان پيامبرمى گذشت كه فرمود:اى على!مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق دل به دوستى تو نسپارد. (5)
على پيشواى نيكوكاران
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على پيشواى نيكوكاران است و كشنده بدكاران،هر كه او را يارى كند يارى شود و هر كه از يارى او دستشويد،بىيار ماند. (6)
به على عليه السلام- آفرين و مرحبا به سرور مسلمانان و پيشواى پرهيزگاران. (7)
اى على!خداوند...دوست داشتن مستمندان را به تو بخشيده است،از اين رو آنان به پيشوايى تو خرسندند و تو به داشتن پيروانى چون ايشان. (8)
درباره على به من وحى شده كه او سرور مسلمانان،پيشواى پرهيزگاران و رهبر رو سپيدان است. (9)
دوست داشتن امام على عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دوستى على گناهان را فرو مىخورد همچنان كه آتش هيمه را. (1)
سر لوحه كارنامه مؤمن،دوستى على بن ابى طالب است. (2)
هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد و با اين حال قدمش بلغزد (خطايى از او سر زند)
در روز قيامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد. (3)
دشمن داشتن امام على عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام-:تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد. (4)
امام على عليه السلام:اگر با اين شمشيرم بر بينى مرد با ايمان زنم كه مرا دشمن گيرد،هرگز با من دشمنى نكند و اگر همه دنيا را به منافق دهم تا
مرا دوست دارد،هيچگاه دوستم ندارد.و اين از آن روست كه قضا جارى گشت
و بر زبان پيامبرمى گذشت كه فرمود:اى على!مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق دل به دوستى تو نسپارد. (5)
على پيشواى نيكوكاران
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على پيشواى نيكوكاران است و كشنده بدكاران،هر كه او را يارى كند يارى شود و هر كه از يارى او دستشويد،بىيار ماند. (6)
به على عليه السلام- آفرين و مرحبا به سرور مسلمانان و پيشواى پرهيزگاران. (7)
اى على!خداوند...دوست داشتن مستمندان را به تو بخشيده است،از اين رو آنان به پيشوايى تو خرسندند و تو به داشتن پيروانى چون ايشان. (8)
درباره على به من وحى شده كه او سرور مسلمانان،پيشواى پرهيزگاران و رهبر رو سپيدان است. (9)
ادامه دارد...
------------------پىنوشت-----------------
(1-2-3-4) كنز العمال:3290033021،33022،32878.
(5) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:18/173.
(6-7) كنز العمال:32909،33009.
(8-9) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/212/706 و ص 258/775.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
بسم الله الرحمن الرحیم
على امام و پيشواى شماست
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
آيا شما را به چيزى رهنمون شوم كه تا هر گاه بر آن توافق كنيد، (10) به هلاكت در نيفتيد؟!
همانا ولى شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است.
پس،خير خواه و مخلص او باشيد و تصديقش كنيد.
همانا اين مطلب را جبرئيل به من خبر داد.
همانا خداوند عز و جل درباره على بن ابى طالب بمن سفارشى فرمود.
گفتم:
بار پروردگارا،آن را برايم روشن فرما.
فرمود:
بشنو!
عرض كردم:
گوش به فرمانم.فرمود:
همانا على پرچم هدايت و پيشواى دوستان من و روشنايى (راه) كسانى است كه مرا اطاعت كنند.
او كلمهاى است كه با پرهيزگاران همراهش كردم.هر كه او را دوستبدارد مرا دوست داشته و هر كه از او اطاعت كند از من اطاعت كرده است. (11)
خداوند درباره على به من سفارشى فرمود.
عرض كردم:
بار خدايا!آن را برايم توضيح بده.فرمود:
گوش كن!
عرض كردم:گوش مىكنم.فرمود:
همانا على پرچم هدايت و پيشواى دوستان من است.
اين را به او بشارت ده.پس،على آمد و من به او بشارت دادم. (12)
على جانشين من است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى بنى هاشم!همانا برادر من،وصى من و وزير من و جانشين من در ميان خانوادهام على بن ابى طالب است.
