«» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

«» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

 تصویر به نام خدای محمد(ص)تصویر 

 ::راز انكار رحلت پيامبر صلي‏الله ‏عليه ‏و ‏آله :: 

رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در آخرين سفرحج(1) (در عرفه)، در مكه(2)، در غديرخم(3)، در مدينه قبل از بيماري(4) و بعد از آن(5) در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومي، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را آگاه ساخته بود كه پيامبرهم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مُرد.(6)

در حجة‏الوداع در هنگام رمي‏جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم.(7)
هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد.(8)
 

هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم.(9)

عبداللّه بن مسعود گويد:

پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم:

  رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟
فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است.(10) 


زمانى نيز فرمود:

 نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيزگران در ميان شما مي‏گذارم و مي‏روم: كتاب خدا و عترتم، اهل‏بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.(11) 

روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن ابي‏طالب عليه‏السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‏اند شما از مرگ پيامبر خود درهراس هستيد.

آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... .(12)

در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود:

  گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته‏ام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست.
اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تار مويى بين آن دو فرقى نمي‏گذارم.
هركس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى راهم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل‏بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل‏بيت من رعايت كنيد و... 


نيز فرمود:  آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلي، اى رسول خدا.
فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آنچه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود.(13)
 


1 ـ الكامل، ج 2، ص 302؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 205، چاپ دارالكتب العلميه، بيروت.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 109.
3 ـ همان، ص 110.
4 ـ الكامل، ج 2، ص 318، دارصادربيروت.
5 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 189 و 190.
6 ـ سوره فصيلت، آيه 6؛ آل عمران، آيه 144.
7 ـ البداية و النهاية، ج 5 ـ 6، ص 323، بيروت.
8 ـ الكامل، ج 2، ص 302، دارصادر؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 205، بيروت دارالكتب العلميه.
9 ـ الغدير، ج 1، ص 11.
10 ـ سيرة‏المصطفي، هاشم معروف، ص 709، دارالقلم، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 3، ص 189 و 190.
11 ـ مسند احمد، ج 3، ص 17 و 26.
12 ـ السيرة‏الحلبيه، ج 3، ص 348.
13 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 9، ص 170.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد، فرمود:

 مرگ من به همين زودى فرا مي‏رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم.
آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل ‏بيت خود را در ميان شما مي‏گذارم و مي‏روم.
 


سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود:

  شخص على بن ابي‏طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدا نشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند.(14) 

در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه‏ها شعله‏ور گرديده و فتنه‏ها همچون پاره‏هاى امواج تاريك شب روى آورده است.(15)

رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن علي‏بن ابي‏طالب عليه‏السلام داشت.(16) على عليه‏السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در «سُنح» رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بي‏درنگ به شهرآيد.(17)


14 ـ الصواعق المحرقه، باب 9، فصل 2، ص 75.
15 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 231؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 254؛ السيرة‏الحلبيه، ج 3، ص 350،
و فرمود: من از آن بيم ندارم كه شما شرك ورزيد؛ بيمناكم از اين كه براى دنيا با يكديگر به نزاع برخيزيد و رقابت نماييد. (الطبقات الكبري، ج 2، ص 205)
16 ـ الطبقات الكبري،
17 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 244.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

انكار رحلت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله

چون خبر وفات پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله زمزمه شد، عمر(18) به نهيب فرياد برآورد: هرگز چنين نيست. اين بعضى از منافقانند كه مي‏پندارند پيامبر مرده است! مردم بدانيد، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلكه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پيروان خود غايب بود و پس از اين كه گفته شد او مرده است به نزد ايشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مي‏گردد و دست و پاى كسانى را كه گمان برده‏اند او مرده است، قطع خواهد كرد.(19)

او بي‏وقفه مردم را بيم مي‏داد و در هراس و ترديد مي‏گذارد(20) و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود.(21) مي‏گفت: هركس بگويد او مرده است با اين شمشير سرش را از تن جدا خواهم كرد.(22)
خداوند تا وعده‏هايش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمي‏برد.
 

رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بود كه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را نمي‏ديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مي‏گويي؟!

ابن ابي‏الحديد عذرخواهى عمر را چنين نقل كرده است:

 وقتى فهميدم رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفته است، ترسيدم برسرزمامداري، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام بازگردند. 

