بسم الله الرحمن الرحیم
يادداشت مترجم ( مصطفی اسکندری)
1. شكى نيست كه وحدت امت اسلامى يكى از مفاهيم زيبا ، آرمانى و مطلوب است كه از همان ابتدا حتى در متون اصلى دين اسلام يعنى
قرآن و احاديث، به آن توصيه و بر آن تأكيد شده است.
اما اين واژه مانند بسيارى از واژگان ديگر، از حيث مفهومى، آرام آرام دستخوش تغيير و احيانا تحريف شده است به گونهاى كه شايد
معنايى كه امروزه از آن اراده مىشود با معناى اولى آن بسيار تفاوت داشته باشد. واژگانى همچون علم، امامت، خلافت، حكمت، زهد
وغير آن نيز همين سرگذشت را داشتهاند.
امروزه از وحدت ـ يا به اصطلاح جديدترش «تقريب» ـ در نوع افراطىاش معنايى اراده مىشود كه نتايجش ـ خواهى نخواهى ـ چنين است:
ـ سكوت در مقابل مخالفان و عدم هرگونه گفت و گوى علمى با آنان.
ـ برخوردارى همه مذاهب از حقانيت فى الجمله.
ـ عدم انحصار نجات اخروى به طايفه اماميه.
ـ بازنگرى در بعضى از عقايد شيعى و متون مذهبى.
ـ اجتهادى بودن اختلافات مسلمين.
ـ تأييد همه صحابه.
ولى آنچه ما از نصوص مىفهميم، مراد از وحدت اين است :
ـ همزيستى مسالمتآميز پيروان فرق و مذاهب.
ـ عدم تشنج در روابط اجتماعى با آنان.
ـ تنش زدايى براى گريز از هر گونه فتنه و آشوب اجتماعى و دينى براى تأمين يك زندگى با آرامش و حفظ امنيت در عين محافظت
شديدِ «درون گروهى» بر اعتقادات و سنتهاى مذهبى.
ـ دورى از ايجاد هرگونه حساسيتى كه به نحوى براى امور دينى يا دنيوى جامعه شيعى خطر آفرين باشد.
و كاملاً بديهى است كه اتخاذ چنين شيوهاى در راستاى حفظ دين اسلام است و به هيچ وجه، آب به آسياب بيگانگان ريختن نيست. ما
با حفظ اختلافات عقيدتى و مذهبى ـ در درون مسلمانان ـ به هيچ روحاضر به ايجاد تشنج و بهم خوردن جوّ جامعه اسلامى و بروز فتنههاى كور و
تاريك نيستيم كه نفعى براى دشمنان اسلام داشته باشد. اختلاف فكرى و مبنايى يك چيز است و تشنج و درگيرى و فتنه انگيزى، چيزى ديگر.
آنچه براى كيان اسلام مضر است، تشنج و درگيرى و تنش در روابط اجتماعى مسلمانان است، نه اختلاف فكرى در بسترى كاملاً علمى و تخصصى.
2. اولين بارى كه با نام « دكتر عصام » آشنا شدم، از طريق اينترنت بود. بخشى از مناظرات وى را با وهابى متعصب، عثمان الخميس ملاحظه
نمودم و شيفته شيوه مناظره او شدم. صدايى آرام و با طمأنينه، گفتارى مؤدبانه و منظم، شيوه خاص مناظره او را جلوه بيشترى مىداد.
بعدها فهميدم كه دكتر عصام، خود يك وهابى افراطى بوده و سالها در يمن و عربستان، فعاليت ضد شيعى داشته،
اما با عنايت الهى مستبصر گرديده است.
و اينك تلاش خود را براى گفت وگو با هم كيشان سابق خود بكار مىبرد. با خبر شدم كه كتابى پيرامون كيفيت گفت و گو با وهابيان دارد
به نام « المنهج الجديد و الصحيح فى الحوار مع الوهابيين ». توسط يكى از دوستان با دكتر عصام آشنا شدم و
طى چند ملاقات باوى دريافتم كه دوست دارد كتاب به زبان فارسى ترجمه شود و اينجا بود كه « گفت و گوى بى ستيز » پاگرفت.
3. هدف اصلى نويسنده در اين كتاب، پايه ريزى شيوهاى مناسب براى ارتباط با وهابيان به هدف هرچه بيشتر آشنا كردن آنان با تشيع و ايجاد
بسترى مناسب براى گرويدن آنها به مذهب اهل بيت عليهمالسلام است.
او در پى آن است كه با ايجاد زمينهاى مناسب ، مذهب اهل بيت عليهمالسلام را به وهابيان بشناساند و معتقد است كه
بخشى از وهابيان ـ كه غرض و مرضى ندارند و جيره خوار استعمار نيستند ـ اگر حقيقت را بشناسند به آن مىگروند،
آن گونه كه خودش اين گونه بود.
مراد وى از وحدت و تقريب اين است كه گام به گام به سوى تفاهم و تنش زدايى پيش برويم به اميد آن كه روزى، تشيع را جهانى ببينيم.
اين كتاب در واقع ، پيش درآمد و فهرستى است براى كتاب مفصلش « رحلتى من الوهابية الى الاثنى عشرية ».
(1)
گفت و گوی بی ستیز
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
مقدمه
آغازین
ستايش از آنِ خداست، سپاسش مىگوييم و از او كمك مىجوييم واز درگاه او آمرزش خواهانيم و از بديهاى نفس و زشتىهاى كردار خود
به او پناه مىآوريم، كه هر كس را خدا راهنمايى كند، گمراه نخواهد شد و هركه را او سردر گم كند، هدايت نخواهد يافت.
گواهى مىدهم كه معبودى جز « اللّه » نيست، يكتاست و همتايى ندارد و گواهى مىدهم كه محمد صلىاللهعليهوآله بنده و فرستاده اوست.
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا آن گونه كه حقِّ پروا كردن از اوست، پروا كنيد و زينهار، جز مسلمان نميريد.) (1)
(اى مردم از پروردگارتان كه شما را ازنفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد
و از خدايى كه به [نامِ] او ازهمديگر درخواست مىكنيد پروانماييد و زنهار از خويشان مَبُريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است.)(2)
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد
و هركس خدا و پيامبرش را فرمان بَرَد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است.) (3) (4)
به نظر من، تفاهم و همزيستى مسالمتآميز بين مسلمانان، جز از راه گفت وگوى درست و بكارگيرى شيوهاى زيبا، ممكن نيست.
چنانچه روشهاى گفت وگو از شكل پيشين خود درنيايد و قالبى علمى نگيرد، هيچ گونه تفاهمى بين طرفين ايجاد نخواهد كرد،
بلكه بر فاصله و جدايى ـ بيش از پيش ـ مىافزايد.
گفت و گوى بين مذاهب، افقهاى گستردهاى دارد كه بايد گشوده شود:
1. گفت و گوى بى ستيز تنها راه صحيح تفاهم مذاهب اسلامى با يكديگر است كه بسيارى از مشكلات مسلمانان را مىتواند حل كند.
2. تنها راه جلوگيرى از پاره پاره شدن امت اسلامى است.
به واقع اين كتاب، تلاشى است جهت درمان آثار منفى گفت وگوهاى نادرست بين پيروان مذاهب.
من به خاطر تجربه دوازده ساله گفت و گويم با وهابيان و به خاطر تجربه پيشين وهابيگرىام ـ كه دريمن نزد بزرگان وهابى آن ديار آموزش ديدم
و آنگاه راهى كشور عربستان شدم و به يك وهابى متعصب تبديل شدم، تا آنجا كه كتابى به نام (الصلة بين الاثنى عشرية و فرق الغلاة)(5)
در تكفير شيعه نگاشتم و پس از ترك وهابيت و گرويدن به تشيع اثنى عشرى كتابى به نام (رحلتى من الوهابية الى الاثنى عشرية)(6)
در تبيين حقايق وخصايص تشيع اثنى عشرى نوشتم ـ هرگاه از كيفيت گفت و گو با وهابيان سخن مىگويم، سخن از گفت و گوى با گروهى
به ميان مىآورم كه روزگارى، از متعصب ترينشان بودم و لذا مناسبترين شيوه برخورد با آنان را مىدانم.
