مناظره ای با یک سنی: چه کسانی نقشه ترور پیامبر را داشتند؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 41
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷, ۲:۰۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 186 بار
سپاس‌های دریافتی: 159 بار
تماس:

مناظره ای با یک سنی: چه کسانی نقشه ترور پیامبر را داشتند؟

پست توسط nazer110 »

   
  جمله مسائلی که در تاریخ اسلام مطرح می باشد، ماجرای ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. این مساله ی پراهمیت در گفتگویی با یک نفر از اهل سنت مطرح شد. چنانچه روشن است وی به کلی منکر این ماجرا بود، در حالی که در قرآن مجید آیه ای در این زمینه وجود دارد که هر چند صراحت ندارد، اما براساس گزارشات تاریخی و اذعان کتب تفسیری اهل سنت این واقعه اتفاق افتاده، هر چند به یاری خداوندمتعال، ناکام مانده بود.  
  از کتب اهل سنت گذشته از تائید ماجرای ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، نامی از افراد موثر در این واقعه نیاورده اند؛ برخی به این عنوان که "سرشناسان اصحاب" در ماجرا دست داشته اند، مطلب را نقل کرده اند و برخی منابع از چهره ی توطئه گران پرده برداشته اند. 
  هر صورت این ماجرا باعث شد که مناظره ای شکل گیرد که مشروح آن را در این پست می خوانید. 
   
 توجه: مطالب طرف مناظره که از اهل سنت بود را با رنگ قرمز و پاسخ را با رنگ سیاه مطالعه فرمائید. 
   
   

حالا اگر تو دلیل محکم و حدیث قوی ( دقت کن قوی) در مورد ترور پیامبر توسط اصحاب ( ابوبکر عمر عثمان علی و .... داری بیار اینجا نشان بده تا ملت ببینند..

سلام برشما
اینکه مباحث با یک رویه ی منطقی و رویکرد علمی دنبال شود و براساس مدارک و شواهد معتبر بحث شود، باعث خوشنودی ست، از جنابعالی هم که براساس این روند قابل تقدیر، مطالبه ی دلیل کرده اید سپاسگزارم. اینک از جنابعالی استدعا دارم به مطالبی که عرض می کنم عنایت بفرمایید.
ماجرای ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آیات شریفه با کنایه ذکر شده است، به این آیه شریفه عنایت بفرمایید؛

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ . التوبه / 74 .
منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن ، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده ، سپاسگزار باشند ، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند ، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند ، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.
مفسرین شیعه و سنی بر وقوع این واقعه با توجه به مدارک تاریخی و آیه ی شریفه، اتفاق نظر دارند.
در بخش بعدی براساس منابع معتبر اهل سنت، گامی دیگر برمی داریم.
بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير « وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا » گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند؛ چنانچه سيوطي مفسر مشهور اهل سنت مي‌نويسد:
الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 3، ص 259.
بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت: هنگامى كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه به سير خود ادامه مي‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند، و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور مخفيانه از بين ببرند، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه حركت كنند.
پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) از اين تصميم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر كس ميل دارد از راه بيابان برود، زيرا كه آن راه وسيع است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم ) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى بود، به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر كه اراده ی قتل پيغمبر را داشتند براى اين كار مهيا شدند، و صورت هاى خود را پوشانيدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود ، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود:
مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را سوق دهد، در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت را شنيدند، كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را در ميان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند.
پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد، و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند، حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت، بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد و آنها را شناخت. پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان آنها داخل شدند.
بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد و پيغمبر فرمود: حركت كنيد، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند. پيغمبر اكرم فرمود: اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد؟ عرض كرد: مركب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاريك بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند، از تشخيص آنها عاجز شدم .
حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستيم، فرمود: اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه به زير اندازند، عرض كردند:
يا رسول اللَّه! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود: شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد.