در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى ترديد در رحلت رسول گرامى صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نداشت و از همين رو جز عباس، شنيده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز اين كه برخى چون آشوب‏آفرينى عمر را ديدند، گفتند:
او چه مي‏گويد!! از وى بپرسيد مگر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اين باره به تو چيزى فرموده كه اين گونه سراسيمه و آشفته سخن مي‏گويي! و او در پاسخ گفت: نه، اصلاً.(23)

18 ـ عثمان بن عفّان نيز گفتار عمر را تكرار كرده است. (انساب الاشراف، ج 1، ص 567.)
19 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 232، بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 323؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 226؛ سيره‏ابن هشام، ج 4، ص 315؛ مسند احمد، ص 219؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 95؛ البداية‏و النهاية، ج 5، ص 244.
20ـ السيرة‏الحلبيه، ج 3، ص 349.
21 ـ الطبقات الكبري، ج 2، ص 276.
22 ـ تاريخ طبري، (6جلدي)، ج 3، ص 198، چاپ حسينيه، 1323 ق.
23 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 243، بيروت، 1966.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

موضوع رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بود كه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را نمي‏ديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مي‏گويي؟! مگر قرآن نيست كه مي‏فرمايد:

«و ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خلت من قبله الرُّسُلُ أَفَإِن ماتَ او قُتِلَ انقَلَبْتُم على أَعْقابِكُم و من ينقلب على عقبيهِ فلن يضُرَّ اللّهَ شيئاً و سَيجْزى اللّهُ الشّاكرين»(24)
محمد جز فرستاده‏اى كه پيش از او هم پيامبرانى (آمده و) گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود (به شيوه جاهليت) برمي‏گرديد! هركس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمي‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مي‏دهد.

عباس مي‏افزود:
ترديد نيست كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مرده است. بياييد او را دفن كنيم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آيا خداوند شما را يك بار طعم مرگ مي‏چشاند و رسولش را دوبار!
او بزرگوارتر از آن است كه دوبار بميرد. بياييد او را دفن كنيم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نيست كه خاك را از روى او به يك سو زند و... .(25)

با اين حال، عمر بدون كمترين توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مي‏كرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سُنح رسيد.(26) و چون چشم به جسد مطهر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دوخت، همان آيه را كه پيشتر ديگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نيز ساكت بر زمين نشست(27) و گفت:

  اين آيه را پيش از اين نشنيده بودم.(28) آيا اين از قرآن است؟!(29) 

24 ـ سوره آل عمران، آيه 144.
25 ـ الطبقات الكبري، ج 2، ص 382، داراحياءالتراث العربي، بيروت؛ سنن دارمي، ج 1، ص 39 و 40.
26 ـ ابوبكر ساعاتى پيش از رحلت پيامبر اكرم(ص) به صلاحديد حضرت به سُنح رفته بود. (تاريخ طبري، ج 2، ص 231)، سُنح در يك ميلى مدينه قرار داشت.
27 ـ كنزالعمال، ج 4، ص 53، ح 1092.
28 ـ السيرة‏الحلبية، ج 3، ص 354؛ سيره ابن هشام، ج 4، ص 307؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 242.
29 ـ البدايه و النهايه، ج 5، ص 243.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

انگيزه انكار رحلت

محققان و مورخان اهل تسنن برپايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينه‏سازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كرده‏اند.

ابن ابي‏الحديد مي‏نويسد:
عمر با اين اقدام مي‏خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد؛ زيرا او در فرداى «سقيفه» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته درانكار وفات پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، گفت:

  فهميدم رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفته است، ترسيدم برسر زمامداري، جنجال و آشوب به پا شودو انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.(30)
در حقيقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دين و دولت بود.(!) تاابوبكر برسد... چنين دروغ مصلحت‏آميز در هر آيينى مشروع مي‏باشد. (31) 


او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدّى به شك انداخت و آن‏ها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پيغمبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و حوادثى كه انتظار وقوع آن مي‏رود، غافل نمود.(32)

عمر هر چند براى انديشيدن و چاره جويى به منظور توفيق در تصميم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:

1ـ طرح او براى مردمِ دوستدار پيامبر اميدوار كننده بود. آن‏ها آرزو مي‏كردند اين سخن راست درآيد و رهبر خود را بدين زودى از دست ندهند.

2ـ آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نويد مي‏داد كه محمدخاتم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و به‏زودى باز مي‏گردد.


30 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42.
31 ـ همان، ص 43.
32 ـ اسرار سقيفه، ص 163.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

3 ـ برپايه آن ادعا چون پيامبر زنده است نيازى به كوشش براى تعيين جانشين او نيست.

4 ـ فرد معتقد به مرگ پيامبر، منافق است(33) و اقدام به بيعت با جانشين او علامت نفاق و تلاش براى ايجاد اختلاف ميان مسلمانان است.

5 ـ با آن كه به مرگ پيامبر اعتقاد يابد و با كسى به عنوان جانشين پيامبر بيعت كند بايد دست و پايش را قطع كرد.