نكته بسيار مهمى كه ياد آورى اش لازم است اين است كه گفت و گوى با وهابيان، بايد در چارچوب زير باشد:
1. بايد وهابىِ طرفِ گفت و گويمان را راضى نماييم كه محور گفت و گو، نه يك موضوع مذهبى بلكه تنها يك آيه يا يك حديث
و بلكه تنها و تنها يك نقطه از يك آيه يا يك حديث است. چرا كه فكر يك وهابى آن قدر كشش ندارد كه بتواند يكجا، حقايقى از مذهب اماميه را
درك كند بلكه بايد آرام آرام و قدم به قدم، از يك آيه به آيهاى ديگر و از يك حديث به حديثى ديگر پيش رويم. البته بايد پيش از گفت و گو،
اهميت پاى بندى به اين شيوه را براى طرف بحثمان، گوشزد كنيم.
اين گونه گفت و گو مبتنى بر روشى علمى است. در همه دانشگاهها، بحث از يك مسأله كلى و پردامنه به ميان كشيده نمىشود بلكه
بخشى كوچك از يك موضوع كلى، محور بحث قرار مىگيرد چرا كه فايده اين نوع تحقيق، بيشتر است و ماهم اگر بخواهيم در موضوعاتى
گسترده و دامنه دار با وهابيان گفت و گو كنيم، نمىتوانند حقايق و واقعيتهاى تشيع را درك كنند.
2. بسيار اشتباه است كه ما گفت و گو را از غير حديث ثقلين آغاز كنيم !!
چرا كه اگر مثلاً باب گفت و گو را از فضايل امير مؤمنان على عليهالسلام بگشايى، آنها هم ادعاى وجود فضايلى براى ديگران مىكنند
و بحث گره مىخورد. بايد به وهابى بفهمانيم كه اگر هم فضايلى را براى غير امير مؤمنان (علیه السلام) ادعا كنيد،
حتى خود شما آن را به معناى لزوم تمسك به آنها و تبعيت از گفتار و كردارشان نمىدانيد، اما حديث ثقلين بر وجوب تمسك به
امير المؤمنين عليهالسلام دلالت مىكند.
و چنانچه وهابى، گفت و گو را به قرآن بكشاند، بايد از آيه تطهير آغازكنى نه آيه ولايت. چراكه بين آيه تطهير وحديث ثقلين، ارتباطى
تنگاتنگ وجود دارد. هيچيك از سنّيان را نمىيابى كه آيه تطهير وقضيه كساء را مطرح كند مگر اينكه حديث ثقلين را هم در همان
ارتباط وهيچ مسلمانى را نمى يابى كه ارتباط بين حديث ثقلين و حديث كساء را انكار بكند و يا نسبت به آن جهل بورزد.
لذا بحث در آيه تطهير ما را به حديث كساء و سپس به حديث ثقلين راهنمايى مىكند.
پافشارى زياد من بر لزوم گشودن باب گفت و گو با وهابى از حديث ثقلين قبل از هرگونه بحث ديگر ريشه در تأكيد فراوان
خود پيامبر صلىاللهعليهوآله بر اين حديث دارد. خود آن جناب فرمود كه تمسك به ثقلين، امت را از گمراهى و اختلاف نجات مىدهد
و تا آخرين لحظات عمر شريفش بر اين مهم تأكيد مىورزيد. حديث ثقلين، آخرين پيام آن حضرت به امتش بود،
امانتى بود كه آن پيامبر بزرگ در ميان امتش باقى گذارد و رفت من به تجربه دريافتم كه عامل اصلى تحولات فكرى وهابيان و سنّيان
و گرويدنشان به تشيّع، همين حديث ثقلين بوده و لذا معتقدم كه بايد باب گفت گو را در اين وادى گشود و هر بحثى كه از اين طريق آغاز
نشود، ثمرهاى نخواهد داشت و روشن است كه ما از اين گفت گوها هدفى جز پيروى وهابيان از مذهب اهل بيت عليهمالسلام نداريم و بدون
ترديد بسيارى از آنان ـ اگر حق رابيابند ـ دنباله روى خواهند كرد.
روش من در تمام گفت و گوهايم اين بوده كه هيچگونه سوء ظنى نسبت به وهابى طرف بحثم نداشتهام و او را معاند حق حساب نمىكنم.
او را بيمارى مىشمرم كه به طبيب احتياج دارد. هميشه ازخودم يادم مىآيد كه زمانى وهابى بودم و آنگاه كه خق را شناختم، به
آن گرويدم و اين كتاب هم بر اساس حسن ظن به وهابيان نگاشته شده و اين پيش فرض را در به نتيجه رساندن گفت و گوها بسيار مؤثر
مىدانم. در طى دوازده سال گفت وگو با وهابيان به خوبى، تند و تيزى بى سابقه فضاى حاكم بر بحثهاى طرفين را لمس كردم، گرچه
اختلافات شيعى ـ سنى از دير هنگام بوده اما هيچگاه در حد و اندازه درگيريهاى شيعى ـ وهابى نبوده است.
اين درگيريها با ظهور محمد بن عبد الوهاب وسيعتر و عميقتر شد و امروزه ما در آتش فتنهاى قرار گرفتهايم كه بيگانگان از اسلام
به دست اين فرقه تندرو برافروختهاند وصد البته كه هرج و مرج و عدم تفاهم و تنش در روابط اجتماعى مسلمانان، تنها آب به آسياب دشمن مىريزد و بس.
لذا ما بايد گفت و گوهاى خود را بر روشى علمى و منطقى استوار سازيم تا بتوانيم از تيرگى فضاى حاكم بر بحثها بكاهيم
و اين گفت و گوهاى بى ثمر را به ثمر بنشانيم.
3. دراين گفت وگوها سعى كنيد نقش بنى اميه وحزب نفاق را در جدايى اكثريت مسلمانان از اهل بيت پيامبر (ص) تبيين كنيد، تا
همگان بفهمند كه چقدر از ثقلين فاصله گرفتهاند .
از زمانى كه وهابيت را ترك نمودم وتشيع اثنى عشرى را پذيرفتم، تلاش خود را بر پايه ريزى شيوهاى مناسب وصحيح براى گفت
وگوهاى پيروان مذاهب اسلامى متمركز ساختم ومعتقدم كه اگر براين پايه استوار نگردد، بحثها هيچ ثمرى نخواهد داشت .
من باتوجه به جامعه شناسى وروان شناسى، طرح پيشنهادى خود را در سه مرحله اساسى قالب ريزى نمودم كه پاى بندى به اين مراحل
وترتيب بين آنها را لازم ميدانم. يكى از مشكلات بحث هاى مذهبى آن است كه بسيارى از اوقات، طرفين بحث از يك لفظ وواژه، معانى
متفاوت وحتى متضادى اراده مىكنند. تفسيرى كه وهابيت از «عصمت» يا «تقيه» به دست مىدهد، هيچ تناسبى را تفسير اماميه از
اين واژهها ندارد. به نظر من، تفسير صحيح وتبيين درستِ واژههاى مذهبى، نقشى سبز در پيشبرد گفت وگوها دارد .
وصد البته كه وهابى بايد در ابتداى بحث بپذيرد وقبول داشته باشد كه همان گونه كه اهل سنت اعلام كردهاند، اماميه هم يكى از فرقههاى
اسلامى است وبه اين گفت وگو، بين دو فرقه اسلامى، صورت مىگيرد .
وچنانچه به تكفير شيعيان، اصرار بورزد بايد به او فهماند كه شيوه عموم اهل سنت در برخورد باشيعه خارج گشته
وگشودن باب گفت وگو با او هيچ فايدهاى نخواهد داشت.
(وكارم را به خداى بزرگ مى سپارم، خداست كه به حال بنده گان خود بيناست.)(7)
عصام على يحيى العماد
صنعاء 1412 هجرى
(2)
_______________________________________
1-آل عمران / 102
2- نساء/ 1
3- احزاب/ 71-70
4-اين فقره از خطبههاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله است كه در صحاح ذكر شده است.
5- پيوند ناگسستنى شيعه با غاليان
6- كوچ من از وهابيت به اماميه
7-غافر / 44
ستايش از آنِ خداست، سپاسش مىگوييم و از او كمك مىجوييم واز درگاه او آمرزش خواهانيم و از بديهاى نفس و زشتىهاى كردار خود
به او پناه مىآوريم، كه هر كس را خدا راهنمايى كند، گمراه نخواهد شد و هركه را او سردر گم كند، هدايت نخواهد يافت.
گواهى مىدهم كه معبودى جز « اللّه » نيست، يكتاست و همتايى ندارد و گواهى مىدهم كه محمد صلىاللهعليهوآله بنده و فرستاده اوست.
