بسم الله الرحمن الرحيم
سيماي پيامبر از منظر نهج البلاغه
شرف و جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدي
سبب وجود جهانيان همه از کمال محمدي
نرسد خرد بکمال او، نه بشر بکنه جلال او
شعف و صفاي بهشتيان همه از جلال محمدي
بلغ العلي بکماله کشف الدجي بجماله
حسنت جميع خصاله صلّوا عليه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالي که
را قبل از ولادت از دست داده بود.
اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشري بحساب ميآيد، دليل آن حوادثي است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستي، تمام بتهاي عالم سرنگون شده، و طاق کسري به لرزه افتاده و چهارده کنگره آن ريزش نمود، درياچه
که سالها مورد پرستش قرار ميگرفت به زمين فرو رفته و خشکيد، ووادي «سماوه» که سالها حالت خشک سالي داشت آب در
جاري گشت، و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشي گراييد، و تخت تمامي پادشاهان سرنگون
و شاهان خود لال گشتند، و دانش کاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نوري از سمت حجاز به شرق و
عالم تابيد(و به رمز فراگيري دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود. [1] .
اين همه نشان از عظمت شخصيتي دارد که در چنين روزي به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامي بيش از پيش با شخصيّت او
آشنا شده و خصلتهاي او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهي است به شخصيّت والاي نبوي در کلام بلند علوي در
نهج البلاغه.
******************
(1) رك ، اعلام الهداية ، المجمع العالمي لاهل البيت ،چاپ اول ؛ شيخ عباس قمي ، منتهي الامال ، ج1،ص11
سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نياز به الگو دارد که شناخت آن ضروري و لازم است، قرآن کريم برترين الگوي جامعه اسلامي را پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) ميداند آنجا که ميفرمايد:
«ولکم في رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ... [1] ؛
مسلماً براي شما در زندگي رسولخدا سرمشق نيکويي بود، براي آنها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميکنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاي ضروري جامعه، ابعاد شخصيتي ختمي مرتبت مورد بررسي قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و علي (عليه السلام) نيز بر اين امر تأکيد دارد آنجا که ميفرمايد:
«وَ لَقَد کانَ في رَسُولِ اللّهِ (صلي اللّه عليه و آله و سلم) کافٍ لَکَ في الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَکَ عَلي ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ کَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»[2]
براي تو کافي است که راه و رسم زندگي پيامبر اسلام (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايي، تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بديها و عيبهاي دنيا و رسواييها و زشتيهاي آن باشد، چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براي غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاي آن فاصله گرفت.
در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او ميفرمايد:
«فَتأسَّ بِنَبِيّک الاَطيبِ الاَطهر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّي وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّي وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَي اللّه اَلمتأسّي بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه [3] ؛
پس به پيامبر پاکيزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگويي است براي الگو طلبان و مايه فخر و بزرگي است براي کسي که خواهان بزرگواري باشد، محبوبترين بنده نزد خدا کسي است که از پيامبرش پيروي کند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است،
در اينباره اميرمؤمنان (عليه السلام) ميفرمايد:
«...تا اينکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداي سبحان به حضرت محمد (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلي وجود او را از بهترين معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصيلترين و عزيزترين سرزمينها (و خانوادهها) کاشت و آبياري نمود. او را از همان درختي که ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهي روييد، و در آغوش خانواده کريمي بزرگ شد، شاخههاي بلند آن سر به آسمان کشيده که دست کسي به ميوه آن نميرسيد.پس پيامبر (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواي پرهيزکاران و وسيله بينايي هدايت خواهان است چراغي با نور درخشان و ستارهاي فروزان، و شعلهاي با برقهاي خيره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگي او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...» [4]
و فرمود: «هر کس از آن (پيامبر) پيشي گيرد از دين خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.» [5] .
شناخت آن حضرت و الگوپذيري از روش و زندگي او نه تنها آثار گرانبهاي دنيوي و آخرتي دارد، بلکه پاداش بيکران الهي را نيز در پي دارد، چنانکه امير سخن (عليه السلام) ميفرمايد:
«فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلي فِراشِهِ وَ هُو عَلي مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَي اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوي مِن صالِح عَمَلِهِ...؛ [6]
پس براستي کسي که در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيکويي را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيري از آن، به گوشههايي از اوصاف و ويژگيهاي آن حضرت از ديدگاه نهجالبلاغه اشاره ميشود.
**************************
پاورقي:
(1) سوره احزاب ، آيه 21
(2) نهج البلاغه ، محمد دشتي ، نشر پارسايان ، خطبه 160 ، ص 298
(3) همان ، ص300
(4)همان ، خطبه 94، ص 176،شماره 3
(5) همان ، خطبه 100، ص 186
(6) همان ، خطبه 190، ص 374، شماره 18
هر جامعه نياز به الگو دارد که شناخت آن ضروري و لازم است، قرآن کريم برترين الگوي جامعه اسلامي را پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) ميداند آنجا که ميفرمايد:
«ولکم في رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ... [1] ؛
مسلماً براي شما در زندگي رسولخدا سرمشق نيکويي بود، براي آنها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميکنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاي ضروري جامعه، ابعاد شخصيتي ختمي مرتبت مورد بررسي قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و علي (عليه السلام) نيز بر اين امر تأکيد دارد آنجا که ميفرمايد:
«وَ لَقَد کانَ في رَسُولِ اللّهِ (صلي اللّه عليه و آله و سلم) کافٍ لَکَ في الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَکَ عَلي ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ کَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»[2]
براي تو کافي است که راه و رسم زندگي پيامبر اسلام (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايي، تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بديها و عيبهاي دنيا و رسواييها و زشتيهاي آن باشد، چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براي غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاي آن فاصله گرفت.