او دين مرا مىپردازد و وعدهام را به كار مىبندد. (13)
جبرئيل نزد من آمد و گفت:
اى محمد!پروردگارت به تو درود مىفرستد ومىگويد:
همانا على بن ابى طالب وصى و جانشين تو در ميان خانواده و امت تو مىباشد. (14)
(اشاره به على عليه السلام)اين برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست.فرمانش را بشنويد و اطاعت كنيد. (15)
على وصى من است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
همانا وصى من،رازدار من و بهترين بازماندگانم و كسى كه وعدهام را به كار مىبندد ودينم را ادا مىكند على بن ابى طالب است. (16)
هر پيامبر وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است. (17)
ابن ابى الحديد مىنويسد:
بعد از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حضرت على به نام وصى رسول الله خوانده مىشد چون پيامبر مطالب و خواستههاى خود را به او وصيت كرده بود.
اصحاب و هم باوران ما اين مطلب را انكار نمىكنند. اما مىگويند:اين وصيت در زمينه خلافت نبوده بلكه درباره بسيارى از امور و مسائل نو ظهور پس از ايشان
بوده است. (18)
وى اشعار فراوانى را از شاعران صدر اسلام زير عنوان «اشعارى كه درباره وصايت على سروده شده» (19) بازگو كرده است.
او در توضيح اين جمله امام كه: «وصيت و وراثت در ميان ايشان است»مىگويد:
ما شك نداريم كه على عليه السلام وصى پيامبر خدا بوده است،گو اين كه افرادى كه از نظر ما كينهتوزند،اين نكته را قبول ندارند.
البته به عقيده ما مقصود از وصيت نص و خلافت نيستبلكه مسائل ديگرى است كه اگر روشن شوند شايد برتر و مهمتر از موضوع خلافتباشند. (20)
***هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست.***
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هر كه من مولاى اويم على نيز مولاى اوست. (21)
اى بريده!آيا من به مؤمنان از خود ايشان سزاوارتر نيستم؟عرض كردم:البته،اى پيامبر خدا. فرمود:هر كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست. (22)
عبد الرحمن بن ابى ليلى:على را ديدم كه در رحبه (كوفه) مردم را سوگند مىدهد:شما را به خدا سوگند مىدهم اگر
كسى از شما هست كه شنيده باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مىفرمود:
«هر كه من مولاى اويم،پس على مولاى اوست»برخيزد و گواهى دهد.
عبد الرحمن مىگويد:
دوازده تن از بدريان كه گويى هم اكنون يكايك آنان را مىنگرم،برخاستند و گفتند:گواهى مىدهيم كه شنيديم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير مىفرمود:
آيا من به مؤمنان سزاوارتر نيستم...؟عرض كرديم:البته،اى پيامبر خدا.پيامبر فرمود:
هر كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست.خدايا دوستبدار هر كه را دوستدار على باشد و دشمن بدار هر كه را با او دشمنى ورزد. (23)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
آيا شما را به چيزى رهنمون شوم كه تا هر گاه بر آن توافق كنيد، (10) به هلاكت در نيفتيد؟!
همانا ولى شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است.
پس،خير خواه و مخلص او باشيد و تصديقش كنيد.
همانا اين مطلب را جبرئيل به من خبر داد.
همانا خداوند عز و جل درباره على بن ابى طالب بمن سفارشى فرمود.
گفتم:
بار پروردگارا،آن را برايم روشن فرما.
فرمود:
بشنو!
عرض كردم:
گوش به فرمانم.فرمود:
همانا على پرچم هدايت و پيشواى دوستان من و روشنايى (راه) كسانى است كه مرا اطاعت كنند.
او كلمهاى است كه با پرهيزگاران همراهش كردم.هر كه او را دوستبدارد مرا دوست داشته و هر كه از او اطاعت كند از من اطاعت كرده است. (11)
خداوند درباره على به من سفارشى فرمود.
عرض كردم:
بار خدايا!آن را برايم توضيح بده.فرمود:
گوش كن!
عرض كردم:گوش مىكنم.فرمود:
همانا على پرچم هدايت و پيشواى دوستان من است.
اين را به او بشارت ده.پس،على آمد و من به او بشارت دادم. (12)
على جانشين من است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى بنى هاشم!همانا برادر من،وصى من و وزير من و جانشين من در ميان خانوادهام على بن ابى طالب است.