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا آن گونه كه حقِّ پروا كردن از اوست، پروا كنيد و زينهار، جز مسلمان نميريد.) (1)
(اى مردم از پروردگارتان كه شما را ازنفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد
و از خدايى كه به [نامِ] او ازهمديگر درخواست مىكنيد پروانماييد و زنهار از خويشان مَبُريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است.)(2)
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد
و هركس خدا و پيامبرش را فرمان بَرَد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است.) (3) (4)
به نظر من، تفاهم و همزيستى مسالمتآميز بين مسلمانان، جز از راه گفت وگوى درست و بكارگيرى شيوهاى زيبا، ممكن نيست.
چنانچه روشهاى گفت وگو از شكل پيشين خود درنيايد و قالبى علمى نگيرد، هيچ گونه تفاهمى بين طرفين ايجاد نخواهد كرد،
بلكه بر فاصله و جدايى ـ بيش از پيش ـ مىافزايد.
گفت و گوى بين مذاهب، افقهاى گستردهاى دارد كه بايد گشوده شود:
1. گفت و گوى بى ستيز تنها راه صحيح تفاهم مذاهب اسلامى با يكديگر است كه بسيارى از مشكلات مسلمانان را مىتواند حل كند.
2. تنها راه جلوگيرى از پاره پاره شدن امت اسلامى است.
به واقع اين كتاب، تلاشى است جهت درمان آثار منفى گفت وگوهاى نادرست بين پيروان مذاهب.
من به خاطر تجربه دوازده ساله گفت و گويم با وهابيان و به خاطر تجربه پيشين وهابيگرىام ـ كه دريمن نزد بزرگان وهابى آن ديار آموزش ديدم
و آنگاه راهى كشور عربستان شدم و به يك وهابى متعصب تبديل شدم، تا آنجا كه كتابى به نام (الصلة بين الاثنى عشرية و فرق الغلاة)(5)
در تكفير شيعه نگاشتم و پس از ترك وهابيت و گرويدن به تشيع اثنى عشرى كتابى به نام (رحلتى من الوهابية الى الاثنى عشرية)(6)
در تبيين حقايق وخصايص تشيع اثنى عشرى نوشتم ـ هرگاه از كيفيت گفت و گو با وهابيان سخن مىگويم، سخن از گفت و گوى با گروهى
به ميان مىآورم كه روزگارى، از متعصب ترينشان بودم و لذا مناسبترين شيوه برخورد با آنان را مىدانم.
نكته بسيار مهمى كه ياد آورى اش لازم است اين است كه گفت و گوى با وهابيان، بايد در چارچوب زير باشد:
1. بايد وهابىِ طرفِ گفت و گويمان را راضى نماييم كه محور گفت و گو، نه يك موضوع مذهبى بلكه تنها يك آيه يا يك حديث
و بلكه تنها و تنها يك نقطه از يك آيه يا يك حديث است. چرا كه فكر يك وهابى آن قدر كشش ندارد كه بتواند يكجا، حقايقى از مذهب اماميه را
درك كند بلكه بايد آرام آرام و قدم به قدم، از يك آيه به آيهاى ديگر و از يك حديث به حديثى ديگر پيش رويم. البته بايد پيش از گفت و گو،
اهميت پاى بندى به اين شيوه را براى طرف بحثمان، گوشزد كنيم.
اين گونه گفت و گو مبتنى بر روشى علمى است. در همه دانشگاهها، بحث از يك مسأله كلى و پردامنه به ميان كشيده نمىشود بلكه
بخشى كوچك از يك موضوع كلى، محور بحث قرار مىگيرد چرا كه فايده اين نوع تحقيق، بيشتر است و ماهم اگر بخواهيم در موضوعاتى
گسترده و دامنه دار با وهابيان گفت و گو كنيم، نمىتوانند حقايق و واقعيتهاى تشيع را درك كنند.
2. بسيار اشتباه است كه ما گفت و گو را از غير حديث ثقلين آغاز كنيم !!
چرا كه اگر مثلاً باب گفت و گو را از فضايل امير مؤمنان على عليهالسلام بگشايى، آنها هم ادعاى وجود فضايلى براى ديگران مىكنند
و بحث گره مىخورد. بايد به وهابى بفهمانيم كه اگر هم فضايلى را براى غير امير مؤمنان (علیه السلام) ادعا كنيد،
حتى خود شما آن را به معناى لزوم تمسك به آنها و تبعيت از گفتار و كردارشان نمىدانيد، اما حديث ثقلين بر وجوب تمسك به
امير المؤمنين عليهالسلام دلالت مىكند.
و چنانچه وهابى، گفت و گو را به قرآن بكشاند، بايد از آيه تطهير آغازكنى نه آيه ولايت. چراكه بين آيه تطهير وحديث ثقلين، ارتباطى
تنگاتنگ وجود دارد. هيچيك از سنّيان را نمىيابى كه آيه تطهير وقضيه كساء را مطرح كند مگر اينكه حديث ثقلين را هم در همان
ارتباط وهيچ مسلمانى را نمى يابى كه ارتباط بين حديث ثقلين و حديث كساء را انكار بكند و يا نسبت به آن جهل بورزد.
لذا بحث در آيه تطهير ما را به حديث كساء و سپس به حديث ثقلين راهنمايى مىكند.
پافشارى زياد من بر لزوم گشودن باب گفت و گو با وهابى از حديث ثقلين قبل از هرگونه بحث ديگر ريشه در تأكيد فراوان
خود پيامبر صلىاللهعليهوآله بر اين حديث دارد. خود آن جناب فرمود كه تمسك به ثقلين، امت را از گمراهى و اختلاف نجات مىدهد
و تا آخرين لحظات عمر شريفش بر اين مهم تأكيد مىورزيد. حديث ثقلين، آخرين پيام آن حضرت به امتش بود،
امانتى بود كه آن پيامبر بزرگ در ميان امتش باقى گذارد و رفت من به تجربه دريافتم كه عامل اصلى تحولات فكرى وهابيان و سنّيان
و گرويدنشان به تشيّع، همين حديث ثقلين بوده و لذا معتقدم كه بايد باب گفت گو را در اين وادى گشود و هر بحثى كه از اين طريق آغاز
نشود، ثمرهاى نخواهد داشت و روشن است كه ما از اين گفت گوها هدفى جز پيروى وهابيان از مذهب اهل بيت عليهمالسلام نداريم و بدون
ترديد بسيارى از آنان ـ اگر حق رابيابند ـ دنباله روى خواهند كرد.
روش من در تمام گفت و گوهايم اين بوده كه هيچگونه سوء ظنى نسبت به وهابى طرف بحثم نداشتهام و او را معاند حق حساب نمىكنم.
او را بيمارى مىشمرم كه به طبيب احتياج دارد. هميشه ازخودم يادم مىآيد كه زمانى وهابى بودم و آنگاه كه خق را شناختم، به
آن گرويدم و اين كتاب هم بر اساس حسن ظن به وهابيان نگاشته شده و اين پيش فرض را در به نتيجه رساندن گفت و گوها بسيار مؤثر
مىدانم. در طى دوازده سال گفت وگو با وهابيان به خوبى، تند و تيزى بى سابقه فضاى حاكم بر بحثهاى طرفين را لمس كردم، گرچه
اختلافات شيعى ـ سنى از دير هنگام بوده اما هيچگاه در حد و اندازه درگيريهاى شيعى ـ وهابى نبوده است.
اين درگيريها با ظهور محمد بن عبد الوهاب وسيعتر و عميقتر شد و امروزه ما در آتش فتنهاى قرار گرفتهايم كه بيگانگان از اسلام
به دست اين فرقه تندرو برافروختهاند وصد البته كه هرج و مرج و عدم تفاهم و تنش در روابط اجتماعى مسلمانان، تنها آب به آسياب دشمن مىريزد و بس.
لذا ما بايد گفت و گوهاى خود را بر روشى علمى و منطقى استوار سازيم تا بتوانيم از تيرگى فضاى حاكم بر بحثها بكاهيم
و اين گفت و گوهاى بى ثمر را به ثمر بنشانيم.
3. دراين گفت وگوها سعى كنيد نقش بنى اميه وحزب نفاق را در جدايى اكثريت مسلمانان از اهل بيت پيامبر (ص) تبيين كنيد، تا
همگان بفهمند كه چقدر از ثقلين فاصله گرفتهاند .
از زمانى كه وهابيت را ترك نمودم وتشيع اثنى عشرى را پذيرفتم، تلاش خود را بر پايه ريزى شيوهاى مناسب وصحيح براى گفت
وگوهاى پيروان مذاهب اسلامى متمركز ساختم ومعتقدم كه اگر براين پايه استوار نگردد، بحثها هيچ ثمرى نخواهد داشت .