در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او ميفرمايد:
«فَتأسَّ بِنَبِيّک الاَطيبِ الاَطهر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّي وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّي وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَي اللّه اَلمتأسّي بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه [3] ؛
پس به پيامبر پاکيزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگويي است براي الگو طلبان و مايه فخر و بزرگي است براي کسي که خواهان بزرگواري باشد، محبوبترين بنده نزد خدا کسي است که از پيامبرش پيروي کند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است،
در اينباره اميرمؤمنان (عليه السلام) ميفرمايد:
«...تا اينکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداي سبحان به حضرت محمد (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلي وجود او را از بهترين معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصيلترين و عزيزترين سرزمينها (و خانوادهها) کاشت و آبياري نمود. او را از همان درختي که ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهي روييد، و در آغوش خانواده کريمي بزرگ شد، شاخههاي بلند آن سر به آسمان کشيده که دست کسي به ميوه آن نميرسيد.پس پيامبر (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواي پرهيزکاران و وسيله بينايي هدايت خواهان است چراغي با نور درخشان و ستارهاي فروزان، و شعلهاي با برقهاي خيره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگي او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...» [4]
و فرمود: «هر کس از آن (پيامبر) پيشي گيرد از دين خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.» [5] .
شناخت آن حضرت و الگوپذيري از روش و زندگي او نه تنها آثار گرانبهاي دنيوي و آخرتي دارد، بلکه پاداش بيکران الهي را نيز در پي دارد، چنانکه امير سخن (عليه السلام) ميفرمايد:
«فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلي فِراشِهِ وَ هُو عَلي مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَي اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوي مِن صالِح عَمَلِهِ...؛ [6]
پس براستي کسي که در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيکويي را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيري از آن، به گوشههايي از اوصاف و ويژگيهاي آن حضرت از ديدگاه نهجالبلاغه اشاره ميشود.
**************************
پاورقي:
(1) سوره احزاب ، آيه 21
(2) نهج البلاغه ، محمد دشتي ، نشر پارسايان ، خطبه 160 ، ص 298
(3) همان ، ص300
(4)همان ، خطبه 94، ص 176،شماره 3
(5) همان ، خطبه 100، ص 186
(6) همان ، خطبه 190، ص 374، شماره 18
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
زهد و پارسايي آن حضرت
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل يکديگرند، زهد يعني اعراض و بيميلي، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و ميل.
بيميلي دوگونه است: طبيعي و روحي: بي ميلي طبيعي آن است که طبع انسان نسبت به چيزي تمايلي نداشته باشد. همچون طبع بيمار که ميلي به غذا و.. ندارد. بديهي است که اينگونه بيميلي و اعراض ربطي به زهد اصطلاحي ندارد.
بيميلي روحي يا عقلي يا قلبي آن است که اشيائي که مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوي انسان که در جستجوي سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و کمال مطلوب اموري باشد برتر از مشتهيات نفساني و دنيوي، خواه آن امور از مشتهيات نفساني اخروي باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفساني نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقي باشد از قبيل عزت، شرافت، کرامت، آزادي و يا از نوع معارف معنوي و الهي باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهي.
پس زاهد واقعي کسي است که توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان کمال مطلوب و برترين خواسته عبور کرده متوجّه مشتهيات اخروي و يا فضائل اخلاقي و معارف معنوي شده است. [1] .
زهد و پارسائي پيامبر اکرم از چنين زهدي بوده است، چنانکه علي (عليه السلام) ميفرمايد:
«اَلنَبيُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِکيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛
نبي اکرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را کوچک و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعي باشند و لذا) آن را خوار ميشمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بي مقدار معرّفي فرمود.(و ميدانست که خداوند براي احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براي ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اکرم زهد انتخابي داشت و) از دل و جان به دنيا پشت کرد، و ياد آن را در دلش ميراند.
(زهد او اين گونه بود که) دوست ميداشت زينتهاي دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخري تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نکند، و براي تبليغ احکامي که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامي را با هشدارهاي لازم نصيحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوي بهشت فرا خواند.» [2]
خوب است امّت اسلامي مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائي حضرت توجّه کنند و گوشههايي از آن را در زندگي خويش نيز بوجود آورند.
در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين ميگويد:
«پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خاليتر بود، دنيا را به او نشان دادند ولي او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزي را دشمن ميدارد، آن را دشمن داشت، و چيزي را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزي را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچيز ميدانست (اين يعني بي ميلي به دنيا بخاطر قرب الهي و محبّت به او).
و همانا پيامبر (که درود خدا بر او باد) بر روي زمين مينشست و غذا ميخورد، و چون بردگان ساده مينشست و با دست خود کفش خود را وصله ميزد و جامه خود را با دست خود ميدوخت... پردهاي بر در خانه او آويخته بود که نقش و تصويرها در آن بود، به يکي از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن ميافتد به ياد دنيا و زينتهاي آن ميافتم.
پيامبر(زهد واقعي و انتخابي داشت لذا) با دل و جان از دنيا روي گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاي دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايي تهيّه نکند و آن را قرارگاه دائمي خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون کرده و دل از دنيا برکند و چشم از دنيا پوشاند.» [3] .