6 ـ اين كه عمر تا پيش از ورود ابوبكر به سخن هيچ كس توجه نكرد و چون ابوبكر رسيد و جمله‏اى مي‏گويد و عمر آرام مي‏گيرد؛ زيركانه نقش ابوبكر را بزرگ مي‏نماياند. اين واقعه حتى اگر صحنه سازى از پيش طراحى شده نبود، تا همين جا مي‏توانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.


بسى جاى تعجب و تأسف است كه برخى نويسندگان غير شيعه، گاه در دفاع و توجيه واكنش عمر مي‏نويسند: اين رفتار عمر از شدت علاقه‏اش به پيامبر و به موجب دهشت‏زدگى او از رحلت حضرت بود!!(34) حال آنكه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پيرامون رفتار ديروزش مطالبى گفته است كه هيچ اين توجيه و جانبدارى را تأييد نمي‏كند.

ابن ابي‏الحديد عذرخواهى عمر را چنين نقل كرده است: وقتى فهميدم رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفته است، ترسيدم برسرزمامداري، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام بازگردند.(35)


33 ـ عمر در حالى اين سخن را به زبان آورد كه مي‏دانست اولين فردى كه رحلت حضرت رسول(ص) را خبر داد، علي‏بن ابي‏طالب بود.
34 ـ با هزار تأسف درآثار برخى از نويسندگان شيعه جملاتى ديده مي‏شود كه توجيه فوق را تأييد مي‏كند. از آن نمونه، تاريخ تحليلى اسلام، دكتر جعفر شهيدي، ص 104 و 105.
35 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1668
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3099 بار
سپاس‌های دریافتی: 5474 بار

Re: «» انکار رحلت پيامبر(ص)؛ چرا؟!! «»

پست توسط Labbaik »

افزون براين، بايد پرسيد:

1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود، مي‏بايست پس از اعلام قطعى ابوبكر، بردهشت وى افزوده مي‏شد نه اين كه آرام گيرد و بر زمين نشيند!

2ـ پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسيل و تشييع پيامبر شركت نجست و بي‏درنگ به سقيفه شتافت؟

3 ـ چرا جز او چنين هراسان و دهشت زده نشد؟ آيا اندوه وى از دختر گرامى پيامبر بيشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلب او را نداشت دچار چنين حالى نشد؟(36)

4 ـ آيا آن رفتار نيز از علاقه به پيامبر بود كه درحال حيات حضرت به وى نسبت هذيان و بيهوده‏گويى داد و به ديگران نيز نهيب زد كه گوش به حرف او ندهيد، درك و حواس درستى ندارد كه چه مي‏گويد؟!

5 ـ چرا شبهه وفات نكردن پيامبر تنها براى عمربن خطاب پيش آمد؟ او از كجا و به كدام آيه و روايت چنين حدس زد كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نمرده است و چون موسى به ميقات رفته و به زودى باز مي‏گردد و دست و پا قطع مي‏كند؟!

6 ـ هنگامى كه اسامه براى تأخير درحركت سپاه خود عذر مي‏آورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جويا شوم، خوب بود عمر مي‏گفت: اين بيتابى چرا؟! خداوند برشما منت نهاده است كه تا وعده‏هايش محقق نشود، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا نخواهد رفت.(37) اين كه عمر خود عذر مي‏آورد كه در اين روزهاى حساس نبايد پيامبر را بدين حال تنها گذاشت دليل آن است كه آن‏ها همه مي‏دانستند كه به زودى رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رحلت خواهد كرد.

7 ـ چرا او پيش از تحقيق و اطمينان، اين گونه جنجال برانگيخت؟

8 ـ چه حكمت داشت كه تنها با تأييد ابوبكر آرام گرفت نه با سخن ديگران؟

«آياتى كه ابوبكر خواند، نبايد سبب شود كه او تغيير عقيده دهد، زيرا مفاد آيات جز اين نيست كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز به سان مردم مي‏ميرد، در صورتى كه خليفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مي‏گفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسيده است، زيرا هنوز كارهايى ناتمام مانده و رسالتهايى انجام نگرفته است.»(38)

به اعتراف ابن‏ابي‏الحديد آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت براى رسيدن ابوبكر بود(39) و جز اين، علتى نداشت.


36 ـ شيعه و سنى به صراحت از خشونت و قساوت عمر ياد كرده‏اند.
37 ـ الشافي، سيد مرتضي، ص 252، به نقل ابن‏ابي‏الحديد در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 198.
38 ـ پيشوايى از نظر اسلام، ص 84 و 385.
39 ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 42 و 43.
زندگی بافتن یک قالی است

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین !!!

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند


 تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)”