داستان تنهایی من.

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 4
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ فروردین ۱۳۸۸, ۸:۳۵ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار

داستان تنهایی من.

پست توسط mokhtarani »

و به نستعین
وقتی که دلم از این دنیا می گیریه می رم یک ذره با امام خودم خلوت کنم عموما یاد این این داستان می افتم گفتم بگم شاید شما هم تو خلوتتاتون با این داستان با امام خودتون صحبت کردید.
داستان رو همه شنیدم داستان اون جونیه که اومد پیشه حضرت رسول"صل الله و علیه و آله و سلم" به حضرت گفت من جوان هستم و به فلان گناه آلوده هستم یک لطفی به من بکنید تا دیگر به سمت آن نروم.حضرت دستشون رو روی سر این پسر کشیند و اون دیگه طرف این گناه نرفت .
من همیشه به آقا می گم : آقا کجا پیدات کنیم بیای دستی روی سر ما بکشی اون جوان پیامبر را داشت ولی ما چی ......
شاید با این حرفم کافر می شم آخه بیمنک رزق الوری و بوجودک ثبتت الارض و السماء ولی خوب خد ما هم همینهکه هست....
التماس دعا
ارسال پست

بازگشت به “نکته ها و لطایف”