هر کس ميخواهد زاهد واقعي باشد و پيرو حقيقي آن حضرت، در زندگي و رفتار او بايد دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترين شاگرد مکتب او امير بيان فرمود:
«و لَقَد کانَ في رَسُولِ اللّه(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّکَ عَلي مَساوِيِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافک العَظيم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛
براستي در زندگاني رسول خدا(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) براي تو نشانههايي است که تو را به زشتيها و عيبهاي دنيا راهنمايي کند، زيرا پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديکان خود گرسنه به سر ميبرد(نه چون نزديکان برخي افراد که از سيري زياد نميدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگي داشت زينتهاي دنيا از ديده او دور ماند.
پس تفکر کنندهاي بايد با عقل خويش به درستي انديشه کند که: آيا خدا محمّد (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اکرام نمود يا خوارش کرد؟ اگر بگويد: خوار کرد، دروغ گفته (بخداي بزرگ قسم) و بهتاني بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسي را که دنيا را براي او گستراند چرا که از نزديکترين مردم به خودش (يعني محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم)) دور نگهداشت.
پس پيروي کننده بايد از پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) پيروي کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاي او گذارد، وگرنه از هلاکت ايمن نباشد. سپس براستي خداوند محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کيفر جهنم قرار داد، او با شکمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگي بر سنگي نگذاشت (و کاخ و خانههاي مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود» [4]
راستي فرسنگها بين ما و پيشوا و الگوي ما فاصله است، ما کجا و رفتار پيامبر کجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنين رهبري، افتخار ميکند آنجا که ميگويد:
«وه! چه بزرگ است منتي که خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگي را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازي که بايد او را پيروي کنيم و پيشوايي که بايد راه او را تداوم بخشيم.» [5]
و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانکه خود ميفرمايد:
«به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم که از پينه کننده آن شرمسارم. يکي گفت: آيا آن را دور نميافکني؟،
گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش ميشوند (يعني آينده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)» [6] .
*********************
(1) رك . مرتضي مطهري ، سيري در نهج البلاغه ، انتشارات صدرا ، ص210،11 با تلخيص و تغيير
(2) نهج البلاغه، همان ، خطبه 109، ص 208، شماره 35، 37
(3) همان ، خطبه 160 ، ص300، شماره 24- 31
(4) همان، خطبه 160، ص302
(5) همان ، شماره 35- 36
(6) همان، ص302، شماره 37
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل يکديگرند، زهد يعني اعراض و بيميلي، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و ميل.
بيميلي دوگونه است: طبيعي و روحي: بي ميلي طبيعي آن است که طبع انسان نسبت به چيزي تمايلي نداشته باشد. همچون طبع بيمار که ميلي به غذا و.. ندارد. بديهي است که اينگونه بيميلي و اعراض ربطي به زهد اصطلاحي ندارد.
بيميلي روحي يا عقلي يا قلبي آن است که اشيائي که مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوي انسان که در جستجوي سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و کمال مطلوب اموري باشد برتر از مشتهيات نفساني و دنيوي، خواه آن امور از مشتهيات نفساني اخروي باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفساني نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقي باشد از قبيل عزت، شرافت، کرامت، آزادي و يا از نوع معارف معنوي و الهي باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهي.
پس زاهد واقعي کسي است که توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان کمال مطلوب و برترين خواسته عبور کرده متوجّه مشتهيات اخروي و يا فضائل اخلاقي و معارف معنوي شده است. [1] .
زهد و پارسائي پيامبر اکرم از چنين زهدي بوده است، چنانکه علي (عليه السلام) ميفرمايد:
«اَلنَبيُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِکيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛
نبي اکرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را کوچک و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعي باشند و لذا) آن را خوار ميشمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بي مقدار معرّفي فرمود.(و ميدانست که خداوند براي احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براي ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اکرم زهد انتخابي داشت و) از دل و جان به دنيا پشت کرد، و ياد آن را در دلش ميراند.
(زهد او اين گونه بود که) دوست ميداشت زينتهاي دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخري تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نکند، و براي تبليغ احکامي که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامي را با هشدارهاي لازم نصيحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوي بهشت فرا خواند.» [2]
خوب است امّت اسلامي مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائي حضرت توجّه کنند و گوشههايي از آن را در زندگي خويش نيز بوجود آورند.
در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين ميگويد:
«پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خاليتر بود، دنيا را به او نشان دادند ولي او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزي را دشمن ميدارد، آن را دشمن داشت، و چيزي را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزي را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچيز ميدانست (اين يعني بي ميلي به دنيا بخاطر قرب الهي و محبّت به او).
و همانا پيامبر (که درود خدا بر او باد) بر روي زمين مينشست و غذا ميخورد، و چون بردگان ساده مينشست و با دست خود کفش خود را وصله ميزد و جامه خود را با دست خود ميدوخت... پردهاي بر در خانه او آويخته بود که نقش و تصويرها در آن بود، به يکي از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن ميافتد به ياد دنيا و زينتهاي آن ميافتم.
پيامبر(زهد واقعي و انتخابي داشت لذا) با دل و جان از دنيا روي گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاي دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايي تهيّه نکند و آن را قرارگاه دائمي خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون کرده و دل از دنيا برکند و چشم از دنيا پوشاند.» [3] .