من باتوجه به جامعه شناسى وروان شناسى، طرح پيشنهادى خود را در سه مرحله اساسى قالب ريزى نمودم كه پاى بندى به اين مراحل
وترتيب بين آنها را لازم ميدانم. يكى از مشكلات بحث هاى مذهبى آن است كه بسيارى از اوقات، طرفين بحث از يك لفظ وواژه، معانى
متفاوت وحتى متضادى اراده مىكنند. تفسيرى كه وهابيت از «عصمت» يا «تقيه» به دست مىدهد، هيچ تناسبى را تفسير اماميه از
اين واژهها ندارد. به نظر من، تفسير صحيح وتبيين درستِ واژههاى مذهبى، نقشى سبز در پيشبرد گفت وگوها دارد .
وصد البته كه وهابى بايد در ابتداى بحث بپذيرد وقبول داشته باشد كه همان گونه كه اهل سنت اعلام كردهاند، اماميه هم يكى از فرقههاى
اسلامى است وبه اين گفت وگو، بين دو فرقه اسلامى، صورت مىگيرد .
وچنانچه به تكفير شيعيان، اصرار بورزد بايد به او فهماند كه شيوه عموم اهل سنت در برخورد باشيعه خارج گشته
وگشودن باب گفت وگو با او هيچ فايدهاى نخواهد داشت.
(وكارم را به خداى بزرگ مى سپارم، خداست كه به حال بنده گان خود بيناست.)(7)
عصام على يحيى العماد
صنعاء 1412 هجرى
(2)
_______________________________________
1-آل عمران / 102
2- نساء/ 1
3- احزاب/ 71-70
4-اين فقره از خطبههاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله است كه در صحاح ذكر شده است.
5- پيوند ناگسستنى شيعه با غاليان
6- كوچ من از وهابيت به اماميه
7-غافر / 44
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
چگونه مذهب اماميّه را به وهابيان ارائه دهيم؟
در كتاب «انتقال من از وهابيت به تشيع دوازده امامى» دلايلى را بيان كردهام كه باعث شد - باوجود آن كه يكى از پيشنمازان مساجد
وهابيان بودم و در آنجا آموزش مىدادم - فرقه وهابيت را رهاسازم ودر اين نوشتار مىخواهم واقعيتهاو ويژگىهاى اماميه را به شكلى
به نمايش گذارم كه آشفتگى انديشه يك وهابى را هنگام رويارويى با مذهب اماميه سروسامان دهد ومشكلات فكرى او را بر طرف سازد.
وبه نظر من تااين مشكلات برطرف نگردد، گفتگوى با وهابيان هيچ فايدهاى نخواهد داشت.
عقيده من اين است كه براى پردازشِ آشفتگىِ فكرىِ وهابى دربرخورد با اماميه، بايد طى سه مرحله اساسى - والبته با پايبندى به
ترتيب بين اين سه مرحله - مذهب اماميّه را به او ارائه داد ودر غير اين صورت اختلال فكرى او معالجه نمىشود و فهم واقعيتها
وويژگيهاى اماميه برايش ميسّر نمىگردد.
ونيز بايد براى وهابيان روشن سازيم كه عدم توجه آنان به اين سه مرحله و عدم پايبندى شان به ترتيباين مراحل، باعث شده كه روش
آنان در بررسى مسلك اماميه از شيوه وارسى اهل سنت درباره اماميه فاصله بگيرد. وبه خاطر همين فاصله گرفتناست كه وهابيان تصويرى
از اماميه رسم كردهاند كه هيچگونه ارتباطى با تصوير پيشينيان اهل سنت از تشيع ندارد.
واهميت اين پژوهش از آنجا آشكار مىگردد كه هنوز درباره «سَبكِ درستِ گفتگو با وهابيان» ويا «تفاوت شيوه وهابيان با روش پيشينيان
اهل سنت در برخوردشان با مذاهب اسلامى ديگر» پژوهشى علمى نيافتهام، با اينكه اين اختلاف شديد وهابيان با سنّيان ديگر در
شناخت مذهب تشيع، حتما علّتى دارد. وترديدى ندارم كه ريشه اين اختلاف را بايد در تفاوت خميره دو روش جستجو نمود ومسلّم
است كه بين روشى كه وهابيان، سخت به آن پايبندند واز آن دفاع مىكنند وبين آن تصويرى كه آنان از ويژگيهاى اماميه ترسيم مىكنند،
ارتباط تنگاتنگى وجود دارد واگر روشى غير علمى - كه در خميرهاش اشتباهات نامرئى وجود دارد ـ بكار گرفته شود، برداشتهاى نادرستى
صورت مىپذيرد كه باعث فاصله گرفتن از چهره واقعى اماميّه وآميخته شدن با وارونه نگارى و وارونه نمايى مىشود.
مانقش «روش پژوهش» را در تصوير وارائه واقعيات تشيع، در نمىيابيم مگر آن كه به تحقيقى علمى روآوريم كه به مقايسه تصوير
سنيان از ويژگيهاى شيعه و تصوير وهابيان از اين ويژگيها بپردازد.
وبجاست كه يك پژوهشگر راست انديش - كه محور پژوهش خودرا مذهب اماميه قرار داده ـ بين خود مذهب وشيوههاى پژوهش
وروشهاى بررسى آن مذهب - كه اشتباهات بزرگى در آن وبه دنبالش كج فهمى در شناخت حقيقت تشيع اتفاق مىافتد - تفكيك كند.
وبايد بدانيم كه بين خود مذهب وشيوههاى بررسى آن مذهب، تفاوت است واز همين جا ارزش پروژه
«شيوه مناسب پژوهش درمذهب اماميه» آشكار مىگردد.
روش ما در ارائه وترسيم چارچوب ويژگيهاى اماميه، عبور از سه مرحله است كه پايبندى به آنها لازم است تا از اشتباهاتى كه وهابيان
در نمايش ويژگيهاى تشيع در آن لغزيدهاند بدور باشيم.
مراحل سهگانه روشى را كه من براى عرضه واقعيتها و ويژگيهاى
مذهب اماميه به وهابيان برگزيدهام، به اين ترتيب - كه مراعاتش لازم
است ـ تقديم مىنمايم:
(3)
در كتاب «انتقال من از وهابيت به تشيع دوازده امامى» دلايلى را بيان كردهام كه باعث شد - باوجود آن كه يكى از پيشنمازان مساجد
وهابيان بودم و در آنجا آموزش مىدادم - فرقه وهابيت را رهاسازم ودر اين نوشتار مىخواهم واقعيتهاو ويژگىهاى اماميه را به شكلى
به نمايش گذارم كه آشفتگى انديشه يك وهابى را هنگام رويارويى با مذهب اماميه سروسامان دهد ومشكلات فكرى او را بر طرف سازد.
وبه نظر من تااين مشكلات برطرف نگردد، گفتگوى با وهابيان هيچ فايدهاى نخواهد داشت.
عقيده من اين است كه براى پردازشِ آشفتگىِ فكرىِ وهابى دربرخورد با اماميه، بايد طى سه مرحله اساسى - والبته با پايبندى به
ترتيب بين اين سه مرحله - مذهب اماميّه را به او ارائه داد ودر غير اين صورت اختلال فكرى او معالجه نمىشود و فهم واقعيتها
وويژگيهاى اماميه برايش ميسّر نمىگردد.
ونيز بايد براى وهابيان روشن سازيم كه عدم توجه آنان به اين سه مرحله و عدم پايبندى شان به ترتيباين مراحل، باعث شده كه روش
آنان در بررسى مسلك اماميه از شيوه وارسى اهل سنت درباره اماميه فاصله بگيرد. وبه خاطر همين فاصله گرفتناست كه وهابيان تصويرى
از اماميه رسم كردهاند كه هيچگونه ارتباطى با تصوير پيشينيان اهل سنت از تشيع ندارد.
واهميت اين پژوهش از آنجا آشكار مىگردد كه هنوز درباره «سَبكِ درستِ گفتگو با وهابيان» ويا «تفاوت شيوه وهابيان با روش پيشينيان
اهل سنت در برخوردشان با مذاهب اسلامى ديگر» پژوهشى علمى نيافتهام، با اينكه اين اختلاف شديد وهابيان با سنّيان ديگر در
شناخت مذهب تشيع، حتما علّتى دارد. وترديدى ندارم كه ريشه اين اختلاف را بايد در تفاوت خميره دو روش جستجو نمود ومسلّم
است كه بين روشى كه وهابيان، سخت به آن پايبندند واز آن دفاع مىكنند وبين آن تصويرى كه آنان از ويژگيهاى اماميه ترسيم مىكنند،
ارتباط تنگاتنگى وجود دارد واگر روشى غير علمى - كه در خميرهاش اشتباهات نامرئى وجود دارد ـ بكار گرفته شود، برداشتهاى نادرستى
صورت مىپذيرد كه باعث فاصله گرفتن از چهره واقعى اماميّه وآميخته شدن با وارونه نگارى و وارونه نمايى مىشود.
