شب عید بود،
بالای منبر مسجدی نشسته بود رو به قبله و عمامه از سر برداشته بود.
فارسی حرف میزد و لهجه آذری داشت.
فکر کن لهجه تبریز یا اردبیل یا ارومیه یا جایی همان دوروبرها.
گفت رفته بودم مکه، رو به روی خانه خدا ایستاده بودم و با صاحب خانه­ حرف میزدم.
خدا را قسم دادم به
حرمت آقا اباالفضل(ع)!
گوشه و کنار مسجد صدای هقهق آرام از جمع بلند شد. گفت:
«خدا را قسم دادم به حرمت آقا اباالفضل(ع) ».
یکی از پشت سر زد روی شانهام و گفت:
«آمدهای خانه خدا، اینجا هم دست از سر حضرت عباس (ع) برنمیداری؟
خدا را قسم بده به خودش،
به پیغمبرش، به امیرالمؤمنین(ع)، به فاطمه زهرا(س)، اصلاً به خود امام حسین(ع).
چرا میگویی قسم به حرمت اباالفضل(ع)؟»
پیرمرد روی منبر جابهجا شد، رو به جمعیت گفت:
«مردم، گفتم من پیش خود خدا هم بروم،
قسمش میدهم به حرمت آقا اباالفضل(ع). »
جمعیت زدند زیر گریه. انگار از قبل همدیگر را میشناختند و حرف هم را بهتر میفهمیدند.
مجلس تمام شد. جلو رفتم و گفتم:
«حاج آقا!»
ایستاد و نگاهم کرد که یعنی بله عزیزم، بله جوان، بفرمایید. گفتم:
«حاج آقا حرفهایتان را گوش کردم، خسته نباشید. ولی دلیلش را نگفتید.
اصلاً نگفتید چرا؟ چرا بین این همه، خدا را قسم میدهید به
حضرت اباالفضل(ع)؟
چرا سر پیچ جاده، وقت افتادن بچه از پله، وقت جان دادن مریض محتضر،
وقت زندان رفتن آدم بدهکار، چرا حاج آقا، چرا همیشه میگویید
یا اباالفضل(ع) ؟»
گفت:
«پسرم، آقا اباالفضل(ع) مال بارافتادههاست.
یعنی کارت گیر اساسی دارد. وقتی گفتی
اباالفضل(ع)،
یعنی آن قدر بیپناه شدهای که دست گرفتهای به دامن مردی که خودش دست نداشت.
دامنش را گرفتهای که دستت را بگیرد».
گفت:
«پسرم، خودت که کارت خیلی گیر کند، دستت از زمین و آسمان کوتاه شود،
روی همه زمین یک نفر برای هم دردی پیدا نکنی چه میکنی پسرم؟»
گفتم:
«نمیدانم حاج آقا».
گفت:
«بگو پسرم. دستت را بگیر به دامن خداوند غیرت،
از ته دلت بگو
یا اباالفضل(ع) .»
»»» .... بار افتادگان...!!! «««
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 240
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 200 بار
- سپاسهای دریافتی: 440 بار
- تماس:
Re: »»» .... بار افتادگان...!!! «««
به نام خدا
بعد از مدتها قسمت شد بیایم بین بچه های خوب [HIGHLIGHT=#fac08f]اعتقادات
دلم میخواست فریاد بزنم
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاابافضل
یعنی باز هم صدایم را میشوند؟
آقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا .........
راستی دلم برای همه تان تنگ شده بود... فکر کنم 3-4 ماهی بود نیامده بود این طرفها
دعا یادتان نرود
بعد از مدتها قسمت شد بیایم بین بچه های خوب [HIGHLIGHT=#fac08f]اعتقادات
دلم میخواست فریاد بزنم
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاابافضل
یعنی باز هم صدایم را میشوند؟
آقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا .........
راستی دلم برای همه تان تنگ شده بود... فکر کنم 3-4 ماهی بود نیامده بود این طرفها
دعا یادتان نرود
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)