این مطلب یک دروغ تاریخی است ، میتوانید منبع آن را برای دوستان بیاورید
واما اينكه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه وامام خود بعد از رسول اكرم انتخاب كرده اند علي مرتضى و پسر عمه رسول خدا زبير بن عوام بدان پاسخ داده وميگويند: ما ابوبكر را شايسته ترين فرد شناختيم او يار غار پيامبر بوده وما به سن او احترام گذاشته ورسول خدا وقتى كه خودش زنده بود اورا بعنوان پيشنماز معرفى كرد..( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد شيعى 1/332) از نهج البلاغه دلیل آوردم که نگی دروغه )


دوست من اجازه بدهید که مطلب تمام شود بعد سوالات دیگر را مطرح کنید، در ضمن ابن ابی الحدید سنی معتزلی است نه شیعی ( محض اطلاع ).
چنانچه ملاحظه می فرمایید، این ماجرا که عده ای از اصحاب پیامبر علیه وعلی آله السلام قصد ترور وجود اقدس ایشان را داشته اند، امری قطعی ست.
برای ادامه ی بحث به دنبال منابعی می رویم که علاوه بر معتبر بودن نزد اهل سنت، نامی از کسانی که در این کار بوده اند را ذکر کرده باشد و مانند منبع قبلی به کلمه ی فلان و فلان اکتفا ننموده باشد.
در این مسیر به کتابی می رسیم که این گونه نگاشته است:
ان أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك.
ترجمه: ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند .
منبع : المحلى، ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر .
پس از پایان این مختصر که فقط به احترام درخواست جنابعالی آورده شد، در انتظار هستم که اگر مطلبی به عنوان اشکال به مطالب بنده وارد می دانید، بفرمایید تا پس از فراغت از موضوع ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم توسط اصحاب به سوالات دیگر جنابعالی بپردازیم.
در مجموع برای نتیجه گیری می توان گفت:
قرآن این موضوع را بیان نموده، در کتب متعددی از منابع معتبر اهل سنت این واقعه به تفصیل بیان شده و در برخی از کتب معتبر اهل سنت نام اصحابی که طراحان ماجرای ترور رسول الله علیه و علی آله السلام بوده اند آمده است .
در انتظار پاسخ شما هستم.


منابع تو اینها بودند؟ طلبه عزیز کی به امثال شما ها گفته هر نوشته ای که اسم سنی بر ان هست میتوان به عنوان منبع استفاده کرد؟
حالا بهتره جواب من رو بدی. چون من برای سوال خودم منبع معتبر ( نهج البلاغه) دادم. واما اينكه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه وامام خود بعد از رسول اكرم انتخاب كرده اند علي مرتضى و پسر عمه رسول خدا زبير بن عوام بدان پاسخ داده وميگويند: ما ابوبكر را شايسته ترين فرد شناختيم او يار غار پيامبر بوده وما به سن او احترام گذاشته ورسول خدا وقتى كه خودش زنده بود اورا بعنوان پيشنماز معرفى كرد..( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد شيعى 1/332) دلیل از نهج البلاغه. بین من اگر دلیل میارم از تشیع از کتابهای معتبر شما دلیل میارم.


1-اگر این افتخارکه تحصیل معارف الهی ست، نصیب من شود، کمال شکرگزاری به درگاه الهی را خواهم داشت.
2- بد نیست که اندکی در مورد منابع مذهب خویش تحقیق کنید.
کتاب المحلّی یکی از کتب معتبر مذهب شماست و علمای مذهبتان از نویسنده ی آن تمجید فراوانی کرده اند. سعی کنید منطقی باشید نه اینکه هر جابه ضرر بود نوشته ای را سخیف بشمارید.
منبعی که آوردم مشخص است و قدمت آن براهل تحقیق معلوم می باشد.
شما اگر دلیلی بر تضعیف این منبع دارید، بفرمایید تا اگر مشکلی دارد من هم در مورد آن تجدید نظر کنم.
عرض کردم، اجازه بدهید ابتدا تکلیف ترور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم توسط اصحاب به نتیجه برسد تا به تمام سوالات شما برسیم و همه را از منابع مذهب شما پاسخ دهیم.
جهت اطلاع حضرتعالی مجددا عرض می کنم ابن ابی الحدید سنی معتزلی است لااقل نگاهی به منابع بیاندازید، کمی اطلاع برای پیشبرد بحث ضروری ست [External Link Removed for Guests][External Link Removed for Guests] مطلبی که نوشتید در نهج البلاغه وجود ندارد آدرس شما از شرح آن است که توسط یک عالم سنی نگاشته شده است. عنایت بفرمایید متن و شرح با هم متفاوت هستند مطلبی که در شرح وجود دارد را نمی توان به گوینده ی متن نسبت داد.