او دين مرا مىپردازد و وعدهام را به كار مىبندد. (13)
جبرئيل نزد من آمد و گفت:
اى محمد!پروردگارت به تو درود مىفرستد ومىگويد:
همانا على بن ابى طالب وصى و جانشين تو در ميان خانواده و امت تو مىباشد. (14)
(اشاره به على عليه السلام)اين برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست.فرمانش را بشنويد و اطاعت كنيد. (15)
على وصى من است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
همانا وصى من،رازدار من و بهترين بازماندگانم و كسى كه وعدهام را به كار مىبندد ودينم را ادا مىكند على بن ابى طالب است. (16)
هر پيامبر وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است. (17)
ابن ابى الحديد مىنويسد:
بعد از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حضرت على به نام وصى رسول الله خوانده مىشد چون پيامبر مطالب و خواستههاى خود را به او وصيت كرده بود.
اصحاب و هم باوران ما اين مطلب را انكار نمىكنند. اما مىگويند:اين وصيت در زمينه خلافت نبوده بلكه درباره بسيارى از امور و مسائل نو ظهور پس از ايشان
بوده است. (18)
وى اشعار فراوانى را از شاعران صدر اسلام زير عنوان «اشعارى كه درباره وصايت على سروده شده» (19) بازگو كرده است.
او در توضيح اين جمله امام كه: «وصيت و وراثت در ميان ايشان است»مىگويد:
ما شك نداريم كه على عليه السلام وصى پيامبر خدا بوده است،گو اين كه افرادى كه از نظر ما كينهتوزند،اين نكته را قبول ندارند.
البته به عقيده ما مقصود از وصيت نص و خلافت نيستبلكه مسائل ديگرى است كه اگر روشن شوند شايد برتر و مهمتر از موضوع خلافتباشند. (20)
***هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست.***
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هر كه من مولاى اويم على نيز مولاى اوست. (21)
اى بريده!آيا من به مؤمنان از خود ايشان سزاوارتر نيستم؟عرض كردم:البته،اى پيامبر خدا. فرمود:هر كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست. (22)
عبد الرحمن بن ابى ليلى:على را ديدم كه در رحبه (كوفه) مردم را سوگند مىدهد:شما را به خدا سوگند مىدهم اگر
كسى از شما هست كه شنيده باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مىفرمود:
«هر كه من مولاى اويم،پس على مولاى اوست»برخيزد و گواهى دهد.
عبد الرحمن مىگويد:
دوازده تن از بدريان كه گويى هم اكنون يكايك آنان را مىنگرم،برخاستند و گفتند:گواهى مىدهيم كه شنيديم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير مىفرمود:
آيا من به مؤمنان سزاوارتر نيستم...؟عرض كرديم:البته،اى پيامبر خدا.پيامبر فرمود:
هر كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست.خدايا دوستبدار هر كه را دوستدار على باشد و دشمن بدار هر كه را با او دشمنى ورزد. (23)
ادامه دارد...
--------پی نوشت-----------
(10) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:3/98.
(11) نور الثقلين:5/73/74.
(12) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/230/734.
(13) امالي الطوسي:602/1244.
(14) امالي المفيد:168/3.
(15-16) كنز العمال:36419،32952.
(17) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/5/1021.
(18-19) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:1/13 و ص 143-150.
(20) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:1/139.
(21-22-23) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/366/461 و ح 458 و 2/11/506.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
بسم الله الرحمن الرحیم
على ولى هر مؤمنى است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على از من است و من از او.او ولى هر مؤمنى است. (24)
عمران بن حصين:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپاهى را به فرماندهى على بن ابى طالب گسيل داشت.او در اين سفر كارى كرد...
ما هر گاه از سفر برمىگشتيم ابتدا خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىرسيديم،پس،بر آن حضرت سلام كرديم...
مردى از آن ميان برخاست و عرض كرد:اى پيامبر خدا،على چنين و چنان كرد.
پيامبر از او روى گرداند.مرد ديگرى برخاست و همان گفت كه آن اولى گفته بود.تا آن كه چهارمى برخاست و سخنان همان نفر اول را به زبان آورد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه چهرهاش متغير شده بود رو به او كرده فرمود:
رها كنيد على را،رها كنيد على را،رها كنيد على را،همانا على از من است و من از او.او پس از من ولى هر مؤمنى است. (25)
وهب بن حمزه:با على بن ابي طالب از مدينه به مكه سفر كردم.در راه از او اندكى تندى ديدم.