هر کس ميخواهد زاهد واقعي باشد و پيرو حقيقي آن حضرت، در زندگي و رفتار او بايد دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترين شاگرد مکتب او امير بيان فرمود:
«و لَقَد کانَ في رَسُولِ اللّه(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّکَ عَلي مَساوِيِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافک العَظيم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛
براستي در زندگاني رسول خدا(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) براي تو نشانههايي است که تو را به زشتيها و عيبهاي دنيا راهنمايي کند، زيرا پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديکان خود گرسنه به سر ميبرد(نه چون نزديکان برخي افراد که از سيري زياد نميدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگي داشت زينتهاي دنيا از ديده او دور ماند.
پس تفکر کنندهاي بايد با عقل خويش به درستي انديشه کند که: آيا خدا محمّد (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اکرام نمود يا خوارش کرد؟ اگر بگويد: خوار کرد، دروغ گفته (بخداي بزرگ قسم) و بهتاني بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسي را که دنيا را براي او گستراند چرا که از نزديکترين مردم به خودش (يعني محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم)) دور نگهداشت.
پس پيروي کننده بايد از پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) پيروي کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاي او گذارد، وگرنه از هلاکت ايمن نباشد. سپس براستي خداوند محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کيفر جهنم قرار داد، او با شکمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگي بر سنگي نگذاشت (و کاخ و خانههاي مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود» [4]
راستي فرسنگها بين ما و پيشوا و الگوي ما فاصله است، ما کجا و رفتار پيامبر کجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنين رهبري، افتخار ميکند آنجا که ميگويد:
«وه! چه بزرگ است منتي که خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگي را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازي که بايد او را پيروي کنيم و پيشوايي که بايد راه او را تداوم بخشيم.» [5]
و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانکه خود ميفرمايد:
«به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم که از پينه کننده آن شرمسارم. يکي گفت: آيا آن را دور نميافکني؟،
گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش ميشوند (يعني آينده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)» [6] .
*********************
(1) رك . مرتضي مطهري ، سيري در نهج البلاغه ، انتشارات صدرا ، ص210،11 با تلخيص و تغيير
(2) نهج البلاغه، همان ، خطبه 109، ص 208، شماره 35، 37
(3) همان ، خطبه 160 ، ص300، شماره 24- 31
(4) همان، خطبه 160، ص302
(5) همان ، شماره 35- 36
(6) همان، ص302، شماره 37
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
ويژگي هاي اخلاقي آن حضرت
قرآن کريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وي را به اخلاق نيکويش تحسين ميکند آنجا که ميفرمايد:
«وَ اِنّکَ لَعَلي خَلقٍ عَظيم [1] ؛ و يقيناً تو داراي اخلاق عظيم و برجستهاي هستي»
و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود که فلسفه بعثت براي تکميل مکارم اخلاق بود و لذا ميفرمود:
«اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق [2] ؛ همانا من براي به سامان رساندن فضائل اخلاقي مبعوث شدهام.»
اينها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائي و برتري آن حضرت دارد به نمونههايي از اخلاقيات آن حضرت اشاره ميشود:
الف: نرم خويي و مهرباني: از ديدگاه قرآن شاخصترين ويژگي اخلاقي آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقتآميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودني دلهاي بسياري را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالي که هيچ قدرتي توان انجام چنين کار شگرفي را نداشت،
خداوند متعال در اين زمينه ميفرمايد:
«فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک [3] ؛
پس به برکت رحمت الهي (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراکنده ميشدند.»
و علي (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويي و مهرباني او چنين ميگويد:
«کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه [4] ؛
(پيامبر اکرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوي و کريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را ميديد از او دوري ميکرد (ولي) هرکس با او همراه ميشد و او را ميشناخت(به او علاقمند ميشد) و سخت به او محبّت ميورزيد، بگونهاي که مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»
و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت:
«کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوي.» [5]
و علي (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود:
«وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً [6] ؛ اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چيزي بادوامتر بود.»
ب: دلسوزي و خيرخواهي: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزي و خيرخواهي و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگي در رهبران الهي و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژهاي برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامي اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفي ميکند آنجا که ميفرمايد:
«لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليکُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ [7] ؛
همانا فرستادهاي از خود شما به سويتان آمد که رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايي شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
دلسوزي حضرت ختمي مرتبت به حدّي بود که گاهي از شدّت غصّه و ناراحتي در آستانه هلاکت قرار ميگرفت،
قرآن در اين رابطه ميفرمايد:
«فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلي آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويي ميخواهي به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاک کني.»
****************************
(1) سوره قلم ، آيه 4
(2) مكارم الاخلاق ، ص 8، فتح الباري ، ص 6، ص419
(3) سوره آل عمران، آيه 159
(4) مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 51، ح20
(5) الطبقات الكبري ، ج1، ص 365
(6) نهج البلاغه ، خطبه 105، خطبه 192
(7) سوره توبه ، آيه 61
قرآن کريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وي را به اخلاق نيکويش تحسين ميکند آنجا که ميفرمايد:
«وَ اِنّکَ لَعَلي خَلقٍ عَظيم [1] ؛ و يقيناً تو داراي اخلاق عظيم و برجستهاي هستي»
و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود که فلسفه بعثت براي تکميل مکارم اخلاق بود و لذا ميفرمود:
«اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق [2] ؛ همانا من براي به سامان رساندن فضائل اخلاقي مبعوث شدهام.»