آخه دانشمند تو میگی اهل سنت اعتقاد دارند که ابوبکر .عثمان و ... میخواستند پیامبر را ترور کنند؟ بعد به همه این افراد احترام میذارند و به نیکی ازشون یاد میکنند؟ این با کدام عقل سلیم جور در میاد؟ چرا زور میزنی که بگی این نوشته جزئ منابع اهل سنت بوده و هست؟ خدایی حیف وقت که با امثال تو صرف بشود . برو جواب من رو پیدا کن که منبع معتبری داره نه منبع تمجیدی.
من برای این ادعای بی اساس تو یک لینک میذارم . منتظر باش با دلایل قوی . امیدوارم که منفی ندهید. وقت خودم را با امثال تو که نهج البلاغه را قبول نداری( کدوم سنی بیکاره که بره نهج البلاغه را تفسیر کنه یه چیزی بگو که بگنجه حرفای مضحک نزن) تلف نمیکنم.


از این نگاه شما به طرف بحثتان متاسفم، بنده فقط از کتب شما، نقل قول کردم؛ شما می توانید همان گونه که اقتضای یک بحث علمی ست و بنده سعی کردم با آن روش جلو بروم و احترام جنابعالی را رعایت کنم و از منابع مذهب شما دلیل بیاورم، همین کار را بکنید. اگر دلیلی بر رد مطالب مطرح شده در کتب مذهبتان دارید، بفرمایید تا بحث را ادامه دهیم و گرنه اگر بنا برتوهین و به حاشیه بردن بحث دارید بفرمایید تا از ادامه ی آن خودداری کنیم که سودی نخواهد داشت ولی لااقل به منابعی که آوردم نگاهی هرچند اجمالی بیاندازید. کجای عرایض بنده این بود که نهج البلاغه را قبول ندارم؟ امیدوارم بحث را با اتهام زدن ادامه ندهید، بنده فقط اشکال شما را در مورد شرح و متن و مذهب ابن ابی الحدید تصحیح کردم. شما می توانید تحقیق کنید و دلیل بیاورید که ابن ابی الحدید سنی مذهب نبوده است .
نهج البلاغه نیز مانند سایر کتب شیعه مورد احترام ماست و در پذیرش مطالب آن با قواعد رجال و درایه عمل می کنیم. شما لطف بفرمایید و مدارکی را که در مورد ترور آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم توسط اصحاب آوردم و از مذهب شما بود، پاسخ مرحمت بفرمایید. شکل درست بحث اقتضا می کند که به طور منطقی و منظم یک مطلب را تمام کنیم و سراغ مطلب دیگر برویم.


من از نهج البلاغه براتون دلیل میارم تو قبول نمیکنی بعد برای من مدرکی را ارائه میدی که به قول اون دوستمون هیچ عقل سلیمی این ادعا را قبول نمیکنه. چطور ابوبکر قصد قتل پیامبر را داشته.؟ کسی که یار غار پیامبر بوده. اصلا چه دلیلی داشت اینکار را بکنه از همون اول پیامبر را توی غار میکشت بهتر نبود؟ یا به دخترش عایشه میگفت به پیامبر سم بده راحت تر نبود؟ یا توی یکی از غزوات از پشت تیری به سمت اون میزد راحت تر نبود؟ یا....................؟؟ خودت بشین فکر کن این نوشته شما با عقلت جور درمیاد؟ یا مثلا عثمان که پیامبر 2 تا دختر خود را به نکاح عثمان دراورد. ایا تو حاضری خواهر یا دخترت را به عقد دشمن خونی خودت در بیاری؟ دیگه اینا دلیل و مدرک میخواد؟ خوندن میخواد؟


برای بارسوم عرض می کنم شما از نهج البلاغه دلیل نیاوردید، دلیل شما از شرح آن بود که توسط عالم سنی ابن ابی الحدید نوشته شده است.
بنده در مورد ادعای خویش مبنی بر ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از کتب مذهب شما دلیل آوردم، اما شما در مورد ادعاهایی که کردید دلیلی نیاوردید. مشتاقانه در انتظارم تا دلایل شما را بخوانم، البته توجه داشته باشید که هنوز پاسخی بر دلایل ارائه شده عرضه نفرموده اید، آنچه نگاشته اید تنها استبعاد می سازد ولی این استبعاد وقتی با دلیل بر وجود برخورد کند، ساقط می شود. امیدوارم به این مطلب منطقی توجه داشته باشید که یک استبعاد نمی تواند مدرکیت یک منبع را از بین ببرد به خصوص که راویانی که در روایت ابن حزم هستند و وی از آنها ماجرای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را نقل کرده، کسانی هستند که در صحاح شما هم از آنها مطلب نقل شده است و لاجرم باید قایل به وثاقت و درستی روایات آنان باشید.


