برهان فطرت در آيات قرآن

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

برهان فطرت در آيات قرآن

پست توسط MAHDIYAR »

برهان فطرت در آيات قرآن

"قرآن كريم" يك كتاب علمي محض كه بر مدار براهين مفهومي عهده دار استدلال در قالب مفاهيم حصولي كلي باشد، نيست.

در كتابهاي علميِ مفهومي، دانشهاي مختلف بر اساس موضوعات، مسائل و اهداف تقسيم شده و مسائلي كه در مورد امور نظري است از مباحث عملي و

اخلاقي جدا بوده و هر دسته در جايي خاص مطرح مي شوند.

"قرآن كريم"، خود را معلّم كتاب و حكمت و علاوه‌ي‌ بر آن مزكّي نفوس معرّفي مي‌نمايد و دو خصوصيت تعليم و تزكيه را با هم در مورد خود ذكر مي نمايد

و بلكه در اغلب موارد تزكيه را مقدّم بر تعليم بيان مي‌دارد، زيرا تزكيه هدف و مقدم بر تعليم است و در مورد خاصي هم كه تعليم را مقدّم بر تزكيه

ياد‌مي‌كند از آن جهت است كه تعليم مقدّمه‌ي‌ تزكيه مي باشد و به همين دليل راهنماييهاي علمي و توصيه هاي اخلاقي و عملي قرآن در كنار يكديگر ذكر مي شوند

و در متن تشريحهاي علمي، نمونه‌هاي عيني را ذكر مي نمايد، مانند آن كه در تفسير نيكي، از مصداق ممثل آن يعني انسان نيك سخن گفته و چنين مي فرمايد:

 "ليس البرّ أن تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله و اليوم الآخر و الملائكة و الكتاب و النبيين
و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتمي و المساكين و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة
و أتي الزكاة و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضرّاء
و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون" (بقره 177). 


يك كتابي كه تنها به دنبال طرح تئوري علمي در زمينه‌ي‌ اخلاقي و مانند آن است، در تفسير نيكي، برخي از امور مانند ايمان، عدل، قسط و پرهيزگاري را ذكر

مي نمايد و ليكن "قرآن" در تعريف برّ و نيكي از مردان نيك ياد مي كند و كساني كه از اين نكته‌ي‌ دقيق غافل مانده اند در مواجهه با اين آيه و نظائر آن ناگزير گرفتار

زحمت شده، به اختلاف قرائت "بِرّ" را كه به معناي نيكي است "بَرّ" به معناي نيك خوانده اند و بعضي ديگر مضافي را در تقدير گرفته اند.

برهان فطرت به دليل اثر تربيتي شايسته اي كه دارد و به دليل اين كه مقدّمه‌ي‌ نخست آن مي تواند به صورتي جزئي و از طريق تزكيه و شهود شخصي تأمين شود،

مورد توجه "قرآن" قرار دارد و "قرآن" در برخي از موارد به صورتهاي گوناگون آن اشاره مي نمايد.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

خداوند در سوره‌ي‌ لقمان مي فرمايد:

 "الم تر ان الفلك تجري في البحر بنعمت الله ليريكم من آياته إن في ذلك لايات لكل صبّار شكور *
و اذا غشيهم موج كالظلل دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجيهم الي البرَّ فمنهم مقتصد
و ما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور" (آیه 31). 


آيا نديده اي كه كشتيها به نعمت خدا در دريا روان مي گردند تا برخي از نشانه هاي خود را به شما بنماياند، بدرستي كه در اين كار براي هر شكيبايي شاكر آياتي است، و چون موجي كوه آسا آنان را فراگيرد خداوند را در حالي كه دين را براي او خالص كرده اند بخوانند، و چون نجاتشان بخشد برخي از آنان مقتصد و ميانه رو هستند، و نشانه هاي ما را جز هر خائن نا سپاس انكار نمي كند.

در سوره‌ي‌ عنكبوت نيز مي فرمايد:

 "فاذا ركبوا في الفلك، دعوا الله مخلصين له الدين فلمّا نجيهم الي البر إذا هم يشركون" (آیه 65). 
و هنگامي كه بر كشتي سوار مي شوند خداي را در حالي كه دين را براي آن‌خالص نموده اند فرا مي خوانند و چون به خشكي رسانده نجاتشان دهد، شرك مي‌ورزند.

اميد داشتن فرد، در حالي كه به هيچ يك از اسباب و وسايل محدود اميدي نداردو از هر قدرت محدودي قطع اميد كرده است، واقعيتي اضافي است كه طرف مقابل آن هيچ يك از امور ياد شده نمي تواند باشد وشخصي كه موج بر او هجوم آورده است اين واقعيت و طرف مقابل آن را شهود مي نمايد و اين مشهود براي او در بعد از آن حال و براي ديگراني كه گزارش آن را مي شنوند، مبدأ يك برهان مفهومي مي شود كه به تضايف به اثبات وجود واجب مي پردازد.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

در برخي از آيات ديگر برهان فطرت با استفاده از محبّت نسبت به خداوند سبحان بيان مي شود.

