»» مصائب حضرت علي(علیه السلام) ««

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: »»مصائب حضرت علي(ع)««

پست توسط Labbaik »

51- كينه معاويه

معاويه روزى براى ابوالاسود دئلى هديه اى فرستاد كه مقدارى از آن حلوا بود، منظورش از فرستادن هديه اين بود كه دل آنها به دست آورد و قلبشان را از محبت على (ع ) خالى كند. ابوالاسود دختركى پنج يا شش ‍ ساله داشت پيش پدر آمد، همين كه چشمش به حلوا افتاد لقمه اى از آن برداشته در دهان گذاشت .

ابوالاسود گفت : دختركم ! بينداز اين غذا زهرى است ، معاويه مى خواهد به وسيله حلوا ما را فريب دهد و از اميرالمؤ منين (ع ) دور كند، محبت ائمه (ع ) را از قلب ما خارج نمايد. دخترك گفت :

  (قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر باشهد المزعفر تبا لمرسله و آكله )
خدا صورتش را زشت كند. مى خواهد ما را از سيد پاك و بزرگوار به وسيله حلوايى شيرين و زعفران دار بفريبد. مرگ بر فرستنده و خورنده اين حلوا باد. 
 

آن قدر دست در گلو برد و خود را رنج داد تا آن چه خورده بود قى كرد، آن گاه كه خود را پاك از آلودگى حلوا يافت اين شعر را سرود:
 ابا لشهد المزعفر يا بن هند
نبيع عليك احسابا و دينا

معاذ الله كيف يكون هذا
و مولانا اميرالمؤ منينا(55)
 

-------------------
55- آيا حلوايى زعفرانى اى پسر هند جگرخوار مى خواهى شرافت و دين ما را برپايى به خدا پناه مى برم اين كار نخواهد شد مولا و آقاى ما اميرالمومنين است . الكنى و الالقاب ، ج 1 ص 7.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: »»مصائب حضرت علي(ع)««

پست توسط Labbaik »

52 دو معجزه تكان دهنده

مسعودى در ادامه سخن مى گويد: سپس بعد از چند روز، حضرت على (ع ) يكى از آن افراد (ابوبكر) را ديد و او را به ياد خدا آورد، و ايام خدا را به ياد او انداخت ، و به او فرمود: (آيا مى خواهى بين تو و پيامبر(ص ) جمع كنم ، تا تو را امر و نهى كند!).

او گفت : آرى ، با هم به سوى مسجد قبا رفتند، رسول خدا(ص ) را به او نشان داد كه در مسجد نشسته بود(*)


رسول خدا(ص ) به او فرمود: (اى فلانى ! اين گونه با من پيمان بسته اى كه امر رهبرى را به على (ع ) واگذار كنى ، اميرمؤ منان ، على (ع ) است !).

او همراه على (ع ) بازگشت ، و تصميم گرفت كه امر خلافت را به على (ع ) تسليم نمايد، ولى رفيقش نگذاشت !
و گفت : اين سحر آشكار است و جادوى معروف بنى هاشم است ، مگر فراموش كرده اى كه من و تو در نزد ابن ابى كبشه (پيامبر) بوديم به دو درخت امر كرد، آنها به هم چسبيدند، و در پشت آن درخت ها قضاى حاجت كرد، سپس به آن درخت ها امر كرد و آنها از همديگر جدا شدند و به حال اول بازگشتند؟!!


ابوبكر پاسخ داد: اكنون كه تو اين جريان را به ياد من آوردى ، من نيز به ياد جريان ديگرى افتادم و آن اين كه : من و او (پيامبر(ص ) در غار (ثور) پنهان شده بودم ، او دستش را به صورتم كشيد، سپس با پاى خود اشاره كرد، دريايى را به من نشان داد، سپس جعفر (طيار) و اصحابش را به من نشان داد كه سوار بر كشتى هستند و در دريا سير مى كنند!