مانقش «روش پژوهش» را در تصوير وارائه واقعيات تشيع، در نمىيابيم مگر آن كه به تحقيقى علمى روآوريم كه به مقايسه تصوير
سنيان از ويژگيهاى شيعه و تصوير وهابيان از اين ويژگيها بپردازد.
وبجاست كه يك پژوهشگر راست انديش - كه محور پژوهش خودرا مذهب اماميه قرار داده ـ بين خود مذهب وشيوههاى پژوهش
وروشهاى بررسى آن مذهب - كه اشتباهات بزرگى در آن وبه دنبالش كج فهمى در شناخت حقيقت تشيع اتفاق مىافتد - تفكيك كند.
وبايد بدانيم كه بين خود مذهب وشيوههاى بررسى آن مذهب، تفاوت است واز همين جا ارزش پروژه
«شيوه مناسب پژوهش درمذهب اماميه» آشكار مىگردد.
روش ما در ارائه وترسيم چارچوب ويژگيهاى اماميه، عبور از سه مرحله است كه پايبندى به آنها لازم است تا از اشتباهاتى كه وهابيان
در نمايش ويژگيهاى تشيع در آن لغزيدهاند بدور باشيم.
مراحل سهگانه روشى را كه من براى عرضه واقعيتها و ويژگيهاى
مذهب اماميه به وهابيان برگزيدهام، به اين ترتيب - كه مراعاتش لازم
است ـ تقديم مىنمايم:
(3)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
مرحله اول / شناخت وابستگى وپيوند مذهب اماميه
در اين مرحله دلايل وعوامل اشتباه وهابيان را در شناخت رگ وريشه مذهب اماميه مورد بررسى قرار مىدهيم ودرباره اشتباه
وهابيان در همسانى شيعه و غاليان بحث خواهيم كرد.
دو عامل اصلى اين اشتباه عبارتنداز: . عدم شناخت وهابيان از مذهب تشيع.
2. شيوه مطالعاتى وهابيان.
عامل اول، خود، سه سبب دارد:
1. عدم اطلاع از معناى غلو.
2. عدم شناخت معناى تشيع دوازده امامى.
3. عدم آگاهى از موضع گيرى اماميه نسبت به غلو وغاليان.
عامل دوم نيز دو سبب عمده دارد:
1. روش تفكر وهابيان.
2. خروج از روش سنيان ديگر در برخورد با تشيع امامى.
بعد از جستار در مرحله اول، خواننده به مرحله دوم مىرسد.
[HR]
مرحله دوم / شناخت موشكافانه مذهب اماميه
ودر اين مرحله، چهار حقيقت مهم، مورد تحليل قرار مىگيرد: . حقيقت الوهيت وپيامبرى از نظر اماميه.
2. حقيقت شريعت واحكام دينى از نظر اماميه.
3. واقعيتِ هدفهاى مذهب اماميه.
4. واقعيتِ معناى برخى از واژهها در اين مسلك.
وپس از كندوكاو در مرحله دوم، خواننده به مرحله سوم پا مىگذارد.
[HR]
مرحله سوم / شناخت ريشهاىِ مذهب اماميه
وباز در اين مرحله، چهار نكته مهم را مورد بررسى قرار مىدهيم:
1. منابع مذهب تشيع.
2. امامت در اين مذهب.
3. هويّت وحقيقتِ مذهب اماميه.
4. پيدايش اين مذهب ودلايل ظهور آن.
وپس از اينكه خواننده، بررسى اين سه مرحله را به پايان مىرساند، مشغول تحقيق درباره ويژگيهاى مذهب اماميه مىشود.
[HR]
ويژگيهاى مذهب اماميه
هرچند كه اين ويژگيها مربوط به مرحله دوم است ولى ما آگاهانه آن را در آخر آورديم چرا كه اين امور آخرين چيزهايى هستند كه
وهابيان مىتوانند از تشيع بفهمند. واين ويژگيها را در قالب سه خصوصيت بيان خواهيم كرد:
ويژگى اول: ميانه روى مثبت اماميه نسبت به اهل بيت پيامبر (ع).
ويژگى دوم: واقع نگرى اماميه نسبت به صحابه.
ويژگى سوم: غيبت امام دوازدهم از نظر مذهب شيعه.
اينها مراحل پژوهش درباره اماميه است كه پايبندى به ترتيب آن هنگام عرضه مذهب به وهابيان روا وبلكه حتمى است.(1)
(4)
________________________________________
1- قابل توجه است كه من اين طرح پژوهشى را براى شناخت صحيح وهابيان از مذهب شيعه پى ريزى نمودم وبه همين خاطر مسئله امامت وغيبت را در مراحل پايانى قرار دادم.
چرا كه تجربه وهابيگرى پيشين من بخوبى نشانم داد كه درك حقيقت امامت براى يك وهابى ميسر نمىشود مگر پس از معالجه بيمارى خلط بين تشيع وغلو وشناخت موشكافانه الوهيت
ونبوت و شريعت واحكام دينى ومنابع مذهب تشيع. درك مسئله غيبت امام دوازدهم (ع) نيزبراى يك وهابى ممكن نيست مگر پس از عبور از تمامى اين مراحل. خود من در سير
انتقالىام از وهابيت به اماميه آخرين مسايلى را كه درك كردم وايمان آوردم همين مسأله امامت وغيبت بود. اين را گفتم تاكسى توهم نكند كه من قصد پايين آوردن ارزش بحث امامت
وغيبت را دارم.
در اين مرحله دلايل وعوامل اشتباه وهابيان را در شناخت رگ وريشه مذهب اماميه مورد بررسى قرار مىدهيم ودرباره اشتباه
وهابيان در همسانى شيعه و غاليان بحث خواهيم كرد.
دو عامل اصلى اين اشتباه عبارتنداز: . عدم شناخت وهابيان از مذهب تشيع.
2. شيوه مطالعاتى وهابيان.
عامل اول، خود، سه سبب دارد:
1. عدم اطلاع از معناى غلو.
2. عدم شناخت معناى تشيع دوازده امامى.
3. عدم آگاهى از موضع گيرى اماميه نسبت به غلو وغاليان.
عامل دوم نيز دو سبب عمده دارد:
1. روش تفكر وهابيان.
2. خروج از روش سنيان ديگر در برخورد با تشيع امامى.
بعد از جستار در مرحله اول، خواننده به مرحله دوم مىرسد.
[HR]
مرحله دوم / شناخت موشكافانه مذهب اماميه
ودر اين مرحله، چهار حقيقت مهم، مورد تحليل قرار مىگيرد: . حقيقت الوهيت وپيامبرى از نظر اماميه.
2. حقيقت شريعت واحكام دينى از نظر اماميه.
3. واقعيتِ هدفهاى مذهب اماميه.
4. واقعيتِ معناى برخى از واژهها در اين مسلك.
وپس از كندوكاو در مرحله دوم، خواننده به مرحله سوم پا مىگذارد.
[HR]
مرحله سوم / شناخت ريشهاىِ مذهب اماميه
وباز در اين مرحله، چهار نكته مهم را مورد بررسى قرار مىدهيم:
1. منابع مذهب تشيع.
2. امامت در اين مذهب.
3. هويّت وحقيقتِ مذهب اماميه.
4. پيدايش اين مذهب ودلايل ظهور آن.
وپس از اينكه خواننده، بررسى اين سه مرحله را به پايان مىرساند، مشغول تحقيق درباره ويژگيهاى مذهب اماميه مىشود.
[HR]
ويژگيهاى مذهب اماميه
هرچند كه اين ويژگيها مربوط به مرحله دوم است ولى ما آگاهانه آن را در آخر آورديم چرا كه اين امور آخرين چيزهايى هستند كه
وهابيان مىتوانند از تشيع بفهمند. واين ويژگيها را در قالب سه خصوصيت بيان خواهيم كرد:
ويژگى اول: ميانه روى مثبت اماميه نسبت به اهل بيت پيامبر (ع).
ويژگى دوم: واقع نگرى اماميه نسبت به صحابه.
ويژگى سوم: غيبت امام دوازدهم از نظر مذهب شيعه.
