[FONT=Comic Sans MS] الله الرحمن الرحيم
[FONT=Comic Sans MS]پيامبر اکرم -صلي الله عليه و اله- شاهد اعمال امت
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا- لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصيلا-
ميفرمايد: انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا.اين آيه در سوره احزاب هم با همين عبارت اضافهاي وجود دارد.
آنجا ميفرمايد: يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا اي پيامبر،
ما تو را فرستادهايم گواه بر مردم و گواه بر امت.
«شاهد» و «شهيد» معني حضور را ميدهد.در زبان عربي به «گواه» از آن جهت «شاهد» ميگويند که کسي حق دارد در مورد واقعهاي گواهي بدهد که در آن واقعه حاضر باشد، يعني انسان در مورد واقعهاي که در آن حضور دارد و احساس ميکند و بالعيان آن را ميبيند حق دارد شهادت بدهد.
اين مسالهاي است در باب «قضاء» (قضاوت)، ميگويند شهادت به علم جايز نيست، شهادت به عين و به حس جايز
است،
يعني اگر شما چيزي را يقين داريد و شک نداريد ولي نديدهايد، مثلا يقين داريد العياذ بالله زيد همسايه شما شراب ميخورد، از صد احتمال يک احتمال هم نميدهيد که شراب نخورد، يعني هيچ احتمال اينکه بتوانيد توجيه هم بکنيد نميدهيد، يقين داريد شراب ميخورد، اما به چشم خودتان نديدهايد، يقين داريد که فلان مرد و زن زنا کردهاند ولي به چشم خود نديدهايد، حق نداريد که اين را شهادت بدهيد بگوييد فلاني زنا کرده يا فلاني شراب خورده است،
و اگر شهادت بدهيد و قاضي از شما بپرسد که اين را که تو شهادت ميدهي ديدهاي يا نديدهاي، و شما بگوييد من نديدهام ولي يقين دارم، اگر شما عادلترين عادلهاي عالم هم باشيد، اعدل عدول هم باشيد، سلمان فارسي هم باشيد قاضي حق ندارد بر اين گونه شهادت ترتيب اثر بدهد.
حديثي هست، حضرت صادق عليه السلام فرمودند(با دستشان اشاره کردند): «علي مثل ضوء الشمس»:
مثل اينکه نور خورشيد را ميبيني، فقط اگر اين طور باشد شهادت بده، غير از اين نه.
به همين جهتبراي آنچه که ما در فارسي ميگوييم «گواه» در زبان عربي کلمه «شاهد» به کار ميبرند، يعني حاضر، يعني آن کسي که حاضر واقعه بوده نه آن کسي که عالم به واقعه است، چون غايب از واقعه هم گاهي عالم به واقعه ميشود، ولي کافي نيست.
علم به واقعه ولي غياب کافي نيست، حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.
پيامبر اکرم -صلي الله عليه و اله- شاهد اعمال امت
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: پيامبر اکرم -صلي الله عليه و اله- شاهد اعمال امت
يکي از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن اين مساله است که پيغمبر اکرم و به تعبير قرآن گروهي از مؤمنين-که آن گروهي از مؤمنين اين گونه جز اينکه در مقام عصمتباشند کس ديگر نميتواند باشد- (شاهد امت هستند).
خدا پيغمبر را «شاهد امت» ناميده است، شاهدي که در دنيا تحمل شهادت ميکند و در آخرت اداي شهادت، يعني او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.
همين طور که ما ميگوييم ملکين رقيب و عتيد ناظر و شاهد اعمال ما هستند، هميشه پيغمبر يک امتشاهد و ناظر بر اعمال امت است، و اين است که در مساله امامت گفته ميشود که شان اصلي امام اين نيست که در ميان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر اين شان را از او گرفته باشند ديگر امام نباشد و از امامتخلع شده باشد، نه، شان اصلي که از آن اين شان نتيجه ميشود (اين است که امام شاهد امت است) يعني با وجود کسي که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است ديگر نوبتبه کسي که مثل همه افراد امت است و مثل افراد ديگر امتخطا کار است نميرسد که او خلافت و حکومت را در دستبگيرد.