گفتم:وقتى برگشتم و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم از او بد خواهم گفت.او مىگويد:
وقتى برگشتم و به ديدار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم از على بدگويى كردم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود:اين حرفها را درباره على مگو.همانا على بعد از من ولى شماست. (26)
بريده اسلمى:پيامبر خدا به ما دستور داد به على به عنوان امير مؤمنان سلام كنيم.در آن روز ما هفت نفر بوديم و من از همه كوچكتر بودم. (27)
عمران بن حصين:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپاهى را به فرماندهى على بن ابى طالب گسيل داشت.او در اين سفر كارى كرد...
ما هر گاه از سفر برمىگشتيم ابتدا خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىرسيديم،پس،بر آن حضرت سلام كرديم...
مردى از آن ميان برخاست و عرض كرد:اى پيامبر خدا،على چنين و چنان كرد.
پيامبر از او روى گرداند.مرد ديگرى برخاست و همان گفت كه آن اولى گفته بود.تا آن كه چهارمى برخاست و سخنان همان نفر اول را به زبان آورد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه چهرهاش متغير شده بود رو به او كرده فرمود:
رها كنيد على را،رها كنيد على را،رها كنيد على را،همانا على از من است و من از او.او پس از من ولى هر مؤمنى است. (25)
وهب بن حمزه:با على بن ابي طالب از مدينه به مكه سفر كردم.در راه از او اندكى تندى ديدم.
گفتم:وقتى برگشتم و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم از او بد خواهم گفت.او مىگويد:
وقتى برگشتم و به ديدار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم از على بدگويى كردم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود:اين حرفها را درباره على مگو.همانا على بعد از من ولى شماست. (26)
بريده اسلمى:پيامبر خدا به ما دستور داد به على به عنوان امير مؤمنان سلام كنيم.در آن روز ما هفت نفر بوديم و من از همه كوچكتر بودم. (27)
على با حق است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على با حق است و حق با على و بر محور او مىگردد.
ابن ابي الحديد مىنويسد:در اخبار صحيحى از قول پيامبر آمده است كه فرمود:على با حق است... (28)
حق با اين است،حق با اين است-يعنى على عليه السلام. (29)
حق با على است هر جا كه رو كند. (30)
بار خدايا!هر طور كه على گرديد حق را با او بگردان. (31)
على با حق است و حق با على.آن دو هرگز از هم جدا نشوند،تا آن گاه كه در روز قيامتبر لب حوض نزد من آيند. (32)
ابن ابي الحديد مىنويسد:در اخبار صحيحى از قول پيامبر آمده است كه فرمود:على با حق است... (28)
حق با اين است،حق با اين است-يعنى على عليه السلام. (29)
حق با على است هر جا كه رو كند. (30)
بار خدايا!هر طور كه على گرديد حق را با او بگردان. (31)
على با حق است و حق با على.آن دو هرگز از هم جدا نشوند،تا آن گاه كه در روز قيامتبر لب حوض نزد من آيند. (32)
على با قرآن است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على با قرآن و قرآن با على است و هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض (كوثر) نزدم آيند. (33)
على با حق و قرآن است و حق و قرآن با على و از هم جدا نشوند تا كنار حوض نزد من آيند. (34)
اين على با قرآن است و قرآن با على.از هم جدا نمىشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.پس آنچه را در اين دو بر جاى نهادم از آنها بپرسيد. (35)
على با حق و قرآن است و حق و قرآن با على و از هم جدا نشوند تا كنار حوض نزد من آيند. (34)
اين على با قرآن است و قرآن با على.از هم جدا نمىشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.پس آنچه را در اين دو بر جاى نهادم از آنها بپرسيد. (35)
على حجت خداست
انس در خدمت پيامبر نشسته بود كه على عليه السلام وارد شد،پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى انس!من و اين حجتخدا بر بندگان او هستيم. (36)
على دروازه علم پيامبر است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من شهر علم هستم و على دروازه آن،پس هر كه علم خواهد بايد از در بيايد. (37)
من شهر علم هستم و على دروازه آن.پس،هر كه علم خواهد بايد كه از در آن وارد شود. (38)
على درگاه دانش من است. (39)
من سراى حكمتم و على در آن. (40)
على دروازه دانش من است و پس از من رسالت مرا براى امتم تبيين مىكند. (41)
من شهر علم هستم و على دروازه آن.پس،هر كه علم خواهد بايد كه از در آن وارد شود. (38)
على درگاه دانش من است. (39)
من سراى حكمتم و على در آن. (40)
على دروازه دانش من است و پس از من رسالت مرا براى امتم تبيين مىكند. (41)
على داناترين مردم پس از من است
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پس از من على بن ابي طالب داناترين فرد امت من است. (42)
على بن ابي طالب خداشناسترين مردمان است و بيش از همه اهل«لا اله الا الله»را دوست دارد و بزرگشان مىدارد. (43)
پس از من،على آگاهترين فرد است به كار قضاوت و داناترين آنهاست. (44)
اى على!تو...وارث دانش منى. (45)
على بن ابي طالب خداشناسترين مردمان است و بيش از همه اهل«لا اله الا الله»را دوست دارد و بزرگشان مىدارد. (43)
پس از من،على آگاهترين فرد است به كار قضاوت و داناترين آنهاست. (44)
اى على!تو...وارث دانش منى. (45)
ادامه دارد...