اينها مراحل پژوهش درباره اماميه است كه پايبندى به ترتيب آن هنگام عرضه مذهب به وهابيان روا وبلكه حتمى است.(1)
(4)
________________________________________
1- قابل توجه است كه من اين طرح پژوهشى را براى شناخت صحيح وهابيان از مذهب شيعه پى ريزى نمودم وبه همين خاطر مسئله امامت وغيبت را در مراحل پايانى قرار دادم.
چرا كه تجربه وهابيگرى پيشين من بخوبى نشانم داد كه درك حقيقت امامت براى يك وهابى ميسر نمىشود مگر پس از معالجه بيمارى خلط بين تشيع وغلو وشناخت موشكافانه الوهيت
ونبوت و شريعت واحكام دينى ومنابع مذهب تشيع. درك مسئله غيبت امام دوازدهم (ع) نيزبراى يك وهابى ممكن نيست مگر پس از عبور از تمامى اين مراحل. خود من در سير
انتقالىام از وهابيت به اماميه آخرين مسايلى را كه درك كردم وايمان آوردم همين مسأله امامت وغيبت بود. اين را گفتم تاكسى توهم نكند كه من قصد پايين آوردن ارزش بحث امامت
وغيبت را دارم.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
مرحله اول / شناخت عدم پيوند مذهب تشيع باغلو
وَلا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالباطِلِ (بقره/ 42)
وحقرا به باطل در نياميزيد.
نخستين چيزى كه رعايت وپاى بندى به آن براى پژوهشگر غير شيعى لازم است اين است كه قبل از تحقيقش، اين مرحله را در نظر
داشته باشد تا از وارونه نمايى واقعيتها وامتيازات اين مذهب پرهيز كرده باشد.
در اين مقطع مهم وضرورى است كه پى مىبريم بين تشيع وغلو يك نوع ناسازگارى جدّى و شكافى بس ژرف يافت مىشود.
شكافى عميق بين واقعيتهاى والاى اسلامى اماميه وعناوين پست وپيش پا افتاده فرقههاى منحرف غاليان.
بين انديشه الهى ـ اسلامى شيعه وبافتههاى بشرى مجوسيان.
دراين مرحله حساس با پى آمدهاى بزرگى آشنا مىشويم كه ريشه در آميختن نادرست انديشه اسلامى تشيع با انديشه غلو دارد.
وهمين خلطِ نابجا بيشترين تأثير را بر وهابيان داشته، چرا كه امورى كاملاً بيگانه با تشيع وواقعيات آن را به اين مذهب نسبت دادهاند.
وشايد بتوان گفت وجود همين مرحله با اهميت است كه پايبندى به اين روش صحيح را ـ كه در اين نوشتار ارائه دادهايم - مورد تأكيد
قرار مىدهد وعدم شناخت كافى وهابيان به همين مقطع موجب شده تا آنان هر چه كه از تفالههاى بجامانده از مجوسيت ويهوديت ومسيحيت شنيدهاند
به مذهب تشيع نسبت دهند و ويژگيهاى اين مذهب را وارونه وآشفته جلوه دهند.
وباور من اين است كه واقعيات وويژگيهاى تشيع - به گونهاى پاك و بى آلايش ـ جز با توجه به همين مرحله مهم واساسى فهميده نمىشود.
ودر اين نوشتار، اين مرحله را مرحله شناخت انتسابى تشيع ناميديم چرا كه پيش از شروع تحقيق درباره ويژگيهاى اماميه بايد بين
ژرفاى تشيع وجوهره اصلى غلو جدايى قائل شويم وهمين عدم تفكيك بين اين دو باعث شده تا وهابيان افسانههاى دروغين مربوط
به فرقههاى منحرف غلو ر ابه شيعه نسبت دهند.
ودر اين بخش به صورتى گسترده، به امورى مىپردازيم كه در واقع، سهميه غاليان است ولى به شيعه نسبت دادهاند واز همين رو،
اين مرحله، مرحله شناخت انتساب وپيوند تشيع است. وچون واقعيتهاى مذهب اماميه كه از قرآن كريم وسنت والاى پيامبر مايه
گرفته، بايد از آراى كفرآميز وشرك آلودِ وام گرفته از مجوسيت ويهوديت ومسيحيت كاملاً بدور باشد.
وتصحيح بررسيهاى شيعه شناسى وهابيان ممكن نيست مگر زمانى كه از دردسر خلط بين شيعه وغلو خلاصى يابند وما در اين
مقطع، نخست به توضيح و تبيين همين مشكل وهابيان پرداختهايم وپس از آن، پژوهشى علمى درباره دلايل و عوامل پشت پرده اين
دردسر انجام دادهايم.
والبته بايد ياد آور شويم كه پيشينيان اهل سنت ونيز معاصران وسنيان امروزى، خود را از اين دردسر رهانيدهاند واز همين رو
مىبينيم كه از مذهب اماميه دفاع كرده وبا كسانى كه هنوز دردام اين خلط گرفتارند، سخت درگير شدهاند.(1)
(5)
[HR]
1-گفتار دانشمندان اهل سنت را در مورد دردسر بزرگ وهابيان در خلط بين شيعه وغاليان خواهيم آورد.
وَلا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالباطِلِ (بقره/ 42)
وحقرا به باطل در نياميزيد.
نخستين چيزى كه رعايت وپاى بندى به آن براى پژوهشگر غير شيعى لازم است اين است كه قبل از تحقيقش، اين مرحله را در نظر
داشته باشد تا از وارونه نمايى واقعيتها وامتيازات اين مذهب پرهيز كرده باشد.
در اين مقطع مهم وضرورى است كه پى مىبريم بين تشيع وغلو يك نوع ناسازگارى جدّى و شكافى بس ژرف يافت مىشود.
شكافى عميق بين واقعيتهاى والاى اسلامى اماميه وعناوين پست وپيش پا افتاده فرقههاى منحرف غاليان.
بين انديشه الهى ـ اسلامى شيعه وبافتههاى بشرى مجوسيان.
دراين مرحله حساس با پى آمدهاى بزرگى آشنا مىشويم كه ريشه در آميختن نادرست انديشه اسلامى تشيع با انديشه غلو دارد.
وهمين خلطِ نابجا بيشترين تأثير را بر وهابيان داشته، چرا كه امورى كاملاً بيگانه با تشيع وواقعيات آن را به اين مذهب نسبت دادهاند.
وشايد بتوان گفت وجود همين مرحله با اهميت است كه پايبندى به اين روش صحيح را ـ كه در اين نوشتار ارائه دادهايم - مورد تأكيد
قرار مىدهد وعدم شناخت كافى وهابيان به همين مقطع موجب شده تا آنان هر چه كه از تفالههاى بجامانده از مجوسيت ويهوديت ومسيحيت شنيدهاند
به مذهب تشيع نسبت دهند و ويژگيهاى اين مذهب را وارونه وآشفته جلوه دهند.
وباور من اين است كه واقعيات وويژگيهاى تشيع - به گونهاى پاك و بى آلايش ـ جز با توجه به همين مرحله مهم واساسى فهميده نمىشود.
ودر اين نوشتار، اين مرحله را مرحله شناخت انتسابى تشيع ناميديم چرا كه پيش از شروع تحقيق درباره ويژگيهاى اماميه بايد بين
ژرفاى تشيع وجوهره اصلى غلو جدايى قائل شويم وهمين عدم تفكيك بين اين دو باعث شده تا وهابيان افسانههاى دروغين مربوط
به فرقههاى منحرف غلو ر ابه شيعه نسبت دهند.
ودر اين بخش به صورتى گسترده، به امورى مىپردازيم كه در واقع، سهميه غاليان است ولى به شيعه نسبت دادهاند واز همين رو،
اين مرحله، مرحله شناخت انتساب وپيوند تشيع است. وچون واقعيتهاى مذهب اماميه كه از قرآن كريم وسنت والاى پيامبر مايه
گرفته، بايد از آراى كفرآميز وشرك آلودِ وام گرفته از مجوسيت ويهوديت ومسيحيت كاملاً بدور باشد.
وتصحيح بررسيهاى شيعه شناسى وهابيان ممكن نيست مگر زمانى كه از دردسر خلط بين شيعه وغلو خلاصى يابند وما در اين
مقطع، نخست به توضيح و تبيين همين مشكل وهابيان پرداختهايم وپس از آن، پژوهشى علمى درباره دلايل و عوامل پشت پرده اين
دردسر انجام دادهايم.