ابوبكر از گفتار رفيقش ، تحت تاءثير قرار گرفت و از تصميم خود مبنى بر تسليم امر خلافت على (ع ) منصرف شد، سپس تصميم بر قتل على (ع ) گرفتند و همديگر را به اين كار توصيه نمودند و وعده به همديگر دادند، و خالدبن وليد را ماءمور قتل كردند.(56)

----------------------

*این معجزه در عالم غیر خواب رخ داده است و واقعا ابوبکر پیامبر را دید که او را از پیمانی که بسته بود اگاه ساخت و از بیعتی که با امام علی.ع کرده بود تا امامت او را بپذیرد و خلافت را غصب نکند . اما در بازگشت عمر او را از این کار نهی کرد و تهمت سحر به امام.ع و پیامبر اکرم.ص داد و نشان داد که در کفر به اسلام سرآمد روزگار ست .
توهینی هم به پیامبر .ص کرد که او را ابن ابی کبشه خواند .
56- بيت الاحزان ، ص 166 وت 167.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: »»مصائب حضرت علي(ع)««

پست توسط محمد علي »


عمر گفت : اين سحر آشكار است و جادوى معروف بنى هاشم است ،

مگر فراموش كرده اى كه من و تو در نزد ابن ابى كبشه (پيامبر) بوديم به دو درخت امر كرد، آنها به هم چسبيدند، و در پشت آن درخت ها قضاى حاجت كرد، سپس به آن درخت ها امر كرد و آنها از همديگر جدا شدند و به حال اول بازگشتند؟!!


ابوبكر پاسخ داد: اكنون كه تو اين جريان را به ياد من آوردى ، من نيز به ياد جريان ديگرى افتادم و آن اين كه : من و او (پيامبر(ص ) در غار (ثور) پنهان شده بودم ، او دستش را به صورتم كشيد، سپس با پاى خود اشاره كرد، دريايى را به من نشان داد، سپس جعفر (طيار) و اصحابش را به من نشان داد كه سوار بر كشتى هستند و در دريا سير مى كنند!

سوره مبارکه حجر :


  وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ (14) لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ (15)

و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاييم، و آنها پيوسته در آن بالا روند... (14)

باز مى‏گويند: «ما را چشم‏بندى كرده‏اند; بلكه ما (سر تا پا) سحر شده‏ايم!» (15) 




در سوره مبارکه نحل به برخی از زمینه های بروز این کفر و انکار اشاره شده است :



ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (107)

أُولَـئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (108) لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ (109)

اين به خاطر آن است كه زندگى دنيا (و پست را) بر آخرت ترجيح دادند; و خداوند افراد بى‏ايمان (لجوج) را هدايت نمى‏كند. (107)

آنها كسانى هستند كه (بر اثر فزونى گناه،) خدا بر قلب و گوش وچشمانشان مهر نهاده; (به همين دليل نمى‏فهمند،) و غافلان واقعى همانهاهستند! (108)

و ناچار آنها در آخرت زيانكارند. (109)
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: »» مصائب حضرت علي(علیه السلام) ««

پست توسط Labbaik »

53-آخرين كلام على (ع ) در بالاى منبر

محدث بزرگ ثقه الاسلام كلينى از سدير نقل مى كند كه گفت :
در محضر امام باقر(ع ) بوديم ، سخن از جريانات بعد از رحلت رسول خدا (ص ) و پريشانى و غربت حضرت على (ع ) به پيش آمد، مردى از حاضران به امام باقر(ع ) عرض كرد: (خدا كار تو را سامان دهد، عزت و شوكت بنى هاشم و بسيارى جمعيت آنها چه شد؟)

امام باقر (ع ) فرمود:

 (از بنى هاشم كسى باقى نمانده بود! (شوكت ) بنى هاشم با بودن جعفر طيار و حمزه (ع )، موجوديت داشت ، وقتى كه جعفر و حمزه در گذشتند عموى پيامبر (ص ) و عقيل (برادر على (ع ) باقى ماندند، كه از آزاد شدگان (در فتح مكه ) بودند. 

اما والله لو ان حمزة و جعفر كانا بحضرتهما، ما وصلا الى ما وصلا اليه ، و لو كانا شاهديهما لاتبقا نفسيهما.

آگاه باش ، سوگند به خدا اگر حمزه و جعفر (ع ) زنده و حاضر بودند، آن دو نفر (خليفه ) به آن مقام كه رسيدند، نمى رسيدند، و اگر حمزه و جعفر (ع ) شاهد و ناظر بودند، آن دو نفر جان سالمى از ميان بيرون نمى بردند و خود را به هلاكت مى رساندند).


به خاطر همين تنهايى و مظلوميت است كه نقل شده حضرت على (ع ) وقتى كه به منبر مى رفت ، هميشه آخرين سخنش قبل از پايين آمدن از منبر، اين بود ما زلت مظلوما منذ قبض الله نبيه (از آن هنگام كه خداوند، پيامبرش را قبض روح كرد، همواره و هميشه مظلوم شدم ).(57)


---------------------
57- بيت الحزان ، ص 160 و 161.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “اميرالمومنين علي (علیه السّلام)”