اينها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائي و برتري آن حضرت دارد به نمونههايي از اخلاقيات آن حضرت اشاره ميشود:
الف: نرم خويي و مهرباني: از ديدگاه قرآن شاخصترين ويژگي اخلاقي آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقتآميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودني دلهاي بسياري را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالي که هيچ قدرتي توان انجام چنين کار شگرفي را نداشت،
خداوند متعال در اين زمينه ميفرمايد:
«فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک [3] ؛
پس به برکت رحمت الهي (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراکنده ميشدند.»
و علي (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويي و مهرباني او چنين ميگويد:
«کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه [4] ؛
(پيامبر اکرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوي و کريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را ميديد از او دوري ميکرد (ولي) هرکس با او همراه ميشد و او را ميشناخت(به او علاقمند ميشد) و سخت به او محبّت ميورزيد، بگونهاي که مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»
و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت:
«کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوي.» [5]
و علي (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود:
«وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً [6] ؛ اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چيزي بادوامتر بود.»
ب: دلسوزي و خيرخواهي: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزي و خيرخواهي و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگي در رهبران الهي و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژهاي برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامي اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفي ميکند آنجا که ميفرمايد:
«لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليکُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ [7] ؛
همانا فرستادهاي از خود شما به سويتان آمد که رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايي شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
دلسوزي حضرت ختمي مرتبت به حدّي بود که گاهي از شدّت غصّه و ناراحتي در آستانه هلاکت قرار ميگرفت،
قرآن در اين رابطه ميفرمايد:
«فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلي آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويي ميخواهي به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاک کني.»
****************************
(1) سوره قلم ، آيه 4
(2) مكارم الاخلاق ، ص 8، فتح الباري ، ص 6، ص419
(3) سوره آل عمران، آيه 159
(4) مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 51، ح20
(5) الطبقات الكبري ، ج1، ص 365
(6) نهج البلاغه ، خطبه 105، خطبه 192
(7) سوره توبه ، آيه 61
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
امّا علي (عليه السلام) در نهجالبلاغه جملات زيبايي درباره دلسوزي و خيرخواهي آن حضرت دارد که به نمونههايي اشاره ميشود:
1- نهايت تلاش و خيرخواهي: خدا پيامبر اسلام را به هنگامي مبعوث فرمود که مردم در حيرت و سرگرداني بودند، در فتنهها به سر ميبردند، هوي و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بيني و تکبّر به لغزشهاي فراوانشان کشانده بود، و نادانيهاي جاهليّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگي حيران و سرگردان بودند، و بلاي جهل و ناداني دامنگيرشان بود.
«فبالَغ (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) في النّصيِحة وَ مَضي عَلي الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَي الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة [8] ؛
پس پيامبر اکرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهي نهايت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمايي، و از راه حکمت و موعظه نيکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاي ديگر فرمود:
«محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش کشيد، و به فرمانت قيام کرد، و به سرعت در راه خشنودي تو گام برداشت، حتي يک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحي نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراي فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براي جاهلان روشن ساخت، و دلهايي که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچمهاي حق را بر افراشت و احکام نوراني را بر پا کرد.» [9] .
2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است که سراغ بيماران ميرود، پيامبر رحمت چنين بود، براي طبابت روحي افراد خود به سراغ آنها ميرفت.
علي(عليه السلام) در اينباره ميفرمايد:
«طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمي (اَمضي) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِکَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمي، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة [10] ؛
پيامبر طبيبي است که براي درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران ميرود)، مرهمهاي شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براي شفاي قلبهاي کور و گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال آماده، و با داروي خود در پييافتن بيماران فراموش و سرگردان است.» [11] .
اين همان طبيب سيّار است که به دنبال بيمار دلان مکّه ميرفت و برخي از آنها آن حضرت را سنگباران مينمودند، و گاه حضرت مجبور ميشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خديجه کبري و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتي او را مييافتند، زخمهاي پاي او را (که بر اثر سنگهاي بيماران غافل و ناآگاه زخمي شده بود) پانسمان ميکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان ميگفت:
«اللهُم اِغفِر قَومي فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون [12] ؛
خدايا قوم مرا (هدايت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند. [13] .
ج - صبر و بردباري حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبي نشان ميدهد که آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بودهاند، و در اين ميان حضرت ختمي مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود:
«ما أوذِيَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت في اللّه [14] ؛
هيچ کسي (و پيامبري) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.»
لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش ميگويد:
«کانَ رَسُولُ اللّه(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلي اَوزار النّاس [15] ؛
رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسياري از رهبران بودهاند که در صحنههاي جنگ حضور عملي و فيزيکي نداشتهاند و هميشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعي خويش را به نمايش ميگذاشت و به ديگران روحيه ميداد،
علي(عليه السلام) در اين زمينه ميفرمايد:
«کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِيَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلي العَدُوِّ مِنه [16] ؛
هميشه اينگونه بود وقتي (که تنور جنگ داغ ميشد) و سختي شدّت ميگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار ميگرفتند(ما به حضرت پناه ميبرديم) و او را سپر بلاي خويش قرار ميداديم(چرا که) از او نزديکتر به دشمن کسي نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
************************
(1) سوره قلم ، آيه 4
(2) مكارم الاخلاق ، ص 8، فتح الباري ، ص 6، ص419
(3) سوره آل عمران، آيه 159
(4) مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 51، ح20
(5) الطبقات الكبري ، ج1، ص 365
(6) نهج البلاغه ، خطبه 105، خطبه 192
(7) سوره توبه ، آيه 61
(8) سوره كهف ، آيه 6
(9) نهج البلاغه، خطبه 95(همان ) ، ص 178
(10) نهج البلاغه، خطبه 72، ص 120، شماره 4-5
(11) همان ، خطبه 108،ص 200
(12) منتخب ميزان الحكمه ، ص 499، و الترغيب و الترهيب ،ج3، ص 419 ، حديث 21
(13) كنز العمال ، ح 5818و كشف الغمه ، ج2، ص 537
(14) الطبقات الكبري ، ج1 ، ص 378
(15) مكارم الاخلاق ، ج1، ص53،ح26 و منتخب ميزان الحكمه ، ص 497
(16) نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196-197، شماره10
1- نهايت تلاش و خيرخواهي: خدا پيامبر اسلام را به هنگامي مبعوث فرمود که مردم در حيرت و سرگرداني بودند، در فتنهها به سر ميبردند، هوي و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بيني و تکبّر به لغزشهاي فراوانشان کشانده بود، و نادانيهاي جاهليّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگي حيران و سرگردان بودند، و بلاي جهل و ناداني دامنگيرشان بود.
«فبالَغ (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) في النّصيِحة وَ مَضي عَلي الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَي الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة [8] ؛
پس پيامبر اکرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهي نهايت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمايي، و از راه حکمت و موعظه نيکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاي ديگر فرمود:
«محمد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش کشيد، و به فرمانت قيام کرد، و به سرعت در راه خشنودي تو گام برداشت، حتي يک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحي نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراي فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براي جاهلان روشن ساخت، و دلهايي که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچمهاي حق را بر افراشت و احکام نوراني را بر پا کرد.» [9] .
2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است که سراغ بيماران ميرود، پيامبر رحمت چنين بود، براي طبابت روحي افراد خود به سراغ آنها ميرفت.
علي(عليه السلام) در اينباره ميفرمايد:
«طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمي (اَمضي) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِکَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمي، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة [10] ؛
پيامبر طبيبي است که براي درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران ميرود)، مرهمهاي شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براي شفاي قلبهاي کور و گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال آماده، و با داروي خود در پييافتن بيماران فراموش و سرگردان است.» [11] .
اين همان طبيب سيّار است که به دنبال بيمار دلان مکّه ميرفت و برخي از آنها آن حضرت را سنگباران مينمودند، و گاه حضرت مجبور ميشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خديجه کبري و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتي او را مييافتند، زخمهاي پاي او را (که بر اثر سنگهاي بيماران غافل و ناآگاه زخمي شده بود) پانسمان ميکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان ميگفت:
«اللهُم اِغفِر قَومي فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون [12] ؛
خدايا قوم مرا (هدايت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند. [13] .
ج - صبر و بردباري حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبي نشان ميدهد که آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بودهاند، و در اين ميان حضرت ختمي مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود:
«ما أوذِيَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت في اللّه [14] ؛
هيچ کسي (و پيامبري) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.»
لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش ميگويد:
«کانَ رَسُولُ اللّه(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلي اَوزار النّاس [15] ؛
رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسياري از رهبران بودهاند که در صحنههاي جنگ حضور عملي و فيزيکي نداشتهاند و هميشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعي خويش را به نمايش ميگذاشت و به ديگران روحيه ميداد،
علي(عليه السلام) در اين زمينه ميفرمايد:
«کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِيَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلي العَدُوِّ مِنه [16] ؛
هميشه اينگونه بود وقتي (که تنور جنگ داغ ميشد) و سختي شدّت ميگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار ميگرفتند(ما به حضرت پناه ميبرديم) و او را سپر بلاي خويش قرار ميداديم(چرا که) از او نزديکتر به دشمن کسي نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
************************
(1) سوره قلم ، آيه 4
(2) مكارم الاخلاق ، ص 8، فتح الباري ، ص 6، ص419
(3) سوره آل عمران، آيه 159
(4) مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 51، ح20
(5) الطبقات الكبري ، ج1، ص 365
(6) نهج البلاغه ، خطبه 105، خطبه 192
(7) سوره توبه ، آيه 61
(8) سوره كهف ، آيه 6
(9) نهج البلاغه، خطبه 95(همان ) ، ص 178
(10) نهج البلاغه، خطبه 72، ص 120، شماره 4-5
(11) همان ، خطبه 108،ص 200
(12) منتخب ميزان الحكمه ، ص 499، و الترغيب و الترهيب ،ج3، ص 419 ، حديث 21
(13) كنز العمال ، ح 5818و كشف الغمه ، ج2، ص 537
(14) الطبقات الكبري ، ج1 ، ص 378
(15) مكارم الاخلاق ، ج1، ص53،ح26 و منتخب ميزان الحكمه ، ص 497
(16) نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196-197، شماره10
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
موفقيت هاي آن حضرت
گذري کوتاه به تاريخ پيامبران الهي نشان ميدهد، که پيامبر خاتم موفّقترين آنها در انجام رسالت الهي و هدايت انسانها بوده است او در مدّت کمتر از 23 سال عرب جاهلي را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلافها را به وحدت تبديل نمود و ميرفت که مکتبش جهاني شود.