خدایی برو نظر بالا رو بخون تو قضاوت کن . انصاف را رعایت کن. ایا ابوبکر یا عثمان اینکار را می کردند؟


مدارک مذهب شما میگوید این کار را کردند، بفرمایید که اگر مدارک مذهب خویش را قبول ندارید، چه منبعی را برای ادامه ی بحث انتخاب می فرمایید؟


این مدرک شما کجا مورد تایید واقع شده؟ پروفسور منابع اهل سنت بخاری و مسلم است. نه اینکه هر کس از راه رسید ما مثل شما از اون تقلید میکنیم. ببینم این مدرک شما کجا مورد استفاده اهل سنت شده؟ چرا تقیه میکنی . برای اثبات یک موضوع نوشته یک نفر و 2 نفر مورد قبول نیست. حتی اگر سنی باشد حتی اگر اصحاب پیامبر هم باشد .
برو از صحییح بخاری این نوشته را بیار تا مورد تایید باشد . من منتظرم. در ضمن خداوند توی قران میگه عقل خودت را بکار بنداز . من برای تو دلیل عقلی اوردم که تو با سفسطه اون را قبول نکردی


محض اطلاع عرض می کنم که منابع اهل سنت علاوه بر بخاری و مسلم، کتب سنن نسایی، ترمذی، موطا مالک و سنن ابی داوود نیز هست که مجموعا شش کتاب می شوند و صحاح سته نام دارند. پس فقط منابع شما بخاری و مسلم نیست.
افزون براین همان طور که شیعه به علومی مانند رجال و درایه پایبند است در مذهب شما نیز این علوم هستند و اینطور نیست که هر روایتی که در بخاری و مسلم و سایر صحاح نباشد بی اعتبارباشد و الا این حجم از کتب بی ارزش خواهند بود.
برای اطلاع شما ( پس از درخواست رعایت شئون بحث از جمله رعایت احترام متقابل ) عرض می کنم که راویانی که ابن حزم اندلسی روایت ترور را از آنها نقل می کند کسانی هستند که در صحاح شما نیز از آنها روایت نقل شده است، به عنوان نمونه به این راوی اشاره می کنم :
ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد:
وثقه ابن معين، والعجلي. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان .
مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم.
ملاحظه می فرمایید که روات این روایت کسانی هستندکه در کتب مهم و مورد اعتبار شما از آنان نقل روایت شده است. اضافه براین هم عرض کنم که:
ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد:
الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث.
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت .
با احترام کامل عرض می کنم که واقعا قصد خصومتی در کار نیست و دوستان شاهد هستند که هرگاه بحث به توهین با اتهام و جسارت کشیده شده، بنده بحث را رها کرده ام و دیگر با کسانی که این گونه رفتار می کنند، وارد بحث نشده ام و نخواهم شد، اگر احساس می کنید نمی توانید به صورت سالم ادامه دهیم، بنده ختم مذاکره را اعلام کنم، البته در صورت تمایل جنابعالی با کمال میل حاضر به ادامه ی گفتگو و ارائه ی اسناد هستم.


افرین من اتفاقا منتظر بودم خودت بگی. حالا بفرما کجای این کتابها این ادعای شما نوشته شده است؟ چون منابع ما همین 6 تا کتاب هست و هر نوشته ای بجز اینها مورد قبول نیست. من منتظر میشینم تا از کتابهای معتبر ما که خودت اسم بردی ادعایت را ثابت بکنی.