 "و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين *
فلمّا جنّ عليه الّيل رَءَا كوكباً قال هذا ربّي فلما أفل قال لا احب الآفلين *
فلما رَءَا القمر بازغاً قال هذا ربّي فلمّا افل قال لئن لم يهدني ربّي لاكونن من القوم الضالين *
فلما رَءَا الشمس بازغة قال هذا ربي هذا أكبر فلما أفلت قال يا قوم إني‌بريءٌ مما تشركون *
إني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفاً و‌ما‌أنا من المشركين" (سوره انعام آیه 75،76،77،78). 


[align=center]بدين‌سان ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داده ايم و تا اين كه از جمله‌ي‌ يقين كنندگان باشد،

پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره اي ديد، گفت: اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم

و چون ماه را در حال برآمدن ديد، گفت: اين پروردگار من است، و آنگاه چون ناپديد شد، گفت: اگر پروردگار مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گمراهان بودم.

پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت: " اين پروردگار من است، اين بزرگتر است" و هنگامي كه افول كرد گفت: اي قوم من، از آنچه شرك مي‌ورزيد من بيزارم.

من خالصانه و پاكدلانه روي خود‌را به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان‌ نيستم. 


خداوند در آيه‌ي‌ اوّل به اين نكته اشاره مي فرمايد كه ما ملكوت آسمانها و زمين را به "ابراهيم (سلام الله عليه)" نشان داديم،

و در تعليل آن به عبارت " و ليكون من الموقنين" اكتفا مي نمايد

و اين گونه تعليل، حكايت از آن دارد، كه ارائه‌ي‌ ملكوت به "ابراهيم" دلايل بسياري دارد يكي از آن دلايل و يا يكي از آثار آن شكوفايي يقين است.

مفسّرين در تفسير كيفيت استدلال حضرت "ابراهيم (عليه السلام)" آراي گوناگوني ارائه نموده اند و آيات ياد شده را ناظر به برهان حركت يا حدوث و يا امكان ماهوي دانسته اند

[align=center]و حال آن كه كلام "ابراهيم (عليه السلام)" متوجه هيچ يك از اين براهين نيست.  

حد وسط اين برهان محبوب بودن، دلپذير بودن و دوست داشتن است و خداوندي كه در اين برهان اثبات مي شود

همان حقيقتي است كه دلپذير و محبوب است و "ابراهيم (عليه السلام)" از محبوب نبودن هر امري غير ازلي و غير ابدي،

و دلپذير نبودن هر چه كه محدود بوده و افول داشته باشد بر نفي الوهيت ماه و ستارگان استدلال مي كند

و از طرف ديگر از محبت و عشقي كه دارد، بر وجود خداوندي كه زنده و بي‌زوال بوده و آفريننده‌ي‌ آسمانها و زمين است، استدلال مي نمايد.

استناد به محبّت و دوست داشتن، استفاده از گرايش بالفعل و واقعيتي است كه در بعد عملي وجود "ابراهيم (عليه السلام)" حضور دارد.

وجود اصل محبّت و محبوب نبودن امور مقطعي و محدود، دو مقدمه اي هستند كه در تكوين برهان مزبور، مورد نياز مي باشند.

غرض آن كه در اين برهان بعد عملي وجود انسان در معرض نگاه نظري او قرار گرفته و مقدمات موردنياز قياس را تأمين مي نمايد.

محبت به اصل حيات و هستي، يك واقعيت انكار نشدني است. هر كس واقعيت خود را بدون آن كه نياز به تعليم و تعلم داشته باشد دوست مي دارد.

اين نكته نيز براي هر كس آشكار است كه اصل حيات و هستي او در متن حوادث و وقايعي است كه كنترل آنها خارج از دسترس او مي باشد.

 بنابر اين واقعيت مقتدري غير از خود آن فرد هست كه اصل حيات و هستي او را تأمين مي نمايد

و آنچه كه حيات و هستي فرد را تأمين مي كند نيز مورد محبت او است،

پس هر كس به محبوبي غير از خود دل بسته است و براي هر فرد، موجودي دلپذير هست

و آن دلپذير، واقعيتهاي محدود و مقيّدي كه مانند او هستند نبوده و نمي توانند باشند،

بلكه همان واقعيت نامحدودي است كه اميد و رجاي آدمي، علي رغم خطايي كه در تطبيق مي تواند داشته باشد،

همواره متوجه‌ي‌ اوست، همان اميدي كه در هنگام خطر و در وقت زوال همه‌ي‌ اسباب و وسايل محدود و مقيّد، همچنان زنده بوده

و خواسته‌ي‌ مخلصانه و دعوت بي شائبه و خالص بنده را به ارمغان مي‌آورد. 



 منبع:تبیین براهین اثبات وجود خدا
آیت الله جوادی آملی
 
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
ارسال پست

بازگشت به “خدا شناسی”