الف: عزّت جهاني يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه ميفرمايد:
«مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامي رسيدهايد که حتّي کنيزان شما را گرامي ميدارند و به همسايگان شما محبّت ميکنند، کساني براي شما احترام قائلند که شما از آنها برتري نداشته و بر آنها حقّي نداريد، کساني از شما ميترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتي داريد.» [1] .
[COLOR=#4f6128]ب: اختلافها تبديل به وحدت، و کينهها تبديل به الفت گشت: بخشي از خطبه 96 چنين فرمود:
«قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريفترين پايگاه است. در معدن بزرگواري و گاهواره سلامت رشد کرد:
«قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛
دلهاي نيکوکاران شيفته او گشته، توجّه ديدهها به سوي اوست. خدا به برکت وجود او کينهها را دفن کرد و آتش دشمني را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او ميان دلها الفت و مهرباني ايجاد کرد و نزديکاني را از هم دور ساخت، انسانهاي خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزاني خودسر(بر اثر کفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّتها و سکوت او زباني گويا بود.» [2] .
در خطبه 231 فرمود:
«پيامبر اسلام (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد و پيامهاي پروردگارش را رساند. او شکافهاي اجتماعي را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پيوند داد و پس از آن که آتش دشمنيها و کينههاي بر افروخته در دلها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگي برقرار کرد.» [3] .
ج: فراواني نعمتها، و ايجاد شادابيها و نشاطها:
[COLOR=#974806]«حال به نعمتهاي بزرگ الهي که به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر که چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمتهاي الهي بالهاي کرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاي آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام برکات آيين آنها را در برگرفت.
در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمي زندگاني، شادمان شدند امور اجتماعي آنان در سايه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتي پايدار آرام گرفتند، و به حکومتي پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روي زمين گرديدند و فرمانرواي کساني شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانين الهي را بر کساني اجرا ميکردند که مجريان احکام بودند. و در گذشته کسي قدرت درهم شکستن نيروي آنان را نداشت و هيچ کس خيال مبارزه با آنان را در سر نميپروراند.» [4] .
------------------------------------
(1) همان ، خطبه 96، ص178، شماره2
(2) همان، خطبه 192، ص396
(3) همان، خطبه 231، 468
(4) همان، خطبه 192، ص398
گذري کوتاه به تاريخ پيامبران الهي نشان ميدهد، که پيامبر خاتم موفّقترين آنها در انجام رسالت الهي و هدايت انسانها بوده است او در مدّت کمتر از 23 سال عرب جاهلي را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلافها را به وحدت تبديل نمود و ميرفت که مکتبش جهاني شود.
الف: عزّت جهاني يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه ميفرمايد:
«مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامي رسيدهايد که حتّي کنيزان شما را گرامي ميدارند و به همسايگان شما محبّت ميکنند، کساني براي شما احترام قائلند که شما از آنها برتري نداشته و بر آنها حقّي نداريد، کساني از شما ميترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتي داريد.» [1] .
[COLOR=#4f6128]ب: اختلافها تبديل به وحدت، و کينهها تبديل به الفت گشت: بخشي از خطبه 96 چنين فرمود:
«قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريفترين پايگاه است. در معدن بزرگواري و گاهواره سلامت رشد کرد:
«قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛
دلهاي نيکوکاران شيفته او گشته، توجّه ديدهها به سوي اوست. خدا به برکت وجود او کينهها را دفن کرد و آتش دشمني را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او ميان دلها الفت و مهرباني ايجاد کرد و نزديکاني را از هم دور ساخت، انسانهاي خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزاني خودسر(بر اثر کفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّتها و سکوت او زباني گويا بود.» [2] .
در خطبه 231 فرمود:
«پيامبر اسلام (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد و پيامهاي پروردگارش را رساند. او شکافهاي اجتماعي را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پيوند داد و پس از آن که آتش دشمنيها و کينههاي بر افروخته در دلها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگي برقرار کرد.» [3] .
ج: فراواني نعمتها، و ايجاد شادابيها و نشاطها:
[COLOR=#974806]«حال به نعمتهاي بزرگ الهي که به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر که چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمتهاي الهي بالهاي کرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاي آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام برکات آيين آنها را در برگرفت.
در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمي زندگاني، شادمان شدند امور اجتماعي آنان در سايه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتي پايدار آرام گرفتند، و به حکومتي پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روي زمين گرديدند و فرمانرواي کساني شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانين الهي را بر کساني اجرا ميکردند که مجريان احکام بودند. و در گذشته کسي قدرت درهم شکستن نيروي آنان را نداشت و هيچ کس خيال مبارزه با آنان را در سر نميپروراند.» [4] .
------------------------------------
(1) همان ، خطبه 96، ص178، شماره2
(2) همان، خطبه 192، ص396
(3) همان، خطبه 231، 468
(4) همان، خطبه 192، ص398
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
د: نمونههايي از تربيت يافتگان مکتب او:
از بزرگترين موفقيّت يک رهبر آن است که بتواند براي تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت کند و به اصطلاح امروز کادرسازي درستي داشته باشد.
پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مکّه و ده در سال مدينه افراد بسياري را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) است، در اين باره خود او ميگويد:
«پيامبر مرا در اتاق خويش مينشاند، در حالي که کودک بودم مرا در آغوش خود ميگرفت، و در بستر مخصوص خود ميخوابانيد... و بوي پاکيزه خود را به من ميبوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم ميگذاشت...
و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازهاي از اخلاق نيکو را برايم آشکار ميفرمود، و به من فرمان ميداد که به او اقتدا نمايم.» [5] .