عرض کردم دلایلی که شما آوردید جدای از اینکه هرکدام جای بحث دارد و این گونه نیست که درستی آنها مسلم باشد، صرفا استبعاد می ساخت و جایی که نص وجود دارد نوبت به استبعاد نمی رسد.
این یک مطلب روشن منطقی است بنده دلیل از کتب خودتان آوردم که برخی اصحاب قصد ترور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم را داشته اند اما شما آن را بعید شمردید نه اینکه دلیل مطرح شده در آن کتاب را رد کرده باشید. آیا شما مطالبی را که در دیگر، کتب منهای صحاح سته آورده شده به طور کلی قبول ندارید؟
اگر اینطور است با روش علمای مذهب خود مخالفت کرده اید چون آنان به کسانی چون ابن حجر و ذهبی و متقی هندی و جوینی و ... اهتمام دارند و از آنان تجلیل می کنند و البته در پذیرش روایات آنان شروطی دارند. به هیچ وجه در مذهب شما این گونه نیست که شما می فرمایید. آنچه در مذهب شماست این است که روایات مثل بخاری را تماما قبول دارند و در مورد سایر کتب قواعد رجالی را اعمال می کنند. اگر این طور است که به طور کلی هیچ کتابی غیر ازصحاح سته، اعتبار ندارد، بفرمایید چرا علمی به عنوان رجال دارید و با آن شرح حال راوی را از نظر وثاقت و عدم وثاقت بررسی می کنید؟
بفرمایید که کتاب الاستیعاب برای چه تالیف شده است؟ کتاب الاصابة چرانوشته شده است؟ سیر اعلام النبلاء به چه دلیل نگاشته شده است؟ و سایر کتبی که مانند کتب نامبرده شده در مورد شرح احوال روات و اصحاب نوشته شده و در آنها یک راوی را از نظر وثاقت و درستی روایات او مورد ارزیابی قرار داده اند؟ آیا تمام این کتب از نظر شما بی ارزشند؟ آیا تمام کتب رجالی مذهب تان را فاقد اعتبار اعلام می کنید؟ آیا امثال ابن حجر و ذهبی را که ناقدین و منتقدین روایات و روات هستند، رد می کنید؟ اگر خواسته ی شما این است باید عرض کنم که با تمام علمای مذهبتان مخالفت کرده اید.


خوب جواب را ندادی. بنویس دیگه ببینم کجای این 6 تا کتاب که خودت قید کردی و منابع اهل سنت هستند این ادعای شما نوشته شده؟ من دیگه دارم میرم سر کار تو جوابت را بنویس من حتما چک میکنم هیچ نوشته ای توی اهل سنت بجز اینها مورد قبول نیست.


این نوشته ی شما هم مورد قبول هیچ کدام از علمای مذهبتان نیست به عنوان نمونه این مطالب را در مورد جوینی مطالعه بفرمایید:
امام الحرمین جوینی کتابی دارد به نام فرائد السمطین بزرگترین علمای مذهب شما در مورد جوینی چنین نگاشته اند:
سمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ...وکان شدید الاعتناء بالروایة و تحصیل الاجزاء
تذکرة الحفاظ ، ذهبی ج 4 ص 1505


نخیر دوست عزیز اهل سنت چیزی به اسم تقلید ندارد ( بر عکس شما که تقلید از فرایض شماهاست) و از هیچ عالم و مفتی تقلید نمیکند مگر اینکه گفته ان عالم با عقل و دلایل معتبر ( 6 تا کتاب ) ثابت شده باشد. تقلید فقط از قران و سنت پیامبر میکنیم. این ادعای شما نه با عقل جور در میاد نه توی 6 تا کتاب معتبر چیزی از آن نوشته شده است. ( در ضمن این ادعای شما اگر واقعا مهم بود حتما اثری از اون در 6 تا کتاب معتبر بود. پس ادعا نکن که موضوع مهمی بوده و اهل سنت هم در کتابهای معتبر اشاره کردند..


شما ظاهرا متوجه نیستید که عرض بنده چیست. عرض کردم که غیر از صحاح سته کتب دیگری هم هستند که مورد اعتنای تمام علمای مذهب شماهستند و الا نوشتن کتبی که درمورد علم شناخت راوی حدیث است بی معنی است.
در کامنت های اخیر توصیفاتی که بزرگترین علمای راوی شناس شما در مورد نویسندگان و راویان نگاشته اند، برایتان نقل می کنم تا بدانید که غیر از صحاح سته کتب مورد اعتنای دیگری نیز وجود دارد.
آیا شما معتقدید غیر از صحاح باید تمام کتب را به دور ریخت یا اینکه براساس نظر علمای مذهبتان به بررسی روات می پردازید؟
از قضا روایتی که در مورد ترور ازکتاب المحلی نقل کردم روایتی است که راویان آن درسلسله اسناد صحیح مسلم آمده اند. بار دیگر تقاضا می کنم کامنت ها را با دقت ملاحظه بفرمایید.
تنها اینکه یک روایت در صحاح آمده باشد، لازم نیست بلکه براساس مذهب شما که نظر علمای شما برآن است، کتب معتبر دیگری وجود دارد که روایات آن پس از بررسی راوی، قبول می شود و روایتی که در مورد تررو آوردم از این قبیل است. شما اگر می توانید بهتر است راویانی که در المحلی روایت ترور از آنها نقل شده را دروغگو معرفی کنید؛ والّا این روایت براساس مذهب شما مورد قبول است و بنده این را در کامنت های قبلی ثابت کردم.
اتفاقا عرض بنده بر خلاف تقلید بود، نمیدانم چرا با این رویه بحث می کنید؟ چرا مطالبی را که من نگفته ام به من نسبت می دهید؟ بنده عرض کردم که براساس علم رجال درمذهب شما ثابت است که روایتی که ابن حزم درمحلی در مورد ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورده است، روایتی صحیح است.
شما اگر می توانید خلاف این را ثابت کنید. باز هم تاکید می کنم این روایت براساس علم رجال مذهب شما درست است. کمی عنایت بفرمایید و از خشونت درگفتار بپرهیزید.