والبته بايد ياد آور شويم كه پيشينيان اهل سنت ونيز معاصران وسنيان امروزى، خود را از اين دردسر رهانيدهاند واز همين رو
مىبينيم كه از مذهب اماميه دفاع كرده وبا كسانى كه هنوز دردام اين خلط گرفتارند، سخت درگير شدهاند.(1)
(5)
[HR]
1-گفتار دانشمندان اهل سنت را در مورد دردسر بزرگ وهابيان در خلط بين شيعه وغاليان خواهيم آورد.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
پيش از تكميل گفتار در اين مقطع، تدكر نكتهاى جدى در روش پژوهشى ما ضرورى است:
اين سبك پژوهشى، سه مرحله دارد كه بايد بدون كمترين تغيير يا دگرگونى، نظم وترتيب بين آنها رعايت شود وباورم اين است كه در
صورت عدم پايبندى به اين نظم، اين سبك وروش، اركان اساسى وهدف ارزشمند خود را - كه تصحيح پژوهشهاى شيعهشناسى
وهابيان وتبيين تفاوت روش اهل سنت با روش وهابيان در تحقيقات مزبور است - از دست مىدهد وبه يقين نوشتههاى وهابيان درباره
تشيع از وارونه نمايى ووارونه نگارى ووارونه انگارى در امان نيست مگر آن كه شيوه ما را در پژوهش رعايت كند.
وزمانى كه تصويرى اجمالى از عوامل موفقيت سنيان ديروز وامروز در پژوهشهاى شيعه شناسىشان، در مقايسه باوهابيان ارائه
دهيم، روشن مىشود كه نخستين عامل اين موفقيت اين بوده كه در دام خلط بين تشيع وغلو گرفتار نشدهاند.
اين مرحله، مرحله مهم وضرورى است، چرا كه بدنبال تصحيح كژى وهابيان در پيوند افكار غاليان به مذهب شيعه، اشتباهات آنان در
تبيين واقعيتهاى مكتب تشيع نيز تصحيح مىشود ودر پى آن نظام مطالعاتى آنان برسبكى علمى و واقعى شكل مىگيرد. واز آنجايى كه
سنيان معاصر، روش پيشينيان خود را در پيش گرفتهاند، بيشتر از خطر اشتباه در اين مرحله آگاهند و از اين و ويژگيهاى اماميه را به گونهاى
متفاوت با وهابيان، تفسير نمودهاند وآشكارا تفسير آنان را ا حقايق تشيع به كنارى راندهاند و موازينى علمى برپا نمودهاند كه وهابيان
پيش از هرگونه تحقيق وتفسير بايد به آن مراجعه كنند. بنابراين بررسى اين مرحله ضرورى است تا مبادا سنيان عادى رنگ وهابيان را به خود
بگيرند. خود وهابيان نيز جز باهوشيارى كامل در اهميت اين مرحله نمىتوانند به ويژگيهاى تشيع پى ببرند.
از اين رو انتظار ما اين است كه خواننده در اين بخش به يك مطالعه گذرا وساده - كه در ژرفاى افكار غوطهور نمىشود - بسنده
نكند بلكه به بررسى دقيقى در ژرفاى بحث دست بزند كه او را به نتيجه برساند.
انتظار داريم كه وجدان وهابيان براى بررسى اين نكته بيدار شود چرا كه اشتباه در اين مرحله، سرچشمه تمامى اشتباهات پسينى
وهابيان در تفسير حقايق اماميه است.
با ارائه اين بخش، خواهان بازگشت وهابيان به روشى درست در
مطالعات شيعهشناسى شان هستيم، روشى كه سنيان ديروز وامروز بر
آن رفتهاند واز نظر اسلامى نيز پسنديده است.
(6)
اين سبك پژوهشى، سه مرحله دارد كه بايد بدون كمترين تغيير يا دگرگونى، نظم وترتيب بين آنها رعايت شود وباورم اين است كه در
صورت عدم پايبندى به اين نظم، اين سبك وروش، اركان اساسى وهدف ارزشمند خود را - كه تصحيح پژوهشهاى شيعهشناسى
وهابيان وتبيين تفاوت روش اهل سنت با روش وهابيان در تحقيقات مزبور است - از دست مىدهد وبه يقين نوشتههاى وهابيان درباره
تشيع از وارونه نمايى ووارونه نگارى ووارونه انگارى در امان نيست مگر آن كه شيوه ما را در پژوهش رعايت كند.
وزمانى كه تصويرى اجمالى از عوامل موفقيت سنيان ديروز وامروز در پژوهشهاى شيعه شناسىشان، در مقايسه باوهابيان ارائه
دهيم، روشن مىشود كه نخستين عامل اين موفقيت اين بوده كه در دام خلط بين تشيع وغلو گرفتار نشدهاند.
اين مرحله، مرحله مهم وضرورى است، چرا كه بدنبال تصحيح كژى وهابيان در پيوند افكار غاليان به مذهب شيعه، اشتباهات آنان در
تبيين واقعيتهاى مكتب تشيع نيز تصحيح مىشود ودر پى آن نظام مطالعاتى آنان برسبكى علمى و واقعى شكل مىگيرد. واز آنجايى كه
سنيان معاصر، روش پيشينيان خود را در پيش گرفتهاند، بيشتر از خطر اشتباه در اين مرحله آگاهند و از اين و ويژگيهاى اماميه را به گونهاى
متفاوت با وهابيان، تفسير نمودهاند وآشكارا تفسير آنان را ا حقايق تشيع به كنارى راندهاند و موازينى علمى برپا نمودهاند كه وهابيان
پيش از هرگونه تحقيق وتفسير بايد به آن مراجعه كنند. بنابراين بررسى اين مرحله ضرورى است تا مبادا سنيان عادى رنگ وهابيان را به خود
بگيرند. خود وهابيان نيز جز باهوشيارى كامل در اهميت اين مرحله نمىتوانند به ويژگيهاى تشيع پى ببرند.
از اين رو انتظار ما اين است كه خواننده در اين بخش به يك مطالعه گذرا وساده - كه در ژرفاى افكار غوطهور نمىشود - بسنده
نكند بلكه به بررسى دقيقى در ژرفاى بحث دست بزند كه او را به نتيجه برساند.
انتظار داريم كه وجدان وهابيان براى بررسى اين نكته بيدار شود چرا كه اشتباه در اين مرحله، سرچشمه تمامى اشتباهات پسينى
وهابيان در تفسير حقايق اماميه است.
با ارائه اين بخش، خواهان بازگشت وهابيان به روشى درست در
مطالعات شيعهشناسى شان هستيم، روشى كه سنيان ديروز وامروز بر
آن رفتهاند واز نظر اسلامى نيز پسنديده است.
(6)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
كتاب «پيوند نا گسستنى شيعه وغاليان» ـ كه در هنگام وهابى بودنم نوشته بودم ودر آن بين تشيع وغلو آميختم واز همين رو شيعيان را
كافر شمردم ـ نتيجه مسلم همين بود كه نتوانستم بين شيعه وغاليان تفكيك كنم، زيرا براى شناخت شيعه فقط بر نوشتههاى وهابيان ـ ونه
حتى سنيان ـ تكيه نمودم. به همين علّت است كه اين مرحله را در نوك منشور شناخت تشيع قرار دادهايم. من نيز قبل از اينكه از خواب
غفلتم بيدار شوم، بسيارى از بافتههاى مجوسان و بت پرستان ، افسانههاى دوران جاهلى، پرت وپلاگوييهاى صوفيان وانديشههاى غاليان را
ـ باهمه آلودگى شرك آميزش ـ به شيعه نسبت مىدادم وهمه اينها را در كتاب «پيوند ناگسستنى شيعه وغاليان» انباشتم.
من در اين كتاب تمام آراى بتپرستانه غاليان را به شيعيان پيوند دادم (1) وگمان مىكردم كه كارى درست انجام دادهام ولى پس از
توجه به اين مرحله، به اشتباهم پى بردم ودانستم كه اشتباه در مرحله شناخت همسانى تشيع،نتيجهاى جز خلط نابجا بين شيعه وغلو ندارد
و اينك با تصحيح اين كژىام مىتوانم بين آنچه به شيعه نسبت داده مىشود ولى از شيعه نيست وآنچه جزو مذهب تشيع شمرده
نمىشود ولى واقعا در آن يافت مىشود، تفكيك نمايم واز اين رو كتاب را كمى قبل از چاپ سوزاندم.