درباره اصحاب پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود:
«لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم).... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَي مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَين اَعيُنهم رکب المعزي مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتي تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛
براستي اصحاب پيامبر را امّا هيچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمينگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپري ميکردند، و پيشاني و گونههاي صورت را در پيشگاه خدا بر خاک ميساييدند،
با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روي آتش ايستادهاند، بر پيشاني آنها از سجدههاي طولاني پينه بسته بود (همچون پينههاي زانوي شتر) اگر نام خدا برده ميشد چنان ميگريستند که گريبان آنانتر ميشد. و چون درخت در روز تندباد ميلرزيدند، از کيفري که از آن بيم داشتند يا براي پاداشي که به آن اميدوار بودند.» [6] .
------------------------------------------------
(5) همان، خطبه 97، ص182
(6) همان، خطبه 72، ص122
از بزرگترين موفقيّت يک رهبر آن است که بتواند براي تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت کند و به اصطلاح امروز کادرسازي درستي داشته باشد.
پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مکّه و ده در سال مدينه افراد بسياري را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) است، در اين باره خود او ميگويد:
«پيامبر مرا در اتاق خويش مينشاند، در حالي که کودک بودم مرا در آغوش خود ميگرفت، و در بستر مخصوص خود ميخوابانيد... و بوي پاکيزه خود را به من ميبوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم ميگذاشت...
و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازهاي از اخلاق نيکو را برايم آشکار ميفرمود، و به من فرمان ميداد که به او اقتدا نمايم.» [5] .
درباره اصحاب پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود:
«لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلي اللّه عليه و آله و سلّم).... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَي مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَين اَعيُنهم رکب المعزي مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتي تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛
براستي اصحاب پيامبر را امّا هيچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمينگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپري ميکردند، و پيشاني و گونههاي صورت را در پيشگاه خدا بر خاک ميساييدند،
با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روي آتش ايستادهاند، بر پيشاني آنها از سجدههاي طولاني پينه بسته بود (همچون پينههاي زانوي شتر) اگر نام خدا برده ميشد چنان ميگريستند که گريبان آنانتر ميشد. و چون درخت در روز تندباد ميلرزيدند، از کيفري که از آن بيم داشتند يا براي پاداشي که به آن اميدوار بودند.» [6] .
------------------------------------------------
(5) همان، خطبه 97، ص182
(6) همان، خطبه 72، ص122
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: سيماي پيامبر -صلي الله عليه و اله - از منظر نهج البلاغه
دعاي علي عليه السلام در حق پيامبر
حسن ختام سخن را دعاهايي قرار ميدهيم که علي(عليه السلام) در حق پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.
شايان توجّه است که دعاي معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايي برخوردار است که درک آن نياز به دقت و ژرف انديشي دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم ميخوانيم:
«اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً في ظِلِّک وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِک اَللّهُمَّ واَعلِ عَلي بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اکرِم لديکَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛»
پروردگارا! براي پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاي با وسعتي بگشاي و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان
خداوندا! کاخ آيين او را از هر بنايي برتر و مقام او را در پيشگاه خود گراميتر، و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهي و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا که داراي منطق عادلانه و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمتهاي جاويدان، و زندگي خوش، و آرزوهاي برآورده و خواستههاي به انجام رسيده، در کمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياي با ارزش جمع گردان» [1]
در خطبه ديگر چنين در حق ختمي مرتبت دعا فرمود:
«خداوندا! پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتي است که برانگيخته و رحمتي است که به حق فرستادهاي.
خداوندا! بهره فراواني از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش .
خدايا! بناي دين او را از آنچه ديگران برآوردهاند عاليتر قرار ده، او را بر سرخان کرمت گراميتر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما،
و بلندي مقام و فضيلت او را بيمانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانکه نه زيانکار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شکننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه کننده بندگان، نه فريب هواي نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.
وصلّي الله علي محمّد و آل محمّد -عليهم السلام-
حسن ختام سخن را دعاهايي قرار ميدهيم که علي(عليه السلام) در حق پيامبر اکرم(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.
شايان توجّه است که دعاي معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايي برخوردار است که درک آن نياز به دقت و ژرف انديشي دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم ميخوانيم:
«اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً في ظِلِّک وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِک اَللّهُمَّ واَعلِ عَلي بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اکرِم لديکَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛»
پروردگارا! براي پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاي با وسعتي بگشاي و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان
خداوندا! کاخ آيين او را از هر بنايي برتر و مقام او را در پيشگاه خود گراميتر، و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهي و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا که داراي منطق عادلانه و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمتهاي جاويدان، و زندگي خوش، و آرزوهاي برآورده و خواستههاي به انجام رسيده، در کمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياي با ارزش جمع گردان» [1]
در خطبه ديگر چنين در حق ختمي مرتبت دعا فرمود:
«خداوندا! پيامبر(صلي اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتي است که برانگيخته و رحمتي است که به حق فرستادهاي.
خداوندا! بهره فراواني از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش .
خدايا! بناي دين او را از آنچه ديگران برآوردهاند عاليتر قرار ده، او را بر سرخان کرمت گراميتر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما،
و بلندي مقام و فضيلت او را بيمانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانکه نه زيانکار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شکننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه کننده بندگان، نه فريب هواي نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.
وصلّي الله علي محمّد و آل محمّد -عليهم السلام-