--------پی نوشت------------
(24) كنز العمال:32938.
(25-26) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/380/486 و ص 385/491.
(27) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/260/777.
(28) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:2/297.
(29) كنز العمال:33018.
(300) الكافي:1/294/1.
(31-32-33-34) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/118/1159 و ص 120/1162 و ص 124 و ص 125 كلاهما في الهامش.
(35-36) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/125 في الهامش و 2/273/793.
(37-38-39-40-41-42-43) كنز العمال:32890،32979،32911،32889،32981،32977،32980.
(44) امالي الصدوق:440/20.
(45) ينابيع المودة:1/397/17.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
بسم الله الرحمن الرحیم
من و على از يك درخت هستيم
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:من و على از يك درختيم و ديگر مردمان از درختهاى گوناگون. (46)
اى على!مردم از درختهاى گونه گونند و من و تو از يك درخت. (47)
جابر:پيامبر صلى الله عليه و آله در عرفه بود و على رو به روى آن حضرت قرار داشت.پيامبر فرمود: اى على!نزديك من آى و پنجهات را در پنجه من گذار.
اى على!من و تو از يك درخت آفريده شدهايم.من ريشه آن درختم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخههايش.هر كه به شاخهاى از آن بياويزد خداوند او را
به بهشت در آرد. (48)
تو برادر من هستى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام-: تو در دنيا و آخرت برادر من هستى. (49)
من همان مىگويم كه برادرم موسى گفت:
«پروردگارا،سينهام را فراخ گردان و كارم را آسان كن و از خانوادهام براى من وزير و پشتيبانى قرار ده»،برادرم على را،«پشتم را به او قوى دار...». (50)
امام على عليه السلام-خطاب به پيامبر آن گاه كه ميان اصحابش پيوند برادرى ساخت ،هر آينه جان از تنم برفت و پشتم شكست آن گاه كه ديدم با اصحاب خود
چنان كردى و با من نه.اگر اين رفتار شما از سر خشم بر من استبخشش و بزرگوارى از شماست!
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به آن كه مرا به حق برانگيخت تو را آخرين نفر قرار ندادم مگر آن كه براى خودم مىخواستمت.