در دوران وهابيگرىام مىپنداشتم كه مىتوان شيعيان را مجوسى يا يهودى يا صوفى (2) ناميد ولى پس از آگاهى از اشتباهم،
برايم مسلّم شد كه اين عناوين براى فرقههاى منحرف غلو مناسب است. وصد البته كه توجه به اشتباهم در درك اين مرحله نقشى جدّى در رهايىام
از شيوه تحقيقاتى وهابيان وپايبندىام ـ نه بگونهاى فراگير ـ به روش سنيان پيشين ومعاصرانى كه همان سبك را در پيش گرفتهاند، داشت
وتصحيح اشتباهم تأثيرى بسزا در تجديد نظرم نسبت به شيعه داشت و با اقتدار، مرا از دام خلط بين شيعه وغلو رهانيد.
بدون ترديد محيط فكرى ـ كه در آن پرورش يافتم ـ ارتباطى تنگاتنگ با ايجاد اين دردسر براى من داشته است. من در شهر صنعاء
پايتخت يمن در دانشسراهايى مذهبى وابسته به وهابيان درس خواندم كه عهدهدار چاپ ونشر كتابهايى درباره تشيع بودند وافرادى
آنها را نوشته بودند كه در دام نظريه همسانى شيعه وغلو گرفتار بودند واز همين رو بين شيعه وفرقههاى غلوگرا مىآميختند وهر خرافه و
فكر شرك آلودى را به شيعه نسبت مىدادند. والبته كه اين نوشتهها تأثيرى بسزا در من داشت. وآن دانشسراها به همين كتابهايى كه
به شيوه وهابيان نوشته شده بود بسنده مىكرد واجازه نشر به نوشتههاى سنيانى كه روشى غير از روش وهابيان در شناخت شيعه داشتند، نمىداد.
پس از گذشت زمانى فرصتى برايم پيدا شد كه توانستم نوشتههاى بزرگان سنى مذهب را درباره شيعه بخوانم وسخت غافلگير شدم چرا
كه ديدم روش پژوهش آنان تفاوتى بنيادين با روش وهابيان دارد. آنان متوجه اشتباه خلط بين تشيع وغلو شدهاند واز همين رو
سبك پژوهشى وهابيان را ـ كه هيچ تفكيكى بين شيعه وغاليان نكردهاند ـ سخت مورد نقد قرار دادهاند ومعتقدند كه خواندن
نوشتههاى وهابيان درباره تشيع، حتى گوشهاى از واقعيتها وويژگيهاى اين مذهب را براى خواننده به ارمغان نمىآورد .
(7)
________________________________________
1- بزرگترين گرفتارى من در دوران وهابيگرىام اين بود كه گمان مىكردم هر غلو وشركى كه غاليان صوفى دارند، به گونه ى شديدتر شيعيان دارند ولى پس از تحقيقى دراز مدت ومطالعه دهها كتاب شيعى ـ كه از شرك وغلو صوفيان غالى بيزارى كردهاند ـ تفاوت بنيادين شيعيان وغاليان برايم روشن شد كه در كتاب «ديدگاه شيعه درباره غلو وغاليان» اينموضعگيرى را ثبت نمودهام.
2- نويسنده در اينجا تعبير (الغنوصيّه) را آورده است. گنوستى سيسم مكتبى فلسفى ـ صوفيانه است كه در شناخت خدا بر نوعى معرفت باطنى وروحانى استوار است و در دو قرن نخست ميلادى گسترش وشهرت يافت و گويا مقصود نويسنده، فرقههاى صوفيانه است.
كافر شمردم ـ نتيجه مسلم همين بود كه نتوانستم بين شيعه وغاليان تفكيك كنم، زيرا براى شناخت شيعه فقط بر نوشتههاى وهابيان ـ ونه
حتى سنيان ـ تكيه نمودم. به همين علّت است كه اين مرحله را در نوك منشور شناخت تشيع قرار دادهايم. من نيز قبل از اينكه از خواب
غفلتم بيدار شوم، بسيارى از بافتههاى مجوسان و بت پرستان ، افسانههاى دوران جاهلى، پرت وپلاگوييهاى صوفيان وانديشههاى غاليان را
ـ باهمه آلودگى شرك آميزش ـ به شيعه نسبت مىدادم وهمه اينها را در كتاب «پيوند ناگسستنى شيعه وغاليان» انباشتم.
من در اين كتاب تمام آراى بتپرستانه غاليان را به شيعيان پيوند دادم (1) وگمان مىكردم كه كارى درست انجام دادهام ولى پس از
توجه به اين مرحله، به اشتباهم پى بردم ودانستم كه اشتباه در مرحله شناخت همسانى تشيع،نتيجهاى جز خلط نابجا بين شيعه وغلو ندارد
و اينك با تصحيح اين كژىام مىتوانم بين آنچه به شيعه نسبت داده مىشود ولى از شيعه نيست وآنچه جزو مذهب تشيع شمرده
نمىشود ولى واقعا در آن يافت مىشود، تفكيك نمايم واز اين رو كتاب را كمى قبل از چاپ سوزاندم.
در دوران وهابيگرىام مىپنداشتم كه مىتوان شيعيان را مجوسى يا يهودى يا صوفى (2) ناميد ولى پس از آگاهى از اشتباهم،
برايم مسلّم شد كه اين عناوين براى فرقههاى منحرف غلو مناسب است. وصد البته كه توجه به اشتباهم در درك اين مرحله نقشى جدّى در رهايىام
از شيوه تحقيقاتى وهابيان وپايبندىام ـ نه بگونهاى فراگير ـ به روش سنيان پيشين ومعاصرانى كه همان سبك را در پيش گرفتهاند، داشت
وتصحيح اشتباهم تأثيرى بسزا در تجديد نظرم نسبت به شيعه داشت و با اقتدار، مرا از دام خلط بين شيعه وغلو رهانيد.
بدون ترديد محيط فكرى ـ كه در آن پرورش يافتم ـ ارتباطى تنگاتنگ با ايجاد اين دردسر براى من داشته است. من در شهر صنعاء
پايتخت يمن در دانشسراهايى مذهبى وابسته به وهابيان درس خواندم كه عهدهدار چاپ ونشر كتابهايى درباره تشيع بودند وافرادى
آنها را نوشته بودند كه در دام نظريه همسانى شيعه وغلو گرفتار بودند واز همين رو بين شيعه وفرقههاى غلوگرا مىآميختند وهر خرافه و
فكر شرك آلودى را به شيعه نسبت مىدادند. والبته كه اين نوشتهها تأثيرى بسزا در من داشت. وآن دانشسراها به همين كتابهايى كه
به شيوه وهابيان نوشته شده بود بسنده مىكرد واجازه نشر به نوشتههاى سنيانى كه روشى غير از روش وهابيان در شناخت شيعه داشتند، نمىداد.
پس از گذشت زمانى فرصتى برايم پيدا شد كه توانستم نوشتههاى بزرگان سنى مذهب را درباره شيعه بخوانم وسخت غافلگير شدم چرا
كه ديدم روش پژوهش آنان تفاوتى بنيادين با روش وهابيان دارد. آنان متوجه اشتباه خلط بين تشيع وغلو شدهاند واز همين رو
سبك پژوهشى وهابيان را ـ كه هيچ تفكيكى بين شيعه وغاليان نكردهاند ـ سخت مورد نقد قرار دادهاند ومعتقدند كه خواندن
نوشتههاى وهابيان درباره تشيع، حتى گوشهاى از واقعيتها وويژگيهاى اين مذهب را براى خواننده به ارمغان نمىآورد .
(7)
________________________________________
1- بزرگترين گرفتارى من در دوران وهابيگرىام اين بود كه گمان مىكردم هر غلو وشركى كه غاليان صوفى دارند، به گونه ى شديدتر شيعيان دارند ولى پس از تحقيقى دراز مدت ومطالعه دهها كتاب شيعى ـ كه از شرك وغلو صوفيان غالى بيزارى كردهاند ـ تفاوت بنيادين شيعيان وغاليان برايم روشن شد كه در كتاب «ديدگاه شيعه درباره غلو وغاليان» اينموضعگيرى را ثبت نمودهام.
2- نويسنده در اينجا تعبير (الغنوصيّه) را آورده است. گنوستى سيسم مكتبى فلسفى ـ صوفيانه است كه در شناخت خدا بر نوعى معرفت باطنى وروحانى استوار است و در دو قرن نخست ميلادى گسترش وشهرت يافت و گويا مقصود نويسنده، فرقههاى صوفيانه است.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: گفت و گوی بی ستیز
متن کل کتاب :
[web]http://www.eteghadat.com/Files/E-book/emad.htm[/web]
[HR]
برای دانلود کتاب بصورت PDF کلیک کنید :
[web]http://www.eteghadat.com/Files/E-book/emad.htm[/web]
[HR]
برای دانلود کتاب بصورت PDF کلیک کنید :