اين است که قرآن در آن آيه ميفرمايد:
يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا. ما شما را فرستادهايم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.
اين مساله عرض اعمال-که خودش مسالهاي است که بر پيغمبر يا امام عرض اعمال ميشود-همان مفهوم «شهادت» را ميرساند، که در آن آيه ميفرمايد:
و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة.
اين که بعد ميفرمايد:
و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة.
يعني خيال نکنيد اين شهادت براي اين است که العياذ بالله خدا نميداند، شاهدها بايد بيايند به اطلاع او برسانند (و او) قاضي اين گونه است، اين روي آن نظام نيست، اين شاهدها هستند و تازه بازگردانده ميشويد به کسي که خودش عالم بر غيب و بر شهادت و بر همه چيز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر اين مطلب.
انا ارسلناک شاهدا. پس يک شان از شؤون مقام رسالتشهادت است،
تحمل شهادت در دنيا و اداي شهادت در آخرت.
و مبشرا و نذيرا. شان ديگر تبشير است و شان ديگر انذار.
هميشه پيغمبران مردم را در حال حرکت و در جريان ميبينند، يعني انسان خواه ناخواه اين طور است.انسان هيچ وقتساکن نيست، هميشه در حرکت است، منتها در چه راهي و به کدام سو در حرکت است؟پيامبران مبشر و منذر هستند، يعني راه را ارائه ميدهند و بشارت و نويد ميدهند که اگر از اين راه بروي به چه فتح و سعادت و کمالي نائل ميشوي و اگر از آن راه و آن راه بروي به چه بدبختي و شقاوتي نائل ميشوي.
حديثي هست که پيغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند، چند خط از نقطهاي به نقطهاي رسم کردند، بعد اشاره به خط وسط که خط راستبود کردند و فرمودند:
اين راه من است(صراط مستقيم)و بقيه راهها راههاي من نيست،
يعني انسان هميشه در حال حرکت است، منتها يک وقت راه راست را به سوي مقصد در پيش ميگيرد و يک وقت از راههاي کج ميرود، و پيغمبران آمدهاند که مبشر به راه راستباشند.
اينجا عمل خاصي از پيغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پيغمبر را خيلي خوب مجسم ميکند، مخصوصا منذر بودن.
خدا پيغمبر را «شاهد امت» ناميده است، شاهدي که در دنيا تحمل شهادت ميکند و در آخرت اداي شهادت، يعني او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.
همين طور که ما ميگوييم ملکين رقيب و عتيد ناظر و شاهد اعمال ما هستند، هميشه پيغمبر يک امتشاهد و ناظر بر اعمال امت است، و اين است که در مساله امامت گفته ميشود که شان اصلي امام اين نيست که در ميان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر اين شان را از او گرفته باشند ديگر امام نباشد و از امامتخلع شده باشد، نه، شان اصلي که از آن اين شان نتيجه ميشود (اين است که امام شاهد امت است) يعني با وجود کسي که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است ديگر نوبتبه کسي که مثل همه افراد امت است و مثل افراد ديگر امتخطا کار است نميرسد که او خلافت و حکومت را در دستبگيرد.
اين است که قرآن در آن آيه ميفرمايد:
يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا. ما شما را فرستادهايم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.
اين مساله عرض اعمال-که خودش مسالهاي است که بر پيغمبر يا امام عرض اعمال ميشود-همان مفهوم «شهادت» را ميرساند، که در آن آيه ميفرمايد:
و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة.
اين که بعد ميفرمايد:
و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة.
يعني خيال نکنيد اين شهادت براي اين است که العياذ بالله خدا نميداند، شاهدها بايد بيايند به اطلاع او برسانند (و او) قاضي اين گونه است، اين روي آن نظام نيست، اين شاهدها هستند و تازه بازگردانده ميشويد به کسي که خودش عالم بر غيب و بر شهادت و بر همه چيز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر اين مطلب.
انا ارسلناک شاهدا. پس يک شان از شؤون مقام رسالتشهادت است،
تحمل شهادت در دنيا و اداي شهادت در آخرت.