با همین افکارت خوش باش. عقل خودت را گذاشتی کنار با نوشته ها بازی میکنی. در حالیکه خداوند بارها توی قران به عقل اشاره میکند. برای شماها عقل مهم نیست نوشته و کلمات مهم هستند. حتی اگر با عقلتون جور درنیاد. در ضمن شما را به دیدن مناظره عثمان خمیس با تیجانی ( کسی که سالها به قول شما در مورد دین ها تحقیق کرده تا شیعه شده ) دعوت میکنم. حتما مفید خواهد بود چون مناظره روبرو بوده است.


بنده هیچ بازی با هیچ نوشته ای نکردم، بنده فقط از کتب شما نقل قول کردم گناه بنده چیست که شما کتب خود و راویانی که علمایتان آن ها را قبول دارند، نمیپذیرید؟ فرافکنی نکنید و بحث را به جای دیگر نکشانید؛ من سعی بسیار کردم که این گفتگو به حاشیه نرود اثبات کردم که روایت ترور براساس قوانین رجالی مذهب شما، روایتی صحیح است، اما شما دائما به حاشیه می روید. لطفا خویشتندار باشید شما مدرک خواستید بنده هم آوردم، پاسخ شما در مقابل این مدارک چیست؟
حال که بنا براین است و شما تمایل به فرافکنی و به حاشیه بردن بحث دارید، می خواهید از صحاح سته ی شما و به خصوص بخاری به شما اثبات کنم که از منظر مذهب شما خداوند متعال جسم است؟
می خواهید تفکر شما را در مورد خداوند و پیامبرش علیه الصلاة و السلام از کتب صحاح شما ثابت کنم؟ آیا نقل از کتب شما و استدلال به آنها کنار گذاردن عقل است؟
آیا ملتزم میشوید که تمام علمای شما که به بحث در مورد کتب و راویان و تشخیص احادیث صحیح میپردازند تهی از عقل هستند؟ یا فقط بنده که برخلاف میل شما روایتی را آنهم به خواست شما، نقل کردم بی عقل هستم؟ نمی خواهید توهین را وانهید؟ نمی خواهید اتهام را رها کنید؟
میخواهید از صحاح سته ی شما و به خصوص بخاری به شما اثبات کنم که از منظر مذهب شما خداوند متعال جسم است ؟
میخواهید
تفکر شما را در مورد خداوند و پیامبرش علیه الصلاة و السلام از کتب صحاح شما ثابت کنم ؟ شما که اینگونه در یک بحث رفتار می کنید، اصلا چرا وارد بحث می شودید؟ مگر من از منابع شیعی مطلب نقل کردم؟ مگر غیر از این است که ثابت کردم براساس علوم خود شما روایت ترور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم توسط برخی اصحاب، یک روایت صحیح است؟ اما شما به جای اینکه پاسخ بدهید به توهین پرداختید اگر جنابعالی به جای من بودید بحث را ادامه می دادید؟ کجای ذکر منابع، باعقل منافات دارد؟ آیا عقل شما به شما دستور داده است که منابع را رها کنید؟ آیا عقل شما گفته است که منابع مذهبتان فاقد اعتبار است؟ آیا عقل شما گفته است که به طرف مقابل بحثتان توهین کنید و او را دور از عقل بنامید؟ این است روش علمی شما؟ آیا در مقابل یک متد روشن علمی، باید این گونه برخوردکرد؟
صحيح مسلم، جلد 17، صفحه 120؛ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 128؛ البداية والهاية، جلد 5، صفحه 5؛ تاريخ اسلام‏ ذهبي، جلد1، صفحه 627؛ الكامل في التاريخ، جلد2، صفحه 276؛ مغازى، جلد2، صفحه 1062
منابع دیگری هم هست اگر خواسته باشید برایتان عرض خواهم کرد.

منبع: [External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)”