تو براى من همچون هارونى براى موسى با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست.تو برادر و وارث من هستى. (51)
على از من و من از اويم
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على از من است و من از اويم. (52)
به على عليه السلام-:تو از من هستى و من از توام. (53)
على براى من مانند سر من استبراى پيكرم. (54)
همانا گوشت على از گوشت من است و خون او از خون من. (55)
به على- اى على!تو از من هستى و من از تو.تو برادر و يار منى. (56)
از طرف من ابلاغ نمىكند مگر خودم يا على
انس بن مالك: پيامبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را (براى خواندن بر مشركان) به دست على داد و فرمود: (اين سوره را) نمىرساند مگر من يا مردى از خاندان من. (57)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على از من است و من از على.از سوى من نمىرساند و ادا نمىكند مگر خودم يا على. (58)
تو براى من همچون هارونى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام:تو نسبتبه من همچون هارونى نسبتبه موسى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست. (59)
به على-آيا نمىپسندى كه نزد من همان جايگاهى را داشته باشى كه هارون نزد موسى داشت،با اين تفاوت كه تو پيامبر نيستى؟
مرا نشايد كه بروم مگر آن كه تو جانشين من باشى. (60)
امام على عليه السلام:پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
تو را جا گذاشتم كه جانشين من باشى. عرض كردم:
اى پيامبر خدا!آيا از تو بازمانم؟فرمود:
آيا نمىپسندى كه براى من چنان باشى كه هارون براى موسى بود جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست (61)
ولايت على
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر على را به ولايت و سرپرستى گيريد خواهيد ديد كه رهنما و رهيافته است و شما را به راه راست مىبرد. (62)
اگر على را به خلافتبرگزينيد-كه فكر نمىكنم چنين كنيد-او را رهنما و رهيافته خواهيد ديد. (63)
آن گاه كه از موضوع فرمانروايى يا خلافت نزد آن حضرت سخن به ميان آمد-:اگر آن را به على سپاريد خواهيد ديد كه رهنما و رهيافته است و شما را در راه راست مىبرد. (64)
اى على!مردم از درختهاى گونه گونند و من و تو از يك درخت. (47)
جابر:پيامبر صلى الله عليه و آله در عرفه بود و على رو به روى آن حضرت قرار داشت.پيامبر فرمود: اى على!نزديك من آى و پنجهات را در پنجه من گذار.
اى على!من و تو از يك درخت آفريده شدهايم.من ريشه آن درختم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخههايش.هر كه به شاخهاى از آن بياويزد خداوند او را
به بهشت در آرد. (48)
تو برادر من هستى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام-: تو در دنيا و آخرت برادر من هستى. (49)
من همان مىگويم كه برادرم موسى گفت:
«پروردگارا،سينهام را فراخ گردان و كارم را آسان كن و از خانوادهام براى من وزير و پشتيبانى قرار ده»،برادرم على را،«پشتم را به او قوى دار...». (50)
امام على عليه السلام-خطاب به پيامبر آن گاه كه ميان اصحابش پيوند برادرى ساخت ،هر آينه جان از تنم برفت و پشتم شكست آن گاه كه ديدم با اصحاب خود
چنان كردى و با من نه.اگر اين رفتار شما از سر خشم بر من استبخشش و بزرگوارى از شماست!
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به آن كه مرا به حق برانگيخت تو را آخرين نفر قرار ندادم مگر آن كه براى خودم مىخواستمت.
تو براى من همچون هارونى براى موسى با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست.تو برادر و وارث من هستى. (51)
على از من و من از اويم
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على از من است و من از اويم. (52)
به على عليه السلام-:تو از من هستى و من از توام. (53)
على براى من مانند سر من استبراى پيكرم. (54)
همانا گوشت على از گوشت من است و خون او از خون من. (55)
به على- اى على!تو از من هستى و من از تو.تو برادر و يار منى. (56)
از طرف من ابلاغ نمىكند مگر خودم يا على
انس بن مالك: پيامبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را (براى خواندن بر مشركان) به دست على داد و فرمود: (اين سوره را) نمىرساند مگر من يا مردى از خاندان من. (57)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:على از من است و من از على.از سوى من نمىرساند و ادا نمىكند مگر خودم يا على. (58)
تو براى من همچون هارونى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-به على عليه السلام:تو نسبتبه من همچون هارونى نسبتبه موسى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست. (59)
به على-آيا نمىپسندى كه نزد من همان جايگاهى را داشته باشى كه هارون نزد موسى داشت،با اين تفاوت كه تو پيامبر نيستى؟
مرا نشايد كه بروم مگر آن كه تو جانشين من باشى. (60)
امام على عليه السلام:پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
تو را جا گذاشتم كه جانشين من باشى. عرض كردم:
اى پيامبر خدا!آيا از تو بازمانم؟فرمود:
آيا نمىپسندى كه براى من چنان باشى كه هارون براى موسى بود جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست (61)
ولايت على
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر على را به ولايت و سرپرستى گيريد خواهيد ديد كه رهنما و رهيافته است و شما را به راه راست مىبرد. (62)
اگر على را به خلافتبرگزينيد-كه فكر نمىكنم چنين كنيد-او را رهنما و رهيافته خواهيد ديد. (63)
آن گاه كه از موضوع فرمانروايى يا خلافت نزد آن حضرت سخن به ميان آمد-:اگر آن را به على سپاريد خواهيد ديد كه رهنما و رهيافته است و شما را در راه راست مىبرد. (64)
---------پی نوشت----------------
(46-47) كنز العمال:32943،32944.