و مبشرا و نذيرا. شان ديگر تبشير است و شان ديگر انذار.
هميشه پيغمبران مردم را در حال حرکت و در جريان ميبينند، يعني انسان خواه ناخواه اين طور است.انسان هيچ وقتساکن نيست، هميشه در حرکت است، منتها در چه راهي و به کدام سو در حرکت است؟پيامبران مبشر و منذر هستند، يعني راه را ارائه ميدهند و بشارت و نويد ميدهند که اگر از اين راه بروي به چه فتح و سعادت و کمالي نائل ميشوي و اگر از آن راه و آن راه بروي به چه بدبختي و شقاوتي نائل ميشوي.
حديثي هست که پيغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند، چند خط از نقطهاي به نقطهاي رسم کردند، بعد اشاره به خط وسط که خط راستبود کردند و فرمودند:
اين راه من است(صراط مستقيم)و بقيه راهها راههاي من نيست،
يعني انسان هميشه در حال حرکت است، منتها يک وقت راه راست را به سوي مقصد در پيش ميگيرد و يک وقت از راههاي کج ميرود، و پيغمبران آمدهاند که مبشر به راه راستباشند.
اينجا عمل خاصي از پيغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پيغمبر را خيلي خوب مجسم ميکند، مخصوصا منذر بودن.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: پيامبر اکرم -صلي الله عليه و اله- شاهد اعمال امت
در سالهاي اول بعثت رسول اکرم بعد از نزول آيه و انذر عشيرتک الاقربين (خويشاوندان نزديک را بايد انذار کني)دو واقعه رخ داده است،
يکي انذار نزديکان خيلي نزديک، يعني بني هاشم و بني عبد المطلب که اين در خانه خود حضرت صورت گرفته، که عدهاي را-که 39 يا 40 نفر بودند، عموهاي حضرت، عمو زادگان، عمه زادگان، اينهايي که خيلي نزديک بودند-دعوت کردند، آن داستان معروف که امير المؤمنين طفل بودند و (پيغمبر اکرم) دستور دادند که آبگوشتي براي اينها بپزند و ايشان آماده کردند، و بعد ابو لهب چه گفت و...
يک جريان ديگر هست که انذار اقربين کمي از اينها دورتر است -که بعد از آن واقعه صورت گرفته- يعني همه قريش، چون همه قريش اقرباي پيغمبر بودند.
خود پيغمبر از قبيله قريش بود يعني بني هاشم تيرهاي از قريش بودند.پيغمبر اکرم رفتند بالاي يکي از کوههاي اطراف مکه و فرياد کردند ايها الناس جمع شويد، مطلب مهمي را ميخواهم با شما در ميان بگذارم.
تا حضرت اين را اعلام کردند عده زيادي جمع شدند، اکابر و اصاغر، زن و مرد جمع شدند،
بعد حضرت فرمود:
ايها الناس! اگر من سخني به شما بگويم، از من ميپذيريد، باور ميکنيد؟
همه گفتند: ما از تو جز راستي نشنيدهايم.
فرمود: اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت اين کوهها سپاه جراري هست که آهنگ شهر شما را دارند و تصميم گرفتهاند بيايند شهر شما را غارت کنند افرادتان را بکشند پس آماده و مهيا بشويد، باور ميکنيد؟
همه گفتند: البته باور ميکنيم، ما از تو سخن خلاف نشنيدهايم.
تا اين اقرار را از اينها گرفت اين جمله را فرمود:
فاني نذير لکم بين يدي عذاب شديد.
پس من شما را انذار ميکنم که در جلوي شما عذاب بسيار شديد دردناکي هست، اما نه فقط در اين دنيا، اگر همين راهي را که الآن داريد ميرويد ادامه بدهيد، در جلوي شما عذاب بسيار شديدي هست.اين جمله خيلي تکان دهنده بود.
ابو لهب فرياد زد که تو براي چنين حرفي ما را به اينجا آوردهاي؟!...و رفت.
پيغمبر گواه بر مردم و مبشر و منذر و دعوت کننده مردم است. در آن آيه، بعد ميفرمايد:
و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا.
(دعوت کننده مردم استبه سوي خدا به اذن حق، و چراغي است روشن براي مردم).
از اين شهادت و از اين تبشير و از اين انذار چه تحول و تغييري در مردم پيدا بشود؟ اينجا خطاب از پيغمبر که مخاطب بود (بر ميگردد و) خود مردم (مخاطب) ميشوند، کانه مردم در اينجا سؤال ميکنند:
خدايا تو پيغمبر را شاهد و مبشر و نذير و منذر فرستادي، که ما چه بکنيم؟
لتؤمنوا بالله و رسوله.
که ايمان بياوريد، ايمان پيدا کنيد به خدا و پيامبر خدا(ايمان، خودش اعتقاد است)، فکر و روحتان تحول پيدا کند، حياتتان حيات ايماني بشود.
و تعزروه .
و خدا را نصرت و ياري کنيد.اين از آن مهمترين و زيباترين تعبيرات قرآن است،
و در اهميت دادن به بشر است:
اي بشر به ياري خدايتبرخيز.خيلي در آن استعطاف و اظهار مهرباني است، و خيلي هم مقام استبراي بشر.
يکي انذار نزديکان خيلي نزديک، يعني بني هاشم و بني عبد المطلب که اين در خانه خود حضرت صورت گرفته، که عدهاي را-که 39 يا 40 نفر بودند، عموهاي حضرت، عمو زادگان، عمه زادگان، اينهايي که خيلي نزديک بودند-دعوت کردند، آن داستان معروف که امير المؤمنين طفل بودند و (پيغمبر اکرم) دستور دادند که آبگوشتي براي اينها بپزند و ايشان آماده کردند، و بعد ابو لهب چه گفت و...
يک جريان ديگر هست که انذار اقربين کمي از اينها دورتر است -که بعد از آن واقعه صورت گرفته- يعني همه قريش، چون همه قريش اقرباي پيغمبر بودند.
خود پيغمبر از قبيله قريش بود يعني بني هاشم تيرهاي از قريش بودند.پيغمبر اکرم رفتند بالاي يکي از کوههاي اطراف مکه و فرياد کردند ايها الناس جمع شويد، مطلب مهمي را ميخواهم با شما در ميان بگذارم.
تا حضرت اين را اعلام کردند عده زيادي جمع شدند، اکابر و اصاغر، زن و مرد جمع شدند،
بعد حضرت فرمود:
ايها الناس! اگر من سخني به شما بگويم، از من ميپذيريد، باور ميکنيد؟
همه گفتند: ما از تو جز راستي نشنيدهايم.
فرمود: اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت اين کوهها سپاه جراري هست که آهنگ شهر شما را دارند و تصميم گرفتهاند بيايند شهر شما را غارت کنند افرادتان را بکشند پس آماده و مهيا بشويد، باور ميکنيد؟
همه گفتند: البته باور ميکنيم، ما از تو سخن خلاف نشنيدهايم.
تا اين اقرار را از اينها گرفت اين جمله را فرمود:
فاني نذير لکم بين يدي عذاب شديد.
پس من شما را انذار ميکنم که در جلوي شما عذاب بسيار شديد دردناکي هست، اما نه فقط در اين دنيا، اگر همين راهي را که الآن داريد ميرويد ادامه بدهيد، در جلوي شما عذاب بسيار شديدي هست.اين جمله خيلي تکان دهنده بود.
ابو لهب فرياد زد که تو براي چنين حرفي ما را به اينجا آوردهاي؟!...و رفت.
پيغمبر گواه بر مردم و مبشر و منذر و دعوت کننده مردم است. در آن آيه، بعد ميفرمايد:
و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا.
(دعوت کننده مردم استبه سوي خدا به اذن حق، و چراغي است روشن براي مردم).
از اين شهادت و از اين تبشير و از اين انذار چه تحول و تغييري در مردم پيدا بشود؟ اينجا خطاب از پيغمبر که مخاطب بود (بر ميگردد و) خود مردم (مخاطب) ميشوند، کانه مردم در اينجا سؤال ميکنند:
خدايا تو پيغمبر را شاهد و مبشر و نذير و منذر فرستادي، که ما چه بکنيم؟
لتؤمنوا بالله و رسوله.