(48-49-50) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/129/179 و ص 105/145 و ص 107/147.
(51) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/108/148.
(52) سنن ابن ماجة:119.
(53-54-55) كنز العمال:32880،32914،32936.
(56-57-58) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/109/149 و 2/377/873 و ص 378/875.
(59-60-61-62-63) كنز العمال:32881،32931،36488،32966،33072.
(64) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/69/1110 و 2/280/804.
-
- پست: 199
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
- محل اقامت: اصفهان
- سپاسهای ارسالی: 456 بار
- سپاسهای دریافتی: 371 بار
پیامبر برای آمرزش امتش خداوند را به امیرالمؤمنین قسم میدهد
كتاب مفتاح الجنة از عايشه مرويست كه شبى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حجره من بود، در اثناى شب بيدار شدم ، ديدم كه حضرت در رختخواب نيست ، برخاستم ، و حجره را ملاحظه كردم .
در حجره نبود، بيرون آمدم ، و ساير حجرات را گشتم ، در هيچ يك نيافتم ، تشويش و اضطراب بر من غالب شد كه مبادا امرى واقع شده پس بر پشت بام بر آمدم ، ديدم در آنجا با پروردگار مناجات ميكند من در گوشه اى پنهان شدم تا كه ببينم در مناجات چه مى گويد.
شنيدم كه مى گفت : الهى اسئلك بخير خلقك على بن ابيطالب ان تغفر امة محمد (صلى الله عليه و آله)
يعنى خدا سوال مى كنم از تو به بهترين خلايق تو على بن ابيطالب كه امت محمد را بيامرزى
الهى انشرك با حب الناس اليك على بن ابيطالب ان ترحم عصاة امتى
يعنى خدا يا قسم مى دهم تو را به محبوبترين بندگان تو على بن ابيطالب كه بر گنهكاران امت من رحم كنى .
و من مدت طويلى مكث كردم و ديدم حضرت رسول صلى الله عليه و آله در اين مدت خدا را به على قسم ميداد، كه امت او را ببخشيد، من چون اين حالت را مشاهده كردم نزديك رفتم حضرت مرا ديد فرمود:
اى عايشه كجا بودى ؟ عرض كردم كه چون شما را در رختخواب نديدم خوف كردم كه مبادا خداى نكرده امرى روى داده باشد، بنابراين در صدد تفحص شده بر پشت بام آمدم ، حضرت فرمود: اى عايشه به حجره خود مراجعت كن ! عرض كردم :
يا رسول الله سوالى دارم فرمود: بگو گفتم
: اليس الله الملائكة المقربون یعنی آيا براى خدا ملائكه مقرب نيستند؟ فرمود: بلى ! گفتم : آيا تو آقاى انبياى مرسلين نيستى ؟ فرمود: بلى !مقصود خود را بگو. گفتم : با وجود اين كه خدا فرشتگان مقرب و پيغمبران مرسل و مثل تو پيغمبرى دارد، پس چرا خدا را به على بن ابيطالب قسم مى دهى ؟ حضرت فرمود:
وقتيكه به پشت بام آمدم كه عاصيان امت را دعا كنم نظر به ملكوت كردم و بر جميع مقربان درگاه الهى مطلع شدم ، و به قدر و مرتبه هر يك در نزد خدا علم بهم رسانيدم ، مرتبه هيچ يك از ايشان را بالاتر از مرتبه على عليه السلام نديده و نيافتم ! و به خدا قسم كه اگر مطلع به بهتر از على مى شدم خدا را به او قسم مى دادم.
كشكول النور: ج 2، ص 20، به نقل از كتاب مفتاح الجنة
در کوچه های شهر و در انظار مردمان
دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان
آن دم که خواست حب علی از دلم رود
ای خالق جهان به دمی جان من ستان
[External Link Removed for Guests]