که ايمان بياوريد، ايمان پيدا کنيد به خدا و پيامبر خدا(ايمان، خودش اعتقاد است)، فکر و روحتان تحول پيدا کند، حياتتان حيات ايماني بشود.
و تعزروه .
و خدا را نصرت و ياري کنيد.اين از آن مهمترين و زيباترين تعبيرات قرآن است،
و در اهميت دادن به بشر است:
اي بشر به ياري خدايتبرخيز.خيلي در آن استعطاف و اظهار مهرباني است، و خيلي هم مقام استبراي بشر.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: پيامبر اکرم -صلي الله عليه و اله- شاهد اعمال امت
... فرق بين خدا به نحوي که انبياء براي بشر معرفي ميکنند و خدا آن گونه که فيلسوفان معرفي ميکنند(فيلسوفاني که متاثر از
اسلام نيستند مثل فيلسوفان قديم يونان) (اين است که) خدايي که يک فيلسوف مثل ارسطو يا افلاطون معرفي ميکند موجودي است
که رابطهاش (با عالم) فقط اين است که عالم را خلق کرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه که انبياء به بشر معرفي ميکنند
خيلي به انسان نزديک است و در حال داد و ستد با انسان است:اين را بده و آن را بگير، به من مهر بورز به تو مهر ميورزم، مرا
دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همديگر يکي هستيم.کانه خويشاوندي را به خويشاوند خودش معرفي ميکند.
«براي اينکه به خداي خودتان و پيامبرش ايمان بياوريد و براي اينکه به ياري خداي خودتان برخيزيد».
بعضي گفتهاند «و تعزروه» به پيغمبر بر ميگردد، ولي مفسرين جواب دادهاند به قرينه «تسبحوه» نميتواند به پيغمبر بر ميگردد. «و تعزروه» به ياري خداي خودتان برخيزيد.
اين تعبير در آيات ديگر قرآن هم هست: ان تنصروا الله ينصرکم . اگر خداي خودتان را ياري کنيد او هم شما را ياري ميکند.
يا در جاي ديگر ميفرمايد: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا (خيلي عجيب است!خدا آمده از ما قرض الحسنه ميخواهد)کيست که به خدا قرض الحسنه بدهد؟همان قرض الحسنهاي که ما به مردم ميدهيم خدا دستخودش را آورده جلو:
بندگان من! من هم از شما قرض الحسنه ميخواهم، به من قرض الحسنه بدهيد، يعني به مردم که قرض الحسنه ميدهيد به من هم قرض الحسنه بدهيد.
«و توقروه» و براي اينکه عظمت او را در روح خودتان درک کنيد، (براي اينکه) تعظيم کنيد او را، يعني عظمت او را درک و فهم کنيد.
«تعزروه» آن ياري عملي است، کاري که بايد در عمل بکنيد اسمش ياري خداوند است، «توقروه» يعني جلال و عظمت او را دريابيد و درک کنيد.
«و تسبحوه» درکتان برسد به آنجا که بفهميد هر چه که درک ميکنيد باز او را آنچنان که بايست درک نميکنيد، باز او منزه است از آنچه که شما درک ميکنيد، يعني برتر و والاتر است.
در آيات اول سوره «مدثر» اين طور ميخوانيم: يا ايها المدثر قم فانذر. اين «فانذر» همين «بشيرا و نذيرا» در اينجاست.
و ربک فکبر پرودگار خودت را تکبير بگو و تعظيم کن.
اين همان توقروه در اينجاست، يعني کبريائي و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمايان. آنوقت و تسبحوه. هميشه معرفت انسان آن وقت معرفت است که شناخت مقرون به تسبيح و تنزيه باشد يعني مقرون به اظهار عجز باشد، که خدايا من تو را هر چه که بشناسم آخرش آن شناختن باز لايق من است، حد من است نه آنچنان، که تو هستي،
چنانکه پيغمبر اکرم فرمود: «لا احصي ثناء عليک انت کما اثنيت علي نفسک» خدايا من نميتوانم ستايش تو را به پايان برسانم،
آنچنان تو را ستايش کنم که تو شايسته آن هستي، تو آنچناني که خود خود را ميشناسي، تو آنچناني که خود خود را ثنا ميگويي.
و تسبحوه بکرة و اصيلا هر بامدادان و هر شامگاهان او را تسبيح کنيد، که همين نماز است.نماز ما تسبيح و تکبير صبحگاهان و شامگاهان است.
اسلام نيستند مثل فيلسوفان قديم يونان) (اين است که) خدايي که يک فيلسوف مثل ارسطو يا افلاطون معرفي ميکند موجودي است
که رابطهاش (با عالم) فقط اين است که عالم را خلق کرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه که انبياء به بشر معرفي ميکنند
خيلي به انسان نزديک است و در حال داد و ستد با انسان است:اين را بده و آن را بگير، به من مهر بورز به تو مهر ميورزم، مرا
دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همديگر يکي هستيم.کانه خويشاوندي را به خويشاوند خودش معرفي ميکند.
«براي اينکه به خداي خودتان و پيامبرش ايمان بياوريد و براي اينکه به ياري خداي خودتان برخيزيد».
بعضي گفتهاند «و تعزروه» به پيغمبر بر ميگردد، ولي مفسرين جواب دادهاند به قرينه «تسبحوه» نميتواند به پيغمبر بر ميگردد. «و تعزروه» به ياري خداي خودتان برخيزيد.
اين تعبير در آيات ديگر قرآن هم هست: ان تنصروا الله ينصرکم . اگر خداي خودتان را ياري کنيد او هم شما را ياري ميکند.
يا در جاي ديگر ميفرمايد: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا (خيلي عجيب است!خدا آمده از ما قرض الحسنه ميخواهد)کيست که به خدا قرض الحسنه بدهد؟همان قرض الحسنهاي که ما به مردم ميدهيم خدا دستخودش را آورده جلو:
بندگان من! من هم از شما قرض الحسنه ميخواهم، به من قرض الحسنه بدهيد، يعني به مردم که قرض الحسنه ميدهيد به من هم قرض الحسنه بدهيد.
«و توقروه» و براي اينکه عظمت او را در روح خودتان درک کنيد، (براي اينکه) تعظيم کنيد او را، يعني عظمت او را درک و فهم کنيد.
«تعزروه» آن ياري عملي است، کاري که بايد در عمل بکنيد اسمش ياري خداوند است، «توقروه» يعني جلال و عظمت او را دريابيد و درک کنيد.
«و تسبحوه» درکتان برسد به آنجا که بفهميد هر چه که درک ميکنيد باز او را آنچنان که بايست درک نميکنيد، باز او منزه است از آنچه که شما درک ميکنيد، يعني برتر و والاتر است.
در آيات اول سوره «مدثر» اين طور ميخوانيم: يا ايها المدثر قم فانذر. اين «فانذر» همين «بشيرا و نذيرا» در اينجاست.
و ربک فکبر پرودگار خودت را تکبير بگو و تعظيم کن.
اين همان توقروه در اينجاست، يعني کبريائي و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمايان. آنوقت و تسبحوه. هميشه معرفت انسان آن وقت معرفت است که شناخت مقرون به تسبيح و تنزيه باشد يعني مقرون به اظهار عجز باشد، که خدايا من تو را هر چه که بشناسم آخرش آن شناختن باز لايق من است، حد من است نه آنچنان، که تو هستي،
چنانکه پيغمبر اکرم فرمود: «لا احصي ثناء عليک انت کما اثنيت علي نفسک» خدايا من نميتوانم ستايش تو را به پايان برسانم،
آنچنان تو را ستايش کنم که تو شايسته آن هستي، تو آنچناني که خود خود را ميشناسي، تو آنچناني که خود خود را ثنا ميگويي.
و تسبحوه بکرة و اصيلا هر بامدادان و هر شامگاهان او را تسبيح کنيد، که همين نماز است.نماز ما تسبيح و تکبير صبحگاهان و شامگاهان است.